✨﷽✨
#سبک_زندگے_شهدا
🔹#ابراهیم معلم عربے یکے از #مدارس محروم
تهران شده بود ...اما تدریس عربے ابراهیم زیاد طولانے نشد! از #اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!حتے نمے گفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
🔹یک روز #مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت:
تو رو خدا !!!شما که برادر آقاے هادے هستید،
با ایشان #صحبت کنید که برگردد مدرسه !!!
🔹گفتم: مگه چے شده؟ کمے مکث کرد و گفت :
حقیقتش ، آقا ابراهیم از #جیب خودش پول مے داد به یکے از شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس #نان و پنیر🧀 بگیرد !!!
🔹آقاے هادے #نظرش این بود که این ها بچه هاے #منطقه محروم هستند ؛اکثرا سر کلاس #گرسنه هستند ؛بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...
🔹مدیر ادامه داد: من با آقاے هادے برخورد کردم !گفتم #نظم مدرسه ما را به هم ریختے!
در صورتے که هیچ #مشکلے براے نظم مدرسه
پیش نیامده بود !!!
🔹بعد هم #سر ایشان داد زدم و گفتم:
دیگه حق ندارے اینجا از این کارها بکنے !
آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگرے پر کرد ...
🔹حالا هم بچه ها و #اولیا از من خواستند
که ایشان را #برگردانم ؛همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند ...ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے از دانش آموزان #بے بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم !!!
#کتاب_سلام_بر_ابــراهیم 🌷
#کجایند_مردان_بے_ادعا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
حكايت - سخن با خدا
باغ انگور . . . .
خاطره ای از کتاب "حاج آخوند"
حاج شیخ #محمودرضا امانی فرزند مرحوم شیخ علی اصغر ، در روستای مهاجران زندگی می کرد و معروف و مشهور به حاج آخوند بود.
اما حاج آخوند چیز دیگری بود! روحانی ،ِ ملّا ، ادیب و نکته دان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی #شاد که خانقاهی نداشت. دست هایش بسیار نیرومند بود و زندگی اش از دسترنج خود و #باغ انگورش می گذشت.
مدرسه ما به نام #مارون دو کلاس درس و دو معلم داشت ، از اول زمستان یکی از آموزگاران به نام خانم منصوری نیامد .گفتند مرخصی دارد ، به ناچار هر شش مقطع تحصیلی رفتیم توی یک کلاس.
آقای اخوان ، هم #مدیر مدرسه بود هم معلم ، خوب درس می داد. تا این که یرقان گرفت و در #خانه ما بستری شد و از حاج آخوند خواهش کرد به جایش درس بدهد.
حاج آخوند همه بچه ها را ، چه مسلمان و چه #ارمنی هایی را که در روستای ما زندگی می کردند، با نام می شناخت.
حاج آخوند روز اول حضور در کلاس گفت :
بچه ها، امروز ما می خواهیم در باره #خدا صحبت می کنیم ، فرقی ندارد ارمنی باشید و مسلمان ، همه ما از هر دین و مسلکی با خدا حرف می زنیم ، حالا خیال کنید خودتان تنها نشسته اید و می خواهید با خدا حرف بزنید.
حالا از هر کلاسی از اول تا ششم ، یک نفر بیاید برای ما تعریف کند #چطوری با خدا حرف می زند؟ از #خدا چه می خواهد؟
در همین حال مملی دستش را بالا گرفت و گفت :
حاج آخوند ، حاج آخوند اجازه من بگویم ؟
حاج آخوند گفت: بگو پسرم!
مملی گالش های پدرش را پوشیده بود. هوا که خوب بود #پابرهنه به مدرسه می آمد ، مملی چشمانش را بست و گفت:
خداجان ، همه زمین های دنیا مال خودته .پس چرا به پدر من ندادی ؟ این همه خانه توی شهر و ده هست ، چرا ما خانه نداریم ؟ خدا جان، تو خودت می دانی ما در #خانه مان بعضی شب ها نان خالی می خوریم ، شیر مادرم خشک شده حالا برای #خواهر کوچکم افسانه دیگر شیر ندارد!
خداجان، گاو و گوسفندم نداریم. اگر جهان خانم به ما شیر نمی داد ،خواهرم گرسنه می ماند و می مرد ! خدا جان، ما هیچ وقت عید نداریم. تاحالا هیچ کدام از ما لباس نو نپوشیده ایم. اگر موقع عید مادرِ هاسمیک به مادرم تخم مرغ رنگی نمی داد ، توی خانه ما عید نمی شد.
کلاس ساکت ساکت بود ، مملی انگار یادش رفته بود توی کلاس است.
حاج آخوند روبه روی# پنجره ایستاده بود. داشت از آنجا به افق نگاه می کرد ، بعضی بچه ها گریه می کردند.
حاج آخوند آهسته گفت : حرف بزن پسرم ، با خدا حرف بزن ، بیشتر حرف بزن!
مملی گفت : اجازه ! حرفم تمام شد.
حاج آخوند برگشت و مملی را بغل کرد و گفت :
بارک اله پسرم ، با خدا باید همین جور حرف زد.
کلاس تمام شد و حاج آخوند به خانه خود رفت و همان شب با خط خودش نامه ای نوشت که باغ پدری اش را که بهترین #باغ انگور در روستای مارون بود ، به خانواده مملی بخشید!
فصل انگور که رسید ، غیر از آقا مرتضی که مرید حاج آخوند بود و هر روز انگور برای خانه حاج آخوند می بُرد ، بقیه ارمنی ها و مسلمان های روستا به خانه حاج آخوند انگور می بردند.
عصمت #خانم همسر حاج آخوند می گفت:
ما به عمرمان این قدر انگور ندیده بودیم ، حتی وقتی باغ داشتیم نصف این هم نبود ، همه باغ های انگور مارون و حمریان شده باغ انگور حاج آخوند!
اي رفيقان ، بشنويد اين داستان
بشنويد اين داستان ، از راستان
مال در ایثار اگر ، گردد تَلَف
در درون ، صد زندگی آرَد به بار
به نقل از مرحوم ملا احمد نراقی اعلی الله مقاما الشریف
@mojaradan
#کاهش_ازدواج
🗞#ازدواج در کشور ۴۰ درصد کم شده است
#مدیر کل سلامت، جمعیت و خانواده وزارت بهداشت:
▫️میزان #ازدواجها در سال ۸۹، حدود ۸۹۰ هزار بود که ۱۳۹۸ کمتر از ۵۵۰ هزار مورد شد و ۴۰% کاهش یافت.
▫️از سال ۸۹ به طور متوسط هر سال ۶درصد از میزان ازدواج در کشور #کم شده است.
▫️همزمان تمایل به #فرزندآوری کمتر هم در کشور داریم.
▫️با این روند در ۳۰ سال آینده یکی از کشورهای #پیر دنیا خواهیم بود و این مساله در همه #حوزه های علمی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور خطرناک است.
♦️جنابان مجلس جدید حواستان باشد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#خانوما
🔵اگر میخواین همسرتون عاشقتون باشه،
توی #خرج_کردن پول هاش دقت کنید!! ولخرج نباشین...
💯قبل از خرج های بزرگ،باهاش #مشورت کنید!
چون اینجوری میفهمه شما قدر پولی که بازحمت بدست اورده میدونید و با یه خانوم #مدیر و مدبر طرفه...
▫️برای خودتون خرج کنید.
▪️خوب بپوشید.
▫️به سلامتی تون برسید.
👈ولی به جا و به اندازه👉
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´