eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💞💍💍💞💞 ؟ *اگر از اندازه از همسر خود بزرگتر باشید: این امکان وجود دارد که او را نداشته باشید و نتوانید خامی ها، بی تجربگی ها و کندی او در باره مسائل زندگی را کنید. در واقع ممکن است از این که شاهد هستید همسرتان با مسائلی دست به گریبان است که شما مدتها پیش آنها را سر گذاشته اید، خسته شوید. تمایل دارید بیشتر اوقات والد را بازی کنید، زیرا تجربه بیشتری دارید. تقریباً غیرممکن است که بتوانید از و اندرز دادن و نصیحت کردن همسرتان چشم بپوشید. همین باعث می شود که همیشه با همسرتان مانند یک کودک رفتار کنید و در دام ارتباط مداوم والد- کودک بیفتید. این ارتباط باعث و انزجار همسرتان نسبت به شما و عصبانیت متقابل شما نسبت به او می شود و تاثیر بر رابطه تان می گذارد. در قدرت بیشتری پیدا می کنید و وسوسه می شوید که همسرتان را کنید. به دلیل بالاتر بودن سن، تجربه های بیشتر و احتمالاً موفقیت های مالی بیشتر ممکن است همسر خود را کنترل کنید تا دست به ناپخته و حساب نشده نزند. ممکن است بخواهید خود را تر از سن واقعی تان نشان دهید. افراد در هر سنی نیازهای خاصی دارند اما وقتی فردی با همسری بسیار جوان تر از خودش ازدواج می کند ممکن است از اینکه به سنی خودش پاسخ دهد دست بردارد و برای رضایت خاطر همسرش سعی کند که رفتارهای سنین تر را انجام دهد. *اگر بیش از اندازه از همسر خود جوان تر باشید: این امکان وجود دارد که به او به عنوان یک و آموزگار نگاه کنید و در مقابل او احساس ضعف و حقارت کنید. وقتی همسرتان به مراتب از شما بزرگتر باشد طبیعی است که تر، باتجربه تر و از لحاظ اقتصادی با ثبات تر باشد. این موضوع می تواند فرد را به طور ناخودآگاه تحت تاثیر قرار دهد به طوری که احساس کند همسرش از او بهتر است. ممکن است همیشه برای همسرتان کودک را بازی کنید. وقتی که تجربه کمتری دارید و مشاهده می کنید که همسرتان با تجربه تر است ممکن است به طور ناخودآگاه در مقابل او در اکثر مواقع نقش یک کودک را بازی کنید. ممکن است بخواهید خود را تر از سن واقعی خود نشان دهید. برای این که تفاهم بین خود و همسرتان را بیشتر کنید، احتمال دارد رفتارهای مطابق با سن خود را کنار بگذارید و مطابق میل او رفتارهای بالاتر را نشان دهيد. @mojaradan
انسان چقدر است؟ علامه محمد تقي جعفري مي­‌گفتند: برخي از ­شناسان برتر دنيا در دانمارک جمع شده بودند تا پيرامون مهمي به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع اين بود: «ارزش واقعي انسان به چيست». براي ارزش بسياري از موجودات، معيار خاصي داريم. مثلا معيار ارزش طلا به و عيار آن است. معيار ارزش بنزين به مقدار و کيفيت آن است. ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معيار ارزش انسان‌ها در چيست. هر کدام از جامعه‌شناسان، سخناني گفته و معيارهاي خاصي ارايه دادند. هنگامي که نوبت به بنده رسيد، گفتم : اگر مي‌خواهيد بدانيد يک انسان چقدر ارزش دارد، ببينيد به چيزي علاقه دارد و به چه چيزي عشق مي‌ورزد. کسي که يک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسي که عشقش است، ارزشش به همان ميزان است. اما کسي که عشقش متعال است، ارزشش به اندازه خداست. علامه فرمودند: من اين مطلب را گفتم و آمدم. وقتي جامعه شناسان سخنان من را شنيدند، براي چند دقيقه روي پاي خود و کف زدند. هنگامي که آن‌ها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزيزان، اين کلام از من نبود، بلکه از شخصي به نام ـ عليه‌السلام ـ است. آن حضرت در مي­‌فرمايند: «قِيمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»؛ «ارزش هر انساني به چيزي است که دوست مي‌دارد». وقتي اين کلام را گفتم، دوباره به نشانه به وجود مقدس اميرالمؤمنين علي ـ عليه‌‌السلام ـ از جا بلند شدند و چند بار آن حضرت را بر زبان جاري کردند.حضرت علامه در ادامه مي‌گفتند: حلال به اين است که انسان (مثلا) عاشق پنجاه ميليون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگويند: «آي پنجاه ميليوني!»، چقدر بدش مي‌آيد؟ در واقع مي‌فهمد که اين توهين در حق اوست. حالا که تکليف عشق حلال اما دنيوي معلوم شد، ببينيد اگر کسي به گناه و معصيت داشته باشد، چقدر پست و است! اينجاست که ارزش و مفهوم «» معلوم مي‌‌شود. ثارالله اضافه تشريفي است؛ که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پيدا کرده که فقط با معيارهاي قابل ارزش‌گذاري است و ارزش آن به اندازه متعال است. @mojaradan
💫✍ نیشابور برای گردش و تفریح به بیرون از شهر رفته بود، در آن حال میان سال در زمین کشاورزی خود مشغول کار بود. حاکم تا او را دید مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به بیاورند. روستایی بی نوا با # ترس در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت بهترین به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید سپس حاکم از تخت آمد و گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم ای محکم پس گردن او نواخت. همه از آن عطا و بی‌اطلاع از حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم پرسید : مرا می شناسی؟ بیچاره گفت : شما حاکم نیشابور و# تاج سر رعایا و مردم هستید. حاکم گفت: آیا از این همه مرا میشناختی؟ مرد با درماندگی و سکوت به معنای نه سرش را پایین انداخت. حاکم گفت: بخاطر داری سال قبل با هم دوست بودیم و در یک شب بارانی که در خدا باز بود دوستت گفت خدایا به حق این بارانِ رحمتت مرا نیشابور کن و تو بر گردن او زدی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می‌خواهم هنوز نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی ، این کشیده هم همان کشیده ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای دادن حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و اعتقاد من و تو به خداست که فرق دارد. @mojaradan