eitaa logo
متن اشعار کربلایی محسن محمدی پناه
524 دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
7 فایل
در این کانال متن اشعار کربلایی محسن محمدی پناه قرار میگرد. اینستاگرام: http://instagram.com/mohse.mohammadipanah.1 صفحه ویراستی: https://virasty.com/Moheb110 ایتا: @Mmohamadipanah متن اشعار: @mohsenmohammadipanah1 کانال عکس: @pic_mohammadipanah
مشاهده در ایتا
دانلود
در هیئت حسینم و در هیئت حسن در خدمت حسینم و در خدمت حسن هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن هم رعیت حسینم و هم رعیت حسن دست کرم حسن شد و احسان حسین شد روح و روان حسن شد و جانان حسین شد قبله حسن..،مساحت ایمان حسین شد از ملت حسینم و از ملت حسن در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست آقا؛ حسین..،امام؛ حسن..،ماسوا؛ گداست اصل بهشت..،سینه‌زنی پای این دوتاست در جنت حسینم و در جنت حسن روح اذان حسین شد و ربنا حسن کشتی حسینِ فاطمه شد..،ناخدا حسن شیرینیِ حسین حسین است یا حسن در "یاحسین" ریخته شد لذت "حسن" پیر نجف حسینیه را تا درست کرد زینب گریست..،ماتم عُظمیٰ درست کرد زهرا غذای هیئتشان را درست کرد نان حسین خورده ام از برکت حسن ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد لب‌تشنه را به سمت سبوی حسین بُرد ما را حسن پیاده به سوی حسین بُرد دور حسین پُر شده با زحمت حسن یک روح در میان دو تن بوده از قدیم پائین پای این دو..،وطن بوده از قدیم صحن حسین..،صحن حسن بوده از قدیم پس خاک کربلاست همان تربت حسن آن کوچه..،بی حسین..،حسن را اسیر کرد سیلی‌زدن‌به‌فاطمه او را چه پیر کرد در زیر چکمه چادر مادر که گیر کرد آسیب دید بین گذر غیرت حسن یک عمر اشک ریخت..،به گریه وضو گرفت از هر مسیر تنگ که می دید..،رو گرفت آن گوشوار را که شکستند..، او گرفت این خاطره‌ است اوج غمِ غربت حسن شاعر: https://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1
با اجازه از خداوند تعالای حسین اول ماهی زدم دل را به دریای حسین بادبانِ عشق وا شد،ناخدا آماده است باز کشتی نجات شاه راه افتاده است در غمش اهل زمین و آسمان گریان شده رخت خونین حسین از عرش آویزان شده شخص حیدر پای کارِ نصب پرچم آمده سینه‌زن‌ها! یا علی..،ماه محرم آمده کشته ی اشک است اربابی که شد آقای ما کیف دارد دسته‌جمعی گریه‌کردن‌های ما خالی از احساس بودم..،از غمش پُر می شوم مطمئنم عاقبت با لطف او حُر می شوم من میان هروله پرواز را حس می کنم رخت از تن می کَنَم تا یاد عابِس می کنم بر لبم شور شهادت را عسل کن آخرش جان جُونت نوکر خود را بغل کن آخرش حضرت زهرا خودش دنبال کار نوکر است پیرهن مشکی نوکر دستدوز مادر است ناله ی ما امتداد ناله های فاطمه است بانی اطعام روضه،مجتبای فاطمه است چای مجلس از فُراتِ شاه تامین می شود این عَلَم‌ها با پر جبریل تزئین می شود بین هیئت کربلایش را زیارت می کنیم شب به شب با انبیا در روضه شرکت می کنیم دختری‌ شیرین‌زبان اعجاز را آغاز کرد نُطق لالِ روضه ی ما را رقیّه باز کرد آی نوکر! رزق اشکت را از آب‌ آور بگیر کربلای اربعین را از علی اکبر بگیر کاش خون ما بریزد در دیار کربلا شیرخوار ما فدای شیرخوارِ کربلا ▪️ بین آن خاکی که شاه‌ تشنه‌لب از حال رفت ناگهان از ذوالجناح افتاد..،تا گودال رفت مادر پهلو شکسته طاقت دیدن نداشت این تنِ سر نیزه‌خورده پشت و رو کردن نداشت شاعر https://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1
دامن باد صبا با گُل لبخند آمد لب تقویم به پابوسی اسفند آمد نفس آینه از دیدن او بند آمد آخرین سوره‌ی توحید خداوند آمد می چکد آیه‌ی تطهیر از این آبِ حیات مَقدم گُل‌پسر حضرت نرجس صلوات سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد هرچه ناگفته ‌ی عشق است..،بیان خواهد شد در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغ‌افروزی تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو کُلُّهُم؛ پنج‌تن آل عبا یعنی‌ تو! حسنی‌زاده‌ترین احمد مختار تویی فاطمه‌وارترین حیدر کرار تویی تو همان کشتی در عرش شناور هستی گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی بهترین نسخه ‌ی یک مرد دلاور هستی وارث تیغ دو دَم‌ ، وارث حیدر هستی ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد چارده شاخه‌ی گُل جمع شده در باغت هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت مکّه‌ی قلب مرا فتح کند اخلاقت تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم خادم مرقد سلطان خراسان توایم لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست سامرا؛ صحنه‌ی پیدایش زیبایی هاست به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی! همه‌ی دلخوشی نیمه‌‌ی‌ شعبان منی دشت خشکیده ی ما چشم به باران دارد یوسف مصری ما میل به کنعان دارد کم کن این فاصله ها را..،اگر امکان دارد مادرم سخت به برگشت تو ایمان دارد وای از این در به دری ، وای از این خون‌جگری پدرم پیر شد و از تو نیامد خبری حس تردید نشسته است به روح و جانم هُرم کفر است که آتش زده بر ایمانم رونقی نیست در این کاسبیِ دکانم گره کور ظهور تو منم..،میدانم! با همین وضع دلم..،بس که شما آقایی بخدا شنبه هم آدم بشوم..،می آیی! بغض دیروزی تو ، گریه ی فردای من است روی دیوار وصالت رد خون‌های من است دیگران را مَنِشان پشت درت..،جای من است مسجد تو همه ی لذت دنیای من است! جمکران؛ روضه ی ‌تب‌دار فقط می چسبد گریه بر مشک علمدار فقط می چسبد دشت در همهمه ی نیزه و شمشیر افتاد دست کفتار‌صفت ها بدن شیر افتاد در دل کاسه‌ی چشمان یلی..،تیر افتاد ساقی اهل حرم بین کمین..،گیر افتاد دست افتاد..،دلش سوخت..،پرش هم پاشید آن عمود آمد و ترکیب سرش هم پاشید شاعر : https://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1
من به این و آن سپردم در نجف خاکم کنند وقت کفن و دفن میبینم پدر جان آمده روز داره تشنه ذکرش می‌شود عطشان حسین یاد شاهی که تک و تنها به میدان آمده عاقبت کهنه حصیر ده تنش را جمع کرد چه بلایی بر سر آن جسم عریان آمده شاعر: http://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1
ناگهان قفل گلوی اهل ناله باز شد آه! ماه ماتم ارباب ما آغاز شد عالم لاهوت در این غم به سینه می زند نوح ، نوحه خوان شده..، آدم به سینه می زند عرش را لرزانده امشب ضَجّه ی جانکاه ما باز آویزان شده کهنه‌لباسِ شاه ما آفتابِ صحن سویِ مغربِ گودال رفت بیرق گنبد عوض شد..،مادری از حال رفت نصب کردم سر در این خانه پرچم را حسین شکر که امسال هم دیدم محرم را حسین عطر اسپند تو آمد ، عالمی مدهوش شد کوچه و پس‌کوچه های شهر مشکی‌پوش شد نخ به نخ با تار و پودش..،گریه کرده ، سوخته فاطمه رخت عزاداری ما را دوخته رنگ و بوی نذری تو رنگ و بوی زندگی‌ست آب سقاخانه‌هایت آبروی بندگی‌ست داربست خیمه‌گاه تو ستون کبریاست آهنِ سرد علم‌های تو دلگرمی ماست ما کبوترهای جلدِ در مسیرِ قُبّه ایم زیر سقف هیئتت باشیم..،زیر قبّه ایم خواهش دلتنگی ما تنگیِ آغوش توست چارگوش این حسینیه همان شش‌گوش توست قصه‌ی ما در حریم ماجرایت قد کشید کودکی هامان میان دسته‌هایت قد کشید غنچه‌های کوچکِ ما پرپر تو می شوند طفل های ما فدای اصغر تو می شوند سکّه ی عشق سه‌ساله رونق بازارهاست نام شیرین رقیه شوق دختردارهاست این همه پروانه را مجذوب کرده شمع تو چشم بد تا روز محشر دور باد از جمعِ تو دوستی جز با رفیقِ سینه‌زن مطلوب نیست حال عابس در فراق شوذَب اصلاً خوب نیست بی زیارت مثل مرغی در میان مَحبَسیم از شب اول برای اربعین دلواپسیم تو قتیل اشک هستی ، ما هلاکِ کربلا کاش خون ما بریزد روی خاک کربلا اشک های ما کفاف زخم هایت را نداد اشک های ما کم است و زخم های تو زیاد هیچ قتلی مثل قتل صبر تو مشکل نبود شمر آدابی برای ذبح تو قائل نبود شاعر: https://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن معرفت رنگ گرفته‌ است از عرفانِ حسن خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید قدرِ یک لحظه زمین‌گیر نخواهم گردید هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید تا خود حشر منم دست به دامان حسن عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود بنویسید مرا بی سر و سامان حسن رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی‌ ست پرچم یَشمیِ خوش‌ نقش و نگارم حسنی‌ ست نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی‌ ست بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است این شعارِ همه‌ی ما ، حسنی‌ها ، شده است: " تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن" خاک خشکیم که لب‌تشنه‌ی جامی بودیم کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم می نشستیم سر سفره ی احسان حسن من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم فقط از دوری معشوق خودم مینالم پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن روضه‌تر از غم آقای کریمان ،غم نیست وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست مادری‌تر ز حسن در همه ی عالم نیست تو نگو حضرت صدیقه..،بگو جانِ حسن! آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است از مصیبات حسن ، خونِ خدا خون‌جگر است سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است گریه‌کُن‌های حسین‌اند پریشان حسن کوچه‌ای تنگ برای غم او بانی بود قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود داغ ناموس گرفته‌است گریبان حسن سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن شاعر: http://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1
بانویی که خداست مُمتَحَنَش چل نفر خسته اند از زدنش لگد دومی به پهلو خورد آه از ضربه‌ی کمرشکنش مقتل آورده است: مادر سوخت عالم آتش گرفت از این سخنش فاطمه بین شعله ، گیر افتاد... چنگ انداخت "در" به پیرهنش بی پناه است جان‌پناه علی... میخ رفته به جنگ تن به تنش غرق خون است باغ سبزِ نبی له شده زیر چکمه ها چمنش فاطمه زیر دست و پا..،کوشید نام حیدر نیفتد از دهنش با قلافی هوار زد قنفذ: بسپارید کار را به منش وسط کوچه گوشواره شکست... این بلا را که دیده ؟! جز حسنش به عیادت نیامده اَحَدی اُف به همسایه‌ها..،به مرد و زنش خیره به خونِ بستر است حسین کُشته ما را نگاهِ بی کفنش دوره اش می کنند در گودال تک و تنها..،به دور از وطنش نوکِ مسمار می شود نیزه... وای از وضعِ درهم بدنش شاعر: http://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1