eitaa logo
-رفقای شهیدم-
248 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
34 فایل
بسم‌اللھ.... فعالیت‌این‌کانال‌به‌نیت⇩ شہیدمدافع‌حرم''محسن‌حججی'' شہیدمدافع‌حرم"عباس‌دانشگر" ‌ انسان‌باسوختن‌ساخته‌می‌شود وهرکس‌ازسوختن‌فرارکندخام‌می‌ماند ! _ استادشهیدمطهری ¹•شرایط← @sharayet_14 ²•پاسخگویـے← @pasohk
مشاهده در ایتا
دانلود
با گلرخ از ماشین پیاده شدیم تا سجاد ماشین رو پارک کنه .به خونه دایی نگاه کردم خانواده متوسط رو به بالایی بودیم انگار بابایِ مامان خاتون چند هکتار زمین داشته که بعد فوتش به بچه هاش رسیده. خونه دایی هم مشخص بود در محله قابلی بود .خانه بزرگی بود مامان خاتون در زد دایی سید و زنش که تازگی ها فهمیدم اسمش آنیه بود اومدن برای خوش آمدگویی. وارد خونه شدیم حیاط بزرگ و دنجی داشتن پر از گل و گیاه. کفش هامون رو در آوردیم و وارد خونه شدیم . خونه معرکه ای بود ولی تزیینات خیلی ساده و شیکی داشت و اصلا تجملاتی نبود. حنین با موهای بافته شده اش، دست تو دست عاطفه اومد. همه روی مبل نشستن . من کنار عاطفه روی مبل سه نفره نشستم . امیر هم کنار من بود . +خوش اومدی ساجده جان _ممنونم دستامو رو به حنین سادات باز کردم _میای بغل خاله حنین سادات اومد توی بغلم داشتم با حنین بازی می کردم که امیر پرید بین بازیِ من و حنین . ای بابا این چرا خودشو قاطی کرد . حنین رو دادم بغل امیر. عاطفه به پهلوم زد و گفت : +اذیت نکنه _نه آخه تو به این بچه اذیت کردن میبینی انقدر ماهه عاطفه از کنارمون بلند شد تا به آشپزخانه برای کمک به مادرش بره. امیر+ساجده موهاشو نگاه کن چقدر خوشگله _آره خیلی ، فکر کنم عاطفه براش بافته امیر نگاهش رو به آشپزخونه انداخت. رد نگاهش رو گرفتم و رسیدم به عاطفه. عاطفه داشت پایین چادرش را مرتب می کرد تا وقتی سینی شربت رو بلند می کنه چادرش از سرش نیوفته. یک لحظه دیدم که امیر حنین رو گذاشت بغل من و بلند شد. +ساجده ، حنین رو بگیر من برم کمک زشته . حنین رو روی پاهام نشوندم سرگرم اش کردم . نگاهم به امیر و عاطفه بود . عاطفه سینی شربت رو عقب می کشید و اجازه نمی داد امیر این کار رو بکنه اما در آخر امیر سینی رو برداشت .عاطفه سرش رو پایین انداخته بود و با لبه ی چادرش بازی می کرد . بعد از پذیرایی امیر اومد دوباره کنارم نشست . _خسته نباشی! +درمونده نباشی!! متوجه سنگینی نگاهم شد که سرش رو آورد بالا و گفت : +دست تنها بود .... _باشه من که چیزی نگفتم هرکی مشغول صحبت با کسی بود که دایی گفت خیلی تا سالِ تحویل نمونده . عاطفه اومد کنارم و دست منو گرفت +بیا بریم اتاق من راحت تریم بدم نمیومد برای همین از سجاد خواستم چمدونم رو بزاره جلو در اتاق عاطفه عاطفه رفت داخل اتاق +بیا تو عزیزم ،اتاق خودته وارد اتاقش شدم اتاق نسبتاََ بزرگی بود به رنگ یاسی ،،، کنار تخت اش یک کتابخانه بزرگ هم داشت و بالای میز تحریرش یک پنجره ی بزرگ با پرده های حریر سفید بود. +اتاقم چطوره؟؟ _عالیهه +بر عکس تو من عاشق رنگ های روشن و شاد ام _ترکیب قشنگیه به دل میشینه ! +ممنونم ، خب بیا لباساتو عوض کن... دوس داری موهاتو ببافم ؟ _بلدی؟ +بلهه از وقتی حنین بدنیا امده بیشتر مدل هارو یاد گرفتم _اعع حدس زدم موهای حنین هم خودت بافتی به پسر عمومم گفتم عاطفه یک لحظه مکث کرد بعد چشم هاشو ریز کرد و گفت: +پس نخودهای منو خوردین جا خوردم _نخود!!؟ عاطفه شروع کرد به خندیدن +هیچی،،هیچی بدو کاراتو بکن رفتم سمت چمدونم تا جلیقه دامن طوسیم رو بردارم _راستی عاطفه معنی اسم حنین چیه؟ +یه اسم عربیه معنی کلی اش هم میشه اشتیاق _عربی چرا؟ +خب چون مادرم اصالتا لبنانیه _وایی واقعا !نمیدونستم +آره اسم خودشم عربیه ... آنیه _اره اسم جالبیه +مامانم از زمان جنگ با خانواده مهاجرت کردن به قم ،، بزرگ شده اینجاس _آهان +خب برو حالا حاضر شو... لباس هامو پوشیدم و موهام رو شونه زدم . عاطفه درحال بافتن موهام بود و از این حجم از موهام شگفت زده شده بود . +وایی ساجده خیلی مو داری _از عرق های روی پیشونیت معلومه پشیمون شدی هاا عاطفه خم شد و تو آینه خودشو نگاه کرد . شروع کرد به خندیدن . _راسی مگه تو کنکور نداری؟ +آخ اره یادم انداختی!! _خب کی میخونی؟ +قراره فردا صبح از دستم راحت بشی.. _یعنی چی؟ +اینجور که بنده، صبح ها که اهالی در منزل خواب تشریف دارند میرم کتابخونه تا هفت بعد از ظهر . _وایی عاطفه جان ببخشید تو این موقعیت ما اومدیم مزاحمت شدیم. +نه اصلا من همیشه میرم کتابخونه و همیشه تو این ساعات درس میخونم. خب تموم شد بفرمایید دست هاش رو گرفت طرف آینه +این شما و این ساجده خانوم لبخند دندون نمایی زدم _دستت درد نکنه خیلی قشنگ شده قیاف ام رو مظلوم کردم _عاطفه سادات من یک سوال دیگه هم دارم عاطفه با لبخند گوشه لب اش گفت: +آخری باشه ها بپرس _بچه اولتون کو دوباره !!؟؟ این دفع از ته دل خندید. +میاد عزیزم نگران نباش .... همیشه سال تحویل میره گلزار شهدا _دیوونه... نگرانِ چی آخه ؟؟ یک سوال بود ها حالا ببین +شوخی میکنم بچه جان ،،،،،،،