eitaa logo
موکب الامام حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام تکاب)
270 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.4هزار ویدیو
218 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆یکی از شیخ از اونقل می کندکه فرمود: 🔆 در جمعه ی تهران، شب ها می نشستم و حمد و سوره ی مردم را درست میکردم. دو بچه با هم دعوا می کردند یکی از آنها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخوردند آمد من نشست. 🔆 من از استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم، و این کار آن شب، همه ی وقت مرا گرفت. 🔆 شب بعد نزدم آمد و گفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیاو لیمیا دارم و آمده‌ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهید. 🔆 به او دادم: نه! اگر این ها به درد میخورد به من نمیدادی! کتاب کیمیای محبت ص52
💠💠💠 💎زلال سخن ✍۱۷ ماه مبارک رمضان، سالروز ساخت مقدس جمکران 👈چرا به مسجد جمکران نمی‌آیی؟ عده‌ای از پاکان و نیکان با حضرت صاحب عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف سؤال و جواب می‌کنند و حاجت می‌طلبند و جواب می‌گیرند و در مسجد جمکران، صدای آن حضرت را می‌شنوند! آقایی را که در بیداری دیده بودم، در خواب به من فرمود: چرا به مسجد جمکران نمی‌آیی؟ در محضر ، ج۲، ص۸۶ @darseakhlaghebozorgan 💐 @kanoontakab
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | اگر از عقب مسجد، صدای کودک نیامد، این محله عقبه ندارد! ⁉️ اگر ما مسجدی‌ها می‌دیدیم که کودکی به نام امام حسن روی دوش رفت چه می‌کردیم؟ 🔹 برای نسل خود مسجد را تقویت کنید! _________________ 🔶 برشی از سخنرانی به مناسبت ۳۰مرداد، روز جهانی
✅ بچه ها باید باشند...‼️ مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام کوچک بود و شلوغ. پیرمردها از شیطنت و سر و صدای هر روزه بچه ها شاکی و کلافه بودند و می گفتند "بچه ها را به مسجد نیاورید، اذیت می کنند." خبر به آیت الله خوشوقت رسید. حاج آقا گفتند "هرکس اذیت می شود، مسجد نیاید، بچه ها باید باشند..." ༺🦋 @tosheh313
هدایت شده از مسجدی ها
🔹کسی که زندگی اش با سه روز ماندن در آغاز شد امیرالمؤمنین است... 🔻ولادت در مسجد 🔻پرورش در مسجد 🔻ازدواج در مسجد 🔻زندگی در جوارمسجد 🔻حکومت در مسجد 🔻شهادت در مسجد 💠شیعیان امیرالمؤمنین چه رابطه ای با دارند؟ 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 @masajed313
📸| | 🔰مراسم جشن خودمونی میلاد امام علی علیه السلام با حضور بسیجیان پایگاه شهید کاظمی درمسجد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شماره 2 تکاب🌹 💠| 💠| 💠| 💠|(ع) 💠| مقاومت_شهید کاظمی 💠| امیرالمومنین شماره2 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌐https://eitaa.com/hose_chamran
✅ بچه ها باید باشند...‼️ مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام کوچک بود و شلوغ. پیرمردها از شیطنت و سر و صدای هر روزه بچه ها شاکی و کلافه بودند و می گفتند "بچه ها را به مسجد نیاورید، اذیت می کنند." خبر به آیت الله خوشوقت رسید. حاج آقا گفتند "هرکس اذیت می شود، مسجد نیاید، بچه ها باید باشند..." ༺🦋https://eitaa.com/mokeb_javanan_takab
👓 پیام رهبر انقلاب درپی حجت‌الاسلام صباحی امام جمعه کازرون 🔹با تأثر خبر امام جمعه‌ی محترم کازرون جناب حجةالاسلام حاج شیخ محمد صباحی رحمةالله‌علیه را دریافت کردم. 🔹ایشان عالم محبوب و مقبول شهر، و برخوردار از حسن اخلاق و رفتار، و دارای روحیه‌ی مردمی معرفی شده‌اند و فقدان امثال ایشان تأسف‌انگیز است. 🔹طبق اطلاع، جنایت بوسیله‌ی یک مجرم صورت گرفته است. به خانواده‌ی گرامی و ارادتمندان و دوستان ایشان تسلیت عرض میکنم و علو درجات برای وی مسألت مینمایم. ❌ پی‌نوشت: حقیقتا پیام رهبری خط بطلانی بود بر بی‌تدبیری رسانه‌ها خصوصا رسانه‌های انقلابی! از سایرین توقعی نیست اما در مظلومیت روحانیت همین بس که تا قبل از پیام رهبر انقلاب بارها و بارها خط خبری این بود دار فانی را وداع گفت! درگذشت! در و از پشت هدف گلوله شد ولی حتی از لفظ برای او خودداری کردند😔 امیدوارم درس عبرتی شده باشد و آخرین باری باشد که اینطور در اخبار مظلومیت روحانیت را شاهد باشیم @HozeTwit https://eitaa.com/mokeb_javanan_takab
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مرحوم نادر طالب‌زاده: محل تفکر است، مساجد باید از قبل از اذان صبح تا آخر شب باز باشند. مسجد را اگر بستید، جلوی خلاقیت را گرفتید! 🔰حالا شما مقایسه کنید: ساعت کار قهوه‌خانه‌ها حدود ۱۷ ساعت در شبانه‌روز ساعت کار کافه‌ها حدود ۱۵ ساعت در شبانه‌روز ساعت کار پاساژها حدود ۱۳ ساعت در شبانه‌روز ساعت کار گیم‌نت‌ها حدود ۱۲ ساعت  در شبانه‌روز ‼️اما ساعت کار اکثر مساجد: حدود ۴ ساعت در شبانه روز ❌کدام جبهه پرکارتر است؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🎬
📜 وقتی پیرمرد یهودی در قیامت به‌خاطر حق‌الناس آشیخ علی زاهد را بازخواست کرد! 🔻مرحوم آیت‌الله یکی از بزرگان بود، ایشان از شاگردان مرحوم آیت‌الله بود، جایگاهی که ایشان در میان علمای نجف داشت، مانند جایگاه مرحوم در بین علمای بود، علمای نجف در نمازهای جماعت ایشان حاضر می‌شدند و با افتخار به ایشان اقتدا می‌کردند. 🔹یک از به زیارت (ع) در نجف مشرف شد، در نجف پول او را دزدیدند، دست این تاجر که از افراد آبرومند بود، خالی شد، حیران مانده بود که چه کند، خجالت می‌کشید موضوع را به کسی بگوید، وقتی به حرم مشرف شد با امیرالمؤمنین (ع) درددل کرد که آقا! من زائر شما هستم، آبرویم را حفظ کن، من نمی‌توانم برای پول به کسی رو بیندازم. 🔸شب وقتی خوابید، در خوابش امیرالمؤمنین (ع) را دید، حضرت به ایشان فرمود فردا ظهر به مسجد آشیخ علی زاهد برو و پولت را از او بگیر، این تاجر از خواب بیدار شد و چون اصلاً چنین اسمی به گوشش نخورده بود، از اطرافیان پرسید که شیخ علی زاهد کیست؟ به او گفتند ایشان از علمای نجف است، رفت و مسجد ایشان را پیدا کرد، اما خجالت کشید ماجرا را برایشان تعریف کند. ▫️باز هم به حرم امیرالمؤمنین (ع) رفت و درخواستش را به حضرت گفت، شب دوم نیز همان خواب را دید و حضرت به او فرمود برو پولت را از شیخ علی زاهد بگیر، باز هم از خواب بیدار شد و به رفت و باز خجالت کشید ماجرا را برای شیخ علی زاهد تعریف کند. 🔻روز بعد باز هم به حرم رفت و شب مجددا همان خواب شب‌های گذشته را دید، دیگر مطمئن شد که باید به محضر شیخ علی زاهد برود و حرفش را بزند، پس از نماز جماعت وقتی اطراف شیخ علی زاهد خلوت شد، نزد او رفت و داستان را تعریف کرد، شیخ علی زاهد به او گفت برو فردا بیا. 🔹 تاجر رفت و فردا آمد، فردا بین‌الصلاتین مرحوم آشیخ علی زاهد رو به نمازگزاران کرد و از اهمیت گفت، سپس گفت ای مردم می‌خواهم حکایتی از خودم برایتان تعریف کنم، من بیست سال قبل به مشرف شده بودم، در آنجا کفشم خراب شد و نیاز به تعمیر داشت، سراغ کفاشی را گرفتم، یک مغازه‌ای را به من نشان دادند که یک در آن کفاشی می‌کرد. رفتم و کفشم را دادم و برایم تعمیر کرد، وقتی خواستم حساب کنم درشت دادم و او پول خرد نداشت که بقیه پولم را به من برگرداند و به من گفت برو پولت را خرد کن و بعدا برایم بیاور، من رفتم و فردا پولم را خرد کردم و گفتم بروم آن کفاش را بدهم. 🔸به رفتم و دیدم کرکره مغازه پایین است، از همسایه‌ها پرسیدم این پیرمرد چه ساعتی مغازه‌اش را باز می‌کند؟ گفتند او دیشب از دنیا رفته است، با خودم گفتم حالا چه کنم؟ به ذهنم رسید پول را از زیر کرکره به داخل مغازه بیندازم تا ورثه آن را بردارند، همین کار را کردم. ▫️شب در دیدم که به پا شده و به حساب و کتاب ما رسیدگی کردند و من در مجموع اهل شدم، دو را مأمور کردند تا مرا به بهشت ببرند، با خوشحالی داشتم به سمت بهشت می‌رفتم، یک مرتبه دیدم یک آدمی که سرتاپایش است، از روبرو به سمت من می‌آید، ترس وجود مرا فرا گرفت. 🔻وقتی این مرد به من نزدیک شد، گفت آشیخ علی زاهد کجا می‌روی؟ گفتم به بهشت می‌روم، گفت مرا می‌شناسی؟ گفتم نه، گفت من همان پیرمرد یهودی هستم که به من بدهکار بودی، پولت به دست من نرسید، گفتم حالا چکار کنم، من که اینجا پولی ندارم، گفت پول می‌خواهم چکار؟ گفتم حالا چه کنم؟ 🔹گفت باید اجازه بدهی من دستم را به سینه تو بزنم تا قدری از حرارت و آتش من کاسته شود، گفتم نه من تحمل ندارم، خلاصه قدری با هم بحث کردیم و نهایتا راضی شدم به اینکه او نوک انگشتش را به سینه من بزند تا قدری از آتش او به من منتقل شود و دست از سرم بردارد. 🔸به محض اینکه او انگشتش را به سینه من زد، من از سوز آتش فریاد کشیدم و از خواب بیدار شدم، دیدم سینه‌ام واقعا می‌سوزد، پیراهنم را کنار زدم و دیدم زخم سوختگی روی سینه‌ام هست؛ بیست سال است که این زخم روی سینه من مانده و خوب نشده است، این حکایت من است، پولی را که باید به می‌رساندم کوتاهی کردم و از کرکره مغازه به داخل انداختم و این بلا بر سرم آمد. ▫️آشیخ علی زاهد سپس به مردم گفت این تاجری که امروز در جمع ماست، می‌گوید کیسه پولش را در نجف دزدیده‌اند و درمانده شده است، اگر کسی که پول ایشان را دزدیده، در جمع ماست، خطاب به او می‌گویم که پول را به صاحبش برسان، حق دیگران را ضایع نکن. 🔻آشیخ علی زاهد این را گفت و نماز عصر را خواند، بعد که جمعیت متفرق شدند، یک آقایی این تاجر را به کناری کشید و کیسه پولی را در دستش گذاشت و گفت پولت را بگیر. 📝 | ۲۷ مردادماه ۱۴۰۴ ✅ https://eitaa.com/mokeb_javanan_takab