مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت110 سلام داداش ، خوبی چه خبرا ؟ -سلامت باشی -کجای امیر ؟ باید بب
🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت111
مامان گوشیت جا موند دارم برات میارم
فکر کرده بود مامانشه خدارو شکر کردم و قبل اومدنش خودم رو سریع به در واحدشون رسوندم،
همین که من رو دید با تعجب گفت:
-تو؟...تو اینجا چکار میکنی؟
چیزی نگفتم فقط نگاهش کردم رنگش پریده بود و زیر چشماش گود افتاده بود .
لعنت به من همش تقصییر منه ، بی فکر توی آغوشم کشیدمش و بوی خوش تنش رو به ریه هام کشوندم ،
معلوم بود شوکه است که چیزی نمیگه وقتی به خودش اومد سعی کرد از بغلم بیرون بیاد شروع کرد به حرف زدن:
-چکار میکنی ولم کن؟ولم کن میگم به من دس نزن ، اصلا اینجا چکار میکنی ؟
از خودم جداش کردم و گفتم :
-اینجا چکار می کنم ؟
میدونی چی به روزم آوردی ؟
میدونی چند روزه در خونتون نشستم تا ببینمت ؟
چرا خوشت میاد عذابم بدی ؟ چرا نمیزاری برات ....
-خواهش می کنم از اینجا برو نمیخوام چیزی بشنوم فقط برو
کلافه گفتم:
-نمیرم دریا تا به حرفم گوش ندی نمیرم باید خیلی چیزا رو بدونی
-ولی من نمیخوام بدونم
به بیرون اشاره کرد و ادامه داد :
-به سلامت
میخواست در رو ببنده که پام رو لای در گذاشتم ، داخل رفتم و در رو پشت سرم بستم:
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت112
با دلخوری نگاهش رو تو چشمام دوخت و گفت:
-لعنتی یعنی نمی فهمی دوست دارم ، نمی فهمی عاشقت شدم ، اینقد ر فهمیدنش سخته حال و روزم رو نمیبینی ؟
یه لحظه احساس کردم قلبم ایستاد :
-یعنی امیر علی من رو دوس داره ؟
ولی دوبار حرفاش با بی بی عین خوره به جونم افتاد اگه دوسم داره چرا دوباره پسم زد؟
نا باور نگاهم رو به چشماش دوختم و گفتتم :
-دروغ میگی ، داری دروغ میگی چرا داری این کارو میکنی ؟
دستم رو گرفت و ری قلبش گذاشت ضربان تند قلبش به راحتی حس می شد:
-ببین دریا این قلب لعنتیم برای توئه که اینطور میزنه ،
آخه من کی بهت دروغ گفتم که این بار دومم باشه ؟
دستم رو کشیدم و گفتم:
- باور نمیکنم ، باور هم بکنم فرقی به حال تو نداره چون من دوست ندارم میفهمی من دوستت ندارم
عصبی دستش رو زیر لباسم برد و تسبیح دور گردنم رو بیرون کشیدو با داد گفت:
-پس این چی میگه دور گردنت ها ؟ اگه دوسم نداری چرا همیشه همراهته ؟
اول شوکه شدم این از کجا میدونه ولی بعد سعی کردم خودم رو نبازم:
تسبیح من چه ربطی به تو داره؟
-ربطش اینه که این مال منه
خودم رو متعجب نشون دادم و گفتم:
-کی گفت این مال تو ؟؟
سرش رو نزدیک گوشم آورد و آروم توی گوشم زمزمه کرد :
-یعنی میخوای بگی من تسبیح و انگشتر پدر خودم رو نمیشناسم ؟
تسبیح رو از گردنم در آوردم و دستش رو گرفتم کف دستش گذاشتم :
- این مال تو بود ؟
من نمیدونستم ، بیا دوباره مال خودت
متعجب بهم نگاه کرد فکر کنم باور کرد که نمیدونم مال خودشه دلم از پریشونیش گرفت ،
دوس نداشتم اینقد درمانده ببینمش ولی دلم باهاش صاف نمی شد غرورم زخم خورده بود .
امیر علی رو که بهت زده سرجاش مونده بود تنها گذاشتم و به اتاقم رفتم
میخواستم به دیدن علی برم البته اصلا قصد نداشتم باهاش ازدواج کنم
اون حرفا هم برای این بود که لج امیر علی رو در بیارم ،
میخواستم برم و آب پاکی رو روی دستش بریزم
وقتی آماده شدم با دیدن لوازم آرایشم وسوسه شدم بیشتر امیر علی رو اذیت کنم
بازم مثل چند سال پیش آرایش کردم آخرین تیرم رژ قرمز رنگم بود که زدم شالم رو عقب دادم و موهام رو روی پیشونیم ریختم
به خودم خیره شدم همون دریای چند سال پیش شده بودم
از اتاق بیرون رفتم امیر علی روی مبل نشسته بود و سرش رو توی دو دستش گرفته بود با صدای در سرش رو بالا آورد و بهم خیره شد
بزور آب دهنش رو قورت داد و گفت:
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت113
عصبی داد زد:
-مگه نگفتم از اینجا برو ، چی از جونم میخوای ،
-منم گفتم نمیرم
-خواهش میکنم برو امیر علی نزار حرمتا از این بیشتر شکسته بشه
-به حرفم گوش بده تا برم ببین دریا تو منظور من رو بد متوجه شدی ،
چرا لج میکنی ، بخدا من منظورم اون چیزی که تو فکر می کنی نبود من فقط....
داد کشید :
-تو فقط چی ها؟فقط چی فقط یه روز منو مثل یه اشغال پس زدی و رفتی بعد چند سال برگشتی ،
بازم مثل همون روز پسم زدی ، تو فکرت عوض نشده میخوای چی رو درست کنی ؟
ببین امیرعلی من بیخیال همه چی شدم دیگه هیچی برام مهم نیست الانم میخوام برم بیرون بهتره بری نمیخوام دیگه هیچ وقت ببینمت می فهمی برو من عجله دارم
بلندتر از خودش با حرص فریاد زدم :
-برم بیرون که چی ؟ عجله داری بری پیش علی آره...
اول تعجب کرد اما بعد چند ثانیه با لج گفت:
-آره مشکلی داری ؟ دارم ازدواج میکنم حرفی داری؟
با خشم غریدم :
-تو بیخود کردی با اون علی...
پوزخندی زد و گفت :
-چکارمی ها ؟ اصلا به تو چه ربطی داره؟ من با هر کس که بخوام ازدواج می کنم
رگ گردنم از خشم وغیرت نبض میزد
عصبی به عقب حولش دادم ،
کمرش به دیوار پشت سرش خورد،
نگاه خشمگینم رو تو چشمای متعجب و ترسیدش دوختم و گفتم:
من؟من چکارم؟آره؟
مثل اینکه یادت رفته تو الان زن منی
با داد پرسیدم:
-ها ؟ .....یادت رفته ؟ اگه یادت رفته تا یادت بیارم
از زبان دریا
با ترس چشمام رو بستم باورم نمی شد این مرد خشمگین رو به روم همون امیر علی آروم همیشه است
رگهای سر و گردنش ورم کرده بود رنگش به قرمزی می زد وقتی گفت تو زنمی دلم لرزید ولی نباید وا میدادم
با پوز خندی گفتم:
-زیاد جدی گرفتی انگار تو یادت رفته اون صیغه موقته و صوری ؟
-من نمیدونم هر کوفتی هست تو الان زن منی زن منم میمونی این فکر رو که با کسی دیگه ای ازدواج کنی از سرت درار
داد زدم :
-من زن تو نیستم میفهمی نیستم ،
الانم از خونه من برو بیرون
-دریا چرا اینطور می کنی ؟
مگه ما بچه ایم ؟ چرا نمیزاری آرومت کنم ؟
آروم بشم که چی چه فرقی به حال تو داره اصلان من برای تو چیم ؟
ها؟کیم ؟ها بگو بعد اینکه این صیغه تموم بشه من واست چیم
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁 #پارتهدیهبهمناسبت روز مادر 😂
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت114
-دریا ...
بین حرفش پریدم :
-هنوز نرفتی؟ من باید برم عجله دارم
دوباره رگ گردنش بالا گرفت:
-کجا میخوای بری با این تیپ و قیافه؟
فاصلم رو باهاش کمتر کردم و گفتم :
-فکر کنم قبلا بهت گفتم ،میخوام برم در مورد ازدواجم حرف بزنم
با سیلی که به صورتم خورد دستم رو روی صورتم گذاشتم و توی چشماش با دلخوری و خشم خیره شدم:
-به چه حقی بهم سیلی زدی؟ ازت متنفرم میفهمی؟ متنفر
بهت زده سر جاش مونده بود، انگار خودشم باورش نمی شد که به من سیلی زده
البته باید بگم تا حدودی حق داشت با غیرتش بازی کرده بودم، ولی دلیل نمی شد ناراحت نباشم
با همون ناراحتی از خونه خارج شدم و امیر علی رو توی خونه تنها گذاشتم با خودم گفتم :
-منکه برم اونم از شوک خارج میشه خودش میره
توی راه رو سرک کشیدم کسی نباشه وقتی مطمعن شدم کسی نیست خودم رو توی آسانسور انداختم
سریع تویه آینه آسانسور شالم رو مرتب کردم و چادرم رو از کیفم بیرون کشیدم روی سرم انداختم
شروع کردم به پاک کردن آرایشم، فقط می خواستم امیر علی رو اذیت کنم وگرنه دیگه هیچ وقت دوس نداشتم دریا قبل برگرده
آسانسور توی طبقه اول ایستاد ولی کسی نبود شونه ای بالا انداختم
دوباره دکمه پارکینگ رو زدم دستمال رو روی لبم کشیدم که درب آسانسور باز شد
امیر علی رو دیدم که دستاش رو به زانوش زده بود و تند تند نفس میزد، فکر کنم دویده بود با دیدنم انگار تمام ناراحتیش رفت
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🌹سلام، عصر قشنگــتون بخیـر
از امروز مجموعه ی
#این_که_گناه_نیست رو
شروع میکنیم.👈باهم
بسم اللّــه میگیم و به جنگ
با همه سیاهـی وگناه ها میریم.
ما باهم و کنار هم، حتماً پیروز میشیم...
🎧رفقاگوش بدین فوق العاده س👇🏿
5_6248755907589572411.mp3
17.82M
#این_که_گناه_نیست 1
👀ساختارِ گُنــــاه
یه چیز عجیب و غریب نیست!
فقــط؛
😱یکی از چهار حمله ی شیطانه!
🔥🍃اگر بتونی، این حمله رو
با انواع ترفندهاش بشناسی؛
راحت میتونی جلوش، بایستی.
👤استاد_شجاعی 🎤
@mojaradan
خب روز زن داره نزدیک میشه و برخی از آقایون دراین ایام یه دعوای الکی راه میندازن که قهر کنن تا روز زن کادو نخرن😂
خانوما مردا هرکاری کردن این روزها هر غُری زدن، فریبشون رو نخورید، عصبانی نشید. با آرامش رفتار کنید و بعبارتی تو زمین دشمن بازی نکنید😁
از ما گفتن بود 😂
#افایون_دستشون_رو_کردیم😉😍
#روز_زن پیشاپیش مبارک
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_زهرا... ❤️🍃
آیہے تطهیر اگر در شأنِ او نازل شده است
یعنی اینڪہ دینِ ما با فاطمه ڪامل شده است
#شبتون_رهرایی
#پایان_فعالیت
@mojaradan
هدایت شده از نبرد ما ✍️ سید مسعود موسوی
‼️ #تلنگر ⬇️ #حتما_بخوانید #بخاطر_خودتان
⁉️آیا حواسمان به خودمان هست؟؟
🔺بسیاری از نیروهای انقلابی که در حوزه های مختلف مثل فرهنگ و هنر، مسائل اجتماعی، حوزه اقتصاد، فعالیت های تربیتی و تشکیلاتی و... مشغولند، بعد از مدتی در اثر کثرت فعالیت ها، از سر و ته عبادات فردی و اجتماعی خود می زنند. این فرآیند هم کاملا آرام و نرم اتفاق می افتاد تا کم کم طبیعی می شود!
🔺اگر در گذشته هر ظهر و شب در مسجد #نماز_اول_وقت_جماعت می خواندیم و الان نه، حتماً پسرفت کرده ایم. اگر زمانی دعای توسل و کمیل و ندبه ی هفتگی ما ترک نمی شد و الان خواندن این #ادعیه ماهی یکبار هم نیست حتماً عقب گرد کرده ایم. اگر قبلا روزی یکبار #زیارت_عاشورا می خواندیم و گاهی چله می گرفتیم و الان هفته هم می گذرد و از قرائت عاشورا خبری نیست، حتماً پسرفت داشته ایم. اگر قبلا روزی یک صفحه، دو صفحه یا بیشتر #قرآن می خواندیم و الان نه، یعنی غافل شده ایم. اگر مقید به گفتن ذکر، قربانی کردن، انفاق، صدقه دادن، روزه مستحبی و... بوده ایم و مدتی است کمرنگ شده، یعنی خطر!!! اگر مثل قدیم از پدر و مادرمان سرکشی نمی کنیم و به اقوام سر نمی زنیم یعنی خسارت! اگر حضورمان در حرم ها، هیئت، جلسات روضه، نماز جمعه و... دیگر پررنگ نیست، بدانیم یک جای کارمان لنگ میزند.
🔺فقط می گویم خیلی گیریم. خدا کمکمان کند... #تا_خود_را_نسازیم نخواهیم توانست آن #اثرگذاری لازم را در این عالم داشته باشیم. نمی توانیم دیگران را بسازیم در حالیکه خودمان پر از ایرادیم...
🔺به نظر امثال ابراهیم هادی ها، محسن حجحی ها و حاج قاسم ها خود را #ساختند که اینگونه در این عالم جریان ساز شدند.
🤲 خدایا، بحق خوبانت ما را از #غفلت و اوهام نجات بده و کمک کن ما هم خودمان را بسازیم...
#خودسازی #اخلاص #ملکوت #صفا
#نفس_عمیق #صدق #آرمان #شهادت
#سید_مسعود_موسوی
#نبرد_ما
⭕ @nabardema
•🌎📘•
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
#عزیزمحسین
برروۍشانہےپدرمعاشقتشدم
بااشڪہاۍدربہدرمعاشقتشدم
تنهادليلهرشببدخوابۍامحسين
باگريہهاۍهرسحرمعاشقتشدم
بستہشدهبہنامتورزقوروزۍام
منباڪتابنوحہگرمعاشقتشدم
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
🌎|↫ #صباحڪم_حسینے
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿💗
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
مولای من
تو همان عشق بیپایان منی؛
که هزاران بار پناهم دادهای و...
من رمیده ام😞
تو همان معشـوق بینظير منی،
که باز هم با وجود کوله باری
از گناه دعایم میکنی♥️
آقا جان
آغوش بگشا...
تا یکسال دوریت را یکجا زار بزنم😭
👈بگذار ساده بگویم؛
آقای من آمدنت
خیلییییییی دیر شده است
جانم فدایت بیا بیا بیا😭💔
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
یکی از دلایلی که برای ازدواج کاملا اشــــــتباه
🔷 (زیرفشاربودن)
#قسمت_دوم
🚨 بدونید که دارین وارد یک ارتباطی میشین که پایان ناامید کنندهای داره. قطعا باهر اختلافتون بازهم این دهانها که الان شمارو تحت فشار گذاشتند مجدد باز میشن. این دهان ها هیـــــــچ وقت بسته نخواهند شد. از طرفی خودتونم از همه جا رونــ😔ــده میشین.
✅پس چشمتونو روی این فشارها بســـــته روی شناخت خودتون و طرف مقابل بازکنید.
اولویت هاتونو فراموش نکنید. بدونید اگر با انتخاب درست زندگی خوب برای خودتون بسازید این دهانها هم اگر همچنان بسته نشند حداقل خودتون از انتخاب و زندگیتون راضـــــــی خواهید بود.
😊خب آدم مگه از زندگی چیز دیگری جز رضایت و آرامش میخواد؟! الان اگه یه مشکل دارین. با ازدواج اشتباه صد مشکل خواهید داشت
#نکته_به_درد_بخور🤔
#پایان
@mojaradan
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
-
انیمیشن گوزن شمالی
#ماجراجویی #کمدی
خلاصه داستان:
گوزن شمالی جوان به نام بلیزارد که با گروه منحصر به فرد دوستانش متحد میشود تا آینده کریسمس را نجات دهد. در نهایت بلیزارد و دوستانش در این ماجراجویی جذاب و هیجانانگیز یک کریسمس جادویی فراموش نشدنی را به ارمغان آورده و…
#فیلم_سینمایۍ🤍
-
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥 هنر آسمانی زندگی کردن در خانه
@mojaradan
❤️🍃❤️
#سیاستهایهمسرداری
✍ سعی کنید همدیگر را بفهمید
🔴فرض کنید همسر شما کمی زود از کوره در میره و این ویژگی شخصیتی ایشون هست
❌با همچین فردی نباید تو شرایط بحث و دعوا دهن به دهن گذاشت
چون اینکار فقط و فقط باعث تشدید تنش میشه.
🤫سکوت و گفتن جمله «حق با شماست!»
میتونه بهترین تصمیم یک زن یا مرد با سیاست باشه که در شرایط بحرانی همسرشو آروم میکنه.
✍اما این نکته رو در نظر بگیرید که حتماً وقتی حال هر دوتون خوب هست
✌️ در مورد اون موضوع با هم حرف بزنید...
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#
#کربلا✌️
#میلاد_حضرت_مادر💓
حرم آزادمرد جهان اسلام
در تدارک میلاد مادر🎊
اعیاد شیعه در راهند...🥳
@mojaradan
17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلت_پاک_باشد
❌میگه: دلت پاک باشه مهم نیست تو ازدواج عقد محرمیت بخونیم یا نه ، مهم اینه که همدیگرو دوست داشته باشیم و بس...😐
و اما بشنویم جواب سیدکاظم رو😎
ضمنا مگه آخوند خوب فحش میده❓🤣
ازدواج سفید و دوستی vs ارتباط سالم زیر نظر خدا
#سیدکاظم_روحبخش
@mojaradan
#پیوست💓
#ایران_ما✨
#میلاد_حضرت_مادر♥️
خلاقیت فقط این...💓
خانواده ای به شکل میهن...❣️
ما همه کنارهم یک ایرانیم...
ما همگی کنارهم؛ خانواده ایم...
ما در این سرزمین؛ میجنگیم...
تا هم از خانواده دفاع کنیم هم وطن!
خانواده که پایدار بماند...
وطن شاد و پیروز؛ لبخند میزند...
دست بانو فاطمه زهرا...
پشت و پناه نگارندگان این تصویر❣️
@mojaradan
2_144129481889674567.mp3
7.4M
#تلنگری
✨خداوند حضرت زهرا سلاماللهعلیها را
" کوثر" نامید!
کوثر یعنی خیر کثیر، رزق فراوان
دلیل این خطاب و نامگذاری چیست؟
#رهبری
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
✨ویژه ولادت حضرت فاطمه الزهرا سلاماللهعلیها
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگیم مادر
بهترین خاطرههای بچگیم مادر🌺
زندگیم مادر
گرهها وا میشه تا که بگیم مادر🌺
#میلاد_حضرت_زهرا(س)💫💞
#روز_مادر💫💞
#بر_همگان_مبارک_باد💫💞
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسی💕
𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷
نڪـاٺ درس خـونـدن☁️🌿!
•بـھ هیـچ عنـوان تـو یـھ روز فـقـط یڪ درس نخـون،ایـن ڪـار ڪہ شـدٺ خسـتٺ مـۍڪنـھ و درس خونـدن رو بـراٺ جھـنم مـۍڪنـھ💕🍯!
•زمـان ایـدھآل مطـالعـہ درس عمـومـۍ نھـایـتا یڪ ساعـٺ و نیــمہ🍓🥤!
•یـڪ چھـارم زمـانٺ رو بـراۍ عمـومیا و بقــیش رو بـراۍ اختـصاصـیا بـذار دوتـا درس اختـصاصـۍ رو پشـٺسـرهـم نخـون بینــشون یـھ عمـومـۍ بـذار🦋🚙!
•بھــترھ حـداقـل پنـج درس در بـرنامـھ روزانـتون بـاشـھ💜☁️!
@mojaradan
𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 #پارتهدیهبهمناسبت روز مادر 😂 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت114 -دریا ... بین حرفش پریدم : -
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پیر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت115
می فهمیدم دوباره اون عشق زنده شده ، می فهمیدم هروز به شوق دیدن تو میاد اون بیمارستان لعنتی ، خودمم فکر کردم شاید خدا خواسته شما دوباره همدیگه رو ببینید حتما یه خیری توش هست
شوکه شده از چیزای تازه ای که می شنیدم به اشکای که روی گونش جاری بود نگاه می کردم انگار لحظه ،لحظه های درد کشیدن دریا روی قلبم چنگ می کشید
-عاطفه خانم:یه روز اومد گفت می خواد با تو بره عملیات ، گفت می خواد با تو زندگی کنه گفت می خوا د محرمت بشه، گفتم نکن دوباره نابود میشی این پسر تورو نمی خواد بیشتر واب سته میشی دل کندن برات سخت میشه ،گفت میدونم عاشقم نیست ولی من میخوام تنها فرصتی که دارم رو کنارش باشم نزدیکش نفس بکشم ، هروقت باهاش تماس می گرفتم شاداب بود ، سر زنده بود ، به جای اینکه خوشحال باشم بیشتر نگران می شدم میدونستم این شوق زندگی رو داره از بودن با تو میگیره می ترسیدم از رفتنت از دریای نابود شده بعد رفتنت
ازش قول گرفته بودم یادته گف تم براش شرط گذاشتم قبول کرده ازش قول گرفته بودم وقتی برگشت تسبیح تو رو دور گردنش نبینم ، قول گرفته بودم با هرکسی من گفتم ازدواج کنه گفتم قبول نمیکنه ولی قبول کرد و اومد وقتی برگشت دوباره داغون بود
به دستاش نگاه کرد و گفت:
توی همین آغوشم ، توی همین دستام دوباره اشک ریخت مثل هفت سال پیش هزیون گفت تب کرد . گفت دوباره پسش زدی ، دوباره غرورش رو شکستی ، دوباره افسرده شد تو سر قولت ن موندی تو اعتماد منو شکوندی ، حالا چرا باید دوباره بهت اعتماد کنم ؟فقط بگو چر ا باید اجازه ب دم بازم ببینیش ؟
خدایای من من با این دختر چکار کردم چرا من احمق از هیچی خبر نداشتم
چرا اینقد درد داشت و من نمی دونستم الان به ش حق میدادم حتی اگر ازم متنفر باشه از این همه درد قلبم تیر کشید و دستم روی سینم چنگ شد اشک به چشمام نشست
-چون دوسش دارم....چون عاشقشم
متعجب نگام کرد:
-دوسش داری ؟
-آره بیشتر از جونم گفتم که سوءتفاهم شده براش
مکثی کردم و گفتم:
-من از این همه عذاب که دریا کشیده بی خبرم ، من فقط یه ترم همکلاسش بودم اونم یه ساعت ،
می دونید خانم مجد من هیچ وقت هیچ زن یا دختری توی زندگیم نبوده با روحیات خانمها آشنا نیستم خوب قبل اینکه به من بگه به من علاقه داره یه سری شیطنت ها هم داشت
سعی میکرد من رو اذیت کنه هر بار بلای سرم می آورد البته تقصیر منم بود که باهام لج افتاد،
وقتی بهم گفت که دوستتم داره صادقانه بگم اصلا باورم نشد گفتم شاید بازم میخواد اذیتم کنه ولی وقتی اصرارش رو دیدم ،
اشک ریختنش رو دیدم باورم شد علاقه ای به وجود اومده اما فکر نمی کردم تا این اندازه عمیق باشه حس کردم یه حس زودگذره و زود فراموش می کنه قبول دارم من خیلی اشتباه کردم،
بد از خودم روندمش ولی من نمی دونستم که اینطور میشه من خیر سرم فکر کردم هرچی تندتر باشم دریا زود تر دل میکنه اون موقعه شرایط ما اصلا به هم نمیخورد
اما وقتی بعد این همه سال دیدمش ناخواسته به هم نزدیک شدیم هر بار یه اتفاقی افتاد که بیشتر به هم نزدیک بشیم
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت116
من دلم رو باختم عاشق شدم
ولی می ترسیدم وقتی یادم می اومد که چطور از خودم روندمش اصلا روم نمی شد بهش فکر کنم چه برسه بخوام ازش خواستگاری کنم
برای همین تصمیم گرفتم فعلا صبر کنم تا مطمعن بشم آیا از اون علاقه چیزی مونده یا نه ،تا بتونم دوباره دلش رو به دست بیارم
تمام این مدت دریا گوشه چشمی هم به من نشون نداد که بفهمم هنوزم دوسم داره حتی وقتی من سعی می کردم بهش نزدیک بشم دورتر می شد.
راستش این محرمیت رو یه فرصت می دونستم تا دلش رو به دست بیارم
ولی خراب کردم روز آخر که از عملیات برگشتیم و رفتیم خونه بی بی،وقتی دریا برای مدتی مارو تنها گذاشت بی بی ازم خواست که به خواستگاری دریا بیام
من نمیدونستم دریا داره می شنوه
وقتی به بی بی گفتم چیزای توی گذشته هست که نمیزاره پا پیش بزارم، دریا بد برداشت کرده بود فکر کرد
من به دلایلی که توی گذشته پسش زدم دوباره به همون دلیل دارم پسش میزنم ولی من فقط منظورم به حرکت خودم بود
من شرمنده خودم بودم ولی دریا اشتباه برداشت کرد و شد انچه نباید می شد
با نگاهی عمیقی بهم خیره شد و پرسید:
-حالا میخوای چکار کنی؟
-میخوام داشته باشمش به هر قیمتی
لبخندی زد و گفت:
-اگه من قبول نکنم؟
چشمام رو بستم گفتم:
-تمام عمرم منتظر میمونم تا روزی بتونم دل شما و دریا رو به دست بیارم
-همون روز اولی که دیدمت به دریا حق دادم دلش رو ببازه
-خواهش می کنم بهم بگید کجاست
-غرورش شکسته نمی خواد ببینتت
-ولی من تا نبینمش نمیتونم غرورش رو ترمیم کنم
-فکر میکنی بتونی؟اگه نخواستت؟
-تمام تلاشم رو می کنم دوباره دلش رو به دست میارم
-گفته اگه بهت بگیم کجاست برای همیشه میره....
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁🍁