eitaa logo
امتداد حکمت‌ و فلسفه
842 دنبال‌کننده
406 عکس
22 ویدیو
128 فایل
#اِمتدادِحِکمت‌وَفَلسَفِه، از ضرورت جریان یافتن اعتقادات تا عمل در مقیاس جامعه، بحث می‌کند. همان دغدغه‌ای که فَقیه‌ِحَکیم‌ِحاکمِ‌انقلاب از اهالی فلسفه مطالبه می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹معرفی سه کتاب ویژه برای مطالعه فارابی ۱.فارابی، فیلسوف فرهنگ؛ دکتر رضا داوری اردکانی ۲. فارابی، فیلسوف غریب؛ دکتر نصرالله حکمت ۳. خوانشی نو از فلسفه فارابی_گسست بنیادین معرفتی از سنت یونانی؛ دکتر قاسم پور حسن @monir_ol_di
🔹 دو کتاب مهم فارابی در پروژه امتداد حکمت ۱.السیاسة المدنیة ۲.آراء اهل المدینةالفاضلة و مضاداتها @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه فارابی 🔺 شماره دوم ♻️ علت تکثر اجتماعی و تمایز امم، در بیان فارابی 1⃣ همانطور که میدانید، بخش دوم دو کتاب پیش‌گفته فارابی درباره علم الاجتماع، پردازش اقسام و خصوصیات اجتماعات است. سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که: او با تکیه بر چه مفهوم فلسفی می خواهد، تکثر اجتماعی را شرح دهد. یعنی به نظر او علت کثرت جوامع و اختلاف امم در چیست؟ آیا علت اختلاف جوامع با دستگاه مفهومی او ممکن است؟ 2⃣فارابی اینگونه پاسخ می‌دهد: جامعه انسانی کامل، به امت‌هایی منقسم می‌شود، و هر امتی از امت دیگر با عواملی، متمایز می‌گردد: خلقت طبیعی، اخلاق طبیعی. و نیز به سبب عنصر سومی که طبیعی نیست و وضعی و لیکن در اشیاء طبیعی دخالت و تأثیر دارد و آن زبان است. اما بر اثر چه عاملی، امتها چنین اختلافاتی پیدا می‌کنند؟ 3⃣ فارابی می‌گوید: سبب اول طبیعی که موجب اختلاف امتها در این امورات می شود، اختلاف اجزاء اجسام آسمانی (افلاک) است، سپس اختلاف وضعیت کره‌هایی است که میل به سمت اجزاء زمینی دارند و قرب و بعد نسبت به آن پیدا می کند. و به تبع آن، اختلاف اجزاء زمین است که، محل سکونت امتهاست. این اختلافات که در زمین پدید می‌آید، موجب اختلافات در بخارات و آبها و هوای آن زمین می‌شود. و به تبع این اختلاف، اختلاف در نباتات و حیوانات غیرناطق ایجاد می‌شود، و به این سبب، موادغذایی امتها مختلف می‌شود و همین امر سبب می‌شود که؛ خلقت طبیعی و اخلاق طبیعی آنها متفاوت گردد. حال سؤال: آیا اختلافات جوامع با همین عوامل طبیعی تفسیر می‌شود و تمام؟ 4⃣ فارابی می گوید: «ثم يحدث من تعاون هذه الاختلافات و اختلاطها امتزاجات مختلفة تختلف بها خلق الأمم و شيمهم... و إلى هذا المقدار تبلغ الأجسام السماوية في تكميل هذه. فما يبقى بعد ذلك من الكمالات الأخر فليس من شأن الأجسام السماوية أن تعطيه بل ذلك من شأن العقل الفعال. و ليس من هذه نوع يمكن أن يعطيه العقل الفعال الكمالات الباقية سوى الإنسان.» از تعاون این اختلافات و اختلاط آنها، مزاجهای مختلفه‌ای به وجود می‌آید که به واسطه آنها خلق و اخلاق امتها مختلف می‌شود... و تا این مقدار اجسام سماوی می توانند جوامع را تکمیل نمایند، اما بیشتر از آن مقدار از کمالات، در شأن اجسام سماوی نیست که آن کمالات را اعطاء نماید و آن وظیفه عقل فعال است. و این کمالات باقیه را که عقل فعال اعطاء میکند، تنها پذیرنده آن انسان است. ر.ک. كتاب السياسة المدنية، ص:۷۴ ↩ آنچه از بیان فارابی به دست می‌آید این است که: تکثر اجتماعات و امم ناشی از تأثیر طبیعی افلاک و عقل فعال است. در هر دو صورت، منشأ اعطاء کمالات طبیعی و غیرطبیعی، از عالم بالاتر از زمین است؛ یا افلاک است یا عقل فعال. هر امتی و هر گروهی، یک نوع آفرینش خاصی دارد، اخلاق طبیعی خاصی دارد و زبان ویژه خود را دارد، این اختلافات ریشه در تأثیرات طبیعی افلاک دارد. اما کمالات بالاتر را عقل فعال با اعطاء قوه عقل نظری و عقل عملی، به انسان می‌بخشد. پس فارابی از ظرفیت مبحث و هستی‌شناسی مشایی برای این تحلیل بهره برداری کرد. https://eitaa.com/monir_ol_din/1862
🔅 کلینی و فارابی در مدرسه بغداد 1⃣ کلینی متولد ۲۵۵ ق در ری، تربیت یافته قم و بغداد، متوفی ۳۲۹ ق. فارابی متولد ۲۵۸ ق در فاراب خراسان، تربیت یافته مرو و بغداد، متوفی ۳۳۹ق. 2⃣ کلینی محدث بزرگ امامیه، صاحب مهمترین کتاب حدیثی شیعه «الکافی». فارابی، مشهور به معلم ثانی، فیلسوف شیعی. انتهای دوران حیات کلینی مقارن با فارابی می‌شود. او در حدیث و فقه، و فارابی در فلسفه و‌ منطق. تصویری که فارابی از رییس مدینه فاضله، ارائه می‌دهد، تأثیر پذیری او از اندیشه عصمت امام و‌ نبی را نشان می‌دهد. 3⃣ حضور کلینی و فارابی در بغداد، تصویری از آن مدرسه می‌سازد که نشان از فرامذهبی و چندرشته‌ای بودن آن دارد. چون موضوع فارابی، فلسفه و منطق بود و برخی اساتیدش هم نصرانی بودند. @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه فارابی 🔺 شماره سوم ♻️اساس حدوث اجتماع انسانی در بیان فارابی: احتیاج، تعاون ✳ فارابی در توضیح چگونگی شکل‌گیری اجتماع انسانی، به دو ویژگی اساسی اشاره می‌کند: احتیاج، تعاون. 1⃣ احتیاج: از آنجا که انسان‌ها برای قوام‌یابی زندگی خود و برای اینکه به کمالات خویش دست یابند، به امور متعددی نیازمندند و از آنجا که امکان ندارد که به تنهایی آنها را تأمین نمایند، پس محتاج به افراد دیگر هستند که هرکدام از آن‌ها این نیازها را تأمین نماید. در بیان فارابی، اساس شکل‌گیری و حدوث اجتماع انسانی، نیاز انسان‌ها به همدیگر برای تأمین کمالات خودشان است. 2⃣تعاون: این اجتماعاتی که مبتنی بر احتیاج انسان‌ها به همدیگر، تشکیل می‌شود، براساس تعاون میان افراد نیز رفع احتیاج صورت می‌گیرد. یعنی الگوی رفع احتیاج تعاون میان افراد است، و تعاون به این معناست که، هرکدام به دیگری کمک می‌کند تا او بتواند رفع احتیاج نماید. 3⃣ پس بنابر نظر فارابی، فلسفه حدوث اجتماع، احتیاج انسانها برای تأمین کمالات خودشان است، و تعاون میان ایشان برای دستیابی به هدف است. او در همین راستا، با تشبیه مدینه فاضله به بدن انسان چنین می‌گوید: «و المدينة الفاضلة تشبه البدن التام الصحيح، الذي تتعاون أعضاؤه كلها على تتميم حياة الحيوان، و على حفظها عليه.» مدینه فاضله، به بدن تام صحیح شباهت دارد، که همه اعضاء بدن، در تعاون با همدیگر برمی‌آیند برای تام و تمام شدن زیست حیوانی و حفظ آن. 📙ر.ک.آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص۱۱۲ ↩ نقطه نظر فارابی در تبیین حدوث اجتماع و بقای آن روشن است، اما این سؤال قابل طرح است که: آیا می‌توان حدوث اجتماع را براساس احتیاج فردی و شخصی تفسیر نمود و الگوی روابط اجتماعی را براساس تعاون میان افراد توضیح داد؟ درباره این پرسش، گفتگو خواهیم کرد. @monir_ol_din
🔅 مدینه فاضله ■ مدینه فاضله، شبیه بدن تام صحیح است، که همه اعضای آن برای تکمیل زیست حیوانی و حفظ آن، با همدیگر تعاون دارند. 📚 آراء‌اهل المدینة الفاضلةو مضاداتها، ص۱۱۲ ✍🏻 ابونصرفارابی @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه فارابی 🔺 شماره چهارم تقسیم‌بندی اجتماعات در دیدگاه فارابی ✳فارابی، در ارائه تقسیم‌بندی خود از اجتماعات انسانی، دو بیان دارد که حکایت از دو معیار می‌کند: تقسیم اجتماعات به کامله و ناقطه / تقسیم اجتماعات به مدینه فاضله و مضادات آن. 1⃣ او بعد از آنکه، اساس شکل‌گیری اجتماع انسانی را توضیح می‌دهد، به بیان اقسام اجتماعات می‌پردازد: «قسمی از آن اجتماعات، کامله است و قسمی غیرکامله. اما بر سه قسم است: عظمی، وسطی، صغری. عظمی؛ اجتماع همه جماعات است در معمورة (بخش آباد زمین)، وسطی؛ اجتماع امتی است در جزئی از معمورة، صغری؛ اجتماع اهل مدینة در جزئی از محل سکونت امت است. و اما : اجتماع اهل قریة و اجتماع اهل محلة، سپس اجتماع در کوی و در نهایت اجتماع در منزل است. کوچکترین واحد اجتماعی، منزل است. و محلة و قریة، متعلق به مدینة هستند، با این تفاوت که، قریة متعلق به مدینة است بنابر اینکه، خادم آن است و محلة متعلق به مدینة است بنابراینکه، جزء آن است. و کوی جزء محلة است، ومنزل جزء کوی است و مدینه جزء مسکن امت است و امت جزئی از معمورة (اجتماع جهانی) است. 📙ر.ک.آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص۱۱۲ 2⃣بعد از آنکه، به مدینه فاضله و اجزاء و شرایط آن می‌پردازد، در تقسیم دیگری، مدینه فاضله را در برابر آن قرار می‌دهد: «و المدينة الفاضلة تضادها المدينة الجاهلة، و المدينة الفاسقة، و المدينة المتبدلة، و المدينة الضالة» 📙ر.ک.آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص۱۲۷ 3⃣ این دو نکته را عرض کردم تا آنچه را که به نظر، نکته مهمی می‌رسد، گفته باشم و آن این عبارت فارابی است: «فالخير الأفضل و الكمال الأقصى انما ينال أولا بالمدينة، لا باجتماع الذي هو أنقص منها.» خیر افضل و کمال نهایی، اولاً به مدینة می‌رسد، نه به اجتماعی که انقص از آن است (قریة، محلة، سکة و منزل) همان. ص ۱۱۲ انسان به آن کمالی که در فطرت او قرار داده شده است، فقط در ضمن اجتماع و با الگوی تعاون برای رفع احتیاجات، دست می‌یابد. به نظر فارابی، آن اجتماعی که اولاً نائل به کمال می شود، مدینة است. براستی، مدینة چه ویژگی‌هایی دارد که، امکان دریافت کمال نهایی و خیر افضل در آن است اما در منزل نیست؟ @monir_ol_din
تحلیلی بر ضرورت و امتناع مدینه نزد فارابی.pdf
418.7K
🔹عنوان: تحلیلی بر ضرورت و امتناع مدینه نزد فارابی 🔹نگارنده: دکتر مرتضی بحرانی، دانشیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی 🔸مقاله مفید و محققانه‌ای است، پیشنهاد میکنم حتماً مطالعه فرمایید. @monir_ol_din
☀️خَتمُ و وَصیَّةُ ■ من به خداوند، پروردگار جلیل، در تمام اقوال و افعال و معتقدات و مصنفاتی که دارم، از آنچه که قادح در صحت تبعیت از شریعة سیدالمرسلین و ختم النبیین (علیه و آله افضل صلوات المصلین) باشد، پناه می‌برم.....مراقب باش که، مقاصد شریعة الهیة و حقائق ملة حنفیة را محدود در آنچه که از معلمین و مشایخ خود شنیده‌ای، نسازی.... و از نیاز به بعثت انبیاء، روشن گشت که این مسائل، حل نمی‌شود مگر با اقتباس انوار از مشکات نبوت و التماس فهم اسرار از باطن ولایت. 📚 العرشیة، ص ۲۸۵ ✍🏻 صدرالمتألهین شیرازی @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه فارابی 🔺 شماره پنجم ♻️ مدینة فاضلة / سعادت / خیر و شر/ رتبه وجودی 1⃣فارابی، را محل نائل آمدن به خیر افضل و کمال اقصی می‌داند همچنان که معتقد است؛ خیر و شر، دو امر اختیاری و ارادی هستند که، مدینة، به آن دست می‌یابد. او در تعریف مدینة فاضلة می‌گوید: «فالمدينة التي يقصد بالاجتماع فيها التعاون على الأشياء التي تنال بها السعادة في الحقيقة، هي المدينة الفاضلة» آن مدینه‌ای که، مقصود از اجتماع در آن، تعاون در اموری است که، به وسیله آنها به سعادت حقیقی نائل می‌شود، مدینه فاضله است. 📙آراء اهل المدينة الفاضلة و مضاداتها، ص: ۱۱۳ 2⃣ اما مقصود از چیست؟ فارابی می‌گوید: «و السعادة هي الخير على الإطلاق‏» سعادت همان خیر است. قید «علی الاطلاق» قید «این همانی» سعادت و خیر است که، در این صورت ترجمه آن؛ این همانی سعادت و خیر مطلق است، یعنی سعادت، مساوی و مساوق با خیر است. با این وصف، تعریف شر نیز روشن می‌شود: «و كل ما عاق عن السعادة بوجه ما فهو الشر على الإطلاق‏» هر آنچه که، به گونه‌ای مانع از سعادت باشد، علی الاطلاق شر است، یعنی مساوی و مساوق با شر است. 📙كتاب السياسة المدنية، ص: ۷۸ 3⃣ از آنجا که فهم معنای شر و سعادت، متوقف بر فهم معنای خیر است، باید از تعریف خیر نزد فارابی پرسید: «الخير ما يتشوّقه كلّ شي‏ء في حدّه. و يتمّ به وجوده؛ أي رتبته و حقيقته من الوجود؛ كالإنسان و الفلك مثلاً» خیر، آن است که هر چیزی در همان محدوده سرشت‌اش به آن شوق دارد و هستی‌اش به سبب آن، به مرتبه تمام می‌رسد؛ یعنی همان رتبه او در نظم وجود و حقیقت وجودی‌اش. مانند انسان و فلک. او براساس اینکه، خیر را به رتبه وجودی و محدوده سرشتی شیء، تحویل می‌برد، درباره نسبت میان واجب الوجود و خیر چنین می‌گوید: «الخير بالحقيقة هو كمال الوجود؛ و هو واجب الوجود.» خیر حقیقی، همان کمال وجودی است که واجب الوجود می‌باشد. 📙الاعمال الفلسفية، ص: ۳۸۶ @monir_ol_din
تحلیل و نقد نظریه سعادت فارابی.pdf
4.4M
🔸عنوان: تحلیل و نقد نظریه سعادت فارابی 🔸نویسنده: دکتر محسن جوادی، استاد فلسفه دانشگاه قم 🔹در این مقاله، گزارش مفیدی از نظریه سعادت فارابی صورت می‌گیرد. این نظریه یکی از ارکان مفهومی فلسفه سیاسی فارابی است. @monir_ol_din
🔅معنای سعادت ▫️سعادت، آن است که، نفس انسان در سیر کمال وجودی، صیرورت یافته و به موقعیتی برسد که، در قوام و برپایی نفس، نیازی به ماده نباشد. سعادت، به سه گونه رتبه‌بندی می‌شود: براساس نوع و کمیت و کیفیت سعادت. سعادت‌های کمی و کیفی که برای اهل مدینه به دست می‌آید، براساس مراتب کمالاتی که اهل مدینه با استفاده از افعال مدنی کسب می‌کنند، رتبه‌بندی شده و تفاضل می‌یابد. 📚 الفارابى فى حدوده و رسومه، ص: ۲۸۴ ✍🏻 ابونصر فارابی @monir_ol_din
♻️اشاره‌ای به نسبت «احتیاج و تعاون» 1⃣در پنج شماره در پرونده اول به بخشی از ابعاد ، پرداخته شد: علت شکل‌گیری اجتماع، در بیان فارابی / علت تکثر اجتماعی و تمایز امم، در بیان فارابی / اساس حدوث اجتماع انسانی در بیان فارابی: احتیاج، تعاون / تقسیم‌بندی اجتماعات در دیدگاه فارابی / مدینة فاضلة / سعادت / خیر و شر/ رتبه وجودی. این مطالب، در محدوده شکل گیری و حدوث اجتماع، باقی ماند. و بسیاری مطالب دیگری که در پرونده‌های بعدی از فلسفه فارابی، مطرح خواهدشد. بعونه تبارک وتعالی. 2⃣ به یکی از انگاره‌های فلسفه فارابی اشاره شده و نکاتی بیان می‌شود. فارابی اعتقاد داشت که، هر انسانی برای وصول به کمال خویش، نیازمند به اجتماع و تعاون با دیگران است. سؤالی که در این مقام طرح می‌شود و پیشتر به آن اشاره شد، این است که؛ آیا رفع احتیاج شخصی و دستیابی به کمال، می‌تواند با تعاون جمع گردد؟ توضیح اینکه: تحرک انسان برای رفع احتیاج شخصی خود یا دستیابی به کمالات خود، نمی‌تواند به تعاون با دیگران بیانجامد. زیرا، وقتی که انسان، کمالات خود و رفع احتیاجات خود را غایت حرکت خویش و غایت ایجاد رابطه با دیگران قرار می‌دهد، به آن مقداری که به کمال خود دست یابد و به مقداری که رفع احتیاجش صورت بگیرد، حرکت خواهد کرد و رابطه خود را با دیگران براساس آن غرض و غایت خود، تنظیم خواهد نمود. چنین رابطه‌ای، ماهیت معاملاتی و قراردادی دارد. یعنی افراد در این رابطه، به همان مقداری که رفع احتیاج شخصی انجام بگیرد، بسنده می‌کنند و به همان مقدار نیز در خدمت دیگران برمی‌آیند و در رفع نیازهای آنها به آنها کمک می‌کنند. این معنا از رابطه افراد در جامعه که بر بنیاد احتیاجات شخصی، شکل می‌گیرد، نمی‌تواند با تعاون قابل جمع باشد. 3⃣ تعاون به معنای عون متقابل افراد به همدیگر است. اما سؤال این است که، این عون متقابل براساس چه غرضی و غایتی، واقع می‌شود؟ یعنی در چه صورتی است که، افراد با دیگران پیوند می‌خورند و اساس این پیوند نیز عون به دیگری است؟ اگر غایت ذهنی افراد، رفع احتیاجات خود باشد، بیش از آن مقدار رابطه معاملاتی و قراردادی، توقع رابطه اجتماعی نمی‌رود. و تعاون در صورتی است که، افراد به از احتیاج خود بیاندیشند و عامل تحرک آنها در ایجاد رابطه با دیگران، و علت پیوند ایشان، از رفع احتیاج شخصی باشد. آنچه که براساس رفع احتیاج شخصی واقع می شود، «تعامل» است نه «تعاون». تعامل، یعنی عملی در برابر عملی، فعلی در برابر فعلی. اما تعاون از ریشه عون به معنای «الظهیر» است. یعنی به پشت درآمدن. ، به افرادی می‌گویند که در حمایت کسی برمی‌آیند و پشت او را می‌گیرند تا تنها نماند. تعاون نیز یعنی افرادی، پشت همدیگر را پر کنند و تنها نگذارند و حمایت کنند و عون خود را در اختیار او بگذارند. روشن است که، این معنا صرفاً با غرض رفع احتیاج شخصی، قابل تحقق نیست، بلکه غرض و غایت و به عبارتی «برای»ای خاص وجود دارد که، سبب می‌شود، تعاون واقع شود، غرضی اعلی و اشرف از رفع احتیاجات شخصی. اما به نظر میرسد، اندیشه فارابی را باید ذیل تعاون معنا کرد و مقوله احتیاج را مندرج در تعاون معنا نمود، هرچند متن او قاصر از بیان چنین اندراجی است، اما شخصیت فلسفی او میتواند قرینه ای مناسب برای چنین اندراجی باشد. @monir_ol_din
🔅فهرست آثار ابن‌سینا ☀️شامل متون عربی و فارسی @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابن‌سینا 🔺شماره اول ♻️ ناموس / nomos 🔸از مقایسه میان فارابی و ابن‌سینا در ناحیه حکمت عملی به دست می‌آید که، ابن‌سینا علیرغم اهتمام ویژه و پرمایه‌ای که در حکمت نظری دارد، اما در بخش حکمت عملی بسیار رقیق عمل کرده است. با این وجود، نکاتی در کلمات او طرح شده است، که برای پژوهنده فلسفی، مجال دقت و تعمق را فراهم می‌سازد. یکی از آن نکات، مفهوم «ناموس» در اندیشه اوست. این مفهوم در کلمات موجود است (الفارابى فى حدوده و رسومه، ص: ۶۰۲)، لیکن در کتاب‌های مربوط به سیاسات، طرح نشده است و شاید بتوان گفت این مفهوم در متن اندیشه سیاسی و اجتماعی فارابی قرار ندارد. و اما ابن‌سینا درباره این واژه، چنین می‌گوید: «قسم سوم از اقسام حکمت عملی، آن قسمی است که در آن اصناف سیاسات و اجتماعات مدنی فاضله و ردیه شناخته می‌شود و درباره اینکه چگونه می‌توان هرکدام از آنها را استیفاء نمود و درباره علت زوال و جهت انتقال آنها که به مربوط به امر ملک است، بحث می‌شود. کتاب و در امر سیاست، شامل این مباحث است. و مباحثی از آن بخش که به و تعلق دارد، دو کتاب درباره نوامیس است که این مباحث را دربرمی‌گیرد. مقصود فلاسفه از ناموس، آن معنای حیله و خدعه‌ای که عامه گمان می‌کنند نیست، بلکه ناموس، نزد ایشان همانا سنت و مثال قائم ثابت و نزول وحی است. عرب نیز به ملکی که نازل کننده وحی است ناموس می‌گوید. این جزء از حکمت عملی، آن بخشی است که به سبب آن معرفت به اصل وجود نبوت و معرفت به نیاز نوع انسان در وجود و بقاء و تحولاتش به شریعت، حاصل می‌شود.» 📙تسع رسائل فى الحكمة و الطبيعيات، ص: ۱۰۷ (رسالة فی اقسام العلوم العقلیة) 🔸 آیا معنای ناموس نزد فلاسفه مسلمان، خصوصاً ابن سینا همان nomos در کلام ارسطو است؟ @monir_ol_din
گذر از ثسموس به نوموس در اندیشه سیاسی یونان باستان.pdf
375.2K
🔹عنوان: مفهوم قانون در اندیشه سیاسی یونان باستان، گذر از ثسموس به نوموس 🔹نویسنده: ایرج آذرفزا (دکتری فلسفه محض دانشگاه تهران) 🔸نویسنده در این مقاله، محققانه و با تتبع درخور، به بررسی ریشه های انتقال اندیشه سیاسی یونان با تمرکز بر تحول مفهوم قانون، پرداخته است. به نظر او؛ درک اولیه یونانیان از قانون با واژه «ثسموس» بیان می گشت که در دورانی تبدیل به واژه «نوموس» می شود. نویسنده با استشهاد به شواهد متعددی، به استخراج معانی این دو واژه می پردازد و تفاوت ادراک از ماهیت قانون در این دو واژه را نشان می دهد. براساس دیدگاه او، یونانیان در دو دوره متفاوت، دو ادراک از ماهیت قانون داشتند که آن را با دو واژه متفاوت بیان می کردند. حال اگر واژه نوموس با آن لوازم مفهومی که دارد، از متون فلسفی یونانی به متون فلسفی جهان اسلام راه یابد، و در اندیشه سیاسی فیلسوفی چون ابن سینا بازآفرینی شود، آیا همان معنای یونانی را دارد یا اینکه تحولی معنایی با تحفظ بر اصل واژه رخ داده است؟ @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابن‌سینا 🔺شماره دوم ♻️ثسموس و نوموس در یونان / ناموس در فلسفه ابن سینا 1⃣ ثسموس {تمیس} دستور / فرمان زورآور شده ای است که از سوی عاملی جدا و برتر صادر می شود و افرادی که تحت آن دستور / فرمان قرار می گیرند آن را اجبار آور می یابند. در معنای بنیادین نوموس نیز اجبار و نهفته است، اما این الزام و اجبار بیش از آنکه از حجیت مرجعی که آن را صادر کرده ناشی شده باشد، از این واقعیت نشأت می گیرد که همه افراد تحت سامان و نظم نوموس آن را بی چون و چرا معتبر می دانند. هم از این روی، هنگامی که از ثسموس و نوموس در معنای قانون نهاده {موضوعه} سخن می گوییم، با دو معنای متفاوت از قانون روبه رو می شویم: ثسموس، قانون را دستور یا فرمان زورآور شده ای می داند که از سوی قانون گذاری گذاشته می شود و همگان به ناگزیر باید آن را معتبر بدانند؛ حال آنکه نوموس، قانون را حکمی می داند که از سوی معتبر دانسته می شود و از این جهت تصدیق شده و پذیرفته می شود. ثسموس، حجیت و اعتبار خود را از قانون گذار برتر می گیرد اما نوموس، هم از نخست، قانون را امر معتبر و مورد توافق همگانی قلمداد می کند. این دو دریافت متفاوت از قانون نهاده، دو صورت متفاوت از نظام سیاسی را پدید می آورند. نظام سیاسی برآمده از ثسموس کمترین توجهی به توافق و پذیرش همگانی ندارد و بنابراین (استبدادی) خواهد بود. نظام سیاسی برآمده از نوموس، بیشترین تأکید را بر توافق و پذیرش دارد، بنابراین مشارکت سیاسی و برابری میان همگان برای توضیح و تفسیر خیر عمومی در کانون قرار می گیرد. (آذرافزا و قوام صفری) 2⃣ همانطور که ملاحظه گشت، نوموس در اندیشه سیاسی یونان باستان به معنای قانون موضوعه برآمده از اراده عمومی و پذیرفته شده همگانی است اما در تعریف ابن سینا یعنی؛ سنت، مثال قائم ثابت و نزول وحی. پرواضح است که، ناموس با ریشه و خاستگاهی الهی نمی تواند همان نوموس یونانی باشد. اما با این وجود، هری ا. ولفسون در مقاله ای تطبیقی پیرامون موضوع تشکیک، چنین می گوید: «وقتى آدمى به ياد مى‏آورد كه واژه يونانيى كه ارسطو در اين عبارت براى قانون به كار برده است nomos است، و در فلسفه اسلامى اين واژه به صورت ناموس راه جسته است و در همان مفهوم به كار رفته است رابطه ميان مثال فارابى و ابن سينا و عبارت ارسطو روشن‏تر مى‏گردد.» 📙هری ا. ولفسون ، «اصطلاح مُشکّک ، در آثار ارسطو و فلسفة اسلامی و آثار ابن میمون »، ترجمة فریدون بدره ای ، در منطق و مباحث الفاظ : مجموعة متون و مقالات تحقیقی ، چاپ مهدی محقق و توشی هیکو ایزوتسو، تهران 1353ش ؛ ▫️این بیان ایشان برای بنده، با نظر به تحقیق مدققانه ای که جناب آذرافزا در ریشه های یونانی کلمه نوموس انجام داده است، روشن نگشت. فتأمل. @monir_ol_din
روش ها و مؤلفه های فلسفه سیاسی ابن سینا.pdf
417.9K
🔹عنوان مقاله: روش‌ها و مؤلفه‌های فلسفه سیاسی ابن‌سینا 🔹نویسنده مقاله: دکتر حسن علی یاری «نویسنده در این مقاله معتقد است که: فلسفه سیاسی ابن سینا بر بستر بنیانهای اساسی چون هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی استوار است.» @monir_ol_din
جایگاه شریعت در فلسفه سیاسی ابن سینا.pdf
398.9K
🔹عنوان مقاله: جایگاه شریعت در فلسفه سیاسی ابن‌سینا 🔹نویسنده مقاله: فردین جمشیدی مهر «نویسنده معتقد است، ابن سینا هرچند در مباحث هستی شناسی، ارتباطی با اعتقادات رایج دینی پیدا نمی کند اما در فلسفه سیاسی، بسیار متأثر از مبانی شرعی است.» @monir_ol_din
92576.jpg
17.6K
کتاب: فلسفه سیاسی ابن سینا نویسنده: ابوالفضل شکوری ناشر: عقل سرخ سال انتشار: ۱۳۹۸ @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابن‌سینا 🔺شماره سوم ♻️وحدت نبوت و حکومت نزد ابن‌سینا شیخ‌الرئیس ابن‌سینا: «این مطلب روشن است که، وجه فارق انسان از حیوانات به این است که، معیشت انسان سامان نمی یابد مگر اینکه با دیگران مشارکت داشته و در معاونت با دیگران، ضروریات حاجات زندگی را برطرف نماید. و انسان ناچار است از اینکه، در امور دیگران باشد تا دیگران نیز در امورات زندگی به او کمک نمایند. حال که این مطلب ظاهر است، پس باید انسان برای بقائش وارد در مشارکت گردد و مشارکت نیز تمام نمیشود مگر به معامله. و در هر معامله‌ای نیز ناچار از وجود سنت و عدلی است و در هر سنت و عدلی نیازمند به وجود فردی است برای تحقق سنت و عدل؛ سان و معدل. و چنین فردی باید انسان باشد، ضمن آنکه به گونه‌ای باشد که جواز با مردم و الزام آنها بر سنت را داشته باشد. و جائز نیست که او مردم را در آراء مختلف، رها کند و آنها هرکدام عدل و ظلم را با رأی خود بسنجند. پس نیاز به وجود چنین انسانی است برای بقاء نوع انسان. و وجود چنین انسان صالحی که برپایی سنت نماید و عدل را اجرا کند، ممکن است، بلکه مقتضای نظام خیر وجود چنین انسانی است. پس واجب است که، نبی، باشد» 📙الالهیات للشفاء، مقاله دهم، فصل دوم ▫️ابن سینا در این بیان، از خاستگاه شکل گیری جامعه دنیایی آغاز کرده و با تأکید بر وجود سنت و عدل، به ضرورت وجود فردی می‌رسد برای اقامه سنت و اجرای عدل، که آن فرد الزاماً نبی است. در ارتکاز ذهنی ابن سینا، نبی همان فردی است که زندگی دنیایی را سامان می بخشد و این سامان بخشی نیز با سنت و عدل است. @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابن‌سینا 🔺شماره چهارم ♻️قوانین مدینه شیخ الرئیس ابن‌سینا: نباید در مدینه، انسانی معطل باشد، بلکه هر انسانی باید در مدینه دارای منفعت باشد و بطالت و تعطل حرام باشد. واجب است که در مدینه مال مشترکی در نظر گرفته شود که، بخشی از آن مال مشترک از حقوقی است که بر سرمایه‌های مکتسبه و طبیعی واجب می‌شود، و بخشی دیگر به عنوان عقوبت، واجب می‌شود و بخشی دیگر از اموال معاندین استفاده می‌شود که همان غنائم است. همانطور که بطالت حرام است، صناعاتی که در مدینه واقع می شود و در آنها انتقال املاک و منافع صورت می گیرد اما بدون اینکه در ازاء آنها مصالحی وجود داشته باشد مثل قمار، حرام است. حرفه‌هایی که مردم را از تعلم صناعات بی نیاز می‌سازند مانند مراباة، که طلب زیاده کسب بدون تحصیل آن از طریق حرفه است، حرام است. اولین قانونی که باید در مدینه تشریع شود، امر تزوج است که منجر به تناسل شود، و باید به آن دعوت شده و تحریک بر تزوج صورت بگیرد. 📙الالهیات للشفا، المقالة العاشرة، الفصل الرابع ↩ مدینه در ذهن ابن‌سینا، برخودار از قانون است، اما قانونی که او برای مدینه در نظر می گیرد همان شریعت است. اولاً: الفاظ قانون او واجب و حرام است، ثانیاً: وجوب و حرام در قانون، همان احکام و ضروریات شریعت مقدسه اسلام است. این تصویر از مدینه، تبدیل شریعت به قانون برای جامعه پردازی، تصویری است که چندان سازگار با دوران کنونی که محوریت دولت و رابطه دولت_ملت را پذیرفته است، نمی‌باشد. @monir_ol_din
☀️پنجمین دوره کلیات فلسفه چگونگی اسلامی☀️ این فلسفه، ذیل گفتمان جای میگیرد. بنیان این فلسفه، بر این دغدغه استوار است که،ظرفیت عقلانیت فلسفی اسلامی، امتداد در عینیت پیدا کند. این فلسفه، طرحی است برای امتدادیابی حکمت، و به معنای انحصار نظریات امتداد در این طرح نیست، لیکن به نظر میرسد، طرحی که میتواند امتداد حکمت به معنای واقعی و دقیق را محقق سازد، فلسفه چگونگی اسلامی است. @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابن‌سینا 🔺شماره اول ❇️ناموس / nomos 🔸از مقایسه میان فارابی و ابن‌سینا در ناحیه حکمت عملی به دست می‌آید که، ابن‌سینا علیرغم اهتمام ویژه و پرمایه‌ای که در حکمت نظری دارد، اما در بخش حکمت عملی بسیار رقیق عمل کرده است. با این وجود، نکاتی در کلمات او طرح شده است، که برای پژوهنده فلسفی، مجال دقت و تعمق را فراهم می‌سازد. یکی از آن نکات، مفهوم «ناموس» در اندیشه اوست. این مفهوم در کلمات موجود است (الفارابى فى حدوده و رسومه، ص: ۶۰۲)، لیکن در کتاب‌های مربوط به سیاسات، طرح نشده است و شاید بتوان گفت این مفهوم در متن اندیشه سیاسی و اجتماعی فارابی قرار ندارد. و اما ابن‌سینا درباره این واژه، چنین می‌گوید: «قسم سوم از اقسام حکمت عملی، آن قسمی است که در آن اصناف سیاسات و اجتماعات مدنی فاضله و ردیه شناخته می‌شود و درباره اینکه چگونه می‌توان هرکدام از آنها را استیفاء نمود و درباره علت زوال و جهت انتقال آنها که به مربوط به امر ملک است، بحث می‌شود. کتاب و در امر سیاست، شامل این مباحث است. و مباحثی از آن بخش که به و تعلق دارد، دو کتاب درباره نوامیس است که این مباحث را دربرمی‌گیرد. مقصود فلاسفه از ناموس، آن معنای حیله و خدعه‌ای که عامه گمان می‌کنند نیست، بلکه ناموس، نزد ایشان همانا سنت و مثال قائم ثابت و نزول وحی است. عرب نیز به ملکی که نازل کننده وحی است ناموس می‌گوید. این جزء از حکمت عملی، آن بخشی است که به سبب آن معرفت به اصل وجود نبوت و معرفت به نیاز نوع انسان در وجود و بقاء و تحولاتش به شریعت، حاصل می‌شود.» 📙تسع رسائل فى الحكمة و الطبيعيات، ص: ۱۰۷ (رسالة فی اقسام العلوم العقلیة) 🔸 آیا معنای ناموس نزد فلاسفه مسلمان، خصوصاً ابن سینا همان nomos در کلام ارسطو است؟ @monir_ol_din
امتداد حکمت در فلسفه ابن‌سینا 🔺شماره دوم ❇️ثسموس و نوموس در یونان / ناموس در فلسفه ابن سینا 1⃣ ثسموس {تمیس} دستور / فرمان زورآور شده ای است که از سوی عاملی جدا و برتر صادر می شود و افرادی که تحت آن دستور / فرمان قرار می گیرند آن را اجبار آور می یابند. در معنای بنیادین نوموس نیز اجبار و نهفته است، اما این الزام و اجبار بیش از آنکه از حجیت مرجعی که آن را صادر کرده ناشی شده باشد، از این واقعیت نشأت می گیرد که همه افراد تحت سامان و نظم نوموس آن را بی چون و چرا معتبر می دانند. هم از این روی، هنگامی که از ثسموس و نوموس در معنای قانون نهاده {موضوعه} سخن می گوییم، با دو معنای متفاوت از قانون روبه رو می شویم: ثسموس، قانون را دستور یا فرمان زورآور شده ای می داند که از سوی قانون گذاری گذاشته می شود و همگان به ناگزیر باید آن را معتبر بدانند؛ حال آنکه نوموس، قانون را حکمی می داند که از سوی معتبر دانسته می شود و از این جهت تصدیق شده و پذیرفته می شود. ثسموس، حجیت و اعتبار خود را از قانون گذار برتر می گیرد اما نوموس، هم از نخست، قانون را امر معتبر و مورد توافق همگانی قلمداد می کند. این دو دریافت متفاوت از قانون نهاده، دو صورت متفاوت از نظام سیاسی را پدید می آورند. نظام سیاسی برآمده از ثسموس کمترین توجهی به توافق و پذیرش همگانی ندارد و بنابراین (استبدادی) خواهد بود. نظام سیاسی برآمده از نوموس، بیشترین تأکید را بر توافق و پذیرش دارد، بنابراین مشارکت سیاسی و برابری میان همگان برای توضیح و تفسیر خیر عمومی در کانون قرار می گیرد. (آذرافزا و قوام صفری) 2⃣ همانطور که ملاحظه گشت، نوموس در اندیشه سیاسی یونان باستان به معنای قانون موضوعه برآمده از اراده عمومی و پذیرفته شده همگانی است اما در تعریف ابن سینا یعنی؛ سنت، مثال قائم ثابت و نزول وحی. پرواضح است که، ناموس با ریشه و خاستگاهی الهی نمی تواند همان نوموس یونانی باشد. اما با این وجود، هری ا. ولفسون در مقاله ای تطبیقی پیرامون موضوع تشکیک، چنین می گوید: «وقتى آدمى به ياد مى‏آورد كه واژه يونانيى كه ارسطو در اين عبارت براى قانون به كار برده است nomos است، و در فلسفه اسلامى اين واژه به صورت ناموس راه جسته است و در همان مفهوم به كار رفته است رابطه ميان مثال فارابى و ابن سينا و عبارت ارسطو روشن‏تر مى‏گردد.» 📙هری ا. ولفسون ، «اصطلاح مُشکّک ، در آثار ارسطو و فلسفة اسلامی و آثار ابن میمون »، ترجمة فریدون بدره ای ، در منطق و مباحث الفاظ : مجموعة متون و مقالات تحقیقی ، چاپ مهدی محقق و توشی هیکو ایزوتسو، تهران 1353ش ؛ ▫️این بیان ایشان برای بنده، با نظر به تحقیق مدققانه ای که جناب آذرافزا در ریشه های یونانی کلمه نوموس انجام داده است، روشن نگشت. فتأمل. @monir_ol_din