مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #پارتهدیهبهمناسبت روز مادر 😂 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت114 -دریا ... بین حرفش پریدم : -
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پیر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت115
می فهمیدم دوباره اون عشق زنده شده ، می فهمیدم هروز به شوق دیدن تو میاد اون بیمارستان لعنتی ، خودمم فکر کردم شاید خدا خواسته شما دوباره همدیگه رو ببینید حتما یه خیری توش هست
شوکه شده از چیزای تازه ای که می شنیدم به اشکای که روی گونش جاری بود نگاه می کردم انگار لحظه ،لحظه های درد کشیدن دریا روی قلبم چنگ می کشید
-عاطفه خانم:یه روز اومد گفت می خواد با تو بره عملیات ، گفت می خواد با تو زندگی کنه گفت می خوا د محرمت بشه، گفتم نکن دوباره نابود میشی این پسر تورو نمی خواد بیشتر واب سته میشی دل کندن برات سخت میشه ،گفت میدونم عاشقم نیست ولی من میخوام تنها فرصتی که دارم رو کنارش باشم نزدیکش نفس بکشم ، هروقت باهاش تماس می گرفتم شاداب بود ، سر زنده بود ، به جای اینکه خوشحال باشم بیشتر نگران می شدم میدونستم این شوق زندگی رو داره از بودن با تو میگیره می ترسیدم از رفتنت از دریای نابود شده بعد رفتنت
ازش قول گرفته بودم یادته گف تم براش شرط گذاشتم قبول کرده ازش قول گرفته بودم وقتی برگشت تسبیح تو رو دور گردنش نبینم ، قول گرفته بودم با هرکسی من گفتم ازدواج کنه گفتم قبول نمیکنه ولی قبول کرد و اومد وقتی برگشت دوباره داغون بود
به دستاش نگاه کرد و گفت:
توی همین آغوشم ، توی همین دستام دوباره اشک ریخت مثل هفت سال پیش هزیون گفت تب کرد . گفت دوباره پسش زدی ، دوباره غرورش رو شکستی ، دوباره افسرده شد تو سر قولت ن موندی تو اعتماد منو شکوندی ، حالا چرا باید دوباره بهت اعتماد کنم ؟فقط بگو چر ا باید اجازه ب دم بازم ببینیش ؟
خدایای من من با این دختر چکار کردم چرا من احمق از هیچی خبر نداشتم
چرا اینقد درد داشت و من نمی دونستم الان به ش حق میدادم حتی اگر ازم متنفر باشه از این همه درد قلبم تیر کشید و دستم روی سینم چنگ شد اشک به چشمام نشست
-چون دوسش دارم....چون عاشقشم
متعجب نگام کرد:
-دوسش داری ؟
-آره بیشتر از جونم گفتم که سوءتفاهم شده براش
مکثی کردم و گفتم:
-من از این همه عذاب که دریا کشیده بی خبرم ، من فقط یه ترم همکلاسش بودم اونم یه ساعت ،
می دونید خانم مجد من هیچ وقت هیچ زن یا دختری توی زندگیم نبوده با روحیات خانمها آشنا نیستم خوب قبل اینکه به من بگه به من علاقه داره یه سری شیطنت ها هم داشت
سعی میکرد من رو اذیت کنه هر بار بلای سرم می آورد البته تقصیر منم بود که باهام لج افتاد،
وقتی بهم گفت که دوستتم داره صادقانه بگم اصلا باورم نشد گفتم شاید بازم میخواد اذیتم کنه ولی وقتی اصرارش رو دیدم ،
اشک ریختنش رو دیدم باورم شد علاقه ای به وجود اومده اما فکر نمی کردم تا این اندازه عمیق باشه حس کردم یه حس زودگذره و زود فراموش می کنه قبول دارم من خیلی اشتباه کردم،
بد از خودم روندمش ولی من نمی دونستم که اینطور میشه من خیر سرم فکر کردم هرچی تندتر باشم دریا زود تر دل میکنه اون موقعه شرایط ما اصلا به هم نمیخورد
اما وقتی بعد این همه سال دیدمش ناخواسته به هم نزدیک شدیم هر بار یه اتفاقی افتاد که بیشتر به هم نزدیک بشیم
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁🍁