eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
236.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
70 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق، یه نفر دیگه داره برای داشتنِ همین چیزایی که تو نادیده میگیری، دعا میکنه! قدر داشته‌هاتو بدون لطفا🧡 صبحِ قشنگت بخیر🌱 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
📚حماسه غلامی سیاه جون در مدينه غلام و برده بود، حضرت علي (علیه السلام) او را از صاحبش خريد و به ابوذر غفاري بخشيد، او درخدمت ابوذر بود، و پس از شهادت ابوذر در تبعيدگاه ربذه ، در خدمت امام حسن (ع) بود، و پس از شهادت امام حسن (ع) در خدمت امام حسين (ع) بود. او همراه كاروان حسيني از مدينه به سوي كربلا آمد. جون ، در روز عاشورا به حضور امام حسين (ع) آمد و اجازه رفتن به ميدان براي جنگ با دشمن را طلبيد، امام به او فرمود: اي جون ، تو بخاطر آسايش در زندگي ، به ما پيوسته اي ، اينك آسايشي در ميان نيست ، اجازه داري كه از اينجا بروي و خود را از معركه نجات دهي. جون خود را روي دو پاي امام حسين عليه السّلام انداخت و پاهاي آن حضرت را مي بوسيد و مي گفت : اي پسر پيامبر! آيا سزاوار است كه من در رفاه ، كنار سفره شما بنشينم و اكنون شما را رها سازم ، بدن من بدبو، و خاندانم ناشناخته ، و رنگ بدنم سياه است ، به من لطفي كن ، آيا مي خواهي شايستگي بهشت را نيابم و در نتيجه بدنم خوشبو، و سفيد و خاندانم شريف نگردند؟! سوگند به خدا از شما جدا نمي شوم ، تا خون سياه من با خون شما درآميزد. وقتي كه امام حسين (ع) آمادگي جون را دريافت ، به او اجازه رفتن به ميدان را داد. جون چون قهرماني بي بديل به سوي ميدان تاخت و همچنان پياپي بر دشمن حمله مي كرد و مي جنگيد، به گونه اي كه بيست و پنج نفر را به هلاكت رساند، سپس به شهادت رسيد. امام حسين (ع) به بالين او رفت و در كنار جسد پاك و بخون طپيده اش اين دعا را كرد: خدايا چهره جون را زيبا، و پيكرش را خوشبو گردان و او را با محمد و آلش (ع) محشور فرما و بين او و محمد و آلش آشنائي بيشتر عطا كن . به بركت دعاي امام ، آنچنان بدن پاكش خوشبو شد، كه در قتلگاه ، بوي خوش پيكر او خوشبوتر از مشك و عنبر به مشام مي رسيد. و از امام سجاد (ع) نقل شده فرمود: آن قبيله اي كه پيكرهاي شهداي كربلا را دفن كردند، بعد از چند روز، بدن جون را يافتند كه بوي مشك از آن ساطع بود. اين بود حماسه يك غلام سياه ، و سرانجام درخشان و نوراني او. 📙 داستان دوستان(نوشته ی محمد محمدی اشتهاردی) 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
💠🌼💠 تواضع بی‌نظیر حجت‌الاسلام قرائتی تعریف می‌کردند: در نوفل لوشاتو خدمت امام بودم، برای تجدید وضو بلند شدم. آنجا دو سه تا دستشویی بود. به یکی از آن‌ها که وارد شدم، دیدم خیلی کثیف است. رغبت نکردم و صبر کردم که به دستشویی دوم بروم. در این فاصله متوجه شدم آقایی که عرقچین به سر داشت، از کنارم رد شد و به همان دستشویی وارد شد که من رفته بودم. بعد متوجه شدم خود امام بود که در توالت را باز کرده، آستین قبا و دامن آن را بالا زده بود و آنجا را با شیلنگ تمیز می کرد و می‌شست!! 📚 برداشت‌هایی از سیره امام، جلد ۲، صفحه ۲۴۹ 💠🌼💠 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان پذیرایی امام علی علیه السلام از مهمان فقیر - حجت الاسلام رفیعی 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‌ 🔅افطاری مورد علاقه‌ی امام خامنه‌ای🔅 🔹رهبر انقلاب نقل می‌کنند: ماه رمضان ۱۳۹۰ (قمری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شد؛ چون از کودکی این ماه را دوست داشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادی‌آور سر سفره‌ی افطار در کنار خانواده، با سماوری که در برابر ما می‌جوشید، در خاطرم گذشت. خوردنی‌های سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه مختص خود را (غذای معروف مشهدی‌ها) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست داشتم. 🔹ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی‌کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوع‌تر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. روز دوم، نگهبان بسته‌ای به من داد. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آن‌ها میل دارم، برایم فرستاده شده است. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را فرستاده بود. همچنین در همان روز، از منزل برایم وسایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشمزه و مطبوعی بود که به قدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانی‌ها فرستادم. 📚 کتاب خون دلی که لعل شد. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
💠🌿 حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی می‌شد. البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند. ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان می‌شدند و به دنبال طرف می‌فرستادند و از او عذرخواهی می‌کردند و گاهی برای جلب محبت او کمک‌های مالی نیز می‌نمودند و از این رو در میان دوستان، این مزاح معروف شده بود که: «عصبانیت آیت الله بروجردی مایه‌ی برکت است.» گاه به این هم قناعت نمی‌کردند، روز بعد هنگامی که بر تدریس می‌نشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی می‌کردند. 📚 داستان دوستان، جلد ۵، صفحه ۸۰. 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
🔹⚜🔹 ، یک داستان آفتاب روی سرش باقدرت پنجه می‌کشید. قلبش مالامال درد بود. مدت‌ها بود آرزوی مرگ در سینه‌اش نشسته بود و تلخی دنیا در کامش. چاره را در همنشینی و هم زبانی با امام دید. به حضور امام صادق -علیه السلام- که رسید، زبان گشود و گفت: «از دنیا ملول و خسته شده‌ام و از درگاه خداوند آرزوی مرگ می‌کنم». امام صادق -علیه السلام- ، با مهربانی نگاهی به چهره‌ی افسرده‌اش کرد و فرمود: «آرزوی مرگ نکن. بلکه از خدا آرزوی زندگی کن تا او را اطاعت کنی نه گناه. اگر در دنیا زنده بمانی و اطاعت خدا کنی، برای تو بهتر از آن است که بمیری که نه گناه کنی و نه اطاعت». گوشه‌ی چشم امام به قرآن بود؛ همان آیه که در آن آمده است: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﻣﺎیه‌ی ﺯﻳﺒﺎیی‌ﺍﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺭﻓﺘﺎﺭ میﻛﻨﺪ. 📚 گنجینه معارف، صفحه ۴۴۹ سوره کهف، آیه ۷ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم / داستانی از عنایت امام علی علیه السلام به محرومین - حجت الاسلام نظری منفرد 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
‌┄┅═✧❁🔅 🔅خاطرات امام خامنه‌ای از شب‌های ماه مبارک رمضان در زندان‌های رژیم پهلوی🔅 🔹شب‌ها، شب‌های ماه رمضان بود. برادران خوزستانی پس از افطار در راهروی زندان جمع می‌شدند؛ پتو می‌انداختند؛ چای درست می‌کردند و قلیان می‌کشیدند. من از داخل سلول آن‌ها را نگاه می‌کردم. بعد که به من هم اجازه‌ی بیرون آمدن به راهرو را دادند، در برنامه‌های آن‌ها شرکت می‌کردم. قرار شد هر شب برای آن‌ها صحبت کنم. بعد هم سید کاظم -یکی از آن‌ها که صدای خوبی داشت- به خواندن مداحی و مرثیه‌خوانی بپردازد و طبق معمول به ذکر مصیبت امام حسین (ع) برسد. صحبت‌های من به صورت غیرصریح، متضمن محکوم‌سازی رژیم حاکم بود. درباره‌ی زندگی امیرالمؤمنین علی (ع) و عدالت آن حضرت و نیز ویژگی‌های حاکم اسلامی، سخن می‌گفتم. آن‌ها از این سخنان خشنود و خوشحال می‌شدند. تعجبی هم نداشت؛ زیرا این سخنان متناسب با آرمان‌های آن‌ها و امیدها و رنج‌هایشان بود. 📚 شماره صد و نود و هشتم نشریه خط حزب‌الله ‌ 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍
✨مردم به ندرت به "موفقیت" دست می یابند! مگر آنکه از کاری که می کنند لذت ببرند...! 👳‍♂️‍ @mollanasreddin 👳‍♂️‍