eitaa logo
مجتمعنا
495 دنبال‌کننده
120 عکس
16 ویدیو
17 فایل
برخی یادداشت ها و درس گفتارهای محمدرضا قائمی نیک در اینجا، به عنوان شخص حقیقی می نویسم @MRghaeminik
مشاهده در ایتا
دانلود
مجتمعنا
لینک حضور https://vc.isu.ac.ir/ch/pth
لینک مجموعه سخنرانی های «الاهیات زیارت و هنر» و «الاهیات زیارت و علوم اجتماعی» در این لینک قابل دسترسی است. https://theopilgconf.ir/news
و اما عُرف و ما ادرک ما العُرف 1. فرصتی شد تا با چندی از دوستانِ جان، گپ و گفتی دربارۀ کتاب «اسطورۀ خشونت مذهبی: ایدئولوژی عُرفی و ریشه‌های تعارض مدرن» از ویلیام کاوانا و ترجمۀ رفیق شفیق، دکتر سجاد صفارهرندی داشته باشیم. فارغ از مباحث متنوعی که گفتیم و شنیدیم، در پایان جلسه، پرسشی مطرح شد مبنی بر اینکه این کتاب را به چه مخاطبینی پیشنهاد می‌کنیم؟ من، مخاطب این کتاب را بیش از هر طبقه و قشری، علمای دینی، مخصوصاً فقها دانستم. https://eitaa.com/mojtamaona
2. همانطور که کتاب ارزشمند حجت‌الاسلام علیدوست نشان می‌دهد، فقه به‌عنوان مهمترین وموثرترین دانشی که با زندگی روزمرۀ انسان‌های مکلف سروکار دارد و به‌تعبیر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری، دانش ادارۀ فرد و جامعه است، همواره با سه مقولۀ «عقل»، «عرف» و «مصلحت» درگیر بوده است. بسیاری از موضوع‌شناسی‌های فقهی با نظرِ عرف تعریف می‌شود. 3. با این‌حال کتاب کاوانا، مخصوصاً همانطور که زیرعنوانش نشان می‌دهد، خنثی و بی‌طرف‌بودنِ عرف را زیر سوال می‌برد و از ایدئولوژیک بودنِ عرف سخن به میان آورد. اگرچه واژۀ عرفی در این کتاب، معادل سکولار گذاشته شده، اما تدقیق در مفهوم سکولار، در دورۀ معاصر، نشان می‌دهد که زندگی عرفی، هیچ‌گاه خنثی نیست و همواره و همواره در ذیل یک نظریه یا پیش‌فرض‌های هستی‌شناختی رقم می‌خورد. اساساً از یک منظر، کلِ علوم اجتماعی کاری جز صورت‌بندیِ این پیش‌فرض‌های حاکم بر عُرف اجتماعی ندارد و هر نظریه‌ای وجهی از زندگی اجتماعی عُرفی را صورت‌بندی کرده است. 4. مشهور است که سید جمال الدین اسدآبادی در نامه‌ای تاریخی به میرزای شیرازی گفته است: «و اما بانک و ما ادراک ما البانک! بانک یعنی زمام ملت را یکجا به دست دشمنان اسلامی دادن و مسلمانان را بنده کردن و پذیرش سلطه و آقایی کفار!». سیدمرتضی آوینی نیز در دهۀ هفتاد، دوباره این تذکر را در مقاله‌ای یادآور شد. با این‌حال به‌نظر می‌رسد مسئلۀ «عرف» در علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی، چیزی از جنس بانک یا بازار در اقتصاد است. شاید وقت آن است که به فقها عظیم‌الشان شیعی بگوییم: «و اما عُرف، و ما ادراک ما العُرف». https://eitaa.com/mojtamaona
شهادت نامۀ حضرت سید الشهدا، ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) در نهم ذی الحجه، روز عرفه، خود روضه یا مقتلی است که حضرت، از پیش برای خود خوانده اند: وَأَنَا أَشْهَدُ یَا إِلٰهِى بِحَقِیقَةِ إِیمانِى وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقِینِى، وَخالِصِ صَرِیحِ تَوْحِیدِى، وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمِیرِى، وَعَلائِقِ مَجارِى نُورِ بَصَرِى، وَأَسارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِى، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِى، وَخَذارِیفِ مارِنِ عِرْنِینِى، وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعِى، وَمَا ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ، وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانِى، وَمَغْرَزِ حَنَکِ فَمِى وَفَکِّى وَمَنابِتِ أَضْراسِى؛ وَمَساغِ مَطْعَمِى وَمَشْرَبِى، وَحِمالَةِ أُمِّ رَأْسِى، وَبُلُوعِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِى، وَمَا اشْتَمَلَ عَلَیْهِ تامُورُ صَدْرِى، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِینِى، وَ نِیاطِ حِجابِ قَلْبِى، وَأَفْلاذِ حَواشِى کَبِدِى، وَمَا حَوَتْهُ شَراسِیفُ أَضْلاعِى، وَحِقاقُ مَفاصِلِى، وَقَبْضُ عَوامِلِى، وَأَطْرافُ أَنامِلِى، وَلَحْمِى وَدَمِى وَشَعْرِى وَبَشَرِى وَعَصَبِى وَقَصَبِى وَعِظامِى وَمُخِّى وَعُرُوقِى وَجَمِیعُ جَوارِحِى وَمَا انْتَسَجَ عَلَىٰ ذٰلِکَ أَیَّامَ رِضاعِى، وَمَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّى وَنَوْمِى وَیَقْظَتِى وَسُکُونِى، وَحَرَکاتِ رُکُوعِى وَسُجُودِى؛
معبودا، من گواهی می‌دهم به حقیقت ایمانم؛ و باور تصمیمات یقینم و یکتاپرستی بی‌شائبه روشن و صادقانه‌ام و اندیشه‌ها و خیالات پنهان درونم و آویزه‌های راه‌های نور چشمم و چین‌های صفحه پیشانی‌ام و روزنه‌های راه‌های نَفَسم و پرّه‌های نرمه تیغه بینی‌ام و حفره‌های پرده شنوایی‌ام و آنچه ضمیمه شده و بر آن دو لبم بر هم نهاده و حرکت‌های سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهان و آرواره‌ام و محل روییدن دندان‌هایم؛ و جای گوارایی خوراک و آشامیدنی‌ام و بار بر مغز سرم و رسایی رگ‌های طولانی گردنم و آنچه را قفسه سینه‌ام در برگرفته و پی‌های شاهرگم و آویخته‌های پرده دلم و قطعات کناره‌های کبدم و آنچه را در برگرفته غضروف‌های دنده‌هایم و جایگاه‌های مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگ‌هایم و تمام اعضایم و آنچه در ایام شیرخوارگی بر آن‌ها بافته شد و آنچه زمین از سنگینی من برداشته و خوابم و بیداری‌ام و سکونم و حرکات رکوع و سجودم؛
درنگی دربارۀ وجه تبلیغی بازبودنِ دائمی مساجد «نباید مساجد فقط وقت نماز باز باشد بلکه مسجد باید محل رفت و آمد دائم مردم باشد»(مقام معظم رهبری،21/4/1402) [قسمت اول] 1. این بخش از بیانات رهبری در توجه گسترده رسانه ها به مباحث ایشان دربارۀ تبلیغ (21/4/1402) به طور کلی فراموش شد. در حالی که اغلب تاملات مبلغین به موضوع «سفر» و «مسافرت» و «منبر» و «خطابه» و «ارسال مخاطب» معطوف است، ایشان در این دیدار بیشتر بر «پشت صحنه های تبلیغ» دست گذاشته و بر آن تاکید کردند. با این حال اشاره به مساجد و بازبودنِ دائمی و محل رفت و آمد بودن آنها نیز از این جهت بی ارتباط با تبلیغ نیست. مکان تبلیغ و سناریوهایی که برای طراحی آن نوشته می شود، قطعاً بخش بسیار مهمی از فرایند تبلیغ است. 2. سکولاریسم علیرغم آنکه در فضای عمومی به مثابه جدایی دین از سیاست یا دین از دیگر ساحت های زندگی فهم می شود، اما مبتنی بر تفکیک و دوگانه انگاری است که در جهان غرب، ریشه در تفکیک شهرخدا از شهر انسان سنت آگوستین دارد. از این منظر، همۀ مظاهر سکولاریسم از علم سکولار تا اقتصاد سکولار و سرمایه داری، همگی محصول تفکیک میان رهبانیت از جهان زندگی روزمره است. از قضا سکولاریسم، چندان برای رهبانیت ناخوشایند نیست، زیرا جهان سکولار، همواره روایتی رهبانی و منزوی از دیانت را پذیرا است و حتی در تقویت و حفظ آن می کوشد، زیرا مشروعیتِ جهان سکولار از روایت رهبانی از دین تامین می شود. در بی معنایی زندگی سکولار، این دین رهبانی است که می تواند معنای زندگی را آنگونه که جهان سکولار می خواهد تامین کند.از این منظر رهبانیت و سکولاریسم، دو روی یک سکه اند.
درنگی دربارۀ وجه تبلیغی بازبودنِ دائمی مساجد [قسمت دوم] 3. شاید یکی از بهترین مظاهر دوگانگی رهبانیت-سکولاریسم در ایران بعد از انقلاب اسلامی، استقبال توامان «جریان های سکولار» (اعم از سرمایه داران، تکنوکرات ها و نظایر آنها) و «زاهدان و عابدان مسجدی» از تعطیلی فعالیت های فرهنگی، ورزشی، علمی، اقتصادی و سیاسی در مساجد (خواه در قالب بسیج مجلات و خواه در قالب فعالیت در خود مساجد) بوده است. این تفکیک ودوگانه انگاری برای هر دو سویه، منافعی داشت. تعطیلی مساجد بجز در وقت اذان و نماز و حداکثر برگزاری مجالس ختم از یک سو و انتقال فعالیت های ورزشی، فرهنگی، سیاسی، هنری، اقتصادی و شهری و نظایر آنها به مکان های دور از مسجد و ایجاد فاصله میان اهالی بازار، اهالی فرهنگ، اهالی ورزش، اهالی هنر و موسیقی و نظایر آنها با اهالی مسجد از سوی دیگر، فرایند سکولاریسمی را در دو دهۀ اخیر رقم زده است که معضلات اجتماعی آن را امروز شاهد هستیم. در این دوگانه، هم عابدان و راهبان مسجدی، به عبادت یومیۀ مختصرشان بهتر می پردازند و هم اهل بازار و ورزش و هنر و سیاست، فارغ از تقیدات شرعی و مذهبی، به امور دنیایی شان مشغول می شوند، اما آنچه از میان می رود، پیوند و گره خوردگی عقبی و اخری و دین و دنیا است. با ایجاد این «گسست» و «فاصله» و «تفکیک»، بعد از مدتی، دیگر تبلیغِ دین بی معنا و بی اثر می شود. این اهل دنیای بریده از آخرت هستند که مشروعیتِ بی توجهی به دین و احکام دینی را از این جهت می یابند که دین، پاسخگوی نیازهای انسانیِ جدید (مدرن) نیست و لذا اهل دنیا، خود مشروعیت وضع قوانین و قواعد و احکام و شرایع را می یابند؛ این مسیر به همین جا ختم نمی شود. اهل دنیای بریده از عقبی، برای دین و مبلغ دینی هم تعیین تکلیف خواهند کرد. در اینجاست که مبلغ دینی، عبد و بندۀ اهل دنیای بریده از عقبی می شود و تنظیمِ سخنرانی و وعظ و تبلیغش، وابسته به میزان بودجه و پول و پرداخت و پاکت خواهد شد. 4. از نکات عجیب و جالب توجه در بافت های قدیمی شهرهای مذهبی، از جمله شهر مشهد و به طور خاص، بافت پیرامون حرم رضوی (منطقۀ ثامن)، وجود و حضور تعداد کثیری از مساجد بوده است. پرسش اجتماعی دربارۀ این حضور متکثر این است که چرا ساکنین این محلات که در نزدیکی حرم مطهر رضوی بوده اند و می توانستند برای انجام اقامۀ نمازهای یومیه به حرم مراجعه کنند، این تعداد مسجد در این منطقه می ساختند؟ به نظر می رسد پاسخ این پرسش را باید در کارکردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و هنری و نظایر آن در مسجد دنبال کرد. بنابراین هرچند منبر و وعظ، بخشی از تبلیغ محسوب می شونند، اما خودِ این کارکردهای چندگانۀ مساجد، یک نوع تبلیغ عینی و بدون کلام، گره خورده با زندگی روزمرۀ آحاد جامعه محسوب می شده است. شاید بتوان این نوع از تبلیغ که با زندگی روزمره گره می خورد را مصداق «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ‌ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» دانست.
. سلسله نشست‌های" الهیات تاریخ و مهدویت" 🔸نشست دوم: «جریان عاشورا و الهیات تاریخ» 🔹اساتید: ۱) حجت‌الاسلام دکتر حبیب الله بابایی ۲) حجت‌الاسلام دکتر احمد رهدار زمان: سه‌شنبه ۱۴۰۲/۰۵/۱۷ ساعت ۱۷:۳۰ مکان: دورشهر، کوچه ۲۸، پلاک ۶ 🆔 @etm313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشهد[الرضا]، موج های آبی قم، سرای ایرانی جالب اینجاست که مشهد، به لحاظ مسائل زیست محیطی از مناطق پر آب کشور محسوب نشده و آب، همواره یکی از مسائل اصلی شهر مشهد بوده است. نکتۀ جالب دیگر این است که استدلال اولیۀ ساخت 6 مجتمع آبی در مشهد، اسکان بیشتر زائر در مشهد و تقویت اقتصاد زیارت در این شهر بوده است. جالب اینجاست که در تحلیل وبر از سرمایه داری، سرمایه داری هرچند در آغاز وابسته به پروتستانتیسم است، اما در ادامه از آن منفک می شود و با سازوکار خودش ادامه می یابد.
تاملی در امکان جمع ایده‌های «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی [قسمت اول] 1. نظام جمهوری اسلامی، پیرامون مفهوم و ایدۀ «ولایت فقیه» شکل گرفته و در سال‌های قبل و بعد از انقلاب، مخصوصاً با بهره‌گیری از ظرفیت دانش‌هایی همچون فقه، کلام، عرفان و حکمت اسلامی، تلاش‌هایی جهت «اثبات» ولایت فقیه و لوازم آن انجام شده است (1). ایدۀ «اثبات»، متضمنِ وضعیت تثبیت نظام جمهوری اسلامی بوده است، اما مخصوصاً از سال‌های دهۀ هفتاد به بعد، با طرح ضرورتِ «توسعه» (که البته ضرورت آن از دورۀ جنگ‌های ایران و روس برای جامعۀ ایرانی مطرح شده بود)، ایدۀ «تغییر» و توسعۀ رو به آینده تبدیل به مسئلۀ این نظام شده است. اما توسعه، به‌عنوان یکی از مولفه‌های اساسی دنیای معاصرِ غربی، تحت تاثیر فلسفه‌های تاریخ تجدد، نظیر صورت‌بندی‌های آن در کنت، ولتر، هگل و مارکس یا حتی صورت‌بندیِ قرن بیستمی آن در افرادی نظیر پارسونز، همواره سعی در جمع میان «نظم و تغییر» یا «ایستایی و پویایی» داشته است؛ خواه در شکل لیبرال آن که ناظر به تغییر از جهان سنت به تجدد بوده و خواه در شکل مارکسیستی آن که تغییر از وضع سرمایه‌داری به کمونیسم را دنبال می‌کرده است. با این‌حال ایدۀ تغییر و توسعه یا پیشرفت با ایدۀ «نقد»ِ وضع موجود و تلاش برای نیل به وضعی بهتر گره می‌خورد. به این معنا ایدۀ توسعه، چنانکه اشاره خواهد شد در دورۀ معاصر، با ایدۀ نقد پیوند دارد.
تاملی در امکان جمع ایده‌های «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی [قسمت دوم] ما در اینجا با یک وضعیت دوگانه روبرو هستیم؛ از حیث نگاه درون‌دینی، عصر ظهور امام زمان (عج)، آن وضعیت ایده‌آلی است که نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر ایدۀ ولایت فقیه، می‌خواهد به سویِ آن «پیشرفت» کند و بناچار بایستی وضعِ فعلی انقلاب را در پرتو آن وضع ایده‌آل «نقد» کند، اما ایدۀ نقد و توسعه در دورۀ معاصرِ غربی، چنانکه اشاره خواهد شد، متضمن نقدِ نگاه دینی در پرتو علوم مدرن بوده است. حال پرسش اینجاست که چگونه می‌توان در عینِ اثبات ایدۀ ولایت فقیه و وضعیت سیاسی-اجتماعی تعین‌یافتۀ آن در نظام جمهوری اسلامی، از طریق علوم اسلامی نظیر فقه، کلام، حکمت و عرفان اسلامی، آن‌را همزمان به «نقد» گرفت تا به وضعیتِ ایده‌آل‌تری دست یافت و در عین حال، گرفتار نقد در معنای مدرنِ آن نشد؟ در این یادداشت، نه به دنبال پاسخی قطعی یا تعین‌یافته، بلکه در صدد طرح پرسش‌هایی در این باره هستیم. 2. در فضای رایج علوم انسانی، سخن از «نقد» ، ذهن را متبادر به ایدۀ نقد در ایمانوئل کانت می‌کند. نقد کانتی، در حقیقت صورتی از تعریف امور است که فی‌المثل در نقد عقل محض، معطوف به توضیح چگونگی تحقق علم نیوتنی است؛ «ذهن انسان چگونه ترکیبی باید داشته باشد تا بتواند تصور نیوتن از طبیعت را توجیه کند؟» (2)همانطور که می‌دانیم پاسخ کانت به این پرسش، به‌معنای نفی شناخت مابعدالطبیعی و تبدیل مابعدالطبیعه به یک «میل طبیعی غیرِشناختی» (3)بود. خردِ خودبنیادِ ناب انسانی، با نقدِ حیطۀ خود، یا امور متعلق به قلمرو علم طبیعی را در فاهمه حد می‌زند و تعریف می‌کند و یا در نقد خرد عملی، ارادۀ آزاد را توسط خودِ اراده مقید می‌سازد و آگاهی دینی و اخلاقی را تابعی از حدود ارادۀ انسانی می‌داند؛ برخلاف مابعدالطبیعۀ سنتی، «اعتقاد به خدا مبتنی بر آگاهی دینی یا اخلاقی است نه اینکه قانون اخلاقی یا دینی مبتنی بر اعتقاد به خدا باشد»(4). از این منظر، نقد کانتی ناگزیر بود که تعریف امور را محدود به جهان پدیداری کند و ترجیح دهد که به‌جای فلسفه به‌مثابه علم به هستی و در رأس آن، علم به واجب‌الوجود بالذات یعنی خداوند، از مفهوم پدیدارشناسی بهره گیرد؛ و البته ناگزیر، درکِ سه موضوع مشهور نفس، جهان هستی و خداوند را از قلمرو عقل نظری به قلمرو عقل عملی منتقل سازد. جایگزینی پدیدارشناسی به‌جای فلسفه به‌مثابه علم به هستی، با قدری تسامح به‌معنای جایگزینیِ اصالت ماهیت به‌جای اصالت وجود در فلسفه است؛(5) با این‌حال این جایگزینی با «تحقیق انتقادی» در مابعدالطبیعۀ سنتی، در محکمۀ علوم طبیعی و ریاضیات مدرن است که ذاتاً علومی پدیداری‌اند و از دورۀ رنسانس، با سرعتی چشم‌گیر در حال پیشرفت‌اند. به همین جهت در نظر کانت، «غرض وجودی انسان روشنگری، در همین پیشرفت است» (6) و متافیزیک سنتی که توضیح‌دهندۀ دین در این دوره است، بایستی در محکمۀ عقلِ ناظر به این علمِ روبه‌پیشرفت، مورد نقد قرار گیرد تا انسان روشنگری، از صغارتِ خود‌کرده رها شود. «وجه بنیادین روشنگری، یعنی به درآمدنِ انسان‌ها از کودکی خودکرده‌شان، بیش از همه در امور دینی» است. (7)
تاملی در امکان جمع ایده‌های «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی [قسمت سوم] 3. دومین ایدۀ رایج «نقد» را می‌توان در مارکس دنبال کرد. مارکس با معکوس‌سازی دیالکتیک هگل که محصول Aufheben میان سلب و ایجاب بود، کتاب سرمایه‌ را با عنوان فرعی «نقد اقتصاد سیاسی» منتشر ساخت. به بیان لنین، «اگر مارکس از خود هیچ «منطقی» بر جا نگذاشته باشد، اما حداقل منطق سرمایه را به ارث نهاد» (8). در حقیقت مارکس، بسط‌دهندۀ ایدۀ نقد کانتی است که البته برخلاف او، نه بر منطق استعلایی، بلکه بر صورت معکوس‌شدۀ منطق دیالکتیک هگلی نشسته است. بنابراین مهم‌ترین اقدام برای تحقق جامعۀ حقیقتاً انسانیِ کمونیسم، توضیح منطق سرمایه‌داری‌ در پرتو اصل نفی است که به‌عنوان هدف کتاب سرمایه‌ ذکر می‌شود: «افشای قانون اقتصادی حرکت جامعۀ مدرن»(9). با این‌حال نقد مارکس از سرمایه‌داری، به‌معنای بازگشت به سنتِ دینیِ قرون‌وسطا نیست، بلکه به‌دنبال نقد پروژۀ تجددِ غربی در مرحلۀ سرمایه‌داری است و تقید آن به وجوهی از دین پروتستانی که کارکردِ افیون توده‌ها و آه ستمدیدگان یافته، مورد نقد قرار می‌گیرد تا وضعِ کمونیسم در نفیِ هرگونه نگاه متعالی به انسان و هستی محقق شود. اگر بپذیریم که در مارکس، «آگاهی انسان‌ها نیست که هستی‌شان را تعیین می‌کند، بلکه برعکس، هستی اجتماعی آنان است که آگاهی‌شان را تعیین می‌کند»(10)، طبیعی است که مقام تعریف و وحدتِ امور نیز تابعی از هستیِ اجتماعی و نه جهانِ نظری خواهد بود. این وضعیت وحدت‌یافتۀ امور با وحدت کارگران محقق خواهد شد؛ ««کارگران جهان متحد شوید». 4. با این‌حال ما شکل دیگری از تعریف امور را می‌توانیم در معنای غیرِ انتقادی آن در ارسطو بیابیم. تعریف امور به حدتام (یا اشکال دیگر حد)، در حقیقت در جواب پرسش از ماهو/هی امور بوده است. این پرسش که پرسشی ماقبل سقراطی در یونان قلمداد می‌شود، در ارسطو با طرح مفهوم اوسیا پاسخ می‌یابد. تعریف ارسطویی خود را مقید به طبیعت می‌گرداند و هستی را با جوهرِ و اوسیای طبیعی یکی می‌داند. در اینجا نیز هرچند ذهن، مقید به «مطابقت» با جوهر امور می‌شود، اما همچنان در قید ممکنات و ماهیات باقی می‌ماند، زیرا ارسطو میان ماهیت امور به‌عنوان مبنای تعریف و حقیقت هستیِ آنها تمایزی نمی‌نهد و ما را در ورطۀ ممکنات رها می‌سازد، هرچند آنها را با فصول مختلف، طبقه‌بندی می‌کند. «واژه موجود به معانی گوناگونی به‌کار می‌رود، اما همه به اصلی یگانه باز می‌گردد»(11). در نظر ارسطو، اوسیا، جوهر، واقعیت، هستی و واحد، همگی با هم مترادف‌اند(12). در این دیدگاه، اوسیا به‌مثابه امری «قدیم» (در مقابل حادث) تعریف می‌شود و برخلاف قاعدۀ «زیادت وجود بر ماهیت» در فلسفۀ اسلامی، وجود در متافیزیک ارسطو، زیادتی بر جوهر ندارد، بلکه عینِ آن است. این معنای از تعریف و تعیین حدود در ارسطو، از یک‌سو برخلاف تعریف کانتی، انسان را در مقابل هستی قرار نمی‌دهد و او را به‌عنوان موجودی که خود بخشی از طبیعت امور است، تعریف می‌کند، اما از سوی دیگر، برخلاف حکمت اسلامی، این تعیین حدود و شناختِ حاصل از آن‌را محدود به قلمرو امور ماهوی می‌ماند و خبری از اتصال و اتحاد او با هستی مجرد و فاقد ماهیت نیست. از این منظر، هرچند تعریف امور در ارسطو، مقید به طبیعت می‌ماند، اما محدود به حدودِ امور ماهوی و ممکنات است و از این‌رو چنین شناختی، هرچند مقید به یقین و ضرورت‌های طبیعی است، اما سرشتی از یقین و ضرورت‌های دریافت‌شده از واجب‌الوجود بالذات در آن یافت نمی‌شود. 5. طرح ایدۀ نقد در دورۀ مدرن، همانطور که کانت اشاره می‌کند، ناشی از بحران‌هایی است که تغییرات علوم، مخصوصاً علوم طبیعی (و در مرحلۀ بعد، علوم اجتماعی متاثر از علوم طبیعی همچون اقتصاد، جامعه‌شناسی و نظایر آنها) برای مابعدالطبیعه مطرح کرده‌اند. به جهت گره‌خوردنِ مابعدالطبیعۀ سنتی با مسیحیت در قرون وسطی، این منازعه را اغلب با منازعات علم و دین می‌شناسیم، اما مسئله بر سر عدم توضیح مناسب از تحولاتِ علوم مبتنی بر تجربۀ حسی (خواه طبیعی و خواه اجتماعی) توسط مابعدالطبیعۀ دینی است. مطابق تحلیل ژیلسون، این گسستِ میان علوم طبیعی، مخصوصاً گسستِ فیزیک از متافیزیکِ سنتی، ناشی از روایت احیاءشدۀ ارسطویی توسط ابن‌رشدیان لاتینی از مابعدالطبیعه است که در آن، «جوهر»، معنایی ایستا و منجمد یافت و این تلقیِ مابعدالطبیعی، ظرفیت توضیح پویایی‌ها و کثرت‌های ایجاد شده توسط ریاضیات و علوم طبیعی را نداشت. از نظر کانت، در حالی‌که معرفت و «پیشرفت» یقینی ریاضیات و علوم طبیعی، مورد قبول همگان است، مابعدالطبیعۀ سنتی، به دلیل ناتوانی در پاسخ به این تحولات، دچار بدنامی و عرصۀ مناقشات مختلف شده است (13). به همین جهت، ایدۀ نقد در کانت، به‌دنبال تعریف امور به‌شکلی متفاوت از مابعدالطبیعۀ سنتی و مبتنی بر تحقیق انتقادی در مابعدالطبیعۀ سنتی با تکیه بر منطق علم مدرن است.
تاملی در امکان جمع ایده‌های «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی [قسمت پنجم] 9. با استناد به مساعی آکویناس به‌روایتِ ژیلسون، به‌نظر می‌رسد اگر حکمت اسلامی توانسته باشد چنان توضیح پویایی از حاق هستیِ ارائه دهد که توسعه و پیشرفتِ جهان ماهوی (اعم از پدیداری و غیر پدیداری) و تکثر آن‌را در وحدت خود جمع کند، یحتمل می‌تواند ایده‌ای از نقد ارائه دهد که در عینِ اثبات نظم هستی، پیشرفت و حرکتِ آن به‌سوی آینده را نیز دربرگیرد. از این‌جهت تاملی جدی در اصول خاص حکمت متعالیه نظیر حرکت جوهری، تشکیک و اصالت وجود و از حیث انسان‌شناختی، تلقیِ انسان به‌مثابه نوع متوسط و امکان تحقق انواع اخیر متعددِ دیگر (19) می‌تواند راهی برای تفکر اسلامی بگشاید که از یک‌سو، نظم هستیِ را در وضع موجود آن، تثبیت نماید و در نیل به حقیقت و یقین، گرفتار شکِ دکارتی نشود و از سوی دیگر، توضیحی برای تکثر و پیشرفت به سویِ آینده و نقدِ نظم موجودِ هستی (از جمله نظم هستیِ سیاسی) برای نیل به وضع بهتری از هستیِ داشته باشد؛ وضعی در آینده که به‌ناگزیر بایستی بتواند در مواجهه با وضعیت امور مختلفی که جهان معاصر، مخصوصاً تجددِ غربی پیش می‌کشد (اعم از وضع مدرن یا پسامدرن)، اشکال متناسب با خود را پیش کشد و از این مواجهۀ تاریخی سربرآورد. پی نوشت (1) به‌عنوان مثال بنگرید به آثار زیر بنگرید که رویکرد کلامی و فلسفی و فقهی در آنها غالب است: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، مصباح یزدی، محمدتقی، حکیمانه‌ترین حکومت، کاوشی در نظریۀ ولایت فقیه، خمینی، سیدمصطفی، ولایت و حکمرانی فقیه. (2) ژیلسون، اتین، نقد تفکر فلسفیِ غرب،ص180 و کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم،ص278. (3) کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم،ص290. (4) همان،ص322. (5) سیدحمید طالب‌زاده در کتاب «گفتگوی هگل و فیلسوفان مسلمان» متذکر می‌شود که ایدئالیسم فلسفیِ مدرن از دکارت تا هگل، را می‌توان با تسامح، نوعی اصالت ماهیت در مقابل اصالت وجود دانست. این تسامح از این جهت است که ماهیت در فلسفۀ ماقبل مدرن، ناظر به دو ماهیتِ خارجی و ماهیت ذهنی (مفهوم) بوده است و قائلین به اصالت ماهیت، شناخت را محصول مطابقت مفهوم با ماهیت خارجی می‌دانستند، در حالی‌که قائل به اصالت وجود، علم را از سنج وجود می‌داند و ماهیت خارجی و ماهیت ذهنی (مفهوم) را فرع بر وجود معنا می‌کند. این در‌حالی است که ایدئالیسم مدرن، برخلاف تلقیِ اصالت ماهیت در فلسفۀ ماقبل مدرن، به تبع شک دکارتی، در جهان خارج و بیرون از سوژه، یا همچون کانت قائل به وجود شیء‌فی‌نفسه است و یا همچون هگل، آن‌را نیز به کناری نهاده است. آنچه در این نوع از ایدئالیسم (ایدئالیسم ظنیِ دکارت، استعلایی کانت و مطلق هگل)، «با تسامح»، ماهیت می‌خوانیم و می‌توان «با تسامح» برای آن از اصالت ماهیت بهره برد، ناظر به تلقیِ مفهوم و ایده در ایدئالیسم به‌مثابه ماهیت است؛ هرچند باید دقت داشت که این ماهیتِ مفهومی، برخلاف فلسفۀ ماقبل مدرن، مابازاء پیش از خود در خارج ندارد (صص200-207). (6) کانت، روشنگری چیست؟ ترجمۀ همایون فولادپور،ص53 (7) همان، ص55. (8) کالینیکوس، اندیشۀ انقلابی مارکس، ترجمۀ پرویز بابایی، ص109. (9) Marx, Karl, capital: A Critique of Political Economy, vol. 1, p92. (10) کالینیکوس، درآمدی تاریخی بر نظریۀ اجتماعی،ص147. (11) ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه شرف‌الدین خراسانی، 1003: 1تا10. (12) Vزالی، مصطفی، «اسلامی‌سازی علوم یونانی: مطالعه موردی دریافت ابن سینا از مابعدالطبیعه ارسطو»، مجله نظریه‌های اجتماعی متفکران مسلمان،ص 101؛ ژیلسون، هستی در اندیشه فیلسوفان، ترجمه حمید طالب‌زاده،ص304. (13) کاپلستون،جلدششم،ص 230. (14) ژیلسون،هستی‌در‌اندیشه فیلسوفان،صص 317-319. (15) همان،ص340 (16) همان،صص314-316 (17) صورتِ دیگری از نقد که به‌جهت اختصار در این مقاله به آن نپرداختیم، «نقد فرهنگی» است. این ایده مخصوصاً با مکتب فرانکفورتی‌ها مطرح شد که موضوع نقدِ مارکسی از اقتصاد را به قلمرو فرهنگ منتقل ساختند. همانطور که مقالۀ صنعت فرهنگ‌سازی از آدورنو و هورکهایمر به‌خوبی نشان می‌دهد، این نقد ناظر به آن است که مواجهۀ سرمایه‌داری با قلمرو فرهنگ، تبدیل به مواجهه‌ای صنعتی شده است که در علوم طبیعی رخ داده و نقدِ فرهنگی، به‌لحاظ منطقی، همچون نقدِ کانت از فیزیک نیوتنی یا نقد اقتصاد سیاسی توسط مارکس است که البته موضوع آن، فرهنگ است. آنها در مقالۀ مذکور به‌خوبی رابطۀ شالوده‌های ذهنیِ کانت در نقد عقل محض را با صنعت فرهنگ‌سازی نشان داده‌اند. (18) اریک وگلین، علم اقتصاد را در آدام اسمیت همچون دیگر علوم اجتماعی، علمی در قلمرو پدیدارها می‌داند که در قواعد بازار متجلی شده است. Voegelin, Eric, History of political Ideas, vol.VII: The new order and last Orientation,pp188-189 .
تاملی در امکان جمع ایده‌های «اثبات» و «نقد» در «نظام انقلابی» جمهوری اسلامی [قسمت چهارم] 6. ژیلسون، مدعی است برخلاف نگاه ابن‌رشدیان لاتینی، این آکویناس بود که تلاش داشت با ایجاد تحول و اصلاحی در مابعدالطبیعۀ ارسطویی، تفسیری از آن ارائه کند که بتواند پویایی هستیِ را توضیح دهد. در تحلیل ژیلسون، این اصلاح در مابعدالطبیعۀ ارسطویی، حداقل در سه قلمرو تحول در معنای علت فاعلی، علت صوری (14) و از مهم‌ترپویایی درونی هستی وجودی است. «از آنجا که ماهیت مجرد ساکن است، در حالی که وجود پویاست، لذا چنین مابعدالطبیعۀ هستی، الزاماً باید مابعدالطبیعه‌ای پویا باشد»(15) . با فرض چنین تلقی از مابعدالطبیعه، اساساً نگاه ارسطویی به «وجود» که آن‌را در قید تعریف حدود ماهوی می‌گُنجاند، در توماس وجود ندارد و لذا موضوع مابعدالطبیعۀ توماسی، وجود نامتناهی است. در این تحلیل، ژیلسون معتقد است فلسفۀ آکویناس هم توانسته است از قلمرو ماهیت و ممکنات برَهَد و هم هستی را به‌نحوی توضیح دهد که امکان پویایی و جمع کثرات را در خود داشته باشد. «تا آنجا که وجود، جوهر است، عالم ارسطو نیز تمام و کمال محفوظ است [و حرکت را امری عارضی می‌داند]. ... اما توماس در عین حفظ تمام و کمال عالَم ارسطو، دریافته بود که این عالم [ارسطویی]، ممکن نیست بتواند «مابعدالطبیعی» باشد. ... نزد توماس، فوق طبیعی با طبقۀ خاصی از جواهر آغاز نمی‌شود. دقیقاً به این دلیل که جواهر مرکب طبایع هستند، صرفاً به جواهری که ورای این جواهرند، فوق طبیعی اطلاق می‌شود. اما حتی در بطن این جواهر مرکب، امر مابعدالطبیعی در جایی ظاهر می‌شود که امر طبیعی پایان پیدا کند و چون چیزی ورای طبیعت نیست مگر وجود آن، لذا مابعدالطبیعه با تفکر دربارۀ وجود آغاز می‌شود؛ لذا مابعدالطبیعۀ توماسی، بالاصاله، وجودی است»(16). 7. فارغ از صحت‌وسقم تفسیرِ ژیلسون از توماس آکویناس و دلایل مختلفی که دربارۀ فراگیرنشدنِ دیدگاه او در مقابل دیدگاه ابن‌رشدیان، می‌توان دنبال کرد، اشارۀ او مفید نکته‌ای بسیار مهم برای سنتِ فکری حکمت اسلامی و ظرفیت‌های آن برای «نقدِ اندیشه» است. چنانکه اشاره شد، «نقد»، شیوه‌ای از تعریفِ امور برای شناختِ آنها است، اما فلسفۀ نقدیِ کانت (و صورت‌های بعدی آن)(17)، همگی، حقیقت امور را در قلمرو پدیداری دنبال می‌کنند (18) و جهان پدیداری با همان قید تسامح مذکور، جهانِ ماهیات مفهومی است. این جهان پدیداری که تجلی آن در علوم طبیعی و انسانی مبتنی بر تجربۀ حسی است، با طرح ایده‌های نقد (نقد کانتی، نقد مارکسی، نقد فرهنگی و نظایر آنها) توضیح‌دهندۀ پیشرفت و تلاش انسانِ غربی برای غلبه بر بحران‌های این جهان بوده است. بنابراین انسانِ غربی، با تکیه بر ایدۀ «نقد» در جهان پدیداری، بی‌نیاز از اتصال به حقایق متعالی و مابعدالطبیعی (درمعنای سنتیِ آن) که مترادف با آموزه‌های وحیانی است، در تاریخِ پدیدارشناسانۀ خود، پیشرفت می‌کند. 8. حال پرسش اصلی این یادداشت را می‌توان اینطور باز پرسید: اگر نظام جمهوری اسلامی (با ابتنای بر ایدۀ ولایت فقیه)، علاوه بر تثبیت نظم (و اثبات ولایت فقیه)، نیازمند توضیحی دربارۀ تغییر و پیشرفتِ رو به آینده و بنابراین «نقد»ِ وضع موجود برای نیل به وضعی بهتر است، چه توضیحی از ایدۀ نقد می‌تواند با بهره‌گیری از ظرفیت علوم اسلامی، همچون فقه و کلام و حکمت و عرفان اسلامی ارائه دهد؟ اگر «نقد» در دورۀ معاصرِ غربی، ناظر به نقدِ مابعدالطبیعۀ سنتی (که موضوع آن، هستی به‌ماهو هستی است) در محکمۀ علوم طبیعی و انسانیِ مبتنی بر تجربۀ حسی و ترقیِ متضمنِ این علوم است، دستگاه فکری علوم اسلامی چه توضیحی دربارۀ ایدۀ «نقدِ» وضع موجود و پیشرفت به‌سویِ آینده دارد که بتواند بنیانِ مابعدالطبیعیِ خود را محفوظ داشته و دچار گسست از هستی (مخصوصاً واجب‌الوجود بالذات در توضیح فلسفۀ اسلامی) نشود؟ به تعبیر دیگر، اگر در نگاه اسلامی، جهانِ ممکنات، از جملۀ انسان، عین‌الربط به حقیقت هستی است و هرگونه گسست از آن، به‌معنای دوری از ضرورتِ هستی‌شناختی و یقین معرفتی‌شناختی است، ایدۀ «نقد» وضع موجود و پیشرفت به وضعی بهتر چگونه قابل توضیح است؟
(19) حمید پارسانیا، با استناد به توضیح انسان در حکمت متعالیه به‌معنای نوع متوسط، شکل‌گیری انواع اخیر متعددی را در ذیل این نوع متوسط توضیح می‌دهد. « [بر مبنای] رویکردی که صدرالمتألهین به انسان دارد، جامعه صرف‌نظر از اثبات ترکیب حقیقی آن، صور متنوعی پیدا می‌کند و ما با جهان‌های اجتماعی متفاوتی روبه‌رو هستیم. البته این دیدگاه [همچون نگاه مدرن]، به قیاس‌ناپذیربودن و تباین همه‌جانبۀ این جهان‌ها منجر نمی‌شود. دلیل ادعای فوق این است که صدرالمتألهین انسان را نوع متوسط می‌داند. از نظر او، انسان اولاً با علم و عمل خود متحد می‌شود؛ یعنی علم و عمل از عوارض زائد و منضم به ذات انسان نیستند، بلکه در تکوین هویت و حقیقت او دخیل‌اند و ثانیاً دامنۀ آگاهی و عمل انسان برخلاف حیوانات به‌دلیل وسعت معرفت و ارادۀ او بسیار گسترده و متنوع است» پارسانیا، حمید، جهان‌های اجتماعی،صص 144-145. * این یادداشت، در شمارۀ اول نقد اندیشه منتشر شده است.
هدایت شده از مجله باور
نخستین شماره دو ماه‌نامه الهیاتی باور، از امروز ۱۴ مردادماه ۱۴۰۲، توزیع و در اختیار مخاطبان قرارمی‌گیرد. این شماره با ۶ پرونده و ۴ یادداشت آزاد پیش چشم شما مخاطبان عرصه عمومی اندیشه، الهیات و دین‌پژوهی است. 🗒نخستین پرونده ويژه باور، به مناسبت درگذشت ویلفرد مادلونگ، شیعه پژوه نامدار غربی، به دبیری حمیدرضا تمدن تهیه وتنظیم شده است.‌طرح جلد نخستین شماره باور به پاس تکریم شیخ تمام شاخه‌های شیعه‌شناسی به ایشان اختصاص دارد. 🗒دیگر پرونده خواندنی نخستین شماره باور، دین و هنر است که به دبیری ساجده ابراهیمی و به بهانه خودکشی کیومرث پوراحمد به سراغ فراز و فرودهای نمایش نیستی درسینما، انیمه و ادبیات می‌رود و با مرور پیوند میان هنر و دین، خودکشی را در تاریخ هنر مطالعه می‌کند. 🗒پرونده تاریخ به دبیری یاسر قزوینی کار خود را در باور با وضاح خنفر، مدیر جنجالی الجزیره در روزهای انقلابی بهار عربی، آغاز می‌کند. خنفرکه در میانه بهارعربی از مدیریت الجزیره استعفا داده، حالا با نگارش نخستین بهارکه به تازگی توسط نشر هرمس ترجمه و روانه بازار شده است، درصدد است تا با گرته‌برداری از سیره نبوی طرحی نو در خاورمیانه کنونی دراندازد.‌ این پرونده، شامل مصاحبه اختصاصی باور با وضاح خنفر، یادداشت‌هایی انتقادی بر نخستین بهار، میزگرد و مصاحبه‌هایی با اهل فن درباره کتاب و پروژه فکری- رسانه‌ای خنفر و برنامه آن برای آینده خاورمیانه و جهان اسلام است.‌ @baavarmag
هدایت شده از مجله باور
🗒الهیات اجتماعی دیگر پرونده این روزهای باور است که به دبیری سید جواد نقوی، الهیات اجتماعی را از اسم تا رسم بررسی می‌کند، به سراغ ایده غربی تمدن سازی می‌رود و در آرزوی تمدن از دست رفته، راه ناهموار تمدن را می‌کاود.‌ 🗒پرونده اسلام سیاسی به همت محمدصابر صادقی، در آستانه یک‌سالگی رویدادهای ۱۴۰۱، بر نسبت دولت دینی و اجرای شریعت دست می‌گذارد و به خوانش‌های نو از حکومت اسلامی و الگوهای اجرای شریعت می‌پردازد. 🗒پرونده نهایی این شماره، پرونده شخصیت‌ است که در هرشماره به دبیری طاهره حبیبی، تهیه و منتشر می‌شود. وی در نخستین پرونده خود، به سراغ اولویه روآ، تیمارگر زخم‌های مدرنیته، می‌رود و با مرور انتقادی آثار روآ، مقصد نهایی همه راه‌ها، سکولاریسم، را بررسی می‌کند. 📎 خاتمه نخستین باور، مروری بر ۲۰ اثر از تازه‌ترین آثار منتشرشده حوزه الهیات و دین‌پژوهی به گزینش محمدعلی محمدی است. به "دین" و با "دین" بیندیشیم. @baavarmag
هدایت شده از فلسفه علوم اجتماعی
مصاحبه جناب حجت الاسلام دکتر سلطانی.pdf
6M
مصاحبه با مجله علوم انسانی اسلامی صدرا رهاورد فلسفه صدرایی برای هویت علوم اجتماعی https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
دکتر مهدی سلطانی که به‌لطف بزرگواری‌اش در عالم رفاقت ایشان را شیخ مهدی سلطانی می‌نامم، از آن دسته رفقایی است که ارتباط‌گیری علمي باهاشون خیلی سخت هست اما اگر نخ تسبیح دیدگاه‌ش را بگیریم، از بهترین مشاورها است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متافیزیک چیست؟ نگاهی پدیدارشناسانه سخنرانی دکتر سیدحمید طالب زاده، 31 مرداد 1402، هشتمین طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی. فارغ از محتوای بحث، برای هماهنگی موضوع که با دکتر تماس گرفتم، ایشان فرمودند که موضوع، بسیار دشوار است و احتمال می رود مخاطبین که دانشجویان سال اول و دوم کارشناسی رشته های علوم انسانی هستند، با محتوای بحث ارتباط نگیرند. با این حال بعد از دو ساعت سخنرانی، دانشجویان حدود 3 تا 4 دقیقه پیوسته ایشان را تشویق کردند. این شاهد خود نشان می دهد که نسل آینده از قضا، نسل دقیق، جستجوگر و حقیقت جویی است که نباید گذاشت دستخوش ساده اندیشی ها و ساده گویی ها و ساده سازی های مدیران فرهنگی امروز شود.
ناسرکوبگری تمدن، زندگی و اربعین ✍مریم منصوری نوربرت الیاس آن‌گاه که "فرآیند متمدن‌شدن" را می‌نگاشت، کوشید تا نشان دهد در چه سیری، انسان، تحت فرآیندهای منضبط و با رویکردی سرکوبگرانه به بدن و با درونی‌شدن آداب این انضباط، متمدن شد. یکی از سلوک‌های ویژه‌ی این فرآیند، در غذاست. مقوله‌ی غذا در اربعین، جای پژوهش‌های مفصل تمدنی دارد. این‌که اربعین، نه تنها در ابعاد مجرد و روحمندش، کشش تمدنی‌ دارد، که ابعاد بدنمندش ازجمله مقوله "غذا" نیز محلی از الگویابی تمدنی متفاوت با آن‌چه تا کنون بوده، را داراست. با وجودیکه مناسک پیاده‌روی اربعین به مناسبت بزرگترین سوگ جهان اسلام انجام می‌شود، اما این موضوع باعث نمی‌شود تا در طعام و اطعام زهد مسیحی‌گونه ترویج شود. اکرام و اعزاز عزادارن، گوی سبقتی است که ملیت‌های مختلف،با تکثر فرهنگی خود ذیل تمدن حسینی، بخشی از آن را در اطعام عزادارن به نمایش می‌گذارند. جای الیاس خالیست تا ببیند، امکان تحقق تمدنی هم هست که انسانی بسازد که فردی‌شدن را در عین تمایز، تا حد ممکن کمرنگ ساخته و ناسرکوبگرانه، به بدن نیز زندگی می‌بخشد! @azmanegasht
https://azad.im/table/31/discussions/32/topics/260 چندی پیش با دکتر جبار رحمانی دربارۀ نسبت ایدئولوژی و حکومت با مناسک عزاداری و جشن و به میزبانی مدرسۀ آزادفکری انجام شد. مهمترین ایده ای که در این گفتگو دنبال کردم، توالی فاسد این تحلیل های اخیر جامعه شناسان ایرانی از دستکاری و مداخلات مطلق دولت/حکومت در مناسک دینی را بر شمردم که مهمترین آنها، انفعال محض و تضعیف جامعه است. با این حال به شدت معتقدم که ما باید به نسبت مفهوم «قدرت» و «دین» بیندیشیم.
گسترشِ کمیِ زیارت در یکی دو دهۀ اخیر، لزوماً به معنای اتفاق مهمی نیست، بلکه شاید تهدیدی برای آن محسوب شود. در این برنامه سعی کردم توضیح دهم که وقتی از امکان های جهانی از جمله اقتصاد و امنیت و تکنولوژی و نظایر آنها در توسعۀ زیارت بهره می بریم، باید به مخاطرات آن هم توجه داشته باشیم و به مناسبت آن، در تعمیق زیارت و توجه جهانی به پیام زیارت توجه کنیم؛ تنها در این نسبت و تناسب است که درخواهیم یافت گسترش کمّی زیارت با این امکاناتِ جهانی و محدود به قلمرو جامعۀ ایرانی یا حداکثر بعضی کشورهای منطقه، مفید پیشرفت و تکاملی در آن نیست. https://telewebion.com/episode/0x88b685b
(1) مشهد کجاست؟ مشهدآباد، قرار است سلسله یادداشت هایی باشد درباره ظرفیت ها، فرصت ها یا تهدید هایی که مشهدالرضا (ع) در دوره معاصر با آن روبه رو بوده و هست و خواهد بود. در این یادداشت ها سعی می کنم با محوریت مشهد و خراسان، مهم ترین موضوعاتی را که می تواند به بهبود و پیشرفت مشهد کمک کند، مورد پرسش قرار دهم. چندان مقید به ارائه راهکار نیستم؛ چون به استناد «حُسنُ السؤال؛ نصف‌العلم»، راهکار را برآمده از طرح پرسش درست می دانم و به نظر می رسد ما درباره زیست شهری و ایده مدنیت در دوره معاصر، در ایران و به ویژه در مشهد، پرسش های درستی را طرح نکرده ایم. به لحاظ تاریخی، ابن بابویه قمی، در عیون اخبارالرضا (ع)، فصلی را به مشهد اختصاص داده و سخن از مشهد رضوی به میان آورده است و متون تاریخی دیگری نیز نام مشهد را بر این سرزمین نهاده اند؛ اما «آباد»شدنِ مشهد به عنوان یک شهر محل سکونت، گویا بعد از تخریب توس در پسِ حمله میران شاه، پسر تیمور لنگ و مهاجرت مردمان توس به مشهد، در اواخر سده هشتم هجری رقم خورده است. در دوره صفویه با نظر به گرایش آن ها به تشیع، مشهدالرضا(ع) رونق بسیار زیادی گرفت و در زمان نادرشاه افشار، پایتخت ایران شد. تقریبا تا اواخر دوره افشاری، ساخت اصلیِ شهر مشهد قدیم، به لحاظ شهرسازی شکل گرفت و بسیاری از محلات قدیمیِ آن، سامان یافت. درباره مشهدِ قدیم، آثار بسیار نوشته شده و کسب اطلاع از آن، چندان دشوار نیست. اما مشهد جدید یا مشهد معاصر که موضوع یادداشت های مشهدآباد است، باید به تناسب ایران جدید یا به تعبیر دقیق تر، ایران معاصر فهمید. ایران و به تعبیری جهان اسلام، از دوره قاجار، به ویژه از دوره ناصری، وارد مرحله جدیدی از تاریخ خود شده که به دوره معاصر مشهور است. دوره معاصر، در این معنا، نه به معنای صدسال یا یک قرن، بلکه ورود به «عصر» و تاریخی است که مختصات آن، با کلِ تاریخ گذشته، تمایزات جدی و ماهوی دارد و مسائل متفاوتی نسبت به گذشته برای آن طرح کرده است. برای درک این تفاوت، بحث های عمیق فلسفی و نظری صورت گرفته، اما می توان با قدری تأمل در شرایط زندگی انسان های هزار سال گذشته و اکنون، این تمایز عظیم را دریافت. گسترش فناوری، شکل گیری دولت-ملت های مدرن، فروپاشی الگوی سلطنت و فراگیری جمهوری و مردم سالاری، سکولارشدنِ سبک زندگی انسان، شیفتگی به دستاوردهای جهان غربی، گسترش علوم جدید غربی به جای علوم سنتی، گسترش رسانه و فضای مجازی و نظایر آن ها آن قدر واضح و مشهود است که جای بحثی درباره تمایز ماهوی دوره معاصر از دوره گذشته باقی نمی گذارد. با این حال مشهد، به دلیل آنکه هویت و بنیانِ شهریِ آن بر مشهدِ حضرت رضا (ع) بنا نهاده شده است، بیشتر اقتضائات دوره معاصر را در ساخت شهری اش متجلی می سازد و اغلب تضادهایی را که اهل نظر درباره مواجهه جهان سنتیِ ما با دنیای مدرن غربی مورد تأمل قرار داده اند، می توان در وضعیت معاصر این شهر مذهبی مشاهده کرد. در یادداشت های بعدی، درباره این اقتضائات معاصر در مکان زمانِ مشهدالرضا (ع) با نظر به موضوعات پایتخت فرهنگی معنوی جهان اسلام، توسعه و پیشرفت، عدالت خواهی، هویت، صنعت و بوروکراسی و تکنوکراسی، نهاد علم (حوزه و دانشگاه)، زیارت و گردشگری، زبان و ادبیات، آسیای مرکزی و تمدن نوین اسلامی به طرح پرسش خواهم پرداخت. ما تا نتوانیم به طور جدی درباره تحول سترگی که در دوره معاصر (دست کم از اواسط دوره قاجار) به تجربه آن نشسته ایم، فکر کنیم، راه حلی برای برون رفت از مشکلات فعلی مشهد نخواهیم یافت. https://shahraranews.ir/fa/publication/content/14331/383847
توسعه در لباس پیشرفت؟ تاملی در امکان تکرار تاریخ تلخ گذشته در پرتو ایده های اتوپیایی پیشرفت وقتی که امیدِ اتوپیایی می تواند به ضد امید مبدل شود. عبرت گیری از تاریخ و اتفاقات آن، حداقل کاری است که می تواند رجوع به تاریخ را برای امروز ما موجه سازد. البته در این رجوع تاریخی، نه اشخاص مهم اند و نه حتی شاید رویدادها، بلکه آنچه مهم است، درس گیری از منطق اتفاقاتی است که در تاریخ رقم خورده و تکرار آن منطق، می تواند تاریخ را به نحو گریزناپذیری، هرچند در ظاهری متفاوت، تکرار کند. در اوایلِ دهۀ هفتاد، بخش قابل توجهی از مسئولین، سیاستمدارن و نظریه پردازان کشور، افرادی بودند که بخشی از جوانی و زندگی خود را وقف جنگ تحمیلی و دفاع مقدس کرده بودند و بسیاری از دوستان، نزدیکان و آشنایان شان را در این جنگ از دست داده بودند، با این حال بی توجه به عبرت های تاریخی و فهم درستی از موقف تاریخی انقلاب اسلامی و شاید مشکلات بسیار زیاد کشور، راه را برای تن دادن تام و تمام به سیاست های توسعۀ سرمایه داری باز یافتند و با اجرای این سیاست ها، عملاً به تعبیر مقام معظم رهبری، مسیر حرکت کشور را از ریل آن خارج ساختند. با حذفِ لفظ سرمایه داری از ایدۀ توسعۀ سرمایه داری، «سازگاری اسلام با توسعه» را ایدۀ اصلی خود معرفی کردند. همانطور که می دانیم آنچه در دهۀ هفتاد در ایدۀ سازندگی دولت های پنجم و ششم و ذیل توسعۀ اقتصادی در کشور رقم خورد و در ادامه با ایدۀ توسعۀ سیاسی دورۀ اصلاحات تکمیل شد، مورد نقد جدیِ بسیاری از فعالان دهۀ هشتاد قرار گرفت و در نهایت، متفکرین و مسئولین کشور به این ایده رسیدند که مسئله و محل نزاع، نه تمایز توسعۀ اقتصادی دورۀ سازندگی با توسعۀ سیاسی دورۀ اصلاحات (منازعات نیمۀ ده، هفتاد)، بلکه محل نزاع بر سر دو ایدۀ توسعه (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) و پیشرفت (اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) است. ماحصل این توجه تشکیل مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، انتشار مجلات و نشریات متعدد و البته ابلاغ سند الگوی پایۀ اسلامی-ایرانی پیشرفت توسط رهبری به نخبگان برای نقد و بررسی در سال 1397 و نظایر آنها بود. با این مقدمۀ تاریخی به نظر می رسد رجوع به تجربۀ تاریخی گذشته و پرسش از تمایز میان ایده های ناظر به توسعه یا پیشرفت و تعینات عینی آنها مخصوصاً در ارتباط با زندگی روزمره، فارغ از ظواهر امر، در این برهۀ حساس تاریخی، بی وجه و ناموجه نباشد. بی تردید تکرار تجربۀ ناکام دهۀ هفتاد، آنهم توسط اغلب منتقدین آن سیاستها در سال 1400 به بعد، به معنای نادیده انگاشتنِ عبرت های تاریخی و در نهایت، عقبگرد و پسرفت تاریخی است. به علاوه اینکه با شیوع استارتاپ ها و شتاب دهنده ها در دهۀ اخیر در کشور و تغییر ظواهر ایدۀ توسعۀ سرمایه داری (در عین تقید به همان منطق توسعه)، پرسش از این تمایز اهمیت مضاعفی یافته است. در این شرایط دستکم طرح این پرسش از طراحان، نظریه پردازان و موسسین رویدادهای ناظر به توسعه یا پیشرفت، موجه می نماید: تمایز فعالیت هایی که ذیل ایدۀ پیشرفت اسلامی-ایرانی انجام می شود، با تعینات ایدۀ توسعۀ سرمایه داری متقدم و متاخر در ایران چیست؟ برای ملموس شدن این پرسش، شما می توانید به شباهت ها و تفاوت های دو ایدۀ زیر توجه کرده و قضاوت کنید؛ ایدۀ اول، ایده هایی است که دکتر مجتبی لشکربلوکی، در سال های اخیر دنبال کرده است. لشکربلوکی، مشاور وزاری اقتصادی و دارایی دولت یازدهم و دوازدهم (آقای حسن روحانی) بوده و چنانکه در زندگی نامه اش آمده است، البته فردی به شدت متدین و مذهبی است. ایده های او، دربارۀ توسعه، بسیار کاربردی است و البته تحذیری هم ندارد که خود را مدافع ایدۀ توسعه بداند. http://lashkarbolouki.com/ ایدۀ دوم، مربوط به آقای دکتر محسن دوباشی است که در سال گذشته، به عنوان رئیس شورای سیاستگذاری رویداد ملی نوپیا، این رویداد را با حمایت ستاد اجرایی فرمان امام (ره) و دکتر محمد مخبر، معاون اول ریاست جمهوری دولت سیزدهم برگزار کرده اند. شاید مهمترین ایدۀ دوباشی که در وب سایتش نیز بر آن تاکید شده، برجسته سازی نوآوری اجتماعی است. با این حال او و ایده اش عمدتاً ذیل ایدۀ پیشرفت ایران معرفی می شوند. https://dobashi.ir/ https://www.noupia.ir/ بررسی تمایزات این دو ایده، فارغ از حضور چهره های سیاسی و مخصوصاً از حیث منطق عملکرد و البته با نظر به تجربۀ دولت سازندگی در دهۀ هفتاد، می تواند موضوع پژوهشی برای ترسیم آیندۀ دقیق تری از ایران اسلامی باشد. با این حال، علیرغم اهمیت این پرسش، مخصوصاً با نظر به تجربۀ دهۀ هفتاد و هشتاد، بعید می نماید که در کوران رویدادهای پرشور و پرهیجان اتوپیایی، پرسش از این تمایزات، بیش از سطح منازعات سیاسی، رهاوردی داشته باشد، اما اقتضاء مسئولیت تاریخی، دستکم طرح این پرسش را لاجرم می ساخت. https://eitaa.com/mojtamaona