eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
یا هشت سالم بودم، برای میوه 🍊و سبزی به مغازه محل باسفارش رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه# زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه کاغذ📄 از لیست سفارش ... میوه وسبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35زار. دور از مادرم مابقی پول رو دادم یه 🥐 پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادادرای از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. که 🚶 مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود ... چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم ازکاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه ازجلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه!؟! بخدا هنوزم ۶۱ سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه های📚 روان‌شناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه ...! 👤 پرویز پرستویی @mojaradan
مجردان انقلابی
#هفت_نکته_کلیدی_در_انتخاب_همسر #قسمت_چهارم ۲. گزینش #معیارها، متناسب با انتخاب خویش 🔹ما در #انتخ
۲. گزینش معیارها، متناسب با انتخاب خویش ب. کردن معیار ها معیارها را نباید ایده‌آل فرض کرد. معیارها را واقعی انتخاب کنیم؛ نه چندان ایده آل معنوی و نه چندان ایده آل مادی. مثلاً 👨 که درباره همسر آینده اش می گوید: پدرش مالی خوبی داشته باشه تا بچه باشند، یکی پسر یا یکی دختر، هم پدر و مادر هر استاد دانشگاه باشند، دانشجوی پزشکی👩⚕ باشد یک سر و گردن از من کوتاه تر باشد، سال از من کوچکتر باشد، اصالتاً همشهری ما باشند😳 [داداش خدا وکیلی باید بری سفارش بدی😂] یا می گوید همسر آینده من باید حتماً ماشین🚗 داشته باشد، 🏚 مستقل از خودش داشته باشه،نهایت ۲۵ساله باشه و.... [ خانم محترم اینجوری شما هم باید بری سفارش بدید😁 ] 💢خانم و آقا، باید همسر از بین افراد موجود انتخاب کنید، که نیست. وضعیت خودتون و جامعه رو هم در نظر بگیرید. ادامه دارد.... @mojaradan
💖یکی از که می‌تونیم به کمک اون نشون بدیم چقدر اعضای خانوادمون و به همسرمون برامون مهم هستند، اینه که حتما موقع ورودشون به منزل به بریم حتما روبوسی کنیم و از جملاتی مثل جملات زیر استفاده کنیم. 💖 چقدر خوب شد که امدی... 💖 دلم برات تنگ شده بود... 💖 جات خالی بود و... 💖 اینجوری اونا هم# مشتاق میشن به امدن به خونه و حس میکنن که حضورشون توی پررنگه. @mojaradan
🔴 گرگ و گوسفند! بعضی پسرها می‌گن: «میای با هم و برادر بشیم؟» بعد به اصطلاح خواهرش رو دعوت می کنه به دانشجوییش و میگه که: «ما مال هم هستیم و آخرش میام » ای لعنت به این جمله «میام خواستگاریت»!! و البته $دختره گول میخوره ( به قول استاد پناهیان گوسفد می شه!🐑) و به این گرگ (🐕) اعتماد می‌کنه. مدتی می‌گذره و خاطرات خوب و بد ایجاد شده و کم کم دختر شروع می شه که «چرا قیافت اینطور شده؟ چرا تیپت این وضع شده؟ و...» یا سه سال می گذره و شاید پسره بیاد خواستگاری... تازه $کلی ایراد از خونه دختره می‌گیره و بعد همه چیز رو بهم میزنه... حالا برو خواهر و برادر شو!! $زیادی معصوم بودن و زلال رفتار کردن، تولید یک دختر می کنه که معمولا از طرف پسرا جدی گرفته نمیشه...$ساده لوح بودن یعنی شما در وجودت یه چیزهایی داری که اگه با هر که بری اونو هار میکنی!! @mojaradan
🌷🌷🌷 در بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. و مردی حدود ۴۰ ساله روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک و پسر وجوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خندیدند. بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این باید بچه دبیرستانی داشته باشید. نه مثل بچه دبیرستانی‌ها و دختربازی کنید. داشتم نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خودمون اومدیم. واسه‌شون کتلت گذاشتم تو یخچال. خوشم آمد. کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه زنده‌ای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را می‌کنم. داشتم با و ذوق نگاهشان می‌کردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا نفهمیده اومدی بیرون. اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آن‌وقت با غریبه آمدی ددر دودور؟ ما خیر سرمان . اسلام‌تان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی می‌کنند؟ بی‌شرف‌ها. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که مرد بلند شد رفت به سمت تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه مامان اینا تو حساب کردی آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند. داشتم با ذوق و شوق نگاه‌شان می‌کردم و لبخند می‌زدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم زد و گفت: این‌جوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم. تو روح‌تان. از همان اول هم می‌دانستم ریگی به کفش‌تان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بی‌حیا. داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به گلم... _ وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر می‌رسید؟ خب با داشتن چنین دوست‌داشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند باشند. ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران دوست‌دخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا شک نکرده است. ✍️پی نوشت: این داستان بسیاری از ماست. هرکدام‌مان به یک شکل. سرمان در دیگران است. زود قضاوت می‌کنیم و خودمان را برای دیگران می‌دانیم. ┄┄┅━🍃🌹🍃━┅┄┄ 👇 ❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ ♥️ @mojaradan