eitaa logo
-رفقای شهیدم-
248 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
34 فایل
بسم‌اللھ.... فعالیت‌این‌کانال‌به‌نیت⇩ شہیدمدافع‌حرم''محسن‌حججی'' شہیدمدافع‌حرم"عباس‌دانشگر" ‌ انسان‌باسوختن‌ساخته‌می‌شود وهرکس‌ازسوختن‌فرارکندخام‌می‌ماند ! _ استادشهیدمطهری ¹•شرایط← @sharayet_14 ²•پاسخگویـے← @pasohk
مشاهده در ایتا
دانلود
ساجده برعکس دفعه های قبل، که تو اتاق عاطفه می موندم...این سری تویِ اتاق حنین ساکن شدم. دیشب با حنین کنار هم خوابیده بودیم...انقدر باهاش بازی کردم و قصه گفتم که از خستگی هردومون خیلی زود خوابمون برد. مانتو کیمینویِ صورتی رنگم رو پوشیدم و شالم رو سرم کردم...کاور لباسم رو همراه با ساک وسایل مورد نیازم برداشتم. قرار بود من و گلرخ همراه عاطفه بریم آرایشگاه.....پتو رو رویِ حنین مرتب کردم در اتاق رو اروم بستم. رفتم پایین...زن عمو ، عاطفه و زن دایی تویِ آشپزخونه بودند.... ساعت 7صبح بود قاعدتا همه در خاب ناز...‌.با لبخند وارد شدم صبح بخیری گفتم جواب گرفتم _خوبی ؟ +ممنون عزیزم _گلرخ کجاست؟ +صبحانه اش رو خورد و رفت آماده بشه زن عمو رو به من کرد گفت: -ساجده جان ان شاءالله قسمت خودت بشه...اون موقع خودم برات جبران میکنم . لبخندی زدم گفتم : _وای نه زن عمو...از این دعاها برای من نکن زن دایی گفت: +چرا عزیزم...در اسلام هیچ بنایی نزد خداوند محبوبتر و ارجمند تر از ازدواج نیست* _فعلا که نوبت عاطفه خانومه بعد از این حرف من ، امیر یا الله کنان وارد شد گفت: -ماشین آمادس! بریم زن عمو+آره برید دیگه، داره دیر میشه _شما برید من میرم دنبال گلرخ +باشه عاطفه با اجازه ای گفت از جاش بلند شد... منم رفتم تو اتاق زندایی اینا _گلرخ بیا امیر جلو در منتظرمونه گلرخ همونطور که وسایل تویِ کیف اش رو میگشت اومد سمت در _دنبال چی میگردی؟ +هاا...هیچی بریم زندایی پشت سرمون یک ظرف آورد و گفت: براتون لقمه گرفتم ببرید بخورید...الان که چیزی نخوردید ضعف می کنید _دستتون درد نکنه...بااجازه تندی کفشامونو پوشیدیم ... سوار ماشین امیر شدیم و حرکت کردیم ،،،،،،،،، امیر جلوی آرایشگاه نگه داشت و روبه عاطفه گفت: عاطفه خانم هروقت کارِت تموم شد زنگ بزن من بیام....منم با علی میرم آرایشگاه..اینجا جایی رو بلد نیستم +چشم ... مراقب خودت باش از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت آرایشگاه بین راه امیر صدام زد +ساجده ازت ممنونم بابت حرف زدنت با عاطفه سادات لطف کردی لبخندی زدم _نیاز به تشکر نیست..حالا من برم عروسِت تنها نمونه از امیر دور شدم و وارد سالن شدم. ،،،،،،،،،، *بحارالانوار،جلد103،ص222