💞💞💍💍💞💞
#تفاوت_سنی_زیاد_در_ازدواج_چیست؟
*اگر #بیش از اندازه از همسر خود بزرگتر باشید:
این امکان وجود دارد که #حوصله او را نداشته باشید و نتوانید خامی ها، بی تجربگی ها و کندی او در باره مسائل زندگی را #تحمل کنید. در واقع ممکن است از این که شاهد هستید همسرتان با مسائلی دست به گریبان است که شما مدتها پیش آنها را #پشت سر گذاشته اید، خسته شوید.
تمایل دارید بیشتر اوقات #نقش والد را بازی کنید، زیرا تجربه بیشتری دارید. تقریباً غیرممکن است که بتوانید از #پند و اندرز دادن و نصیحت کردن همسرتان چشم بپوشید. همین باعث می شود که همیشه با همسرتان مانند یک کودک رفتار کنید و در دام ارتباط مداوم والد- کودک بیفتید. این ارتباط باعث #خشم و انزجار همسرتان نسبت به شما و عصبانیت متقابل شما نسبت به او می شود و تاثیر #مخربی بر رابطه تان می گذارد.
در #رابطه قدرت بیشتری پیدا می کنید و وسوسه می شوید که همسرتان را #کنترل کنید. به دلیل بالاتر بودن سن، تجربه های بیشتر و احتمالاً موفقیت های مالی بیشتر ممکن است همسر خود را کنترل کنید تا دست به #کارهای ناپخته و حساب نشده نزند.
ممکن است بخواهید خود را #جوان تر از سن واقعی تان نشان دهید. افراد در هر سنی نیازهای خاصی دارند اما وقتی فردی با همسری بسیار جوان تر از خودش ازدواج می کند ممکن است از اینکه به #نیازهای سنی خودش پاسخ دهد دست بردارد و برای رضایت خاطر همسرش سعی کند که رفتارهای سنین #پایین تر را انجام دهد.
*اگر بیش از اندازه از همسر خود جوان تر باشید:
این امکان وجود دارد که به او به عنوان یک #الگو و آموزگار نگاه کنید و در مقابل او احساس ضعف و حقارت کنید. وقتی همسرتان به مراتب از شما بزرگتر باشد طبیعی است که #موفق تر، باتجربه تر و از لحاظ اقتصادی با ثبات تر باشد. این موضوع می تواند فرد را به طور ناخودآگاه تحت تاثیر قرار دهد به طوری که احساس کند همسرش از او بهتر است.
ممکن است همیشه برای همسرتان #نقش کودک را بازی کنید. وقتی که تجربه کمتری دارید و مشاهده می کنید که همسرتان با تجربه تر است ممکن است به طور ناخودآگاه در مقابل او در اکثر مواقع نقش یک کودک را بازی کنید.
ممکن است بخواهید خود را #مسن تر از سن واقعی خود نشان دهید. برای این که تفاهم بین خود و همسرتان را بیشتر کنید، احتمال دارد رفتارهای مطابق با سن خود را کنار بگذارید و مطابق میل او رفتارهای #سنین بالاتر را نشان دهيد.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
#ارزش انسان چقدر است؟
علامه محمد تقي جعفري ميگفتند:
برخي از #جامعه شناسان برتر دنيا در دانمارک جمع شده بودند تا پيرامون #موضوع مهمي به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع اين بود: «ارزش واقعي انسان به چيست».
براي #سنجش ارزش بسياري از موجودات، معيار خاصي داريم. مثلا معيار ارزش طلا به #وزن و عيار آن است. معيار ارزش بنزين به مقدار و کيفيت آن است. #معيار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معيار ارزش انسانها در چيست.
هر کدام از جامعهشناسان، سخناني گفته و معيارهاي خاصي ارايه دادند.
هنگامي که نوبت به بنده رسيد، گفتم : اگر ميخواهيد بدانيد يک انسان چقدر ارزش دارد، ببينيد به #چه چيزي علاقه دارد و به چه چيزي عشق ميورزد.
کسي که #عشقش يک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسي که عشقش #ماشينش است، ارزشش به همان ميزان است.
اما کسي که عشقش #خداي متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند: من اين مطلب را گفتم و #پايين آمدم. وقتي جامعه شناسان سخنان من را شنيدند، براي چند دقيقه روي پاي خود #ايستادند و کف زدند.
هنگامي که #تشويق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزيزان، اين کلام از من نبود، بلکه از شخصي به نام #علي ـ عليهالسلام ـ است.
آن حضرت در #نهجالبلاغه ميفرمايند: «قِيمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»؛ «ارزش هر انساني به #اندازه چيزي است که دوست ميدارد».
وقتي اين کلام را گفتم، دوباره به نشانه #احترام به وجود مقدس اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسلام ـ از جا بلند شدند و چند بار #نام آن حضرت را بر زبان جاري کردند.حضرت علامه در ادامه ميگفتند: #عشق حلال به اين است که انسان (مثلا) عاشق پنجاه ميليون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگويند: «آي پنجاه ميليوني!»، چقدر بدش ميآيد؟ در واقع ميفهمد که اين #حرف توهين در حق اوست. حالا که تکليف عشق حلال اما دنيوي معلوم شد، ببينيد اگر کسي #عشق به گناه و معصيت داشته باشد، چقدر پست و #بيارزش است!
اينجاست که ارزش و مفهوم «#ثارالله» معلوم ميشود. ثارالله اضافه تشريفي است؛ #خوني که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پيدا کرده که فقط با معيارهاي #الهي قابل ارزشگذاري است و ارزش آن به اندازه #خداي متعال است.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
💫✍
#داستان_شب
#حاکم نیشابور برای گردش و تفریح به بیرون از شهر رفته بود، در آن حال #مردی میان سال در زمین کشاورزی خود مشغول کار بود.
حاکم تا او را دید #بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به #کاخ بیاورند.
روستایی بی نوا با # ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم #لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت بهترین #قاطر به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید سپس حاکم از تخت #پایین آمد و گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم #کشیده ای محکم پس گردن او نواخت.
همه #حیران از آن عطا و بیاطلاع از حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم پرسید : مرا می شناسی؟
بیچاره گفت : شما حاکم نیشابور و# تاج سر رعایا و مردم هستید.
حاکم گفت: آیا #قبل از این همه مرا میشناختی؟ مرد با درماندگی و سکوت به معنای #جواب نه سرش را پایین انداخت.
حاکم گفت: بخاطر داری #بیست سال قبل با هم دوست بودیم و در یک شب بارانی که در #رحمت خدا باز بود دوستت گفت خدایا به حق این بارانِ رحمتت مرا #حاکم نیشابور کن و تو #محکم بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا #یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم میخواهم هنوز #اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی ، این کشیده هم #تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط میخواستم بدانی که برای #خداوند دادن حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط #ایمان و اعتقاد من و تو به خداست که فرق دارد.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan