#پرسش
۲۷ سال سن دارم و حدود یک سال است که #عاشق آقایی در محیط کار شده ام و نمی دانم که ایشان هم #احساسی به من دارند یا نه ؛ آیا می توانم از ایشان #بپرسم ؟
#پاسخ
: از نظر #شرعی و قانونی ، اشکالی ندارد که بپرسید ؛ اما #شأن و جایگاه شما و عرف اجازه نمی دهد . اگر ایشان #قراین و نشانه هایی نمی آورند که به شما علاقه دارند ، به #احتمال خیلی زیاد ، #حسی به شما ندارند ؛ بنابراین ، از خیرشان بگذرید . اگر جلو این #عشق را نگیرید ، ممکن است تبدیل به عشق #یکطرفه بشود که از اقسام جنون است و یک #بیماری روان پزشکی به نام داء العشق ( اروتومانیا ) به شمار می رود . لطفا #پرونده این آقا را ببندید و اصلا به ایشان فکر نکنید ؛ چون #آفت و آسیب خیلی زیادی دارد . سن شما دختر بزرگوارم به گونه ای است که دیگر نباید #فرصت سوزی کنید . اگر #خواستگار بهتر از این آقای همکار دارید ، جواب #مثبت بدهید و اگر ندارید ، بدون هیچ گونه #دلبستگی منتظر بمانید . اگر ایشان #قصدی برای ازدواج با جنابعالی داشته باشند ، #گذر زمان نشان می دهد که #اقدامی برای خواستگاری می کنند یا خیر . موفق باشید . 🌸
#پرسش_و_پاسخ
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
💞💞💍💍💞💞 #انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_اول 🔰 ۱۲نکته که دختر خانم های مجرد باید بدانند! ۱۲ مورد وج
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
🔰 ۱۲نکته که دختر خانم های مجرد باید بدانند!
۱۲ مورد وجود دارد که دختر خانم ها را در همان شروع انتخاب و #تصمیم گیری برای ازدواج به اشتباه می اندازد. به عبارت دیگر، باید برای #انتخاب شوهر مناسب از این ۱۲ خطا دوری کنید:
۴) اگر از آن دسته آدم هایی هستید که دو دستی به #غم و غصه یا گذشته چسبیده اید، اشتباه می کنید. اگر به هر دلیل #موقعیت هایی را در گذشته از دست داده اید، دیگر به آن فکر نکنید. پویا باشید و خودتان را برای آینده آماده کنید.
۵) بعضی ها به #خودشان اجازه نمی دهند کسی را دوست داشته باشند و این مسئله برایشان #مشکل ایجاد می کند. مثلا ممکن است فردی از بسیاری جهات مورد تایید شما و دوست داشتنی باشد اما به دلیل #حرف و حدیث بی منطق و دور از عقل دیگران، مورد تایید خیلی ها قرار نگیرد. در این شرایط اگر #فرصت دوست داشتن و بله گفتن را از خودتان بگیرید، خطای بزرگی #مرتکب شده اید.
۶) گاهی بعضی دختر خانم ها #اعتماد به نفس پایینی دارند و فکر می کنند پر از اشکال هستند و مورد #تایید دیگران قرار نمی گیرند، در حالی که اگر به نکات #مثبت خودشان توجه کنند، از خیلی ها بهتر به نظر می رسند.
#ادامه_دارد....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
این رابطه به #ازدواج ختم نمیشود!❌
واقعیت این است که در #رابطه دختر و پسر،
اگر پسری بخواهد رابطه اش را به #سمت ازدواج ببرد، معطل نمی کند و این کار را به تاخیر نمی اندازد.
گاهی اوقات ممکن است #درگیر یک رابطه عاطفی باشید که مدت زیادی به #طول انجامیده است بدون آن که در آن حرفی از ازدواج به میان آید یا اقدامی #جدی صورت بگیرد.
در این صورت شما #مدام منتظرید تا همه چیز به خوبی پیش برود و ماجرا سمت و سوی #جدی تری بگیرد.
بنابراین به موقعیت های #ازدواج دیگرتان فکر نمی کنید،
#فرصت ها را از دست می دهید و همچنان منتظر #پیشنهاد ازدواج طرف مقابل تان می مانید.
اگر درگیر چنین رابطه ای هستید، باید بگوییم #بیشتر مراقب خودتان باشید.
ممکن است فرصت هایی که از دست می دهید، #تکرار نشدنی باشند.
واقعیت این است که در رابطه دختر و پسر، اگر پسری بخواهد رابطه اش را به سمت ازدواج ببرد، معطل نمی کند و این کار را به #تاخیر نمی اندازد.
خیلی از پسرها در رابطه #بی تفاوت عمل می کنند تا دختر خسته شود و خودش ماجرا را #فیصله دهد.
عده ای دیگر وانمود می کنند در #عمل انجام شده قرار گرفته اند و خانواده شان آنها را #مجبور به ازدواج با دختر دیگری کرده است و در نهایت برخی هم می گویند من #لیاقت تو را ندارم و تو خواستگاران بهتر از من داری.
چه طور چنین رابطه ای را #تشخیص دهیم؟
پسری که قصد واقعی ازدواج دارد و نمی خواهد شما را معطل خود کند،
۳ویژگی یا پیش شرط را داراست.
ادامه دارد. .........
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#پیش_از_ازدواج
#خواستگاری
‼️ #اصول #جواب_رد دادن به #خواستگار آشنا
#راستش رو بگید
💍 سعی نكنید با #تحقیر و كممحلی، پاسخ منفیتون رو نشون بدید. #دلایلتون رو #صریح، #واضح و خیلی #محترمانه بگید.
#چشم_تو_چشم حرف بزنید
💍 در نخستین #فرصت یک قرار دونفره باهاش بذارید و بدون گوشه و #كنایه یا در لفافه حرف زدن، براش همهچیز رو توضیح بدید و یكبار برای همیشه تكلیف این ماجرا رو #روشن كنید.
#مراقب_واژهها باشید
💍 به دلیل ناتوانی در نه گفتن، با جملاتی مثل «فعلاً قصد ازدواج ندارم»، «بذار بازهم فكر كنم» و...اونو بلاتکلیف نذارید و هیچ امیدی برای #آینده بهش ندید.
#رابطه_رو_کش ندید
💍 اگه #پیشنهاد_ازدواجش رو رد كردید، باید ازش فاصله بگیرید؛ بهخصوص در رابطههای #همکاری، #دانشگاهی یا #فامیلی. به هیچ بهانهای بهش زنگ نزنید.
#پیش_مشاور برید
💍 اگه بعد از گفتن حرف دلتون، اون همچنان برای برقراری این #ارتباط تلاش میكنه، باهاش به #مشاوره برید. شاید اون در كنترل و شناخت احساساتش دچار مشكل شده و نیاز به كمکهای یک #متخصص داشته باشه.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
💕@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه_برای_بزرگوار_که_چشم_به_راه_بودن
شکسته_هایم_بعد_تو
قسمت ۱۹ و ۲۰
وسایلش را جمع کرد و نگاهی به خانه انداخت و به خانهی آیه برگشت.
وسایلش را گوشهی اتاق زینب گذاشت. نگاهی به خانه انداخت و مقابل عکس بزرگ سیدمهدی که روزی خودش همینجا به دیوار زده بودش ایستاد:
" دل بریدن سخت بود؟ رفتن سخت بود؟من که یه گوشه چشم از بانوی این خونه دیدم، بند شده دلم و پای رفتنم نیست. یه امروز و یه فردا و بعد یه ماموریت دیگه... نگاهتو ازم برندار! به خاطر توئه که من اینجام! زن عاشقی داشتی سید... اونقدر عاشق که از عشقش به تو بود که منو قبول کرده! "
زینب: _بابایی!
زینب میان درد دلهایش پرید و نگاه ارمیا را بند نگاه شبیه آیهی زینب کرد:
_جانم بابا!
چقدر شیرین است این بابا گفتنها!
هنوز هم دل را میلرزاند! هنوز هم طعم شیرین عسل دارد؛ انگار اصلا قرار نیست برایش تکراری شود!
زینب: _بریم پارک؟
سرش را کج کرده و با مظلومیت به ارمیا نگاه میکرد؛ برای پدر خودش را لوس میکرد؟!
ارمیا به جان کشید دخترکش را:
_معلومه که میریم، بعدشم میریم دنبال مامان آیه و ناهار میریم بیرون.
زینب داد زد:
_آخ جون... هورا!
آیه همانطور که مقابل رها روی صندلیهای اتاق انتظار مرکز نشسته بود، استکان چایش را برداشته و عطر بهارنارنج را به جان کشید.
رها: _صبح که ارمیا رو دم در دیدم تعجب کردم.
آیه نگاه از استکانش نگرفت:
_دیشب منم تعجب کردم، بیشتر از اومدنش از اینکه زینب از خواب پرید و گفت بابا و دوئید در رو باز کرد. تو کارش موندم رها، چطور میفهمه؟
رها: _میدونی که بچهها حسای قویتری دارن.
آیه: _گفت میاد که بریم خرید، دلش خرید با خانواده میخواست!
رها: _درکش کن، خانوادهای نداشته، همیشه تنها بوده؛ حقشه که از زندگی لذت ببره.
آیه: _گفتم بیاد، ناهار هم که ندارم، بهتر شد.
رها: _دیشب که قیمه درست کرده بودی
آیه: _دیر وقت بود که رسید، غذا نخورده بود. تمام ناهار امروز من و زینب رو خورد؛ یه لذتی تو رفتارش بود که برام عجیب بود!
رها: _چی عجیب بود؟ بعد از یه عمر، خانواده داشتن لذت نداره؟ لذت نداره کسی باشه که برات غذا آماده کنه؟ یادمه روزای اولی که خانواده شدیم با صدرا و مامان محبوبه، برای منم لذت داشت! لذت داشت سر سفره کنار هم نشستن! لذت داشت کسی میومد دنبالم که برام نگران
میشد، لذت داشت صدای خندههایی به خاطر خجالت کشیدن من بلند میشد. بهش حق بده که لذت ببره از داشتن تو، زینب، یه خونهی گرم، یه چراغ روشن، یه نگاه منتظر!
آیه: _ازش خجالت میکشم، عذاب وجدان دارم! از یک طرف به خاطر سیدمهدی و از طرفی هم به خاطر خود ارمیا! دیشب اومد تو اتاقم که زینب رو بذاره روی تختم، عکسای مهدی رو دید، صبح که اومد باهام حرف بزنه تمام سعیشو میکرد که نگاهش به عکسا نیفته!
رها آه کشید: _بهت گفته بودم دیگه وقتشه اون عکسا رو جمع کنی.
آیه کمی چایش را مزه مزه کرد:
_با دلم چیکار کنم؟
رها: _یه روزی به من گفتی #شوهرته، گفتی حق انتخاب بهت داده اما شوهرته، گفتی #نکنه زن صدرا باشی و فکرت پیش احسان، گفتی #خیانت نکنی رها! من به حرفت گوش دادم؛ حالا خودت به حرفات پشت
میکنی؟ باور کنم تو آیهی حاج علیای؟
آیه انگشتش را لبهی استکان کشید:
_یه روزی حرفات به اینجا که میرسید میگفتی باور کنم که آیهی سیدمهدی هستی؟ همون روزایی که سیدمهدی رفته بود و دنیا سیاه شده بود، الان دیگه نمیگی.
رها: چون الان آیهی ارمیایی، باورکن آیه! رفتن سیدمهدی رو باورکن! اومدن ارمیا رو باورکن!
آیه: _باور کردم، اما #سخته!
رها: _تا شما از خرید برگردید من عکسای سیدمهدی رو از روی دیوار جمع میکنم، لباساشو جمع میکنم، ارمیا برگشته و تو دوباره #اشتباه روز عقدت رو تکرار نمیکنی!
_دیوار خالی میشه با یک عالمه میخ!
رها: _خودم درست میکنم؛ کاری نکن که حس بدی داشته باشه!
_منم حس بدی پیدا میکنم.
رها: _خودتو جمع کن آیه، حواست کجاست؟ میفهمی چی میگی؟ میفهمی چیکار میکنی؟ میفهمی شکستن دل ارمیا تاوان داره؟
_دل منم شکسته!
رها: _اما ارمیا دلتو نشکسته.
_به خاطر اومدن اونه که شکسته!
رها: تو هیچوقت اینقدر بیمنطق نبودی، چی شده؟ چه بلایی سر آیه اومده؟ خودت بهش جواب مثبت دادی!
_به خاطر #زینب بود.
رها: #دلیلش مهم نیست، تو #قبولش کردی و باید #وظایفتو انجام بدی! خیلی نمک نشناسی آیه... خیلی! تو اونی نیستی که به من میگفت راه برگشت نیست و باید با صدرا زندگی کنم! تو گفتی باید صدرا رو #بشناسم! گفتی بهش #فرصت بدم! من به خاطر حرفای تو الان اینجام و تویی که لالایی گفتن بلدی خودت خوابت نمیبره! چهل روز ارمیا رو....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸