مجردان انقلابی
💞💞💍💍💞💞 #انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_اول برای یک خواستگاری خوب چیکار کنیم ⁉️ ✨۱- زمان خوا
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
برای یک خواستگاری خوب چکار کنیم❓
✨5- سعی کنند در #مراسم خواستگاری خاطرات خوشی بجا بگذارند
خانوادهها سعی کنند که در #هنگام خداحافظی و ترک کردن مجلس #خاطرات خوبی بجا بگذارند و با روی #خوش و روبوسی خداحافظی کرده تا پلهای پشت سر خود را خراب نکنند، حتی اگر #جواب خانواده دختر منفی باشد؛ چون امکان دارد این #خواستگاری بارها ادامه داشته باشد و خاطرات بد بجای بماند.
✨6- نوع #آرایش دختر ملایم و ساده باشد
آرایش دختر باید #بسیار ساده و متناسب با چهره شاخص فرهنگی و مذهبی باشد و نباید #زیاد زننده و غلیظ باشد؛ زیرا باعث قضاوت بد خانواده پسر میشود و #سوء تفاهم پیش میآید و خانواده پسر چنین برداشتی از دختر دارند که میخواهد #خودش را تحمیل کند.
✨7- پسر چند شاخه #گل به همراه داشته باشد
معمولا دخترها به #گل علاقه خاصی دارند و باعث خوشحالی آنها میشود. پسر باید گلهای #زیبا با رنگهای شاد تهیه کند وهنگام ورود به خانه آن را به میزبان بدهد.
✨8- #میزبان پذیرایی را از بزرگترها شروع کند
بهتر است دختر و یا خانواده او در مراسم خواستگاری با #تعارف کردن چای به سمت #بزرگتر، احترامشان را نسبت به بزرگتر ابراز کرده و باعث جلب #رضایت بزرگترها شوند.
#پایان
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#پرسش #مهارتهای_انتخاب_همسر ❓پسری ۳۱ ساله هستم؛ امّا نمیتوانم همسرم را انتخاب کنم. چه کار باید بک
#پرسش
#مهارتهای_انتخاب_همسر
2⃣وابسته کردن #تصمیم به رضایت دیگران
📛برخی در #تصمیمگیری، به شدّت روی نظر دیگران حسّاساند. یعنی باید #پدر و مادر و خواهر و برادر و حتّی گاهی دورتر از اینها، عمّه و خاله و ... روی یک گزینه نظر مثبت داشته باشند تا او بتواند آن گزینه را به عنوان همسر مطلوب خود بپذیرند.
🔸#همسر گزینیِ چنین فردی، با دو مانع بزرگ رو به روست:
1⃣تفاوت #سنّی و جنسی او با این افراد
2⃣اختلاف #دیدگاهشان در بارۀ مسائل مختلفی که در ازدواج دخیل است.
⭕️این دو مانع نمیگذارد اینها به راحتی روی یک گزینه #اشتراک نظر پیدا کنند. سلیقۀ آدمها حتّی در یک سن و با یک #جنس، تفاوتهای بسیاری با هم دارد. حالا اگر برخی از این افراد جوان باشند و برخی میانسال و برخی پیر، چه #آشفتهبازاری خواهد شد؟!
✅انسان باید #خودش معیار داشته باشد و تلاش کند با ایجاد رابطۀ رفاقتآمیز با دیگران و #اثبات استقلال شخصیت خود، میزان دخالت دیگران را در #تصمیمگیری به حدّاقل برساند.
❌البتّه دخالت، با مشورت متفاوت است.
⚠️ما باید از #نظرات دیگران استفاده کنیم؛ امّا اگر این مشورت به گونهای باشد که دیگران #تصمیمگیرندۀ ما شوند، تصمیمگیری به شدّت سخت خواهد شد.
🔰در همین جا به همۀ خوانندگان توصیه میکنیم که: بیایید #فرهنگ احترام به نظرات یکدیگر را در خانوادههای خودمان گسترش دهیم.
⁉️چرا خواهر خانواده اصرار دارد #برادرش زنی بگیرد که او بپسندد و مادر هم همین توقّع را دارد؟ و از قضای روزگار، آبِ این مادر و خواهر هم به یک جوی نمیرود!
🚫اگر برادر یا خواهرمان اشتباه میکند و ندانسته در حال افتادن به چاه است، راه نجات او دخالتهایی نیست که او را به #لجاجت بیشتر وا دارد.
❇️ باید با #زبان رفاقت، اشتباه را به او فهماند و اگر از عهدۀ ما بر نیامد، با یک #مشاور و یا بزرگتری که مورد قبول اوست،مسئله را درمیان گذاشت تا او مسئله را حل کند .
ادامه دارد.....
📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۱۹
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
#ازدواج
#محسن_عباس_ولدی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
😍 دو قدم تا #انتخاب_همسر💍 مناسب
در #دو مرحله باید برای فردی که گزینه #ازدواج شما است یا با او آشنا شده اید، فیلتر بگذارید، فیلتر اول، #بلوغ های او در زمینه ازدواج را بررسی می کند و فیلتر دوم، #سبک زندگی او را. کسی که به بلوغ ازدواج نرسیده باشد، نمی تواند به فیلتر دوم برسد و همان اول، باید او را از گزینه های ازدواج حذف کرد.
✅ خوان اول بلوغ ازدواج
یک فرد در خانواده #دوره های مختلفی را پشت سر می گذارد که به آن دوره زندگی می گویند. این دوره از ابتدای #تشکیل خانواده آغاز می شود و سپس اعضای خانواده ها به #تدریج از خانواده جدا می شوند. اما شرط جدا شدن از خانواده، فقط این نیست که با ازدواج #فضای فیزیکی و خانه تان را از پدر و مادر جدا کنید، حتی در آن صورت هم ممکن است شما #هنوز وابسته به خانواده باشید. برای آنکه بتوانید ازدواج کنید و #مستقل شوید، باید بند نافتان را از خانواده جدا کنید. چطور ممکن است؟ با بلوغ های ازدواج. در واقع کسی که #تصمیم به ازدواج دارد باید به یک حداقل هایی در زندگی دست یافته باشد که به آنها #بلوغ های ازدواج می گویند. این بلوغ ها به طور خلاصه عبارتند از:
1. بلوغ #شخصیتی: مباحث مربوط به شخصیت سالمتر مثل #خود کم بینی یا خود شیفتگی، بحث استقلال شخصیتی فرد، آیا از #خودش تفکر دارد و... در این بخش قرار می گیرد.
2.بلوغ عاطفی: شناخت #هیجان های خود و دیگران. یعنی فرد بخش عاطفی روان خود را بشناسد مثلاً بداند چرا از یک فرد #خوشش می آید، بتواند عواطف و هیجانات و احساسات خود را کنترل کند.الان
#ادامه_دارد...
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند.
🔰آیا شخصی که برای ازدواج انتخاب کرده اید #استقلال فکری دارد⁉️
یکی از #ریسک فاکتورهایی که در انتخاب همسر بایستی مورد بررسی قرار بگیرد، #مفهوم استقلال فکری می باشد.
استقلال فکری یعنی:
- قادر است #مسائل زندگی خودش را به راحتی تشخیص دهد.
- برای #حل مسائل زندگی اش از دانش دیگران استفاده می کند.
- در پیدا کردن #راه حل ها کمک می گیرد ولیکن خودش #تصمیم می گیرد.
- وقتی تصمیم گرفت، نتیجه تصمیم گیری را #خودش قبول می کند.
- از #شکست ها و پیروزی های خودش درس می گیرد.
بنابراین افراد مستقل، از دیگران مشورت می گیرند ولی #مقلدانه عمل نمی کنند و افراد وابسته در تشخیص مسائل مهم زندگی #ناتوان هستند و مسئولیت شکست ها ی خود را به گردن دیگران می اندازند.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_اجتماعی
@mojaradan
#پرسش
آیا میتوان #حق_طلاق را شرط ضمن عقد قرار داد؟
#پاسخ
حق طلاق برای #مرد است و قابل انتقال نیست.
آنچه را که میتوان شرط ضمن عقد کرد، #حق_وکالت_طلاق است، یعنی مرد به زن وکالت میدهد که هر وقت خواست، خودش را از طرف او طلاق دهد.
البته کار خوبی نیست... اعتماد از بین میرود... زن عاطفی است و ممکن است از روی #احساسات تصمیم بگیرد.
اگر زنی طلاق بخواهد، #قانون از او حمایت میکند... قاضی طلاق او را میگیرد.
📕 مواردی که زن میتواند #خودش طلاق بگیرد:
- خودداری از پرداخت نفقه تا 6 ماه
- سوء رفتار یا سوء معاشرت
- ابتلای مرد به امراض سخت
- جنون مرد
- انتخاب شغلی که مغایر با حیثیت زن باشد
- محکومیت قطعی مرد به 5 سال حبث
- اعتیاد مرد
- ترک خانواده
- محکومیت شوهر در اثر ارتکاب جرم
- عقیم بودن مرد
- مفقودالاثر بودن مرد
- انتخاب همسر دیگر بدون اجازه همسر اول
[استاد دهنوی]
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_اجتماعی
@mojaradan 🎀
💕➖💕➖💕➖
#ازدواج💍
👩❤️👨
#تقدیر_خداوند در امر ازدواج 🍃
🔆 گفتیم که افراد باید سعی کنند که مورد مناسبیرو برای زندگی پیدا کنند،
👌 مورد مناسبرو هم عرض کردیم که #خانواده طرف خیلی مهمه و رفتارهای پدر و مادر #پسر یا #دختر خیلی تعیین کننده است، در اینکه این فرد خانواده داری #بلد هست یا نه.🤔
💢
البته موردهاییرو هم داریم که ممکنه فردی پدر و مادر درستی نداشته باشه، ولی خود اون فرد واقعاً خودساخته باشه و آدم درستی برای زندگی باشه؛ 💯
خب تا اینجا یک طرف #قضیه است.✅
💯 اما طرف دیگه قضیه که درمورد انتخاب همسر باید به اون دقت بشه اینه که واقعاً ازدواج انسانها عمدتاً #تقدیر خداوند هست،😍
و خداوند متعال هست که #زن و #شوهرهارو برای هم انتخاب میکنه👌
و تقدیر خدا در این زمینه فوق العاده #جالب هست💫
💚امام رضا علیه السلام فرمودند:
گاهی خداوند متعال #عقل انسان را میبندد و بعد از این که انسان کاری را انجام میدهد عقلش را باز میکند.
🔷بعد انسان به #خودش میاد و میگه
چرا من این انتخابرو کردم⁉️
چرا با این آدم #ازدواج کردم⁉️
چرا این کار رو انجام دادم⁉️
🔶درحالی که نمیدونه خداوند متعال میخواد اون رو #امتحان کنه، و اون فرد دقیقاً با کسی ازدواج میکنه که همون فرد میتونه بیشترین رشد ممکن رو در #زندگی او ایجاد کنه. ✔️
💠حالا چه اون فردی که با اون #ازدواج کرده آدم خوبی باشه، چه آدم بدی باشه💑
هر اخلاقیاتی داشته باشه، دقیقاً #خداوند متعال طوری طراحی میکنه زندگی انسانهارو که باهم جور دربیاد.💞
نباید اینطور باشه که خیلی از افراد تا #ازدواج میکنند و به مشکلی برمیخورند سریع فکر کنند که انتخابشون #اشتباه بوده.😔
❌ نه عزیز من چنین #تفکری، تفکر درستی نیست.
☘اینطور نیست که انتخاب شما اشتباه بوده باشه؛ اتفاقا خیلی هم #دقیق بوده، اصلا نگرانش نباش.🎀
💠واقعیت امر اینه که زندگی ما رو خداوند متعال طراحی کرده و اجازه نمیده کسی در زندگی انسان وارد بشه و #امتحانات خدا رو خراب کنه و نذاره انسان رشد کند.☺️🍃
شما با خیال راحت با هر کسی که ازدواج کردید یک #زندگی خیلی خوب رو بسازید.💪
🍃دنبال این نباشید که از بیرون کسی یا چیزی باعث خوشبختی شما بشه.
🔷اگر تصور درستی نسبت به زندگی داشته باشید دیگه در انتخاب همسر هم #سختگیری نمیکنید.
🔶اگر واقعاً قرار باشه شما با #همسری زندگی بکنید، خداوند متعال حتما سیستم رو طوری ردیف میکنه که شما بیشترین رشد رو با اون فرد داشته باشید.💯😊
اگرقرار باشه که اون فرد باعث رشد شما نشه، قطعاً خداوند متعال #اجازه نمیده که شما با اون فرد ازدواج بکنید.👍
♥️ انشاءالله که خداوند متعال نگاههای ما رو نسبت به امر #ازدواج قشنگتر و زیباتر و دقیق تر بفرماید.🤲
#پایان_این_قسمت
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
😍 @mojaradan
💞 #عاشقانه_شهدا
میگفت:
بزرگ شدن و قدکشیدن بچه هامو و... همه چی رو دوست دارم ببینم ولی خب #اعتقاداتم اجازه نمیده.
منم از ته دل راضی بودم که تو این راه رفته، توی راه اهل بیت... اگه بهش میگفتم بخاطر من نرو... پس #خودش چی میشد...
لحظه آخر بهش پیامک زدم، گفتم: راضی ام به رفتنت... دوست دارم تمام تلاشت #دفاع باشه...منم اینجا تاجایی که میتونم از بچه ها مراقبت میکنم.
تو فقط دعا کن...
کاش میدونستی چه #تکیه_گاه محکمی هستی...
#هدیه تولدم قابی بود باخط قشنگش که نوشت... فاطمه ی عزیزم
مهرتان سنجیده ام
خوبان فراوان دیده ام
اما تو چیز دیگری... 💕💞💕
💓 #سبک_زندگی شهدا
#شهید_حسن_غفاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
#حب_حلال💍
³¹³بھ.مـا.بپیـوندیـد🌱💚
°✿°↷🍀
|•|@mojaradan
💠 تقصیر من است یا #همسرم؟
🔴 #آیت_الله_حائری:
💠 به راحتی میشود آدمها را با حرفهایشان شناخت.
فرض کنید یک خودکار روی طاقچه است!
👈 به یکی میگویی برو بیار. میرود میگردد. خودکار هست [اما] پیدایش نمیکند. میگوید: «نمیبینم».
👈 به دومی میگویی برو. [خودکار] هست [اما] پیدایش نمیکند. میگوید: «نیست».
💠آن که میگوید نمیبینم یک #شخصیت دارد؛ آن که میگوید نیست، یک شخصیت.
💠آن که میگوید نمیبینم ... #ضعفها و نقصها را متوجه #خودش میداند. فردا اگر اتفاق ناخوشی در زندگیاش افتاد، پای خدا [را] وسط نمیکشد، به حساب خودش میگذارد، چون اینجا به حساب خودش گذاشت. گفت ضعف #بینایی من هست. «من» نمیبینم.
💠 اما آن که میگوید: «نیست» ... فردا هر اتفاقی بیفتد، #فرافکنی میکند. به دوش خدا، روزگار، (#همسر و...) میاندازد.
🔅من و شما از کدام دستهایم؟
@mojaradan
*#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
😍 دو قدم تا #انتخاب_همسر💍 مناسب
1. بلوغ #شخصیتی: مباحث مربوط به شخصیت سالمتر مثل #خود کم بینی یا خود شیفتگی، بحث استقلال شخصیتی فرد، آیا از #خودش تفکر دارد و... در این بخش قرار می گیرد.
2.بلوغ عاطفی: شناخت #هیجان های خود و دیگران. یعنی فرد بخش عاطفی روان خود را بشناسد مثلاً بداند چرا از یک فرد #خوشش می آید، بتواند عواطف و هیجانات و احساسات خود را کنترل کند.الان
😍 دو قدم تا #انتخاب_همسر مناسب
✅ خوان دوم: سبک زندگی
😍 دو قدم تا #انتخاب_همسر مناسب
✅ خوان دوم: سبک زندگی
#سبک زندگی، سبک فکر کردن و شیوه #مدیریت زندگی، ویژگی های فردی، رشد اجتماعی، تناسب های میان شما دو نفر و... همه باید در #فاز دوم چک شوند. اهمیت این موارد هم کمتر از بلوغ های ازدواج نیست. فردی که به #بلوغ رسیده اساسا آمادگی ازدواج را ندارد چه با شما و چه با فردی دیگر. و فردی که در مرحله سبک زندگی و تناسب های دو نفره رد می شود، یعنی مناسب ازدواج با شما نیست.
#ادامه_دارد...*
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
از_روزی_که_رفتی
قسمت ۱۰۱ و ۱۰۲
من خودمو در حد شما نمیدونم، شما کجا و من جامونده
کجا؟ خواستن شما لقمهی بزرگتر از دهن برداشتنه، حق دارید حتی به
درخواست من فکر نکنید.
روزی که شما رو دیدم، عشقتون رو دیدم، علاقه و صبرتون رو دیدم، آرزو کردم کاش منم کسی رو داشتم که اینجوری عاشقم باشه! برام عجیب بود که از #شما گذشته و رفته برای #اعتقاداتش کشته شده! عجیب بود که #بچهی تو راهشو ندیده رفته! عجیب بود با اینهمه #عشقی که دارید، اینقدر #صبوری کنید! شما همهی آرزوهای منو
داشتید. شما همهی خواستهی من بودید... شما دنیای جدیدی برام ساختید. شما و سید، من و راهمو عوض کردید.
رفتم دنبال #راه_سید!
#خودش کمکم کرد... راه رو #نشونم داد... راه رو برام #باز کرد... روزی که این کوچولو به دنیا اومد، من اونجا بودم! همهی آرزوم این بود که پدر این دختر باشم! آرزوم بود بغلش کنم و عطر تنشو به جون بکشم! حس خوبیه که یه موجود کوچولو مال تو باشه... که تو آغوشت قد بکشه!
حالا که بغلش کردم، حالا که حسش کردم میفهمم چیزی که من خیال میکردم خیلی خیلی کوچکتر از حسیه که الان دارم! تا ابد حسرت پدر شدن با منه... حسرت پدری کردن برای این دختر با من میمونه... من از شما به خاطر #زیبایی یا #پولتون خواستگاری نکردم! حقیقتش اینه که هنوز چهرهی شما رو دقیق ندیدم! شما همیشه برای من با این چادر مشکی هستید. اولا که شما اجازه نمیدادید کسی نگاهش بهتون بیفته، الان
خودم نمیخوام و به خودم این اجازه رو نمیدم که پا به حریم سیدمهدی بذارم.
از شما خواستگاری کردم به خاطر #ایمانتون، #اعتقاداتتون، به خاطر #نجابتتون! روزی که این کوچولو به دنیا اومد، مادرشوهرتون اومد سراغم. اگه ایشون نمیاومدن من هرگز جرات این کار رو نداشتم... شما کجا و من کجا... من لایق پدر
شدن نیستم، لایق همسر شدن شما نیستم! خودم اینو میدونم! اما اجازهشو سیدمهدی بهم داد! جراتشو سیدمهدی بهم داد. اگه قبولم کنید تا آخر عمر باید سجدهی شکر کنم به خاطر داشتنتون! اگه قبولم نکنید، بازم منتظر میمونم. هفتهی دیگه دوباره میرم سوریه! هربار که برگردم، میام به امید شنیدن جواب مثبت شما.
ارمیا دوباره زینب را بوسید و به سمت آیه گرفت دخترک کوچک دلنشین
را...
وقتی خواست برخیزد و برود آیه گفت:
_زینب... زینب سادات، اسمش زینب ساداته!
ارمیا لبخند زد، سر تکان داد و رفت...
آیه ندید؛ نه آن لبخند را، نه سر تکان دادن را... تمام مدت نگاهش به عکس حک شده روی سنگ قبر مردش
بود... رها کنارش نشست.
صدرا به دنبال ارمیا رفت. مهدی در آغوش پدر خواب بود.
رها: _چرا بهش یه فرصت نمیدی؟
آیه: _هنوز دلم با مهدیه، چطور میتونم به کسی فرصت بدم؟
رها: _بهش فکر میکنی؟
آیه: _شاید یه روزی؛ شاید...
صدرا به دنبال ارمیا میدوید:
_ارمیا... ارمیا صبرکن!
ارمیا ایستاد و به عقب نگاه کرد:
_تو اینجا چیکار میکنی؟
صدرا: _من و رها پشت سر آیه خانم ایستاده بودیم، واقعا ما رو ندیدی؟
ارمیا: _نه... واقعا ندیدمتون! چطوری؟ خوشحالم که دیدمت!
صدرا: _باهات کار دارم!
ارمیا: _اگه از دستم بر بیاد حتما!
صدرا: _چطور از جنس آیه شدی؟ چطور از جنس سیدمهدی شدی؟
ارمیا: _کار سختی نیست، دلتو #صاف کن و یاعلی بگو و برو دنبال دلت؛ خدا خودش راهو نشونت میده!
صدرا: _میخوام از جنس رها بشم، اما آیهای ندارم که منو رها کنه!
ارمیا: _سید مهدی رو که داری، برو دنبال سید مهدی... اون خوب بلده!
صدرا: _چطور برم دنبال سید مهدی؟
ارمیا: _ازش بخواه، تو بخواه اون میاد!
ارمیا که رفت، صدرا به راهی که رفته بود خیره ماند.
"از سید بخواهم؟ چگونه؟"
****
زینب از روی تاب به زمین افتاد...
گریهاش گرفت... از تاب دور شد و زد زیر گریه!
آیه رفته بود برایش بستنی بخرد.
بستنی نمیخواست! دلش تاب میخواست و پسرکی که جایش را گرفته بود و او را زمین زده بود.
پسرکی که با پدرش بود...
گریهاش شدیدتر شد! او هم از این پدرها
میخواست که هوایش را داشته باشد. تابش دهد و کسی به او زور نگوید!
مردی مقابلش روی زمین زانو زد. دست پیش برد و اشکهایش را پاک کرد.
-چی شده عزیزم؟
زینب سادات: _اون پسره منو از تاب انداخت پایین و خودش نشست! من کوچولوئم، بابا ندارم!
زینب سادات هقهق میکرد و حرفهایش بریده بریده بود. دلش شکسته بود.
دخترک پدر میخواست...
تاب میخواست! شاید دلش مردی به نام پدر میخواست که او را تاب بدهد... که کسی او را از تاب به زمین نیندازد! ارمیا دلش لرزید...دخترک را در آغوش کشید و بوسید.
زینب گریهاش بند آمد:
_تاب بازی؟
ارمیا به سمت تاب رفت و به پسرک گفت:
_چرا از روی تاب انداختیش؟
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه
شکسته_هایم_بعد_تو
🇮🇷قسمت ۳۵ و ۳۶
_....بیشتر برای خودم! هرچی بیشتر میدونی، بیشتر میترسی! هرچی بیشتر تلاش میکنی آدم خوبی باشی، بیشتر میفهمی عقبی! بیشتر میفهمی دستت خالیه برای سفر آخرت! هرچی دویدم باز هم عقب موندم... از سیدمهدی عقب موندم!
ارمیا: _مگه خدا بندهای بهتر از تو داره؟
آیه نگاه پر دردش را به ارمیا دوخت:
_من خوب نیستم، چون فکر میکردم بهترین بندهی خدا هستم اومدی سراغم؟
ارمیا: _چون دیدم بندهی #مخلص خدایی اومدم؛ چون دیدم #نجیب و #پاکی، دیدم #نمازت قشنگه، دیدم سیدمهدی هرچی داره از تو داره!
آیه: _اون هرچی داشت از #خودش و #خداش بود؛ سیدمهدی بود که منو دنبال خودش میکشید که به بهشت برسم!
ارمیا: _تو اینجوری میگی من چی بگم؟ منو تَه جهنمم راه نمیدن!
آیه: _هرکس #خودش میدونه اهل بهشته یا جهنم! فقط کافیه با خودش رو راست باشه، نسخههای اصلی رو نگاه کنه و خودش رو ببینه، نه اینکه بدتر از خودش رو پیدا کنه و بگه ببین من از این بهترم پس من باید برم بهشت؛ جهنم هیچوقت سیر نمیشه، هیچوقت پر نمیشه، اگه یه کم
خودمون رو با پیامبر و ائمه مقایسه کنیم میبینیم هیچی نداریم!
ارمیا: _وای بر من... وای بر من و دست خالی من!
آیه آه کشید و چای سرد شدهاش را نوشید...
دو هفتهی بعد....
که وضعیت دست ارمیا بهتر شد، عازم مشهد شدند، دو ماشین بودند... محمد، سایه، ارمیا، آیه و زینب به همراه محمد بودند و صدرا، رها، مهدی، یوسف و مسیح هم با صدرا همراه شدند.
راه طولانی بود و گاه رانندهها عوض میشدند. آیه بیشتر خود را با زینب مشغول میکرد و تا مجبور نبود وارد صحبت نمیشد.
ارمیا میدانست که آیه به این سرعت ،
روی خوش نشانش نخواهد داد. آخر او کجا و سید مهدی کجا؟! شاید خواستن آیه از ابتدا هم اشتباه بود و لقمهی بزرگتر از دهانش برداشته بود. کار دل است دیگر کاری نمیشود کرد؛ این خواستهی سید مهدی بود دیگر، نبود؟
به مشهد که رسیدند باران میبارید.
ارمیا گفت:
_من یه رفیقی دارم که هربار میام اول بهش سر میزنم، اگه خیلی خسته نیستید بریم من ببینمش بعد بریم یه هتلی جایی پیدا کنیم!
محمد خندید و گفت:
_دلت خوشه داداش، ما هتل بریم؟ پولمون کجا بود آخه؟ هرچی در میاریم این آیه از ما میگیره، مسافرخونه هم پیدا کنیم هنر کردیم!
آیه اعتراض کرد:
_چی میگی برای خودت، من با پولای تو چکار دارم؟!
سایه: _ای خدا... ما هرچی جمع میکنیم باهاش یک کاری انجام بدیم، میای میگی دختر جهاز میخواد، فلانی عمل میخواد، اون یکی سقف خونهش ریخته؛ دیگه پولی واسه ما میمونه؟
محمد: _همینو بگو، همهش چشمش به اون دو زار پول ماست!
ارمیا: _حالا زن منو اذیت نکن، تو خودت دست به خیرت زیاده و خبرتو دارم؛ بریم پیش حاجی؟
محمد: _خانوما نظرتون؟
سایه: _اگه زیاد طول نکشه بریم!
مقابل شیرینیفروشی بزرگی ایستاد و ارمیا پیاده شد. با صدرا هم صحبت کرد و وارد شیرینیفروشی شد. به سمت دختری که پشت صندوق نشسته بود رفت:
_ببخشید خانم، حاج یوسفی هستن؟
**
چادرش را محکمتر گرفت ،
و سر به زیر به دشنام زنها و مردهایی که دورهاش کرده بودند، گوش میداد. چشمان اشکی «زهرا»ی کوچکش، دلش را میلرزاند. «محمدصادق»ش غیرتی شده بود و صورتش به کبودی میزد.
"آرام باش مرد خانه؛ اینها ناعادلانه #قضاوتم میکنند برادر... تو که خواهرت را خوب میشناسی جانکم... رگ نزن! خواهرت عادت کرده که قضاوتش کنند..."
زن همسایه فریاد میزد:
_معلوم نیست کجا بوده که این وقت صبح برگشته خونه، آی ایه الناس... این دختر تا تو این محله باشه بچهها و شوهرای ما امنیت ندارن؛ زندگی ما رو به خطر میندازه!
"چه میگویی زن؟ من که تا صبح کار کرده و خسته به خانه بازگشتهام چه کار به تو و بچهها و شوهرت دارم؟"
زن همسایه همچنان داد میزد:
_این چادر رو انداخته سرشو فکر میکنه با ظاهرسازی کسی نمیفهمه چکارهست!
"مگر چه کارهام؟ من فقط از دست حرفهای شما مجبورم مخفیانه کار کنم؛
کاش بودی سید!
کاش بودی بیبی!
این چه موقع کربلا رفتن بود آخر؟"
زن همسایه حق به جانب گفت:
_خودم دیدم از ماشین «حاج یوسفی» پیاده شد؛ بیچاره زن حاج یوسفی! چه خونه خراب کنی افتاده وسط زندگیش!
صدای پچپچها بلند شد. هر لحظه جمعیت بیشتر میشد.
"خدایا... ریختن آبروی مومن گناه نیست؟"
محمد صادق فریاد زد:
_خواهرم برای حاج یوسفی کار میکنه! تو قنادی حاجی کار میکنه!
یکی از زنان پوزخند زد و گفت:
_چه کاریه که دیشب رفته و صبح برگشته؟ کار قنادی هم باشه باید صبح بره، نه صبح بیاد!
"گناه من چه بود که به خاطر دانشگاهم.....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´