#پست_اطلاع_رسانی
#روز_قدس
⭕️ امسال راهپیمایی روز قدس برگزار نمیشود/ سخنرانی رهبرانقلاب در روز قدس
🔸رمضان شریف، رئیس ستاد مرکزی انتفاضه و قدس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی:
🔹رهبر معظم انقلاب امسال در روز قدس سخنرانی خواهند كرد.
🔹روشن است که ما در روز قدس در مقابل عملیات رسانهای دشمن قرار میگیریم.
🔹باید بپذیریم شرایط کشور غیرعادی است، بنابراین اگر با صراحت بگوییم روز جهانی قدس برگزار نمیشود به جایی برنمیخورد.
🔹اینکه راهپیمایی در بعضی شهرها برگزار شود و در بعضی شهرها برگزار نشود، آسیب بیشتری زده و منجر به فضاسازی دشمن در خصوص عدم استقبال مردم از این روز میشود.
🔹از حالا با گردنی برافراشته میتوانیم اعلام کنیم راهپیمایی روز جهانی قدس برگزار نمیشود و تمرکز خود را در بهره گیری از رسانهها و فضای مجازی بگذاریم.
پ.ن: روز قدس مان را هم باید اینجا...
در کانال مجردان انقلابی ...
به ابراز برائت بپردازیم...
خدا محرم مان را از ما نگیرد....
دق می کنیم....😫
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
◻️🖤◻️
#حضرت_خدیجه 🖤
همتا نداشت ، شأن و کمالی که داشتی
دریا نداشت روح زلالی که داشتی
پای یتیم مکه فقیرانه سوختی
با آنهمه شکوه و جلالی که داشتی
زخم زبان زدند و شکستند قلب تو
بیش از همه ، قبیله و آلی که داشتی
تا آخرین نفس اثرش بود بار عشق
بر شانه های قد هلالی که داشتی
جان داده ای گرسنه و در سفره ات نبود
یک لقمه هم ز نان حلالی که داشتی
هم تشنه هم گرسنه ولی غربت نبی
بوده است ، اوج رنج و ملالی که داشتی
اسما که دست بر سر زهرا کشید گفت
با روضه😭 بوده گریه و حالی که داشتی
گفتی چگونه پنج کفن مال شش تن است ؟
از بوریا بپرس سوالی که داشتی
دهم رمضان وفات حضرت خدیجه(س)تسلیت باد
#وفات_حضرت_خدیجه
😭😭
@mojaradan
یادت باشد 9.mp3
8.57M
#نماسشنامه
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 9️⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان: 08:49 دقیقه
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#داستان_شب 🍁🍁🍁🍁 قسمت پنجاه و سوم هاشم رحمان تند تند قدم برمیداشت و هی برمیگشت و غر میزد که چرا
#داستان_شب
قسمت پنجاه و چهارم
اوضاع کردستان از چیزی که برامون تعریف کرده بودند خیلی بدتر بود. آدم نمیدونست باید چطوری به حتی مردم عادی هم اعتماد کنه. منافق های کومله همه جا حتی بین مردم نفوذ کرده بودند و از تعصبات مردم استفاده میکردند و گولشون میزدند.
سه روز بود پشت پادگان اصلی شهر پاوه متوقف شده بودیم و بچه های خط شکن و پاک سازی هنوز موفق به باز کردن راه برای عبور ما نشده بودند.
کومله ها کوهستان و عین کف دستشون میشناختند و از طرفی به خاطر عادتی که به شرایط محیطی داشتند راحت استتار میکردند و حتی تا چند روز هم آفتابی نمیشدند. همین کار و برای ما سخت تر میکرد و احتمال هر لحظه شبیخون وجود داشت.
از اولین لحظه ایی که وارد پاوه شده بودیم تا همین الان از کنار حاجی اسماعیل جم نخورده بودم. شده بودم بیسیم چی مخصوصش و دائم همراهش بودم
رحمان اما از من جدا شده بود و زده بود به دل خط
این پسر از اول هم سر نترسی داشت.
حاجی داشت بلند بلند با شهاب موسوی فرمانده پادگان حرف میزد که تصمیم گرفتم برم پشت صخره که به عنوان خاکریز ازش استفاده میکردیم و ببینم بچه های شیفت نگهبانی چکار میکنند.
اسلحه مو انداختم سر شونه ام و از صخره رفتم بالا و تا سرمو بلند کردم یه مرد کرد و دیدم که سرو صورتش و بسته و سر اسلحه رو روی یکی از بچه های ما گرفته. تا چشم تو چشم هم شدیم اسلحه مو کشیدم و همزمان با هم شلیک کردیم. به محض پیچیدن صدای گلوله جهنمی از گلوله و آتیش روی سرمون هوار شد.
کومله ها توی روز روشن جرئت کرده بودند که بیان جلو و ما هم متوجه حرکاتشون نشده بودیم.
حنجره ام از بس که بقیه رو صدا زده بودم و به همه میگفتم چیکار کنند میسوخت. احساس میکردم هر لحظه قراره محتویات معده مو بیارم بالا.
همراه حاجی اینطرف و اونطرف میرفتم و بچه ها رو مدیریت میکردیم.
آتیش سختی به پا شده بود و تقلای ما 100نفر فایده ایی نداشت.
حاجی نیروها رو جمع کرد و دستور عقب کشیدن داد. صف به صف بچه ها رو عقب میفرستادیم ولی خودمون گیر افتاده بودیم.
به حاجی که پشت یک تکه سنگ سنگر گرفته بودم گفتم
+حاجی شما برو عقب من هواتو دارم
_یا باهم میریم یا اصلا جم نمیخورم
+حاجی سر جدت قسم لج نکن شما برو من میام، بچه ها اگه بفهمن بلایی سرتون اومده روحیه شون و میبازن
_نمیشه هاشم، یا باهم...
و تا خواست ادامه جمله شو بگه گلوله ایی از بغل تکه سنگ به بازوش برخورد کرد.
+یا زهرا. حاجی حالت خوبه؟
دستش و گرفته بود روی بازوش و با آبروی های در هم گفت :من خوبم نگران نباش
+باید برگردی عقب اینا دارن میان جلو میخان پادگان و بگیرن نمیشه جلوشون واستاد
حاجی با غضب از بغل سنگ تیر در میکرد و انگار حرفای منو نمیشنید.
صدای کومله ها نزدیک و نزدیک تر میشد.
روی زمین غلت زدم و با گوشه ی لباسم بازو شو بستم
+به جون مادرم اگه نری حاجی مجبور میشم به زور ببرمت
_باهم برمیگردیم
+باشه باشه
و سینه خیز روی زمین به عقب برمیگشتیم که صدای ناله یه نفر و شنیدیم
یکی از بچه های ما پشت شکاف دره افتاده بود و گویا زخمی بود. به حاجی خیره شدم و گفتم +من میرم پی اون، شما خودت و برسون عقب
و بی توجه به فریاد های حاجی سینه خیز به طرف شکاف حرکت کردم
#ادامه_دارد...
#نویسنده_هانیه_فرزا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#یا_سیدنا_العطشان
وقت افطارکه دراُوجِ عطش بی حالم
صحنه ای درنَظرم می رسدومی نالم
ظهرگرما وُبیابان وُ تنِ غرقِ به خون
یادِخشکیِ لبِ مردِتویِ گودالم!
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
💠 چند نکته اساسی در امر ازدواج👇
🔹 2- اگر می خواهید بعد از ازدواج #عشق به نفرت تبدیل نشود باید بدانید که زن برای #مادر شدن آفریده شده و مرد برای #پدر شدن. زن باید #زن باشد و مرد باید #مرد باشد. یعنی زن نیاز به زنانگی دارد و مرد، مردانگی. زنانگی یعنی ایجاد #آرامش و مردانگی یعنی ایجاد آسایش. زن باید مثل #گل باشد و مثل گل با او رفتار شود و مرد باید مثل درخت باشد و #مثل درخت با او رفتار شود. اگر این چنین باشد در کنار گذشت و #فداکاری از هر دو طرف، عشق دوام میآورد و زندگی به وضعیت مطلوب میرسد.
#ادامه_دارد.....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan