#داستان_کوتاه 📚
پدر #راستگو :
بعدازظهر شنبه بود و هوا آفتابی؛ پدر دوستم، بچههایش را به شهر بازی برده بود، به باجه بلیتفروشی که رسید پرسید: "ورودی چقدر است؟"
بلیتفروش گفت: "سه دلار برای خودتان و سه دلار برای بچههای شش سال به بالا؛ بچههای شش ساله و کوچکتر هم نیازی به بلیت ندارند. بچههای شما چند سالهاند؟"
پدر دوستم گفت: "این آقا سه سال دارد و آن آقا هفت سال. پس باید شش دلار بدهم."
بلیتفروش گفت: " گنجی پیدا کردهای؟ میتوانستی بگویی این پسر شش سال دارد. من که متوجه تفاوتش نمیشدم!"
پدر دوستم در جواب گفت: درست است، اما بچهها که متوجه میشدند!
📚 @hooraei