eitaa logo
مجردان انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 _عشق💗 قسمت43 نزدیک های ظهر بود که بیدار شدم چشمامو باز کردم دیدم سجاد رو به روم نشسته و داره نگام میکنه -سلام،صبح بخیر سجاد: ( یه نگاهی به ساعت مچیش کرد و خندید)سلام بانووو،ظهر بخیر ( اولین بار بود که لبخندشو میدیدم، چقدر دلنشینه وقتی میخنده ) سجاد: پاشو ،آماده شو بریم بیرون - چشم سجاد لباسشو پوشید و رفت بیرون منم بلند شدم ،رفتم دست و صورتمو شستم و برگشتم توی اتاق لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم از اتاق زدم بیرون مادر جون و آقا جون توی حیاط نشسته بودن سجادم داشت ماشینشو تمیز میکرد - سلام آقا جون: سلام دخترم خوبی؟ -خیلی ممنونم مادر جون: سلام بهار جان، صبحانه خوردی؟ -نه سجاد:میریم بیرون یه چیزی میخوریم مادر جون یه لبخندی زد:برین خدا پشت و پناهتون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سجاد نگاهم میکرد ومیخندید ،انگار دارم خواب میبینم سجادی که تا دیروز نگاهم نمیکرد ،الان چقدر عوض شده بعد از مدتی رسیدیم به یه کافه از ماشین پیاده شدیم سجاد دستمو گرفت و رفتیم داخل کافه کافه شلوغ بود رفتیم یه گوشه ای که خلوت بود نشستیم سجاد:چی میخوری؟ -هر چی که خودت دوست داری واسه منم سفارش بده سجاد:باشه،الان بر میگردم بعد چند دقیقه سجاد برگشت سجاد باز هم نگاهم میکرد و لبخند میزد بعد از خوردن نسکافه و کیک از کافه زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم توی راه سجاد نزدیک یه گلفروشی ایستاد پیاده شد و دوتا شاخه گل یاس خرید یکی از گلا رو به سمت من گرفت سجاد :تقدیم به زیباترین همسر دنیا سرخی روی صورتمو حس میکردم -خیلی ممنونم... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗خریدار عشق💗 قسمت44 بعد از مدتی رسیدیم به بهشت زهرا بدون هیچ سوالی از ماشین پیاده شدم سجاد هم شاخه گل و از رو داشتبرد برداشت و از ماشین پیاد شد دست در دست هم وارد بهشت زهرا شدیم ،رفتیم سمت گلزار شهدا بعد از مدتی سجاد ایستادو نگاهی به سنگ قبر انداخت چهره اش پر از غم بود نشست کنار سنگ قبر ،گل و گذاشت روی سنگ قبر چشمم به اسم روی سنگ قبر افتاد مرتضی اسدی،شهید مدافع حرم نمیدونم چرا اینقدر این اسم آشنا بود منم نشستم کنار سنگ قبر سجاد: ترم اولی که دیدمت ،فهمیدم تو با همه دخترا فرق داری ، با اینکه چادری نبودی ،ولی حجابت منو مجذوب خودش میکرد ، با مرتضی درباره تو حرف زده بودم ،مرتضی هم همش میگفت،چرا اینقدر این دست و اون دست میکنی سجاد، برو باهاش حرف بزن هر دفعه که میخواستم باهات حرف بزنم ،یه چیزی پیش می اومد و نمیتونستم حرف دلمو بهت بزنم ، تا وقتی که مرتضی گفت میخواد بره سوریه با شنیدن این اسم،همه چی از یادم رفت، حتی عشقی که تو قلبم به تو داشتم . خانواده مرتضی بعد از مدتی راضی شدن ،ولی خانواده من نه از مرتضی خواستم که صبر کنه تا با هم بریم تا اینکه ، تو دوباره تو وارد زندگیم شدی، بعد از ماجراهایی که پیش اومد ،مرتضی گفت دیگه نمیتونه صبر کنه و رفت بعد از مدتی از رفتش، خبر شهادتش و شنیدم ،داشتم دیونه میشدم ،وقتی تصمیم به رفتن گرفتم ،با مخالفت مامان رو به رو شدم ،بعدم که شرط تو... ( باشنیدن حرفای سجاد ،از خودمم بدم اومد، که چقدر خودخواه بودم و نزاشتم بره) سجاد: بهار ! من عاشقتم ،حتی بیشتر از اونی که تصورش هم کنی ،تمام کارهایی هم که کردم ،فقط به این خاطر بود که دلبسته هم نشیم ،چون من دیر یا زود میرم ،دلم نمیخواست تو بیشتر اذیت بشی ،حلالم کن - به یه شرط... سجاد ( خندید): نمیدونم چرا هر موقع میگی به یه شرط ،چهار ستون بدنم میلرزه - نترس، از شرط قبلیم سخت تر نیست سجاد: خوب بگو - تا زمانی که بری ،اینقدر عشقت و نثارم میکنی که جبران این چند وقت بشه سجاد: ای به چشم یه شرط دیگه هم دارم سجاد: جانم بگو - حق نداری روز رفتنت و به من بگی ،فقط یه روز مونده به رفتنت بهم میگی سجاد: چرا - دلم نمیخواد لحظه شماری رفتنت و بکنم ،چون میدونم قبل از اینکه بری من میمیرم سجاد: الهی قربونت برم ،چشم... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت 45 بعد از کلی دور زدن ،رفتیم سمت خونه... - سجاد جان میشه منو ببری خونه ما،چون فردا کلاس داریم وسیله هام خونه است سجاد: چشم ،صبح خودم میام دنبالت - باشه رسیدیم نزدیک خونه - مواظب خودت باش،رسیدی خونه یه پیام بده سجاد: چشم - خدا حافظ سجاد: بهار؟ - جانم سجاد: خیلی دوستت دارم - منم خیلی دوستت دارم سجاد: یا علی وارد خونه شدم همه تو پذیرایی نشسته بودن - سلام به اهالی خانه مریم: معلومه که کبکت خروس میخونه هااا جواد: نه بابا ،داره چه چه میزنه نمیشنوی - ععع ،سلامم نکنم مامان: بهار ،با کی اومدی؟ - سجاد بابا: خوب میگفتی ،سجاد هم میاومد شام با هم بودیم! - خسته بود رفت ،منم برم بخوابم خستم زهرا: شام نمیخوری؟ - نه ،بیرون یه چیزی خوردیم زهرا: باشه ،شب بخیر رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم روی تختم دراز کشیدم به اتفاقای خوب امروز فکر میکردم ای کاش روز به پایان نمیرسید ،ای کاش باز هم صدای دوستت دارم و از دهنش میشنیدم اینقدر خوشحال بودم که رفتم وضو گرفتم و نماز شکرانه خوندم صدای پیامک گوشی مو شنیدم رفتم نگاه کردم سجاد بود سجاد: سلام عزیزم ،رسیدم خونه، اولین پیامی بود که سجاد برام فرستاده بود منم براش نوشتم ،سلام آقای من ،خدا رو شکر دوباره پیام فرستاد سجاد : آنقدر دوستت دارم که پروانه ها گیج می شوند گل ها تعجب می کنندو باران دلش آب می افتد! دوستت دارم بهار من - تو که باشی بس است … مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
20.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- روش مقابله با افکار منفی 🔥بهتون در مورد اثر خرس سفید گفتم 💥چیزی که باعث میشه افکار مزاحم دست از سر ما بر ندارن 🔥امروز میخوام یه قدم جلوتر بریم. میخوام بهتون یاد بدم چطور با افکار منفی بجنگید. این روش نیاز به تمرین و تلاش داره تا بهش مسلط بشید. 💥این ویدئو رو تا آخر ببین! .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقر و قحطی و گرانی ز چه بیداد کند خواهد انسان که از این مسئله فریاد کند... کو عدالت که رسد بر تن رنجیده ما کو کسی کو که در این معرکه امداد کند... قیمت هرچه که بینی چه نجومی شده است چه کسی محض خدا از دل ما یاد کند... هر کسی فکر خودش بوده و حال دل خویش چه کسی مرغ دلم زین قفس آزاد کند... بوده این شعب ابی طالب اگر کی برود! کو کسی کو که ز نو ملک‌ تو بنیاد کند... رهنمای دل بیچاره ما نیست کسی به نجات آمده و ملک دل آباد کند... منجی نسل بشر کو برسد داد دلم تا به یک بانگ‌ و ندایی دل ما شاد کند... یارب آخر ز کرَم منجی خود را بفرست دولت فاضله را تا دگر ایجاد کند... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
سلام رمان هاتون یه مدت هست مضمون همش مثل هم شده! دخترهایی که عاقل نیستن و دل پاکی دارن. عاشق پسر مذهبی متزلزی میشن و بعد از یه کش و قوس هم همه چی به نفع دختر تموم میشه. دور از عقل و ذهن و واقعیت. کاش از اسم مدافعان حرم استفاده نمیکردین. کاش این افراد بی ثبات رو به ائمه گره نمیزدید. حقیقتا هیچ کدوم به زندگی واقعی شبیه نیستن که هیچ. با اون مطالب مشاوره ای هم که میذارید در تناقض هستن. متاسفانه بنظرم دارید با این رمانها بی فکری رو به دختران جوان در برابر رفتارهای که ممکنه شیطان وسوسه کنه و سراغ آدم بیاد تشویق می کنید. رفتارهایی که قطعا عواقب بسیار خطرناکی داره و هرگز مثل قصه های شما تموم نمیشه. ما این همه زندگی نامه شهدا رو داریم رمانهایی که شما میذارید اصلا به زندگی واقعی اونا شبیه نیستن. من چیزی از حیا در شخصیتهای دختران رمان شما نمیبینم. حیایی که مانع ۹۹ درصد این رفتارهای رقم زننده داستان شماست. دلم میخواد بدونم اگر امام زمان (عج) این رمان ها رو میخوند تائید میکرد یا منع میکرد؟ اسلام این رفتارها رو تائید میکنه یا رد میکنه؟ نمیتونیم هر جور دلمون خواست رفتار کنیم و هر جا خراب کردیم بدون دیدن عواقبش و توسل به ائمه اونارو برطرف کنیم. ائمه یاری گر افراد عاقل و درستکاری هستند که گاهی اشتباه میکنن نه کسانی که هر کار احمقانه ای دوست دارن میکنن و چون فقط ائمه رو دوست دارند باید خراب کاریشون رو به گلستان تبدیل کنن. ائمه برای رفتن راه حق و درست هست نه پوششی برای از بین بردن کارهای صددرصد اشتباه و قشنگ جلوه دادن اشتباهات. امیدوارم در کیفیت کانال مثل سابق تلاش کنید. میدونم کانال داری اونم چند سال متمادی کار سختی هست. ولی شما با توکل به خدا میتونید همچنان بهترین باشید. ❤️ در ادامه این پیامتون در جواب اون بنده خدا... نظر بنده هم تقریبا مثل ایشونه..شما دارید یک وجه مثبت رو نگاه میکنید..درحالی میشه نکات منفی زیادی برداشت کرد!؟؟ بیشتر توجه کنید...مدافعان حرم واقعا اینگونه بودن؟اهل دلشکستن؟؟؟؟؟؟؟؟اهل اذیت همسرشون اونم به شدت این داستان(هل دادن خانم توسط آقا) ..ضمن آرزوی توفیقات روز افزون از تون میخوام...خیلی دقت بفرمایید خدای نکرده نگاه به این مدافعان حرم که چه قدر پاک بودن و دقت در حق الناس داشتن...نگاه جوانان کانال به سمت منفی نگری نره.. دراینصورت جواب شهدا با خودتون خداقوت بابت پیام های خوبتون🌹 اولا شهدا سعی میکردن هیچ وابستگی و دل بستگی در دنیا نداشته باشن ونمیزاشتن هیچ چیز دنیوی آنها را از خدا و در راه خدا دور کنه حتی شهدا فرزند که ندیده بودن و تازه به دنیا امده بودن نمی دیدن که نکنه دلشان برلزه. مثل شهید حججی همسر ایشون هم عاشق شهید حججی شدن و کاری کردن که شهید حججی باهاشون ازدواج کنند .شهید در جای فرمودند که دل کردن از چیزهای تو را به چیزهای بزرگتری می رساند دوم ؛دقت کردن در انتخاب دوست هست بهار داستان ما دوستان خوبی انتخاب نکرده بود دوستان بی بندر و بار بودن و راحت بودن دوستان بهار هر کاری کرده بودن نتوسته بودن سجاد داستان ما را به طرف خودشان بکشانند و علاقه مند به خودشان کنند چون بهار فردی مذهبی بود و رعایت میکرد شرط بندی کردن که سجاد به طرف خودش بکشان و علاقه مند و عاشق بهار بشه. و بهار اون کارها و ماجراها را پیش آورد و بعد بهار داستان ما علاقه مند و عاشق سجاد شد و چون بهار متوسل شده بود به امام زمان و کمک خواسته بود از آقا آقا نجاتش داد و تونست از دوستان نابابش جدا بشه و عاقبت بخیر بشه . رمانهای مذهبی همین طور هستن در کانال نمیشه رمان غیر مذهبی قرار بدیم پس بعداز این کلا رمان در کانال قرار ندیم از پایان این رمان دیگه هیچ رمانی در کانال قرار نخواهیم داد . از این بزرگوار هم واقعا تشکر میکنم الهی حاجت روا بشن . .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|💚🦋|•• منتظران شهرهای ایران قسمت اول... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
یِه‌هَنذفرۍ، یه‌کنج‌حَرم، یه‌چَفیه‌مُتبرک، ویِه‌دل‌عـٰاشق!💔 این‌هَمون‌حِـسیه، کہ‌آرزوداشتَم یکبـٰارتَجربه‌ش‌کُنم:)) بشینم‌یِه‌گوشه‌توشلوغۍ گِریه‌کنم‌بَرات‌و به‌زائرات‌نِگاه‌کنم🙂. ┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡💫سلام گل نرگس 🌼💫بهار اردیبهشت تون 🧡💫منور به نور الهی 🧡💫ای سبز پوش ڪعبہ دل‌ها ظہور ڪن 🌼💫‌از شيب تند قـلہ غيبت عبور ڪـن 🧡💫شايد گناہ خوب نديدن از آن ماست 🌼💫فڪری برای روشنی چشم ڪور ڪن 🧡💫اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ ✍ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´ ┄═❈๑๑♥️๑๑❈═┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔹7 درسی که می‌توان از افرادی که پس از طلاق دوباره با یکدیگر ازدواج کرده‌اند یاد گرفت . 3- لازم نیست به صورت 24 ساعته در کنار یکدیگر باشید پدر و مادر خوانده‌ام از یکدیگر طلاق گرفتند و چند سالی از یکدیگر جدا بودند. سپس برادرم به دانشگاه رفت و پدرم به تعمیرات ساختمان پرداخت که مادرم نمی‌توانست آن‌ها را انجام دهد. آن‌ها به یکباره تصمیم گرفتند به صرف شام با یکدیگر بیرون بروند. سپس آن‌ها بیشتر از قبل شروع به معاشرت با یکدیگر کردند. بعد از آن خواهرم به دانشگاه رفت و پدرم سعی کرد بیشتر نزد مادر خوانده‌ام بماند. پس آن‌ها تصمیم گرفتند دیگر بصورت جداگانه از یکدیگر زندگی نکنند و برای خودشان یک خانه خریدند. آن‌ها برای خودشان دو اتاق خواب دارند که در صورت مشاجره می‌توانند هر کدام به اتاق خود بروند و در آنجا بخوابند. 4- این کار ارزش تلاش اضافی‌اش را دارد همسر من دارای مشکلاتی در زمینه اعتماد به نفس و افسردگی بود که ریشه مشکلاتش به کودکی‌اش باز می‌گشت. من یک دانشجوی دکتری تمام وقت با دو کار نیمه وقت بودم. پس از یک سال بود که او به من گفت می‌خواهد ما دوباره در کنار همدیگر قرار بگیریم. او به روانپزشک مراجعه کرد تا بتواند درمان مناسب خود را پیدا کند. من هم در این زمان سعی کردم تا وقت بیشتری را برای او بگذارم. سعی کردم کمتر به کار اهمیت دهم و بیشتر با او قرار بگذارم. همه چیز به خوبی پیشرفت من الان آن زن را از زندگی‌ام بیشتر دوست دارم. مترجم:محمد سرپناه .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´