#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸اشک بر مصیبت حضرت مسلم عليهالسلام، مَحک ایمان هر مؤمن … | رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر غریب کوفه چنان گریستند که اشکشان بر سینه مبارکشان جاری شد …
در روایت آمده است:
📌 روزی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پرسیدند: ای رسول الله! آیا شما برادرم عقیل را دوست دارید؟ فرمود: آری والله او را به دو جهت دوست میدارم. یکی به خاطر خودش و دیگر به خاطر اینکه ابوطالب او را دوست میداشت.
📋 وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ فَتَدْمَعُ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُصَلِّی عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ
▪️ همانا فرزند او (مسلم علیهالسلام) در راه محبت فرزند تو (حسین علیهالسلام) کشته خواهند شد. دیدههای مؤمنان بر او خواهد گریست و ملائکه مقرب درگاه حق بر او صلوات خواهند فرستاد.
📋 ثُمَّ بَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَی صَدْرِهِ
▪️پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آنقدر گریستند که اشک چشمانشان بر سینه مبارکش جاری شد.
🔺 سپس فرمود: به خدا شکایت میکنم از مصائبی که بر اهل بیتم بعد از من خواهد رسید.
📚الامالی،شیخصدوق؛ ص ۷۸
🩸دو تعبیر خاصّ از سیدالشهداء علیهالسلام نسبت به حضرت مسلم عليهالسلام که حاکی از عظمت مقام آن حضرت در نزد اهلبیت علیهمالسلام میباشد...
🔖 وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام، حضرت مسلم عليهالسلام را روانه کوفه نمود در نامهای که خطاب به کوفیان نوشت اینگونه از مسلم بن عقیل علیهالسلام تعبیر نمود:
📜 أَنَا بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ...
▪️من به سمت شما «برادرم» ، «پسرعمویم» و «فرد مورد اطمینان و وزنهٔ سنگین خاندانم» یعنی مسلم بن عقیل را به سمت شما فرستادم...
📚الارشاد،شیخمفید،ص۱۸۷
👈 همچنین وقتی که در منزل «زُباله» خبر شهادت مسلم و هانی را برای سیدالشهداء علیهالسلام آوردند، حضرت ابتدا گریه کردند و سپس رو به فرزندان عقیل نمودند و فرمودند:
📜 لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ بَعْدَ هَؤُلَاء
▪️بعد از شهادت مسلم و هانی، دیگر خیری در زندگی نیست...
📚الإرشاد، شیخمفید، ص۲۰۴
🩸متمثّلشدن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به هنگام شهادت حضرت مسلم عليهالسلام ...
در نقلها آمده است:
📌 وقتی که حضرت مسلم عليهالسلام را بالای دارالاماره بردند تا سرش را جدا کنند، آن حضرت شهادتین گفت و منتظر شهادت ایستاد.
👈 نانجیبی به نام «بَکر» نزدیک آمد و خواست که با خنجر خود آن حضرت را به قتل برساند، شخص مهیب و سیاهی را دید که ایستاده و دندان میگزد؛ از صلابت آن شخص، دستش خشک شده و از قتل آن حضرت عاجز ماند.
🔻 خبر به ابن زیاد ملعون رسید او را طلبید و پرسید: چه شده است؟ بکر ملعون شرح ماجرا را گفت. ابن زیاد ملعون تبسّمی کرد و گفت: چون که میخواستی بر خلاف عادت عمل کنی به همین خاطر وحشت کردهای و خیالی به نظرت آمده!!!
🔹 پس دیگری را فرستاد؛ وقتی بالای قصر رسید و ارادۀ قتل آن حضرت نمود، تمثال رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دید و از بیم زَهرهاش آب شد و به جهنّم واصل شد.
🔻 وقتی که ابن زیاد خبر را شنید، شامی ملعون را که در قساوت قلب مثل خودش بود را فرستاد. پس آن نانجیب بر سر بام آمد. در اینجا بود که حضرت مسلم عليهالسلام بعد از اقرار به شهادتین و امامت امیرالمؤمنین رو به سمت مدینه کرد و گفت:
📋 السّلام علیك یا أبا عبدالله؛ روحي لَك الفِداء وَ نَفسي لَك الوِقاء!
گواه باش که شهید راه تو شدم!
📌 بعد آن نانجیب سر آن حضرت را از بدن مطهّرش جدا کرده و جسد منوّرش را از بالای قصر به زیر انداخته سر مبارک را نزد ابن زیاد آورد. (البته در مقاتل دیگر آمده است که سر از بدن مطهر حضرت مسلم عليهالسلام جدا نکرده و آن حضرت را از آن بالا به زمین انداختند)
📚ریاض الشهاده، ج۲ص۴۵
📚محرق القلوب، ص۲۶۶
📚بحرالمصائب، ج۳ ص۱۲۱
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
#محرم
#فیش_روضه
🏴#شب_اول
┈┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🏴#ماه_محرم
📚#بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
1⃣ #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸وداع جانسوز با زنان و اطفال حرم ...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام اذن میدان به علی اکبر علیهالسلام دادند، به او فرمودند: چون عزم لقای خدا را داری، پس برو با اهل حرم و عمّه هایت وداع کن.
🥀 حضرت علی اکبر علیهالسلام به نزدیکی خیمهها آمد و با صدای بلند ندا سر داد: یا أَهلَ بیتِ النُبوَّة! أستَودِعُکُنَّ عَلَیکنَّ منّی السلام. یا اُمّاه! و یاعَمّتاه! و یااُختاه! الوداع!
📋 فإذاً ضَجَّةٌ قامت مِن الحَرَم و عَجَّةٌ عَلَت مِن الفُسطاط.
▪️چون صدای علی اکبر علیهالسلام به گوش پرده نشینان رسید، صدای ضجه از حرم بلند شد و ناله و فریاد از خیمه ها بالا گرفت.
🥀 بیاختیار با نوای "واعلیاه" از خیمه ها بیرون دویدند و دور تا دور او را گرفتند؛
📋 فَأخَذَت عَمّاتُهُ و أخَواتُهُ بِرِکابِهِ و عِنانِهِ و قَوائِمِ مَرکَبِهِ و قامت الولولة.
▪️عمه ها و خواهرانش آمدند؛ یکی رکاب او را گرفت؛ یکی عنان اسبش را گرفت؛ یکی خود را روی سمّ مرکبش انداخت و ولوله ای به پا شد.
🥀 همه زن ها و بچه ها بی تابی میکردند؛ خصوصا مادر مضطرش که زار زار می نالید و پروانه وار به دور شمع قامت فرزند خویش می گردید.
📋 فَعِندَ ذلِكَ تَغَيّرَ حٰالُ الحُسینِ عَلَيْهِالسَّلَام بِحَيثُ أشرَفَ عَلَى المَوتِ،
▪️در این هنگام بود که حال امامحسین "علیهالسلام" دگرگون شد، به گونهای که نزدیک بود، روح از بدن مطهرش جدا شود.
🥀 آن حضرت با صدای بلند خطاب به اهل و عیال خود فرمودند:
📋 دَعَنهُ، فَإنّهُ مَمسُوسٌ فِي اللَّهِ و مَقتولٌ فِي سَبيلِ اللَّه
▪️او را رها کنید تا به میدان برود چرا که او مستغرق در ذات الهی و کشتهی در راه اوست.
برگرفته از:
📚 معالي السّبطين،ج۱ ص۴۱۵
📚 وسيلة الدّارين،ص ۲۹۳
📚 بحرالمصائب ج۴ ص٢٩٨
📚 ریاض القدس ج۳ ص۴۲۵
🩸ای علیجان! به غربت ما رحم کن …
در نقلها آمده است:
🥀 چون اهل حرم مطلع شدند علی اکبر علیهالسلام اذن میدان میطلبد،
📋 اجتمعتِ النّساءُ حَوله كالحَقلة، و قُلنَ له:
▪️مادر و خواهران و عمه ها به دور او حلقه زده و میگفتند:
📋 اِرحَم غُربتَنا و لا تَستَعجِل إلى القِتال، فإنّه ليس لنا طاقةٌ في فراقك.
▪️بر غربت ما ترحم نما و در رفتن به میدان جنگ شتاب منما که ما تاب مفارقت تو را نداریم
📚روضة الشهداء، ص۳۳۶
📚مهيج الاحزان، ص۴۴۵
📚الدمعة الساكبة، ج۴، ص۳۲۹
#فیش_روضه
#شب_هشتم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📚 #بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
2⃣ #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🩸پیکار حضرت علی اکبر علیهالسلام و بازگشت او به نزد سیدالشهدا علیه السلام | پدرجان! «عطش» دارد مرا میکشد …
در رابطه با شجاعت و نحوه قتال حضرت علی اکبر علیهالسلام مقاتل و منابع تاریخی، سخن ها نوشته اند و اعداد و ارقام زیادی را نوشتهاند که آن حضرت از لشکر دشمن به درک واصل کرد.
🔘 فَلَم یَزَلْ یُقاتِلُ حَتّی ضَجَّ الناسُ مِن کَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم
▪️پیوسته میجنگید تا اینکه لشکریان از کثرت کشته هایشان خسته شدند.
🔘 ثُمَّ رَجَعَ إلیٰ أبیهِ و قَد أصابَتْهُ جِراحاتٌ کَثیرَةٌ فَقالَ یا أبه! اَلْعَطَشُ قَد قَتَلَنی و ثِقلُ الْحَدیدِ أجْهَدَنی فَهَلْ إلیٰ شَربَةٍ مِنْ مَاءٍ سَبیلٌ أتَقَوِّی بِها عَلی الْأعْداءِ
▪️زخمهای بسیار برداشته بود. با همان حال به خدمت پدر بازگشت و عرضه داشت: ای پدرجان! تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن، تاب از من بُرد، آیا جرعه آبی هست تا بر قتال دشمن قوت یابم؟
🔘 فَبَکَیٰ الْحُسینُ علیهالسلامُ و قالَ یا بُنَیَّ یَعِزُّ عَلیٰ مُحمَّدٍ و عَلیٰ علیِ بنِ أبی طالبٍ و عَلَیَّ أنْ تَدعوهُم فلا یُجیبُوکَ و تَستَغیثُ بِهِم فلا یُغیثُوکَ
▪️امام حسین علیهالسلام گریه کرد و فرمود: ای پسرم! سخت است بر جدّت محمد و علی (علیهماالسلام) و بر من، اینکه کمک بخواهی ولی کسی یاریات نکند!
🔘 یا بُنَیَّ! هاتِ لِسانَکَ فَأَخَذَ بِلِسانِهِ فَمَصَّهُ و دَفَعَ إلَیْهِ خَاتَمَهُ و قالَ امْسُکْهُ فی فِیکَ وَ ارْجِعْ إلیٰ قِتالِ عَدُوِّکَ فَإنِّی أرجُو أنَّکَ لا تُمسِی حَتّیٰ یَسقِیَکَ جَدُّکَ بِکَأسِهِ الْأوفی شَربَةً لا تُظمَأُ بَعدَها أبَداً
▪️ای پسرم! زبانت را بیاور. پس امام حسین علیهالسلام زبان علی را در دهان خود گذاشتد. (گویا علی اکبر علیهالسلام حس کرد که پدرش از او نیز تشنه تر است) پس امام علیه السلام خاتم خود را به او داد و فرمود: آن را در دهانت بگذار و اندکی جنگ کن! به زودی جدّ خویش را دیدار کنی و او جامی پر به تو نوشاند که دیگر تشنه نشوی.
📚لهوف، ص١۶٣
📚مقتل الحسين، مقرم ص٢٣۴
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۴٣
و...
🩸اسب، علی اکبر علیهالسلام را به بین لشکر دشمن برد ...
در نقلها آمده است:
🥀 عمر سعد لعین، جنگجویان قدرتمند زیادی را به قتال حضرت علی اکبر علیهالسلام فرستاد. اما آن حضرت، یکی بعد از دیگری آنان را به درک واصل میکرد. تا اینکه مُرّة بن قنفذ عبدی فریاد برآورد:
🔘 عَلَيَّ آثامُ الْعَرَبِ اِنْ لَم اُثْكِلْ أباهُ بِه فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ في ظَهرِهِ و ضَرَبَهُ بِالسَّيفِ عَلیٰ رَأسِهِ فَفَلَقَ هامَتَهُ
▪️گناه تمام عرب بر گردن من باشد، اگر داغ این جوان را بر دل پدرش نگذارم. پس آمد و با نیزهاش ضربه ای به پشت علی اکبر علیهالسلام زد و بعد با شمشیر ضربهای بر فرق سر علی اکبر زد که با ضربه شمشیرش، فرق علی اکبر علیهالسلام شکافت.
🔘 وَاعْتَنَقَ فَرَسَهُ فَاحْتَمَلَهُ اِلیٰ عَسكَرِ الْاَعداءِ و أحاطوا به حَتّیٰ قَطَّعوهُ بِسُيوفِهِم اِرباً اِرباً
▪️توان علی اکبر از کف رفت و دستانش بر گردن اسبش انداخت. (گویا خون، دیده اسب را پوشانده بود و به همین خاطر) اسبش او را به میانه لشکر دشمن بُرد. پس جمع زیادی از لشکر دشمن، دور تا دور او را احاطه کرده و با شمشیر هایشان بدن نازنینش را تکهتکه کردند..
🥀 حمید بن مسلم گوید: همینکه آن جوان به زمین افتاد و روح از بدنش داشت جدا میشد، صدایش را بلند کرد و گفت:
🔘 یا اَبَتَاهُ! هٰذا جَدّی رَسولُ الله(قد سَقانی بِکأسِهِ الْاَوفی شَرْبَةً لا أظْمَاُ بَعدَها) و هٰذا اَبی عَلیٌ اَمیرُالْمؤمنینَ و هٰذِهِ جَدَّتِی فاطمةُ الزَّهرا و هٰذِهِ جَدَّتی خَديجَةُ الْکُبریٰ و هُم یَقولونَ لَکَ:اَلْعَجَل! اَلْعَجَل! و هُم مُشتاقونَ اِلَیْکَ.
▪️ای پدرجان! این جدم رسول خداست (که با جام پُر مرا آب میدهد که دیگر تشنه نمیشوم بعد از آن) این پدرم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است؛ این جده ام فاطمه زهرا و خدیجه کبری سلاماللّهعلیهما هستند که به شما میگویند:بشتاب! بشتاب! و آنان مشتاق شمایند.
برگرفته از:
📚مخزن البکاء، ص۵٨١
📚مهیج الاحزان، ص۴۴٩
📚مقتل ابومخنف (با کمی اختلاف) ص٨۵
📚لهوف (با کمی اختلاف) ص١١٣
📚بحارالانوار ج۴۵ص۴۴
#فیش_روضه
#شب_هشتم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📚 #بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
#حضرت_عباس_علیه_السلام
🩸بٰانَ الإنكسارُ في وَجهِ الحُسين عليهالسّلام …
در نقلها آمده است:
🔘 لَمّا قُتِلَ العبّاسُ علیهالسلام ... بٰانَ الإنكسارُ في وَجهِ الحُسين عليهالسّلام،
▪️وقتی که ابالفضل العباس علیهالسلام به شهادت رسید، آثار شکستگی در صورت مبارک سیدالشهداء صلواتاللهعلیه نمایان شد.
📚 مقتل أبي مخنف، ص۶۵
🩸مخدّرات و اهل حرم از داغ ابالفضل العباس علیهالسلام گریبان دریدند…
در نقلها آمده است:
🔘 فَلَمَّا رَأَتِ النّساءُ ما فُعِلَ بِالْعبَّاسِ، شَقَقنَ الْجُیوبَ و خَمَشنَ الْخُدودَ و نادَینَ بِالْوَیلِ و الثّبُورِ
▪️وقتی که زنان حرم از شهادت حضرت عباس علیه السلام با خبر شدند، گریبان ها دریدند و صورت ها را خراشیدند و ناله بیچارگی سر دادند.
📚ریاض المصائب، ص٢١٧ (نسخه خطی)
📚بحرالمصائب ج۴ص٢٧۴
#حضرت_عباس_علیه_السلام
🩸ایپدرجان! عمویمان عباس کجاست ؟! وعده آب به ما داده است و دیر کرده ؟!
در نقلها آمده است:
🔘 فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟
▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت: ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟
🔘 أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟
▪️می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند. آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟
🔘 فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ.
▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود:
عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است.
🔘 فَصرخَتْ و نادَت: وا عمّاه، وا عبّاساه.
▪️با شنیدن این خبر، سکینه سلاماللهعلیها فریاد میزد: واعمّاه، وا عبّاساه.
برگرفته از:
📚مقتل الحسین علیه السلام مقرم،ص۳۳۹
📚معالي السّبطين، ج۱ ص۴۴۹
📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۸
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴
#حضرت_عباس_علیه_السلام
🩸آماده اسیری شوید … | آنقدر سیدالشهداء علیهالسلام همراه اهل حرم گریه کرد که از هوش رفت …
در نقلها آمده است:
🥀 صدای ناله ها و فریادهای حضرت سکینه سلاماللهعلیها از داغ عمویش ابالفضل العباس علیهالسلام بالا گرفت؛
🔘 فَلَمّا سَمِعَتْها العَقيلةُ زَينب، فصاحتْ: واأخاه، وا عبّاساه، وا ضَيعتاه مِن بعدك.
▪️وقتی که زینب کبری سلاماللّهعلیها نالههای سکینه سلاماللّهعلیها را شنید، او هم فریاد میزد: ای وای عباس! ای وای از دربهدری بعد از تو!
🔘 فقالَ الحسينُ: إي واللّه وا ضَيعتاه وا انقطاعَ ظَهراه بعدك أباالفضل، يَعِزُّ علَيّ و اللّهِ فِراقُك.
▪️سیدالشهداء علیهالسلام هم فرمود: آری به خدا! ای وای از دربهدری! ای وای از کمری که بعد ابالفضل شکسته شد؛ به خدا بر من سخت است نبودنت ای ابالفضل!
🔘 فَاجتَمَعتِ النّساءُ حَولَه، و جَعَلنَ يَبكينَه و يَندُبنَه، و الحسينُ يَبكي مَعهنّ، حتّى أُغمِيَ عَلَيه مِن شِدّة البُكاء.
▪️زنان و بچهها دور اباعبدالله علیهالسلام جمع شدند و به سر میزدند و گریه میکردند؛ سیدالشهداء علیهالسلام هم همراه آنان، چنان گریه میکرد که دیگر از هوش رفت.
برگرفته از:
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،مقرّم، ص۳۳۹
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴
#فیش_روضه
#شب_نهم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📚 #بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
#مصیبت_وداع
🩸وقتیکه با نداهای غریبیّ سیدالشهداء علیهالسلام، بدن شهداء چنان میلرزید ...
در نقلی آمده است:
🥀 سیدالشهداء لحظاتی بالای سر عباس علیهالسلام گریست، پس صدای خود را بلند کرد، به گونهای که صدای آن حضرت دشت کربلا را فرا گرفت و ندا سر داد:
🥀 ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروة، ای حبیب بن مظهر، ای زهیر بن القین، ای هلال بن نافع...
🔘 یا أبطالَ الصَّفاءِ و فُرسانَ الْهَیجاءِ! مالي أُنادیکم فلا تُجیبوني و أدعوکم فلا تَسمَعونِ؟!
▪️شما ای دلاورمردان پایدار و ای سواران عرصه پیکار! چرا شما را صدا میزنم اما جوابم را نمیدهید! شما فرا میخوانم و صدایم را نمیشنوید؟!
🥀 آیا شما خوابید که به بیداریتان امیدوار باشم یا محبّتتان از امام خود برگشته که به یاری او نمیشتابید؟! اینها دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان گشتهاند؛ مگر شما خانههایتان را برای کمک به من ترک نکردید؟!
🔘 فَقوُموا عَن نَومَتِکم أیُّهَا الْکِرامُ الْبَرَرَةُ وَادْفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسولِ
▪️پس ای مردان شریف و صالح از خواب برخیزید و از حرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مقابل طاغیان کافر و فاجر دفاع کنید.
🥀 اما افسوس! به خدا سوگند مرگ شما را به خاک افکنده و روزگار دغل با شما بیوفایی کرده است و گرنه شما از جواب دادن به دعوت من کوتاهی نمیکردید و از یاری من روی برگردان نمیشدید. هان! اینک ما از فقدان شما داغداریم و به شما میپیوندیم که ما از آن خداییم و به سوی او بازآییم.
🔻در اینجا بود که به نقل «بحرالمصائب»، زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
🔘 فو الله الَّذي لا إلٰهَ إلّا هو إنّی رَأیتُ الْاَجسادَ تَضطَرِبُ کَأنَّها یُریدُ النُّهوضَ.
▪️به خدا سوگند که معبودی جز او نیست، بدنهای شهدا را دیدم چنان میلرزید گویا که میخواستند از جا برخیزند.
📚مقتل أبو مخنف،ص ۸۴
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۹
📚بحرالمصائب ج۵ ص۶۱
#مصیبت_وداع
🩸چگونه گریه نکنم در حالی که به زودی شما را در بین دشمنان، میکشانند!؟
در نَقلی آمده است:
🥀 ... وقت وداع بود که سیدالشهداء علیهالسلام به خیمهها آمد؛
🔘 وَ هُوَ آیسٌ باکِي العَینَین
▪️از خودش ناامید شده بود و چشمانش غرق در اشک بود.
🥀 زینب کبری سلاماللّهعلیها تا حال برادر را اینگونه دید، پیش آمد و عرضه داشت:
🔘 لا أبکی اللّهُ "جلَّ جلالُه" لَكَ عَیناً یا أخي و یا قّرةَ عَیني!
▪️خدا چشمانت را نگریاند ای برادرم و ای نور چشمم!
🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام رو به خواهر نموده و فرمودند:
🔘 کیفَ لا أبَکي و عَمّا قَلیلٍ تُساقونَ بَینَ العِدیٰ؟!
▪️چگونه گریه نکنم در حالی که عَنقریبٍ شما را در بین دشمنان، میکشانند!؟
📚نورالعین فی مشهدالحسین علیهالسلام،ص۴۷
📚بحر المصائب؛ ج۵ ص۳۴
#فیش_روضه
#شب_عاشورا
#شب_دهم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📚 #بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 eitaa.com/mohtavayetabligh
#مصیبت_عطش
🩸آسمان را ز «عطش»، دود فقط میبیند
در روایت آمده است:
🥀 حضرت آدم علیهالسلام، نامهاى مبارك رسول خدا و امامان "سلام اللّه علیهم اجمعین" را در عرش ديد؛ جبرئيل به آن حضرت تعليم داد تا فرمود:
🔘 «يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَانُ»
🥀 هنگامى كه نام مبارک حسين "سلاماللّهعلیه" را ذكر نمود، اشكهايش جارى شد و قلبش شكست. آنگاه به جبرئيل گفت: چرا وقتى نام پنجمین ايشان را ذكر ميكنم قلبم ميشكند و اشكم جارى مىشود!؟ جبرئيل گفت:
🔘 وَلَدُكَ هَذَا يُصَابُ بِمُصِيبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ
▪️ اين فرزند تو دچار يك مصيبتى خواهد شد كه مصائب ديگر در مقابل آن كوچك خواهند بود.
🥀 حضرت آدم فرمود: چه مصيبتى؟ جبرئيل گفت:
🔘 يُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِيباً وَحِيداً فَرِيداً لَيْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِينٌ
▪️حسين "سلاماللّهعلیه" در حالى شهيد مىشود كه عطشان، غريب، تنها و بىياور خواهد بود.
🔘 وَ لَوْ تَرَاهُ يَا آدَمُ وَ هُوَ يَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى يَحُولَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ كَالدُّخَانِ
▪️اى آدم! اگر تو او را ميديدى و ميشنيدى كه میگفت: آه از عطش! آه از بىياورى! كار تشنگى آن حضرت به جائى میرسد كه بین زمین و آسمان را، دود خواهد دید.
🔘 فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّيُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَيُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ
▪️كسى جوابش را نمیگوید مگر با شمشير، تا اينكه جرعه شهادت را بياشامد. آن حضرت را نظير گوسفند اما از قفا سر مىبُرند.
🔘 وَ يَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِي الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ
▪️ خيمههايش را به يغما ميبرند، سر مبارك وى و يارانش را در شهرها ميگردانند، زن و بچههايش را به اسيرى خواهند برد.
🔘 كَذَلِكَ سَبَقَ فِي عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ فَبَكَى آدَمُ وَ جَبْرَئِيلُ بُكَاءَ الثَّكْلَى.
▪️در علم خدای واحد منّان اين گونه مقدر شده است. سپس حضرت آدم و جبرئيل نظير زن جوان مُرده گریه کردند.
📚 بحارالانوار ج۴۴ ص۲۴۵
#فیش_روضه
#رسالات
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📚 #بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 eitaa.com/mohtavayetabligh
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
🩸چندین تن از اطفال آل الله، در حمله به خیام، جان سپردند...
اندکی پس از شهادت حضرت امام حسین (صلوات الله علیه) سپاه دشمن با وحشیگری تمام سواره به خیام آن حضرت هجوم بردند؛
🔘 حَتّىٰ سَحِقَ سَبعَةٌ مِنَ الْأطفالِ تَحتَ حَوافِرِ الْخَيلِ...
▪️به گونهای که هفت تن از کودکان در هجوم زیر سم اسبهای آنان لگدکوب شدند؛
که تاریخ نام پنج تن از آنها را آورده است:
دو دختر از حضرت امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)
دو پسر از عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب به نامهای سعد و عقیل، عاتکه دختر هفت ساله حضرت مسلم بن عقیل (صلوات الله علیه)
محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب که او نیز هفت ساله بود.
📚معالي السبطين ج٢ص١٣۵
🩸آیا میخواهی زمین، ما را در خود فرو ببرد؟!
عمر سعد ملعون گفت :
🔘 یا شِمرُ أحبِسِ النِّساءَ فی الْخَیَمِ و أضرِمْ عَلَیْهِمُ النارَ
▪️ای شمر! زنان را در خیمه ها محبوس کن و بر روی سر آنها آتش بریز.
🥀یکی از لشکریان، که این را شنید، رو کرد به عمر سعد و گفت:
🔘 اَیُّهَا الْاَمیرُ! أ تُریدُ أنْ یَخسِفَ بِنا الْاَرضُ؟
▪️ای امیر می خواهی زمین ما را فرو برود؟! زنان دیگر چه گناهی دارند؟!
🥀 عمر سعد گفت: می خواهم یک نفر از اولاد علی (سلام الله علیه) باقی نماند...
📚ید و منبر (سبزواری) ص١١
🩸«آتش»، دور تا دور زینب کبری سلاماللّهعلیها زبانه میکشید ...
در نقلی آمده است:
🥀يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد گويد: بانوى بلند قامتى را كنار خيمهاى ديدم...
🔘 و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها
▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله میکشید.
🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مىزد، و گاهى وارد آن خيمه مىشد، و بيرون مىآمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم:
🔘 يا هٰذِِهِ ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟
▪️اى زن! مگر شعلههای آتش را نمىبينى؟ این زنها همگی فرار کردهاند؛ تو چرا مانند ساير زنان فرار نمیكنى؟!
🔘 فَبكَتْ زَینبُ، و قالَت: ياشَيخ! إنَّ لَنا عليلاً في الخيمة، و هُو لا يَتَمكّنُ مِن الجُلوسِ و النُّهوضِ، فَكيفَ أفارقُه، و قَد أحاطَ النّارُ بهِ
▪️در اینهنگام، زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتاد و فرمود: اىمرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مىكشد...
📚معالی السبطین، ج٢ ص٨
🩸از ما خانواده، تا به حال، زنی به «اسارت» نرفته بود …
در نقلی آمده است:
🥀 هرگاه که جناب ابوحمزه ثمالی به محضر امام سجاد علیهالسلام میرسید، آن حضرت را با حال گریان مشاهده میکرد! روزی عرضه داشت: ای آقایمن! این گریه و اندوه شما کی تمام میشود؟ ... مگر «قتل» برای شما خاندان، عادت نبود؟! مگر «شهادت»، کرامتی از جانب خدای متعال برای شما نبود؟! در این هنگام امام سجاد علیهالسّلام به او فرمودند:
🔘 وَ هَلْ سَبْيُ النِّساءِ لَنا عٰادَةٌ؟!
▪️اما آیا به اسیری بُردن زنها، برای ما خانواده، عادت بود؟!
🔘 يا أبا حمزة! وَاللّهِ مٰا نَظَرتُ إلىٰ عَمّاتِي وَ أخَواتي إلّا ذَكَرتُ فَرارَهُنَّ فِي البَيداءِ مِنْ خَيمَةٍ إلىٰ خَيمَة
▪️ای اباحمزه! به خدا قسم تا نگاهم به عمهها و خواهرانم میافتد به یاد میآورم آن ساعاتی را که چگونه بر روی ریگ و رمل بیابانها میدویدند و از دست دشمنان از خیمهای به خیمه دیگر فرار میکردند؛
🔘 وَ المُنادي يُنادِي أحرِقوا بُيوتَ الظالمِين!
▪️در همان حال هم یک نفر از لشکر دشمن دائماً فریاد میزد: خانه ستمکاران را به آتش بکشید!
📚مجمع مصائب اهلالبیت علیهمالسلام، ج۱ ص۱۰۳
🩸ایعمّهجان! به زنها و بچهها بگویید تا فرار کنند …
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که به خیمهها هجوم آوردند و خیمهها را به آتش کشیدند، زینب کبری سلاماللّهعلیها به محضر إمام سجاد علیهالسلام رسید و فرمود:
🔘 يا بَقيّةَ المٰاضينَ! و ثِمالَ البٰاقينَ! قَد أضرَمُوا النّارَ في مَضارِبِنا ، فمٰا رأيُكَ فينا؟
▪️اى يادگار گذشتگان و پناه باقيماندگان! خيمهها را آتش زدهاند؛ چه كنيم؟
🥀 امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
🔘 عَلَيكُنَّ بِالفَرار!
▪️هر چه زودتر به بیابانها فرار كنيد!
🔘 فَفَرَرنَ بَناتُ رَسولِ اللّهِ صائحاتٍ، باكياتٍ، نادباتٍ
▪️پس همه مخدّرات و دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حالى كه گريان بودند و فرياد مىزدند، فرار كردند و سر به بيابانها گذاشتند.
📚معالي السّبطين،ص۸۸
📚وسيلة الدّارين،ص۳۴۳
#فیش_روضه
#غروب_عاشورا
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
🩸بگو بدانم پدرم را سیراب کردهاند یا نه ؟!
صالح بن عبدالله یهودی گوید:
🥀 در وقت آتش زدن خیمهها در اطراف صحرا نظر میکردم. دختری کوچک به نظر آوردم که گوشه جامهاش آتش گرفته بود. سراسیمه در آن بیابان به اطراف مینگریست و از شدت بیم میلرزید و مانند ابر بهاری میگریست.
🥀 مرا بر حالت او رحم آمده، به نزد او تاختم که آتش جامهاش را خاموش کنم.
نزدیک شدم و گفتم: همانجا بايست. آن طفل بیچاره ایستاد. دیده حسرت بر من گشود. از اسب پیاده شدم، دیدم از ترس دوید به زیر شکم اسب و بر رکاب چسبید.
🥀 دلم به درد آمد آتش جامهاش را خاموش کردم. زبان بستهاش را گشاد، وقتی که این مهربانی را دید، آب در چشمش حلقه زد و فرمود: ای مرد! لبهایم را میبینی که از آتش عطش کبود شده؟ تو میتوانی جرعهای آب به کام تشنهام برسانی!
🥀 از شنیدن این کلام رقّت تمام برای من دست داده؛ ظرف آب از همراهان خویش گرفته به او دادم. دیدم آب را گرفته قبل از آشامیدن آهی از جگر کشید و آهسته آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم عزم کجا داری که آهسته آهسته راه میسپاری؟
🥀 فرمود: خواهر کوچکتری دارم که از من تشنهتر است اجازه بده اول او را سیراب کنم. گفتم: نترس زمان منع آب گذشت؛ تو بنوش او را نیز سیراب خواهند کرد، گفت: ای مرد سوالی دارم! گفتم: بگو!
🥀 گفت: پدرم در وقت عزم میدان بسیار تشنه بود، آیا سیرابش کردند و یا اینکه تشنه کام او را کشتند؟ گفتم: نه. والله تا دم آخر میگفت:
🔘 اُسقونِی شَربَةً مِنَ الْماءِ
▪️ به من کمی آب دهید.
🥀 اما کسی آبش نداد بلکه جوابش را نیز ندادند و با لب تشنه و شکم گرسنه او را کشتند. وقتی که این سخن را از من شنید آب را سرازیر گردانید وظرف آب را به من داد و گفت: اکنون که پدرم تشنه جان داده، من هم آب نخواهم خورد.
🥀 دیدم از تشنگی مشرف به هلاکت است، با تهدید، آبی بر او خورانیدم اما از یاد تشنگی پدرش آبی نخورد همین قدر که لبهایش را تر نمود و قطرهای از آن به حلقش نرسید و با ناله و زاری بر حال پدرش میگریست.
🥀 در آن حال زن بلند قامتی فریاد زد: ای دختر برادرم! کجایی که از عمه و خواهران جدایی؟ دختر از شنیدن صدای آن زن مضطر، مانند طفلی که خود را به دامان مادر بیندازد خود را به دامان او انداخت و گریه درونش را عیان ساخت و هقهق گریهاش بلند شد.
📚بحر المصائب ج۵ ص۳۴۶
#فیش_روضه
#شام_غریبان
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
#دفن_پیکر_شهدا
🩸 در کتاب الدمعةالساكبة ضمن گزارش مفصلی آمده که بنی اسد هنگامی که برای دفن امام و یارانش آمدند عربی بادیهنشین را دیدند و او آنها را برای دفن شهدا راهنمایی کرد تا این که به بدن سيد الشهدا رسيد.
👈 در آن هنگام به شدت گریست و نگذاشت آنها پیکر امام حسین علیه السلام را دفن کنند و فرمود:
🔘 معى مَن يُعينني
👈با من کسی هست که یاریم میکند.
📌 آنگاه دستانش را زیر کمر شریف امام حسین قرار داد و فرمود:
🔘 بسم الله و بالله و في سَبِيلِ اللهِ و عَلى مِلَّةِ رَسولِ اللهِ . هذا ما وَعَدَنَا اللهُ تعالى وَرَسُولُهُ وصَدَقَ اللهُ وَرَسُولُهُ . ما شاءَ اللهُ لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلى العظيم.
👈 به نام خدا و به خدا و در راه خدا و به آیین پیامبر خدا این همان چیزی است که خداوند والا و پیامبرش به ما وعده داده بودند و خداوند و پیامبرش راست گفتهاند. هر چه خدا بخواهد ! هیچ نیرو و توانی جز از جانب خدای والا نیست.
📌 آن گاه جنازه را به تنهایی داخل قبر گذاشت و هیچ یک از آنها با وی همکاری نکردند. سپس صورتش را به گلوی شریف امام گذاشت و در حالی که می گریست، میفرمود.
🔘 طوبى لأرض تَضَمَّنت جَسَدَكَ الشَّريف، أما الدُّنيا فَبَعدَكَ مُظْلِمَةٌ وَ الْآخِرَةُ فَبِنُورِكَ مُشْرِقَةٌ . أما الحُزنُ سَرمَدٌ وَ اللَّيلُ فَمُسَهَّدٌ حَتَّى يَختار الله لى داركَ الَّتِي أَنتَ مُقيم بها ، فَعَليكَ مِنِّي السَّلامُ يا بن رسولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ .
👈 خوشا زمینی که جسد شریف تو را در خود خواهد داشت دنیا پس از تو تاریک و آخرت با نور تو روشن است. اندوهم همیشگی است و شبهایم به بیداری خواهد گذشت تا خداوند خانه ای را که تو در آن مقیم شدهای نصیبم کند از من بر تو سلام - ای پسر پیامبر خدا و رحمت و برکاتش بر تو باد
📌 آنگاه بر قبر خشت چید و خاک ریخت و سپس دستش را روی قبر گذاشت و با انگشتانش بر آن نگاشت و نوشت:
🔘 هذا قَبرُ حُسَينِ بن على بن أبي طالِبِ الَّذِي قَتَلُوهُ عَطشاناً غريباً .
👈 این، قبر حسین بن علی بن ابی طالب است که او را غریبانه و تشنه کشتند.
📚 منبع: دمعة الساکبة: ج ۵، ص۱۱
#فیش_روضه
#روز_یازدهم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
🩸 سر امام در خانه خولی
🔘 تاریخ الطبری - به نقل از ابو مخنف - طولی نکشید که حسین کشته شد و سرش را همان روز با خولی بن یزید و حمید بن مسلم آزدی به سوی عبید الله بن زیاد فرستادند.
👈 خولی، آن را آورد و خواست به کاخ برود که در آن را بسته دید به خانهاش رفت و سر را زیر تشتی در خانهشان گذاشت. او دو زن داشت زنی از بنی اسد و زن دیگری از قبیله حضرمیان به نام نوار، دختر مالک بن عقرب آن شب، نوبت زن حضرمی بود.
📌 هشام گفت پدرم برایم گفت که نوار دختر مالک برایش گفته است: خولی، سر حسین را آورد و آن را زیر تشتی در خانه نهاد آنگاه داخل خانه شد و به بسترش رفت به او گفتم: چه خبر؟ چه نزد خود داری؟
گفت: ثروت روزگار را آوردهام، این سر حسین است که همراه تو در خانه است گفتم وای بر تو مردم، طلا و نقره می آورند و تو سر فرزند پیامبر خدا را میآوری؟ به خدا سوگند ، سر من و سر تو در یک اتاق گرد هم نمیآیند.
👈 از بسترم برخاستم و به بخش دیگر خانه رفتم و او زن اسدیاش را نزد خود فرا خواند و من نشستم و نظاره میکردم به خدا سوگند پیوسته به ستون نوری که از آسمان تا تشت می درخشید، نگاه میکردم و پرندگانی سپید را گرداگرد آن بال زنان دیدم.
📌 چون صبح شد، خولی سر را برای عبید الله بن زیاد برد.
📚 منابع: تاریخ طبری: ج ۵، ص۴۵۵؛ الکامل فی التاریخ: ج ۲، ص۵۷۴
#فیش_روضه
#روز_یازدهم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
🩸حکایت جانسوز رأس مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و زن خولی …
در نقلها آمده است:
🥀 خولی ملعون، سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را به منزل برد. او دو زن داشت. یکی از قبیله مضریه و دیگری از قبیله ثعلبیه.
🥀 سراغ آن زنی رفت که از قبیله مضریه بود و گفت این سر حسین بن علی علیهماالسلام است که ثروت دنیا در آن نهادینه شده است.
🥀آن زن گفت: منتظر باش که روز قیامت دشمنت، جدّ او رسول خدا باشد. سپس گفت: نه تو شوهر منی و نه من زن تو و عمودی آهنین برداشت و با آن ضربهای بر دماغ خولی زد و خولی از پیش او رفت.
🥀 به نزد آن زن ثعلبیه آمد. پس آن زن گفت: این سر کیست به همراه داری؟ گفت: سر خارجی که بر عبیداالله خروج کرده. همسرش گفت: اسمش چیست؟ خولی ملعون ابا کرد از اینکه اسمش را بگوید و آن سر روی خاک و خاکستر در کنج تنور گذاشت. (در برخی از نقلها آمده که سر مطهر را گوشهای گذاشت و یک طشت بر روی آن گذاشت)
🥀 آن زن نیمههای شب از اتاق بیرون آمد و دید که از آن سر مطهر نوری به آسمان ساطع است؛ پس به طرف آن سر آمد.
🔘 فَسَمِعَتْ أَنينًا، و هو يَقْرَأُ إلى طلوعِ الفَجر، و كانَ آخِرُ ما قَرَأ: و سَيَعْلَمُ الّذينَ ظلموا أيَّ مُنْقَلَبٍ يَنقَلِبون
▪️شنید که دارد آیاتی از قرآن را تلاوت میکند و آخرین آیه را که تلاوت کرد این آیه بود: وسيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.
🔘و سَمِعَتْ حَولَ الرّأسِ دَوِيّا كَدَويِّ الرَّعْد، فَعَلِمَتْ أنّه تَسبيحُ الملائكة.
▪️و صدایی همانند صدای رعد، دور سر مطهر شنید و فهمید که آن صدای تسبیح ملائکه است.
🥀پس به سراغ شوهرش آمد و گفت: اینگونه من دیدم. این سر کیست که تو در تنور گذاشتی؟ خولی ملعون گفت: سر خارجی که امیر عبیدالله آن را کشته و من میخواهم آن را برای یزید ببرم تا مال زیادی به من بدهد.
🥀 همسرش گفت: اسمش چیست؟ گفت: حسین بن علی علیهما السلام. همسرش تا اسم حسین بن علی علیهالسلام را شنید، فریادی زد و از هوش رفت.
🥀 پس وقتی که به هوش آمد گفت: وای بر تو! ای بدترین مجوسی کافر! تو با این کارت پیغمبر را به خاطر عترتش آزردی! آیا خدای زمین و آسمان نمی ترسی که با سر پسر فاطمه، طلب جایزه کنی؟!
🔘 فَلمّا قام رَفَعَتِ الرّأْسَ و قَبَّلَتْهُ، و وَضَعَتْهُ في حِجْرِها، و جَعَلَت تُقَبِّلُهُ، و تقول: لعَن اللّه قاتِلَك
▪️سپس با چشمی گریان بیرون آمد و وقتی که خولی بلند شد ( و از آن جا رفت) سر مطهر را از تنور برداشت و او را بوسید و روی دامنش گذاشت و پیوسته می.بوسید و میگفت: خدا قاتلت را لعنت کند و دشمنش، جدّت مصطفی صلی الله علیه و آله باشد.
🥀 پس وقتی که شب همه جا فرا گرفت، خوابش برد و خواب دید که گویی اتاق، دو نیم شده و نور آن را احاطه کرده است. سپس یک ابر سفید آمد و دو زن از آن خارج شدند و سر مطهر را گرفتند و روی دامن گذاشتند و گریه کردند.
🥀 زن خولی به آن ها گفت: شما را به خدا، کیستید؟ یکی از دو زن گفت: من خدیجه دختر خُوَیلد و این دخترم فاطمه زهرا علیهاالسلام است.
🥀 سپس مردانی را دید که وسط آن ها انسانی است که صورتش همانند ماه است. پس وقتی که از آن مرد نورانی سوال کرد به او گفته شد: او محمد صلیاللهعلیهوآله است و دست راستش حمزه و جعفر طیار و اصحاب او هستند. پس همه آن ها گریه کردند و سر مطهر را بوسیدند.
🥀 سپس خدیجه کبری و فاطمه زهرا علیهماالسلام آمدند و فرمودند: هر چه میخواهی از ما بخواه که تو به خاطر این کاری کردی حقی به گردن ما داری و اگر میخواهی از رفقاء ما در بهشت باشی که صبر کن و نیکی پیشه ساز که ما منتظرت هستیم. پس زن خولی از خواب بیدار شد در حالی که سر مطهر روی دامن او بود.
🥀 پس وقتي که صبح شد، شوهرش آمد تا سر را بگیرد ولی زنش سر را به او نداد و گفت: وای بر تو! مرا طلاق بده. به خدا من با تو در یک خانه نمی مانم. خولی ملعون گفت: سر را به من بده و هر کار میخواهی، انجام بده.
🥀 زنش گفت: به والله آن سر را به تو نمیدهم. پس خولی ملعون، آن زن را کشت و سر را گرفت و برد.
📚 روضه الشهداء: ص۳۶۱
📚مقتل الحسین: مقرم، ص۲۶۹
📚مدينة المعاجز: ص ٢٧١ (با کمی اختلاف)
#فیش_روضه
#روز_یازدهم
#رسالات
▫️@Resaalat1542
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_محرم
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh
شب سوم استاد میرزا.pdf
حجم:
302.3K
📝 #فیش_روضه
🖤 #حضرت_رقیه
🔻 عنوان:
روضه روشمند شهادت حضرت رقیه(علیها السلام)
🎙️ حجت الاسلام و المسلمین میرزامحمدی
•┈┈••••✾•🔹📚🔸•✾•••┈┈•
🏴 #محتوای_صفر
📚 #بسته_فرهنگی
📝 #محتوای_تبلیغی
🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷کانال ارائه محتوای تبلیغی
🌐 @mohtavayetabligh