eitaa logo
ملاصدرای سیاسی
307 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
41 فایل
«سیاست ما عین دیانت ماست» کانال روبیکا: https://rubika.ir/mollasadrasyasi
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 امام رضا(ع) فرمودند: هرگاه که بندگان، گناهان تازه ای پدید آورند که سابقه نداشته است، خداوند بلای تازه ای برایشان پیش می آورد که قبلا نمی شناختند. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۷۰ (۴) 🌹شهید روح الله. قربانی برای من هدیہ امام رضا (ع) بود👇 همسری کہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین (ع) او رابگیرد وصف نشدنی است. من عروس چنین مردی بودم با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد انجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم گفتم: یا امام رضا (ع) اگر مردی متدین واهل تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم یک ماه بعداز اینکہ از مشهد برگشتم روح الله امد خواستگاری ام... و شدم عروس امام رضا(ع)... 🌹شهید مهدی صابری توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیدن به سن 30 سال، بعد از علی اکبر (ع) برایم ننگ است.... مادرش می گفت: آخرین بار که از سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقا خونه ایستاده و می خنده. ازش پرسیدم: چیه مادر؟ چرا می خندی؟...گفت: مادر! امضای شهادتم رو از (ع) 💕 گرفتم... بهش گفتم: اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم. مهدی دستش رو به سمت آسمون بلند کرد و گفت: مادر خدا هست🌷 🌷امام رضا (ع) به من فرمودند: «من ضامن احمد هستم!»👇 💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پرونده‌ای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش می‌‌افزایم.»... گویا همان روز احمد می‌‌خواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسه‌های مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت:‌ «مادرجان!ناراحت نباش.!» 💥احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمی‌بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»... با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»... احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می‌‌کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی‌بی زینب سروده بود: ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌‌رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌‌رود. و با یاد زینب(س) به خود تسلی می‌‌دادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی‌ ‌بی‌تاب بود و بی‌قراری می‌‌کرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمی‌گذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهره‌های نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافه‌ای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت:‌ «بپوش، مگر نمی‌دانی احمدت شهید شده است؟»... شروع کردم به گریه و بی‌قراری کردن و احمد را صدا می‌‌زدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) بودند و برای پسر شما عزاداری می‌‌کردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده‌ تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچه‌های ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:‌«این خلبان احمد بوده است. بی‌تابی‌های پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه می‌‌کردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید» راوی; مادر .
🌴به مناسبت ولادت مطالبات امام رضا علیه السلام از شیعیان 🔹یکی از یادگارهای زیبا و مهمی که از امام (ع) به پیروان خویش رسیده است، پیامی است که عبدالعظیم حسنی آن را روایت کرده است. روزی حضرت رضا (ع) چند نکته مهم به او آموختند و به او یادآور شدند تا آن را به شیعیان و یاران ابلاغ کند. این پیام سبک زندگی دینی و اخلاق اجتماعی را می آموزد. 🔺امام رضا عليه السلام به عبدالعظيم فرمود :به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو شيطان را بر خود مسلّط نكنند و آنها را به راستگويى در گفتار ، اداى امانت ، سكوت و ترك منازعه در چيزهاى بيهوده فرمان ده و نيز با ديدار يكديگر و آمد و شد با هم كه اين عمل موجب نزديكى به من مى شود . دوستان من نبايد اوقات خود را به مخالفت و دشمنى با يكديگر مشغول سازند . من سوگند ياد كرده ام كه هر كس مرتكب اين گونه كارها شود و يا بر يكى از دوستانم غضب كند ، از خداوند بخواهم تا وى را در دنيا به سخت ترين عذاب گرفتار سازد و در آخرت از زيانكاران خواهد بود . دوستان مرا متوجه كن كه خداوند نيكوكاران آنها را آمرزيده و از بدكاران آنان در گذشته ، مگر كسانى كه شرك آورده و يا يكى از دوستان مرا رنجانده اند و يا بدخواه اويند . پروردگار از اين گونه اشخاص نخواهد گذشت و آنها را نمى بخشد ، مگر اينكه از نيت خود برگردند . اگر كسى از اين حالت بازگشت مورد آمرزش خداوند قرار خواهد گرفت؛ ولى اگر در اين حال باقى ماند ، خداوند روح ايمان را از دل او خارج خواهد ساخت و از ولايت من نيز بيرون مى رود و از دوستى ما اهل بيت هم بهره اى نخواهد داشت ، و من از اين شقاوت به خدا پناه مى برم . 🔹شرح : سرچشمه‌های اخلاق از نظر عارفان به صداقت، احسان و تواضع بر می گردد. هر سه این اصول اخلاقی در این توصیه امام رضا علیه السلام آمده است. رویکرد روایت اخلاق اجتماعی و سبک زندگی جمعی است. امام رضا عليه السلام در اين حديث به دوستان خود سلام مى رساند. پس از سفارش به دورى از شيطان و جلوگيرى از تسلط او چند فرمان اخلاقى مى دهد كه به ترتيب عبارت اند از : ۱ . راستى؛ ۲ . اداى امانت؛ ۳ . سكوت؛ ۴ . ترك مجادله؛ ۵ . ديدار دوستان؛ ۶ . پرهيز از اختلاف؛ ۷ . آزار نرساندن؛ ۸ . بدخواه نبودن .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
طراحی موشک در حرم!!! ♨️ ماجرای جالب ساخت موشک دوربرد در حرم علیه‌السلام 💢 موشکی که روسیه به ایران نفروخت! برشی از سخنرانی به مناسبت سالروز شهادت شهید طهرانی مقدم،
🔴 وقتی شهادتت حتی مخالف برانداز رو منقلب می‌کند پیام عذرخواهی پیجی که از اغتشاشات سال قبل تا الان از مهسا امینی و نیکا شاکرمی، توماج صالحی گفته بود و سنگ آنها را به سینه میزد و تا می‌توانست نظام و رئیس جمهور رو تخریب کرده و الان پشیمان است و تمام پست‌های پیجش رو پاک کرده برای تشییع به تهران آمده. او نوشته است : "هیچوقت فکر نمیکردم یه همچین روزی برسه برای من که از کسی که بیشترین انتقاد رو بهش داشتم اینجوری شرمنده بشم من خیلی بهت تهمت زدم من با "ناهار" خوردی ‌ها خندیدم من بدون اینکه سرچ کنم بهت گفتم شش کلاسه من میدونم که شاید خیلی از مخاطبام منو دیگه با این پست نخوان... عیبی نداره من اشتباه کردم برای معذرت خواهی فردا میام نه که بگم نقد ندارم به جریانی که تا الان بهش میگفتم آخوند الان هم به خیلی از آخوند‌های دوزاری نقد دارم و ازشون بدم میاد اما رئیسی؟ نه...! رئیسی سه روزه خواب رو از چشمام گرفته... حلالم کن سید من قول میدم جبران کنم:) و این صفحه هم به زودی تمام پست‌هاش پاک میشه و میخوام بیشتر تحقیق کنم، میخوام حرف‌های طیفی که بهشون اجازه حرف زدن نمیدادم هم بشنوم.. میخوام قصه توماج و مجیدرضا و مهسا رو دوباره بشنوم اما از زبون دیگه من به این تشییع تبریز غبطه خوردم همیشه میخواستم آدم بزرگی رو از نزدیک ببینم اما نمیدونستم یه نفر انقد میتونه بزرگ باشه و درک نشه چقدر برام خنده داره که دیگه حس جالبی نداره که با تمسخر بگم : عرزشی... اما یه صحبت با مخاطبام: میخواستم لحظات شاد و خوب و حتی تلخی رو کنار هم داشته باشیم اما فکرم نسبت به اینکه چی خوبه و چی بد فکر کنم عوض شده.. ببخشید منو و حلالم کنید اصلا هم ناراحت نمیشم اگر بخواید ترک کنید پیج من رو و میدونم که به عقیده‌ همدیگه احترام میذاریم خلاصه که امیدوارم حال دلتون خوب باشه و برای اولین بار هشتگ هایی که برام نامانوس بودن..: