eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
241.7هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گویند روزی یک نقاش بزرگ در عرض سه دقیقه یک نقاشی کشید و قیمت هنگفتی بر روی آن گذاشت! خریدار با این قیمت گذاری مخالفت کرد و این قیمت‌ را برای سه دقیقه کار ، منصفانه ندانست ... نقاش بزرگ در پاسخ او گفت : این کار در واقع در سی سال و سه دقیقه انجام گرفته ، سی سالی که به آموزش و پیشرفت فردی و تجربه اندوختن گذشت و تو ندیدی به اضافه‌ی این سه دقیقه که تو دیدی! برخی افراد گمان می‌کنند که افراد موفق از خوش شانسی ، استعداد ذاتی ، یا نعمت الهی خاصی برخوردارند ، اما در واقع پشت هر موفقیت پایدار ، مدت‌ها تلاش طاقت فرسا وجود دارد. 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
⚠️بلغم همون سردیِ بدنهِ🥶🚫 خودتون میدونید که اگر بلغم در عضوی بالا بره بیمار میشین:🤧😷 🔸در روده باعث: یبوست😖 🔸در معده باعث: نفخ😰 🔸در مفاصل باعث: روماتیسم و..😱 از جمله موارد تاثیر گذار میشه به کم شدن میل جنسی، ترشحات سفید رنگ رحم ،ناباروری و ...اشاره کرد. 💥هدف مابهبودڪیفیت زندگے شماست با من در ارتباط باش📢📢📢 https://eitaa.com/joinchat/2544959632C431da444a7
عاشق به شب بمُردی والله که جان نبردی الا خیالِ خوبت شب می‌کند عیادت... مولانا🌱 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
اگه بچه ی زیر ۱۱ ساله دارید و نمیدونین باهاش چی بازی کنید، و چطوری سرگرمش کنید، حتما عضو این کانال بشین. 🎈 بزرگترین کانال ایده های بازی و کاردستی در ایتا با بیش از ۱۰۸ هزار عضو😍 🦋 انواع بازی و سرگرمی خلاق 🦋 کاردستی های جذاب و نقاشی 🦋 شعر و قصه 🦋 کاربرگ هوش و خلاقیت و کلی ایده ی جذاب برای سرگرم کردن بچه ها اینجاست🥰👇 http://eitaa.com/joinchat/993853440C44cdd49eab لطفا جهت عضویت، بعد از ورود به کانال روی گزینه پیوستن بزنید.👆 ❌کپی بنر حرام ❌
بزرگی گفته است: بهترین افراد، کسانی هستند که از نیکی و سعادت دیگران شاد شوند 👳 @mollanasreddin 👳
هنگام مواجه شدن با مشکل، یادت باشد که حتما راه حلی وجود دارد. بعد از هر سقوطی، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد. ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن. برای بیرون آمدن از یک اتاق؛ باید در را پیدا کنی، نه این که به دیوارها فکر کنی !!!🙂 👳 @mollanasreddin 👳
من آن ستاره‌ی شب‌زنده‌دار امیدم که عاشقان تو تا روز می‌شمارندم چه جای خواب که هرشب محصّلان فراق خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم... هوشنگ ابتهاج✨ 👳 @mollanasreddin 👳
پیرمرد که تازه باز نشسته شده بود، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می‌رفت تا این که مدرسه‌ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاس‌ها، سه تا از پسرهای دبیرستانی در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می‌زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می‌کردند و سروصداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می‌شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعطیل شد، پیرمرد دنبال بچه‌ها رفت و آن‌ها را صدا کرد و به آن‌ها گفت: «بچه‌ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می‌بینم شما این‌قدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار رو می‌کردم. حالا می‌خوام لطفی در حق من بکنید؛ من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدوم از شما میدم که بیایید این‌جا و همین جوری سر و صدا راه بندازید. بچه‌ها خوشحال شدند و با کمال میل قبول کردند و چند روزی به این کارشان ادامه دادند، تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: «ببینید بچه‌ها، متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگیِ من اشتباه شده و من نمی‌تونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم، از نظر شما که اشکالی نداره؟» بچه‌ها گفتند: «۱۰۰ تومن؟ اگه فکر می‌کنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم این‌همه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کورخوندی، ما نیستیم.» و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد…“ 👳 @mollanasreddin 👳
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهری دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده‌اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده‌است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جاماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آن‌ها به استاد گفتند: «ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آن‌جایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمانی طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.» استاد فکری کرد و پذیرفت که آن‌ها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد، آن‌ها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آن‌ها خواست که شروع کنند. آن‌ها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت، سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: «کدام لاستیک پنچر شده بود؟» 👳 @mollanasreddin 👳