#دلنوشته_های_من
سلام"
شاید این دلنوشته برام دردسرساز باشه....
مثل دلنوشته ای که ایام انتخابات نوشتم و به جرم حمایت نکردن هام مورد غضب بعضی حزب الهی ها قرار گرفتم...
"تَوَکَلتُ علی الله"
بچه تر ، که بودم..
پدرم راننده آموزش و پرورش بود..
بعضی مواقع با دانش آموزا ، با معلمین و ....به اردو میرفت..
وقتی برمیگشت موتور رو سوار میشد و میرفت بازار...
گاهی با دو کیلو سیب درختی برمیگشت و گاهی هم پسته و ....
میگفت : توی اردو سیب خوردم مزه ام نداد، چون شماها نبودید ...
میگفتیم : بخورید نوش جان...
میگفت : از زهرمار برام تلخ تره
#حالا
همه جا صحبت از اربعینه و کربلا
نه بَنای ریاکاری دارم
نه دنبال تشکیل #کمپینم
نه دوست دارم حرف بزرگترام رو زمین بزنم...
اما
چجوری برم کربلا؟
خیلی از اقوامم نمیتونن برن...
بضاعت مالی بعضی همسایه هامون مناسب نیست...
امسال توی رفسنجان کار و کاسبی نیست...
خیلی از سینه زن هام نمیتونن برن...
گیرم که من دعوت هیات ها و موکب ها و دوستام رو بپذیرم و برم...
این زیارت مزه داره ؟
واقعا نمیتونم
واقعا تلخه...
شرمندم که بصیرت ندارم😔
یاحق/مجتبی
@mojtabaramezani