eitaa logo
مجریانه ( متن های مناسب اجرا )
126 دنبال‌کننده
183 عکس
50 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سایه بانی دارم که سه رنگ است و به آن می بالم سبز چون فصل قناری و دل هر عاشق سرخ چون غیرت مردان نجیب و سفیدی که تبارش نور است از پلیدی دور است کمترین قیمت نامش جان است است.
🌺 نیلوفر مرداب باش میدونید چرا نیلوفر تو مرداب گل میده؟ چون به همه ثابت کنه در بدترین شرایط هم میشه زیبا بود شاد بود و امید داشت...! قوی ترین دارو همین قرص بودن دلت به خداست.... «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» مهم نیست، چقدر اندوهت عمیقه زمانی که دلت به نور خدا روشن باشه قلبت دوباره لبخند میزنه مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇 https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
✨💖سهراب سپهری به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است. حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود. من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد. و به آنان گفتم: سنگ آرایش کوهستان نیست  همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کنلگ. در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است که رسولان همه از تابش آن خیره شدند. پی گوهر باشید. لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید. و من آنان را، به صدای قدم پیک بشارت دادم  و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ. به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن های درشت. و به آنان گفتم: هر که در حافظۀ چوب ببیند باغی صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند. هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود. آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند می گشاید گرۀ پنجره ها را با آه. زیر بیدی بودیم. برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم: چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می خواهید؟ @matnestan مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان
👨🏻‍🏫حق استاد و حق پرورش دهندۀ تو در علم این است که او را بزرگ داری و جایگاهش را ارج نهی. و خوب به حرف های او گوش دهی و تمامی حواست متوجه او باشد.👂 و صدایت را در نزد او بلند نکنی. ❌🗣 و پاسخ کسی که از او سوالی کرده است را ندهی تا اینکه او خودش جواب آن را بدهد و در نزد او با کسی صحبت مکن و از کسی هم غیبت منما و آنگاه که از او در نزد تو بدی گفتند، از او دفاع کن.🙅🏻‍♂ و عیب های او را بپوشان. وفضایلش را آشکار کن. با او به گونه ی دشمنی منشین. و با دوستان او نیز دشمنی مکن. پس هرگاه چنین کردی فرشتگان خدا چنین گواهی می‌دهند که تو او را خواسته‌ای و دانش را به خاطر خدای متعال آموخته‌ای نه به خاطر مردم. 💫🧡 @matnestan مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان
😖ترس از فردا 🔸 فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟! 🔹 کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. 🔸 مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ 🔹 کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند. 🔸 مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟! 🔹 کشاورز گفت: هیچ‌چيز، خیالم راحت است ...! 🔆همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی کسانی هستند که از ترسشان هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند... @matnestan مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان
🔴 این سه تصویر متعلق به کیست؟! سه شهیدی که در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به دستور محمد رضا شاه پهلوی در دانشگاه تهران با شلیک تیر مستقیم جنگی کشته شدند. این‌ها به روابطِ ایرانِ بعد از کودتا با انگلیس و آمریکا معترض بودند ... حالا ۱۶ آذر شده و ربع پهلوی، مردم را با حمایت همه جانبه انگلیس و آمریکا به خیابان‌ها فرامی‌خواند! 👈 دانشجوی عزیز حداقل بدان که ۱۶ آذر یک روز کاملاً ضد استکباری و ضد سلطنت است! مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
👨🏻‍🎓👩🏻‍🎓حق شاگردو دانشجو و اما حق شاگردانی که از تو در دانش بهره می گیرند این است که بدانی خدای متعال در آن دانشی که به تو داده تو را سرپرست ایشان قرار داده است. و از گنجینۀ دانش خویش به روی تو گشوده است.📚 پس اگر ایشان را به بهترین صورت آموزش دهی و بر آنان خشم نگیری😤❌ و از آنان دلتنگ نشوی خداوند دانش تو را از فضل خویش بهره مند خواهد ساخت.💫🧡 ولی اگر دانش خویش را از مردم دریغ کنی یا آنگاه که از دانش تو بهره ای می خواهند بر آنان بدخلقی کنی.😡 بر خداوند است که دانش و آبروی تو را بگیرد.👊 و جایگاه تو را از دل ها بردارد. @matnestan مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان
خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا پناهِ بی پناهیِ منِ بی دست و پا زهرا چراغ عرش، فانوس حیاط خانه ات بوده تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا کمالِ ظرف تو، بیش از حدِ امِّ اَبیهایی‌ست به این ترتیب باید گفت: اُمُّ الاَنبیا؛ زهرا عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو به زیر سایه‌ی تو جمع شد اهل کسا زهرا نخِ چادر نماز وصله‌دارت آبروی ماست گرفته بیرق ما رنگ از این تارها..، زهرا اگر درد است درد عشق تو..، دردت به جان من ز عُشاقت نمی‌آید به جز قالو بلیٰ زهرا جواز اتصال ما به تو دستِ حسن‌جان است همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم یا زهرا خطای طفل سهل‌انگار را مادر نمی بیند همیشه چشم‌پوشی می‌کنی از خبط ما زهرا مرا جان حسین‌ات روز محشر گُم نکن مادر محال است اینکه از دستت شود دستم رها، زهرا غلاف قنفذ نامرد هم، عهد تو را نشکست چه محکم دستِ بیعت داده‌ای با مرتضی زهرا ▪️ ▪️ چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد که چندین استخوان در سینه‌ات شد جابه‌جا زهرا چه دید آنجا زمان بردنش حیدر..، که زد فریاد: بیا فضه..، بیا فضه..، بیا فضه..، بیاااا..، زهرا... شاعر:
🖤شهادت حضرت زهرا ویژه مراسم ایام شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از نامه خدا، برنامه را با این شعر شروع کنید... نوکر زهرا شدم دنیا به نامم گشته است نام پاک فاطمه ذکر سلامم گشته است من نمیدانم چه رازی دارد این نام عجیب گفتن یا فاطمه تکیه کلامم گشته است سلام سوره ی کوثر، سلام "أَعطَینا" درود، مادر سادات، فاطمه، زهرا [اگر زمان ندارید، از همینجا وارد سلام و احوالپرسی با مخاطب بشید. اما اگر فضای جلسه اجازه میده و مخاطب هم کشش داره، ادامه شعر رو هم می‌تونید بخونید...👇] صفیّه، امّ ابیها، جلیله، راضیّه حدیثه، طاهره، قدسیّه، انسیه، حورا تویی که عرش سرش را به پات می ساید تو زهره ای، که ضیائت گرفته دنیا را برای فهم مقامت، عقول پا در گِل برای درک خیالت، خیال نابینا تویی که دختر وحی و عروس قرآنی گواه، سوره ی رحمان و سوره ی طاها برای همسری تو، فلک علی پرور نبود غیر ولایت برای تو همتا تویی که فخر ائمه شده است مادریت تو مادر پدرت هم شدی، ولی بخدا تو مادر همه ی بچّه شیعه ها هستی فدای مادری تو، تمام مادرها سلام و صلوات خدا بر مهربان‌ترین مادر عالم و درود خدا بر شما حاضران گرانقدر که در این محفل عاشقی حضور به هم رساندید. ایام شهادت بانوی بزرگ اسلام، سرور زنان دو جهان حضرت زهرا سلام‌الله علیها رو به شما تسلیت می‌گم. با توسل به آن وجود مطهره، آغاز می‌کنیم برنامه امروز رو به برکت ذکر صلوات رفیع بر نور دیده پیامبر و اهل‌بیت طاهرین اون حضرت. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇 https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
🤲شکر‌ نعمت مردی با غلام خود به باغ می‌رفت. در میان راه خیاری را نصف کرد و نصف آن را به غلام داد و نصف دیگر را برای خودش گذاشت تا بعداً بخورد. غلام با لذت خیار را خورد بعد از مدتی مرد خیارش را خورد و متوجه شد خیار تلخ است. رو به غلامش کرد و گفت: غلام، خیار به این تلخی را چگونه با لذت خوردی و هیچ نگفتی؟ غلام گفت: ای ارباب از دست تو چیز های شیرین و خوشمزه زیاد خوردم. شرم داشتم برای این خیار تلخ حرفی بزنم. ارباب گفت: چون چنین شکر نعمت گذاشتی تو را در راه خدا آزاد می کنم.🌿 مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇 https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b