#شعر
در جنگلی زردفام دو راه از هم جدا می شدند
و افسوس! که نمی توانستم هر دو را بپویم
چرا که فقط یک رهگذر بودم
ایستادم
و تا آنجا که می توانستم به یکی خیره شدم
تا جایی که در میان بوته ها گم شد
پس بی طرفانه آن دیگری را برگزیدم
شاید به خاطر اینکه پوشیده از علف بود
و می خواست پنهان بماند
اگر چه هر دو یکسان لگدکوب شده بودند
و هر دو در آن صبحگاه همسان به نظر می رسیدند
پوشیده از برگ، بی رد پایی بر آنها
آه
من راه نخستین را برای روز دیگر گذاشتم
با آنکه می دانستم که هر راهی به راهی دیگر می رسد
شک داشتم که دیگر باز نتوانم به آن بازگردم
سال های سال بعد
روزی با حسرت به خود خواهم گفت:
در جنگلی دو راه از هم جدا می شد و من
آری من! راهی را در پیش گرفتم که رهگذر کمتری داشت
و تمامی تفاوت در همین بود...
#رابرت_فراست
ترجمه: #پیرایه_یغمایی
📷 #عکس: #آنسل_آدامز
👳 @mollanasreddin 👳