امتداد حکمت در فلسفه ابنسینا
🔺شماره اول
♻️ ناموس / nomos
🔸از مقایسه میان فارابی و ابنسینا در ناحیه حکمت عملی به دست میآید که، ابنسینا علیرغم اهتمام ویژه و پرمایهای که در حکمت نظری دارد، اما در بخش حکمت عملی بسیار رقیق عمل کرده است. با این وجود، نکاتی در کلمات او طرح شده است، که برای پژوهنده فلسفی، مجال دقت و تعمق را فراهم میسازد. یکی از آن نکات، مفهوم «ناموس» در اندیشه اوست. این مفهوم در کلمات #فارابی موجود است (الفارابى فى حدوده و رسومه، ص: ۶۰۲)، لیکن در کتابهای مربوط به سیاسات، طرح نشده است و شاید بتوان گفت این مفهوم در متن اندیشه سیاسی و اجتماعی فارابی قرار ندارد. و اما ابنسینا درباره این واژه، چنین میگوید:
«قسم سوم از اقسام حکمت عملی، آن قسمی است که در آن اصناف سیاسات و اجتماعات مدنی فاضله و ردیه شناخته میشود و درباره اینکه چگونه میتوان هرکدام از آنها را استیفاء نمود و درباره علت زوال و جهت انتقال آنها که به مربوط به امر ملک است، بحث میشود. کتاب #افلاطون و #ارسطو در امر سیاست، شامل این مباحث است.
و مباحثی از آن بخش که به #نبوت و #شریعت تعلق دارد، دو کتاب درباره نوامیس است که این مباحث را دربرمیگیرد.
مقصود فلاسفه از ناموس، آن معنای حیله و خدعهای که عامه گمان میکنند نیست، بلکه ناموس، نزد ایشان همانا سنت و مثال قائم ثابت و نزول وحی است. عرب نیز به ملکی که نازل کننده وحی است ناموس میگوید.
این جزء از حکمت عملی، آن بخشی است که به سبب آن معرفت به اصل وجود نبوت و معرفت به نیاز نوع انسان در وجود و بقاء و تحولاتش به شریعت، حاصل میشود.»
📙تسع رسائل فى الحكمة و الطبيعيات، ص: ۱۰۷ (رسالة فی اقسام العلوم العقلیة)
🔸 آیا معنای ناموس نزد فلاسفه مسلمان، خصوصاً ابن سینا همان nomos در کلام ارسطو است؟
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
🔅 اشاراتی به فلسفه سیاسی فارابی_۱
🔹 در نوشتاری مختصر، پیرامون مسألهای از مسائل فلسفه سیاسی فارابی یعنی مسئله «علت شکل گیری اجتماع» در چند محور، اشاراتی صورت گرفت:
1- علت شکلگیری اجتماع، در بیان فارابی
2-علت تکثر اجتماعی و تمایز امم، در بیان فارابی
3-اساس حدوث اجتماع انسانی در بیان فارابی: احتیاج، تعاون
4-تقسیمبندی اجتماعات در دیدگاه فارابی
5-مدینة فاضلة / سعادت / خیر و شر/ رتبه وجودی
6-تأملی در نسبت «احتیاج و تعاون» در اندیشه فارابی
🔹متن کامل این گزارش و تحلیل را از اینجا مطالعه نمایید:
https://b2n.ir/f61692
@monir_ol_din
گذر از ثسموس به نوموس در اندیشه سیاسی یونان باستان.pdf
375.2K
#مقاله
🔹عنوان: مفهوم قانون در اندیشه سیاسی یونان باستان، گذر از ثسموس به نوموس
🔹نویسنده: ایرج آذرفزا (دکتری فلسفه محض دانشگاه تهران)
🔸نویسنده در این مقاله، محققانه و با تتبع درخور، به بررسی ریشه های انتقال اندیشه سیاسی یونان با تمرکز بر تحول مفهوم قانون، پرداخته است. به نظر او؛ درک اولیه یونانیان از قانون با واژه «ثسموس» بیان می گشت که در دورانی تبدیل به واژه «نوموس» می شود. نویسنده با استشهاد به شواهد متعددی، به استخراج معانی این دو واژه می پردازد و تفاوت ادراک از ماهیت قانون در این دو واژه را نشان می دهد.
براساس دیدگاه او، یونانیان در دو دوره متفاوت، دو ادراک از ماهیت قانون داشتند که آن را با دو واژه متفاوت بیان می کردند. حال اگر واژه نوموس با آن لوازم مفهومی که دارد، از متون فلسفی یونانی به متون فلسفی جهان اسلام راه یابد، و در اندیشه سیاسی فیلسوفی چون ابن سینا بازآفرینی شود، آیا همان معنای یونانی را دارد یا اینکه تحولی معنایی با تحفظ بر اصل واژه رخ داده است؟
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
♻️نوموس / nomos
▫️یونانیان باستان در دوران حکومت استبدادی از اصطلاح حقوقی #ثسموس استفاده می کردند و با انتقال به دوران حکومت دمکراتیک از اصطلاح #نوموس. این تغییر ادبیات، ریشه در تغییر نگرش سیاسی و تحول ادراکی از مفهوم #قانون دارد.
💭چه ارتباطی میان نوموس یونانی با ناموس در فلسفه اسلامی وجود دارد؟
#ناموس
#فلسفه_سینوی
@monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابنسینا
🔺شماره دوم
♻️ثسموس و نوموس در یونان / ناموس در فلسفه ابن سینا
1⃣ ثسموس {تمیس} دستور / فرمان زورآور شده ای است که از سوی عاملی جدا و برتر صادر می شود و افرادی که تحت آن دستور / فرمان قرار می گیرند آن را اجبار آور می یابند. در معنای بنیادین نوموس نیز اجبار و #الزام نهفته است، اما این الزام و اجبار بیش از آنکه از حجیت مرجعی که آن را صادر کرده ناشی شده باشد، از این واقعیت نشأت می گیرد که همه افراد تحت سامان و نظم نوموس آن را بی چون و چرا معتبر می دانند. هم از این روی، هنگامی که از ثسموس و نوموس در معنای قانون نهاده {موضوعه} سخن می گوییم، با دو معنای متفاوت از قانون روبه رو می شویم: ثسموس، قانون را دستور یا فرمان زورآور شده ای می داند که از سوی قانون گذاری #برتر گذاشته می شود و همگان به ناگزیر باید آن را معتبر بدانند؛ حال آنکه نوموس، قانون را حکمی می داند که از سوی #همگان معتبر دانسته می شود و از این جهت تصدیق شده و پذیرفته می شود. ثسموس، حجیت و اعتبار خود را از قانون گذار برتر می گیرد اما نوموس، هم از نخست، قانون را امر معتبر و مورد توافق همگانی قلمداد می کند. این دو دریافت متفاوت از قانون نهاده، دو صورت متفاوت از نظام سیاسی را پدید می آورند. نظام سیاسی برآمده از ثسموس کمترین توجهی به توافق و پذیرش همگانی ندارد و بنابراین #تورانیک (استبدادی) خواهد بود. نظام سیاسی برآمده از نوموس، بیشترین تأکید را بر توافق و پذیرش #عمومی دارد، بنابراین مشارکت سیاسی و برابری میان همگان برای توضیح و تفسیر خیر عمومی در کانون قرار می گیرد. (آذرافزا و قوام صفری)
2⃣ همانطور که ملاحظه گشت، نوموس در اندیشه سیاسی یونان باستان به معنای قانون موضوعه برآمده از اراده عمومی و پذیرفته شده همگانی است اما #ناموس در تعریف ابن سینا یعنی؛ سنت، مثال قائم ثابت و نزول وحی. پرواضح است که، ناموس با ریشه و خاستگاهی الهی نمی تواند همان نوموس یونانی باشد. اما با این وجود، هری ا. ولفسون در مقاله ای تطبیقی پیرامون موضوع تشکیک، چنین می گوید:
«وقتى آدمى به ياد مىآورد كه واژه يونانيى كه ارسطو در اين عبارت براى قانون به كار برده است nomos است، و در فلسفه اسلامى اين واژه به صورت ناموس راه جسته است و در همان مفهوم به كار رفته است رابطه ميان مثال فارابى و ابن سينا و عبارت ارسطو روشنتر مىگردد.»
📙هری ا. ولفسون ، «اصطلاح مُشکّک ، در آثار ارسطو و فلسفة اسلامی و آثار ابن میمون »، ترجمة فریدون بدره ای ، در منطق و مباحث الفاظ : مجموعة متون و مقالات تحقیقی ، چاپ مهدی محقق و توشی هیکو ایزوتسو، تهران 1353ش ؛
▫️این بیان ایشان برای بنده، با نظر به تحقیق مدققانه ای که جناب آذرافزا در ریشه های یونانی کلمه نوموس انجام داده است، روشن نگشت. فتأمل.
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
♻️مقالات مفیدی پیرامون امتداد حکمت در اندیشه فلسفی ابن سینا، نگاشته شده است که، اساساً مدعی ابتنای اندیشه سیاسی او بر مبانی هستی شناختی هستند. این مقالات را جهت مطالعه در اختیار عزیزان می گذارم.
داوری درباره مقالات و اینکه چقدر ادعای امتداد حکمت را توانسته اند بپرورانند و اثبات نمایند، با مخاطبین گرامی.
👇👇👇
روش ها و مؤلفه های فلسفه سیاسی ابن سینا.pdf
417.9K
🔹عنوان مقاله: روشها و مؤلفههای فلسفه سیاسی ابنسینا
🔹نویسنده مقاله: دکتر حسن علی یاری
«نویسنده در این مقاله معتقد است که: فلسفه سیاسی ابن سینا بر بستر بنیانهای اساسی چون هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی استوار است.»
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
جایگاه شریعت در فلسفه سیاسی ابن سینا.pdf
398.9K
🔹عنوان مقاله: جایگاه شریعت در فلسفه سیاسی ابنسینا
🔹نویسنده مقاله: فردین جمشیدی مهر
«نویسنده معتقد است، ابن سینا هرچند در مباحث هستی شناسی، ارتباطی با اعتقادات رایج دینی پیدا نمی کند اما در فلسفه سیاسی، بسیار متأثر از مبانی شرعی است.»
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
92576.jpg
17.6K
کتاب: فلسفه سیاسی ابن سینا
نویسنده: ابوالفضل شکوری
ناشر: عقل سرخ
سال انتشار: ۱۳۹۸
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابنسینا
🔺شماره سوم
♻️وحدت نبوت و حکومت نزد ابنسینا
شیخالرئیس ابنسینا:
«این مطلب روشن است که، وجه فارق انسان از حیوانات به این است که، معیشت انسان سامان نمی یابد مگر اینکه با دیگران مشارکت داشته و در معاونت با دیگران، ضروریات حاجات زندگی را برطرف نماید. و انسان ناچار است از اینکه، #مکفی در امور دیگران باشد تا دیگران نیز در امورات زندگی به او کمک نمایند.
حال که این مطلب ظاهر است، پس باید انسان برای بقائش وارد در مشارکت گردد و مشارکت نیز تمام نمیشود مگر به معامله. و در هر معاملهای نیز ناچار از وجود سنت و عدلی است و در هر سنت و عدلی نیازمند به وجود فردی است برای تحقق سنت و عدل؛ سان و معدل.
و چنین فردی باید انسان باشد، ضمن آنکه به گونهای باشد که جواز #مخاطبه با مردم و الزام آنها بر سنت را داشته باشد. و جائز نیست که او مردم را در آراء مختلف، رها کند و آنها هرکدام عدل و ظلم را با رأی خود بسنجند. پس نیاز به وجود چنین انسانی است برای بقاء نوع انسان.
و وجود چنین انسان صالحی که برپایی سنت نماید و عدل را اجرا کند، ممکن است، بلکه مقتضای نظام خیر وجود چنین انسانی است.
پس واجب است که، نبی، باشد»
📙الالهیات للشفاء، مقاله دهم، فصل دوم
▫️ابن سینا در این بیان، از خاستگاه شکل گیری جامعه دنیایی آغاز کرده و با تأکید بر وجود سنت و عدل، به ضرورت وجود فردی میرسد برای اقامه سنت و اجرای عدل، که آن فرد الزاماً نبی است. در ارتکاز ذهنی ابن سینا، نبی همان فردی است که زندگی دنیایی را سامان می بخشد و این سامان بخشی نیز با سنت و عدل است.
#فلسفه_سینوی
#امتدادحکمت
@monir_ol_din
🔹احمدی نژاد و مشکله «حق مردم»
✳ یکی از واژههای پرتکرار در ادبیات سیاسی آقای احمدی نژاد، «حق مردم» است. به نظر میرسد، علیرغم استعمال فراوان این واژه در سخنان رئیس جمهور سابق، چندان #عمق معنای آن برای ایشان واضح و روشن نیست. در یادداشتی کوتاه در ضمن چند نکته، میخواهم به این مسئله، از پایگاه #فلسفهحق و ذیل #نظریهحق برآمده از منابع دینی بپردازم.
1⃣ بر اهل اطلاع پوشیده نیست که اتخاذ موضع بنیادین درباره «حق» که در قالب نظریه حق ظاهر میشود، یکی از مهمترین منابع نظریات سیاسی، حقوقی و اخلاقی است. مضمون این نظریه، با توجه به منابع پشتیبان فیلسوف حق، متفاوت میگردد. اگر از خاستگاه دینی به این مفهوم نگریسته شود، نتیجهای متفاوت از خاستگاه غیردینی دربرخواهد داشت. با این وجود، هم در جهان دینی و هم نزد اندیشمندان غربی سکولار، دوگانه حق بودن(to be) , حق داشتن(to have) به مثابه بستر بیان نظریه حق پذیرفته شده است، لیکن تمام الکلام در اتصال این دو ساحت حق است. در یک نظریه کلان؛ حق داشتن، ریشه در حق بودن دارد. یعنی اگر کسی برای خود حقی قائل است که ملازم آن تکالیفی بر عهده دیگران میآید، بازگشت به وصف حقانی او دارد. یعنی او حق دارد، زیرا حق است. در نظریه کلان دیگری؛ حق داشتن، امری منفک از حق بودن است. و نظریات حق یا معانی حق، ذیل حق داشتن، شکل میگیرند؛ مثل نظریه سلطنت، نظریه اعتبار در عالم اسلام و نظریه انتخاب یا نظریه منفعت، در جهان غرب.
از این اشاره، روشن میشود که، مقصود از «حق مردم» این نیست که؛ مردم حق هستند، بلکه مقصود این است که؛ مردم حق دارند. برای تنظیر عرض میکنم؛ نظیر حق مالکیتی که هر فردی نسبت به اموال خود ادعا میکند، مردم نیز حق یا حقوقی دارند؛ حق آزادی بیان، حق تعیین سرنوشت، حق انتخاب حاکمان و...
2⃣حال میپرسم: آن «حق» که مردم در اختیار دارند، آیا #اعطایی و اکتسابی است یا اینکه، به وصف #انسانی مردم، این حق وجود دارد؟ یعنی؛ آیا ویژگی انسانی مردم است که، زایشگر حقوق آنهاست؟ در این صورت، با خلقت هر انسانی، حقوقی نیز متولد میشود و تکون مییابد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، این پرسش مطرح میشود که، چرا «انسانیت» ملازم با «حق داشتن» است؟ مگر انسان چه ویژگی دارد که، میتواند بعد از آفرینش، برخودار از دارایی و امتیازی گردد؟ در مجال دیگری باید به تفصیل بحث نمود که: آیا صفت اختیار یا اندیشه در انسان، بدون آنکه از خاستگاهی دینی و الهی، این صفات، تفسیر و تعریف گردند، و معنای خود را از آن منبع ماورائی به دست آورند، میتوانند وجه امتیاز انسان بر سایر موجودات باشند؟ بزرگترین انتخاب انسان با تکیه بر صفت اختیار، انتخاب میان خیر و شر است و اگر ادیان الهی نباشند که، چنین انتخابی را فراروی او بنهند، وجود قدرت اختیار در نفس انسانی، معنایی برتر و بالاتر از ویژگیهای سایر موجودات نخواهد داشت. پس اگر منبعی قدسی و الهی در میان نباشد، معنای انسان نیز مانند معنای درخت، سنگ، اسب است، و هر آن چیزی که وجه امتیاز انسان از سایر موجودات است، به دلیل پربارشدن معنای انسان از منبعی قدسی و الهی است. و شاهد آن هم ایده «هوش مصنوعی» در دنیای کنونی که نتیجه تنزل انسان در حد ماشین و تعریف قدرت اندیشه او به ماشین حساب، است. روشن است که این ایده، از انسانشناسی قدسی ریشه نگرفته است، و براساس آن، انسان امتیازی بر سایر موجودات ندارد و ماشینی مانند سایر ماشینهاست.
3⃣ پس حقداری مردم، نمیتواند #صرفاً و فقط از ویژگی منطوی در حقیقت انسانی مردم ناشی شده باشد، همچنان که، نمیتوان حقداری را، امری کاملاً اعطایی و بدون ربط با ویژگی انسانی مردم دانست. این دو نظر هر دو مردودند، بلکه باید چنین گفت: از منبع قدسی و الهی، به مردم به وصف انسانیشان، حقوقی اعطاء شده است، این حقوق نه از درون آنها میجوشد که قائم به خود آنها باشد و نه فقط امری اعطائی است که حقیقت انسانیت در آن دخیل نباشد.
↩ و سخن نهایی: اگر جناب احمدی نژاد، حقوق مردم را جوشیده از نهاد انسانی آنها میداند، یعنی ریشه قدسی و الهی آنها را قبول ندارد، پس نمیتواند شعار توحید بدهد، اما اگر این حقوق را ریشهدار میداند، آن هم در وراء نفس انسانی و از عالم ملکوت، در این صورت باید از خود بپرسد که: آیا در برابر نظام حقوق اعطایی، نظام تکالیفی هم برای انسان در نظر گرفته شده است؟ یا اینکه، انسان فقط حق دارد و هیچ تکلیفی ندارد؟ و چه کسی نظام حقوق اعطایی انسان را تفسیر و بیان میکند؟ آیا او خود حقوق و تکالیف خود را تحلیل و تفسیر میکند؟ و اینکه اصلیترین حق و اصلی ترین تکلیف انسان چیست؟ آیا اهم حقوق انسان حقی است که به خود او متوجه می شود و اهم تکالیف او در قبال چه کسی است؟ و بسیاری پرسشهای دیگر که اگر پاسخی درخورد نگیرند، تکرار شعار حق مردم، مصداق اسب طاحونه است که حرکتی نمیافزاید و به مقصد نمیرسد.
#حق_مردم
@monir_ol_din