#اشک_یتیم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
#پروین_اعتصامی
👳 @mollanasreddin 👳
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
بکاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن
برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانهاي نپیمودن
رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دریکه فتنهاش اندر پس است نگشودن
#پروین_اعتصامی
👳 @mollanasreddin 👳
بلبلی شیفته میگفت به گل
که جمال تو چراغ چمن است
گفت، امروز که زیبا و خوشم
رخ من شاهد هر انجمن است
چونکه فردا شد و پژمرده شدم
کیست آنکس که هواخواه من است
#پروین_اعتصامی
👳 @mollanasreddin 👳
🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرش
نیست امّید، که همواره نفس بر گردد
گر دو صد عمر شود پرده نشین در معدن،
خصلتِ سنگِ سیه نیست که گوهر گردد
نه هر آنرا که لقب، بوذر و سلمان باشد
راست کردار ، چو سلمان و چو بوذر گردد
نخورَد هیچ توانگر، غمِ درویش و فقیر
مگر آنروز که خود ، مُفلس و مُضطر گردد
مرو آزاد، چو در دام تو صیدی باشد
مشو ایمن، چو دلی از تو مکدّر گردد
نه هر آن غنچه که بشکفت، گل سرخ شود
نه هر آن شاخه که بَررَست، صنوبر گردد
گر که کار آگهی، از بهر دلی کاری کن
تا که کار دل تو نیز ، میسّر گردد...
🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁
#پروین_اعتصامی
#شعر
👳 @mollanasreddin 👳
سر و عقل گر خدمت جان کنند
بسی کار دشوار ک آسان کنند
بکاهند گر دیده و دل ز آز
بسا نرخها را که ارزان کنند
چو اوضاع گیتی خیال است و خواب
چرا خاطرت را پریشان کنند
دل و دیده دریای ملک تنند
رها کن که یک چند طوفان کنند
به داروغه و شحنه جان بگوی
که دزد هوی را بزندان کنند
نکردی نگهبانی خویش، چند
به گنج وجودت نگهبان کنند
چنان کن که جان را بود جامهای
چو از جامه، جسم تو عریان کنند
به تن پرور و کاهل ار بگروی
ترا نیز، چون خود تن آسان کنند
فروغی گرت هست ظلمت شود
کمالی گرت هست نقصان کنند
هزار آزمایش بود پیش از آن
که بیرونت از این دبستان کنند
گرت فضل بوده است رتبت دهند
ورت جرم بوده است تاوان کنند
گرت گله گرگ است و گر گوسفند
ترا بر همان گله چوپان کنند
چو آتش برافروزی از بهر خلق
همان آتشت را بدامان کنند
اگر گوهری یا که سنگ سیاه
بدانند، چون ره بدین کان کنند
به معمار عقل و خرد تیشه ده
که تا خانه جهل ویران کنند
برآنند خودبینی و جهل و عجب
که عیب تو را از تو پنهان کنند
بزرگان نلغزند در هیچ راه
کاز آغاز تدبیر پایان کنند
#شعر
#پروین_اعتصامی
👳 @mollanasreddin 👳