#داستان_شب
#نجات_یک_نفر
یک #شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین #منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت.
#پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حال #رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک #ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید.
سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. #یک پیرزن که در حال مرگ است.# یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده و یک نفر که در #رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.
شما می توانید تنها یکی از این #سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را #بطور کامل شرح دهید.
قاعدتا این آزمون نمی تواند نوعی تست #شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
پیرزن در #حال مرگ است، شما باید او را نجات دهید هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد #مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید زیرا او قبلا جان شما را #نجات داده و این فرصتی است که می توانید #جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعدا جبران کنید.
شما باید #شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است #هرگز قادر نباشید مثل او پیدا کنید.
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:
#سوئیچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه #همسر رویاهایم زیر باران منتظر اتوبوس می مانیم.
پاسخی #زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است اما #هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی کند.
چرا؟ زیرا ما #هرگز نمی خواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از #دست بدهیم.
اگر قادر باشیم #خودخواهی ها، محدودیت ها و #مزیت های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می توانیم #چیزهای بهتری به دست بیاوریم.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌼🌿🌼🌿🌼