💠نبات متبرّک
یک بار خود حاج آقا فرمودند:
پدرم مرحوم آیت الله آمیرزا عبدالعلی تهرانی(ره) گاهی به مغازۀ یک عالم اهل معنا، به نام سیّد عبدالکریم کفّاش در انتهای بازار آهنگرها می رفتند که به سیّد عبدالکریم پینه دوز معروف بود. این سیّد با اینکه روحانی بود و اهل علم، از طریق پینه دوزی و کفش دوختن در مغازۀ کوچک خویش، امرار معاش می کردند. بین علما مشهور بود که وجود مقدّس مولا صاحب الزّمان(عج) به ایشان توجّه خاصّ دارند وگاهی به حجرۀ او هم سر می زنند.
💠 روزی امام عصر(عج) قطعه نباتی را به سیّد عبدالکریم کفاش مرحمت کرده بودند که ایشان هم مقداری از آن قطعه نبات را به پدرم، میرزا عبدالعلی، مرحمت کردند. پدرم به منزل آمدند و مقداری از آن نبات مرحمتیِ امام عصر(عج) را در دهان من نهادند. حاج آقا میفرمود: «این علومی که نصیب شد و عنایاتی که به من رسید، ریشۀ همه اش، از آن نبات مرحمتی امام عصر(عج) است.»
💠ایشان در جای دیگر می فرمودند: «هنوز حلاوت آن نبات در کام من است و من فکر نمی کنم که خدا بدن مرا به آتش بسوزاند؛ چراکه در آن، تبرّکی از امام زمان(عج) وجود دارد.
حضرت آیتالله آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه
#آقا_مجتبی_تهرانی
#داستان #خاطرات_استاد
◾➖◾➖◾➖◾
💠کانال آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه
@agamojtabatehrani
♨️استاد و جوانان
حاج آقا جلساتشان كه تمام مى شد، مى نشستند پاى منبر و جواب سوالات را مى دادند. گاهى اوقات مى شد كه تا ساعت يك نيمه شب سوالات را جواب مى دادند. جوان ها را رها نمى كردند. نه جوان ها رها مى كردند و نه حاج آقا خسته مى شدند.
راوی: آقای محفوظی
#خاطرات_استاد
#آقا_مجتبی_تهرانی
#داستان
💠💠💠
🆔️ @agamojtabatehrani
ماجرای توهین به آقا مجتبی در بازار و واکنش ایشان
🍁حاج آقا همیشه سعی می کردند که گمنام باقی بمانند و کارهایشان را خودشان می کردند. دور و بری اطراف خودشان جمع نمی کردند و پس می زدند. این را شما از همه شنیده اید و وقتی در مسجد جامع کسی دنبال ایشان راه می افتاد میپرسیدند کاری دارید؟ اگر کاری ندارید رد شوید. تنها رفت و آمد میکردند.
🔸️خودشان می آمدند و می رفتند و تا اواخر عمرشان حدوداٌ تا یک سال پیش ایشان تمام مسیر را از سر بازار تا مسجد پیاده میآمدند، پیاده هم برمی گشتند بدون این که کسی در اطرافشان باشد. جالب اینجا بود که خیلی از بازاری ها، خرکچی ها و باربرها ایشان را نمی شناختند و من بارها دیده بودم که به ایشان اهانت می کنند.
🔹️البته خیلی ها احترام ایشان را نگه می داشتند اما افرادی هستند که نمی شناسند و با روحانیت عناد دارند.
💠یک بار یادم می آید حاج آقا از مسجد بر میگشتند و پشت سر ایشان با فاصله خیلی زیاد راه افتاده بودم تا ایشان نفهمند و می خواستم به مشی ایشان دقت کنم در یک قسمتی از بازار که ایشان از دالانی عبور می کردند وقتی از کنار شخصی رد شدند آن شخص در صورت حاج آقا به ایشان بی احترامی کردند و به ایشان لفظ بدی را گفتند که تمام مردم سمت حاج آقا و این فرد برگشتند که ببینند چطور برخورد میکنند و بنده هم خیلی دقت کردم.
🔹️حاج آقا بدون این که تغییری در چهرهاشان ایجاد شود و اصلاٌ انگار نه انگار که حرفی زده شده به راهشان ادامه دادند./میثم مطیعی.
#آقا_مجتبی_تهرانی
#خاطرات #خاطرات_استاد
💠➖💠➖💠➖💠➖💠➖
@agamojtabatehrani
➖➖➖➖➖➖➖➖
﷽
🔰ادب حضور
📌 بعضی وقت ها می گفتند: من ده دقیقه هم نمی توانم سرپا بایستم؛ چون اذیّت می شوم. می گفتند که قدرت ایستادن ندارند. ولی زمانی که به زیارت می رفتند، رو به روی حضرت برای زیارت می ایستادند و هیچ چیزی را متوجّه نمی شدند.
📌 بعضی وقت ها ایشان یک ساعت و نیم سرپا می ایستادند و زیارت می خواندند و می گفتند که اصلاً هیچ احساس دردی ندارند و معلوم بود که ایشان حالتشان عادی نیست؛ گویا همه چیز خود را فراموش کرده اند.
📌خودشان تمام زیارت را ایستاده می خواندند تا به امام بی ادبی نشود. بارها هم می گفتند که من خیلی رنج می کشم که می بینم بعضی بدون عذر، زیارتشان را نشسته می خوانند؛ این کار در مقابل امام بی احترامی است.
〰️〰️〰️〰️〰️
📕 #كتاب_حاج_آقا_مجتبى
📗 #گزيده_خاطرات
👈راوی: حجّة الاسلام حسین تهرانی
#داستان
#خاطرات_استاد
#آقا_مجتبی_تهرانی
@mojtabatehrani_ir
💠کلاس فقه و اصول تعطیل ولی اخلاق نه ‼️
🔰وقتی حاج آقا تهرانی یک شب حالشان خیلی بد بود من محضرشان رسیدم و گفتم :حاج آقا کارها را کم کنید شما بیمار هستید و نمی رسید.
📌 گفت کدام کارها را کم کنم؟
📌 گفتم چهارشنبه شب ها را تعطیل کنید. شاید برای کسانی که اطلاع نداشته باشند باید بگویم که چهارشنبه شب ها ایشان درس عمومی می داد و من گفتم این از شما خیلی وقت می گیرد. فعلا این را تعطیل کنید و شما همان فقه و اصول را تدریس کنید.
🌹 ایشان گفت اگر قرار باشد کلاسی را تعطیل کنیم باید فقه و اصول را تعطیل کنم. همه زندگی من آن درس اخلاقی است که می دهم. اگر تو قصدت این است که وقت من را آزاد کنی من فقه و اصول را حفظ هستم ولی برای کلاس اخلاق گاهی 6 تا 8 ساعت مطالعه می کنم.
📌 می دیدیم نیم ساعت صحبت می کرد ولی منسجم وکارآمد و مورد علاقه همه بود.
📌 هر کدام از نوارهای ایشان را گوش کنید انگار برای همین الان برای شما درست شده است. نه تکرار داشت نه گرفتار پرگوئی و داستان سرائی بود. نه شعر می خواند. حرف هایی که در دین است با دل پاک وزبان نازنینی که داشت مطرح می کرد.
#داستان
#خاطرات_استاد
#حضرت آیت الله #آقا_مجتبی_تهرانی رحمت الله علیه
🔰ناگفتههای محسن اسماعیلی از آقامجتبی تهرانی
@agamojtabatehrani
💠 خدایا مجتبی پیش تو آبرویی ندارد ‼️
🔷حاج آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه در آخرین مراسم احیایی که حضور داشتند بیمار بودند. صحنه ای را دیدم. وقتی او وارد شد به دلیل بیماری نحیف شده بود. جوانان هجوم آوردند که تبرک کنند.
🔷 جوانی با چشم های پر از اشک گفت حاج آقا تورو خدا امشب من را دعاکن.
📌 او ایستاد و گفت به خودش قسم من برای شما آمده ام. او احیاش را می گرفت و می آمد اینجا.
📌از در که راه می افتاد رو به قبله می شد و
می گفت :
خدایا مجتبی پیش تو آبرویی ندارد ولی این مردمی که در مسجد جامع جمع شده اند فکر می کنند من پیش تو آبرویی دارم. تو کریمی و کریم منتظر نمی ماند تا از او بخواهند و خواسته ها را پیش از آن اجابت می کند. می گفت خدایا پیش از اینکه من به مسجد برسم خواسته های این مردم را برآورده کن.
💠 او خیلی به جوانان علاقمند بود. یکی از سنتی ترین روحانیونی بود که واقعا به ضوابط پایبند بود. ولی عجیب بود که چقدر جوان ها شیفته او بودند.
🔰 این نشان می دهد که همان چیزی که دین به ما گفته اگر عمل کنیم خدا محبت ما را در دلها می اندازد .
#داستان #خاطرات_استاد
ناگفته های محسن اسماعیلی از زندگی حضرت آیتالله #آقا_مجتبی_تهرانی رحمت الله علیه
@agamojtabatehrani
📌
🔰حاج آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه بعد از نماز پاسخگوی مسائلی بودند که هر طلبه جوانی میتوانست جای ایشان بشیند و آنها را پاسخ دهد. اما ایشان وقت میگذاشتند و با تک تک جوانان صحبت میکردند.
📌همین مشی و منش ایشان بود که از ایشان نه عالمی دور از دسترس، بلکه «حاجآقا مجتبی» یا «آقامجتبی» را ساخت.
📌حاجآقا مجتبایی که اگرچه آیتالله بود، اما مردم از صمیم قلب و با عشق فراوان ایشان را حاج آقا مجتبی صدا مینامیدند.
🔰 لقبی که از هزار پیشوند و پسوند با ارزشتر بود.
#آقا_مجتبی_تهرانی
#داستان
#خاطرات_استاد
#تصویر
@agamojtabatehrani
﷽
📌 بعضی وقت ها می گفتند: من ده دقیقه هم نمی توانم سرپا بایستم؛ چون اذیّت می شوم. می گفتند که قدرت ایستادن ندارند. ولی زمانی که به زیارت می رفتند، رو به روی حضرت برای زیارت می ایستادند و هیچ چیزی را متوجّه نمی شدند. بعضی وقت ها ایشان یک ساعت و نیم سرپا می ایستادند و زیارت می خواندند و می گفتند که اصلاً هیچ احساس دردی ندارند و معلوم بود که ایشان حالتشان عادی نیست؛ گویا همه چیز خود را فراموش کرده اند.
خودشان تمام زیارت را ایستاده می خواندند تا به امام بی ادبی نشود. بارها هم می گفتند که من خیلی رنج می کشم که می بینم بعضی بدون عذر، زیارتشان را نشسته می خوانند؛ این کار در مقابل امام بی احترامی است.
〰️〰️〰️〰️〰️
📕 #كتاب_حاج_آقا_مجتبى
📗 #گزيده_خاطرات
👈راوی: حجّة الاسلام حسین تهرانی
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
#خاطرات_استاد
#داستان
@agamojtabatehrani
﷽
📍 چه می کنند که امام زمان (عج) به دیدارشان می آید؟❗️
📌بزرگانی امثال مقدّس اردبیلی و سیّدبحرالعلوم چون قابلیّت شهود را در خود ایجاد کرده بودند، خدمت امام زمان(عجل الله تعلی فرجه شریف) می رسیدند.
حتّی اختصاص به اهل کرامت هم ندارد؛ در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت.
🌀تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان(عجل الله تعلی فرجه شریف) قابل انکار نبود. ایشان یک مغازۀ پینه دوزی هم در بازار داشت.
🔷 حتّی ایشان می گفت: گاهی آقا شب های جمعه یک دفعه می آیند، می فرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا کربلا می روم و بر می گردم. این ها خواب و قصّه و داستان نیست. مرحوم والد ما می گفت: آقا پیش ایشان تشریف می آورند ، نه اینکه ایشان خدمت آقا برود. پدرم گفت که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله! گفتم: چه شده است که ایشان پیش تو تشریف می آورند ؟! گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما می آیید اینجا پیش من احوالم را می گیرید؟ ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست.
🌀 وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را می گیرند؛ مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکره اش را گرفته باشد، می تواند خدمت امام زمان(عجل الله تعلی فرجه شریف) برسد تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!
〰️〰️〰️〰️〰️
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی رحمه الله علیه
#داستان #خاطرات_استاد
@agamojtabatehrani
هدایت شده از حضرت آیتالله آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه
💠نبات متبرّک
یک بار خود حاج آقا فرمودند:
پدرم مرحوم آیت الله آمیرزا عبدالعلی تهرانی(ره) گاهی به مغازۀ یک عالم اهل معنا، به نام سیّد عبدالکریم کفّاش در انتهای بازار آهنگرها می رفتند که به سیّد عبدالکریم پینه دوز معروف بود. این سیّد با اینکه روحانی بود و اهل علم، از طریق پینه دوزی و کفش دوختن در مغازۀ کوچک خویش، امرار معاش می کردند. بین علما مشهور بود که وجود مقدّس مولا صاحب الزّمان(عج) به ایشان توجّه خاصّ دارند وگاهی به حجرۀ او هم سر می زنند.
💠 روزی امام عصر(عج) قطعه نباتی را به سیّد عبدالکریم کفاش مرحمت کرده بودند که ایشان هم مقداری از آن قطعه نبات را به پدرم، میرزا عبدالعلی، مرحمت کردند. پدرم به منزل آمدند و مقداری از آن نبات مرحمتیِ امام عصر(عج) را در دهان من نهادند. حاج آقا میفرمود: «این علومی که نصیب شد و عنایاتی که به من رسید، ریشۀ همه اش، از آن نبات مرحمتی امام عصر(عج) است.»
💠ایشان در جای دیگر می فرمودند: «هنوز حلاوت آن نبات در کام من است و من فکر نمی کنم که خدا بدن مرا به آتش بسوزاند؛ چراکه در آن، تبرّکی از امام زمان(عج) وجود دارد.
حضرت آیتالله آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه
#آقا_مجتبی_تهرانی
#داستان #خاطرات_استاد
◾➖◾➖◾➖◾
💠کانال آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه
@agamojtabatehrani