eitaa logo
ندای مُنْتَظَر
1.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
119 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى كجاست آنكه پيشوا و صدرنشين آفريدگان و اهل نيكوكارى و تقوى است یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک ↔️ کپی صلواتی ☑️ ارتباط با ادمین @Montazar59
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حقیقت تبرّی، جدایی حقیقی از مسیر باطل است! 🔸یک انسان باید حدود و ثغور را حفظ کند. نباید حالا فرض کنید که اگر یک آدم، آدم ناجنسی است هر چه را که می‌خواهد به او نسبت دهد. دیده‌اید در این مجالس تبرّی که در شب‌های عیدالزهراء تشکیل می‌دهند، شاعر دیگر هر چه از دهانش در می‌آید به این عُمَر می‌گوید! حالا عُمَر یا عثمان و ابوبکر این کار را نکرده‌اند! 🔸یا مثلاً کار خلافی در سرّ انجام داده است انسان بیاید آن را فاش کند! این‌ها صحیح نیست! به‌طور‌ کلّی در مرام یک شیعۀ امیرالمؤمنین اصلاً خوشایند نیست که دهان و زبان خود را به فُحش و سَبّ و حرف‌های رکیک باز کند! 🔸حالا در هر جا می‌گویند: «رُفِعَ القَلَم است!» یا «در شب عیدالزهراء قلم تکلیف برداشته می‌شود!» نه آقاجان! قلم تکلیف هست و سر جایش هست! حالا آمدن و گفتن و خندیدن و شوخی‌کردن خوب است و این‌ها تبرّی است؛ البته برای افراد عوامّ! اما یک سالک باید فکر و ذهن خودش را فراتر از این حرف‌ها ببرد. عمر و ابوبکر کیستند که اصلاً آدم بیاید به آنها فکر کند و نظر کند؟! 🔸آن تبرّی که گفته‌اند: «انسان باید از اعداء محمد و آل‌محمد، تبرّی داشته باشد!» معنایش این نیست که انسان بگوید و بخندد و خوشحالی کند. معنایش این است که قلب خود را از اعتقاد و محبت به آنها پاک کند و راه خود را از راه آنها جدا کند و آن ظلم و ستمی که آنها به حق و حقیقت وارد کرده‌اند، او وارد نکند. 🎙حضرت‌ آیة‌الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس‌الله‌سرّه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔈 1423ه.ق؛ جلسه 16. 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
⚫️ این سؤال هميشه پرسيدنى است 📝 حسن رحیم پور ازغدی برشی از کتاب «حسین (ع) عقل سرخ» در سال شصت و یک هجرى، همه چيـز بـه ظـاهر درست و طبيعى بود و تـوده مـردم و افكـار عمـومى، اوضـاع را چنـدان غيرطبيعى نمی‌ديدند. همه چيز در دستگاه‌هاى تبليغاتى شـده بـود. در سال شصت و يک هجرى هم مثل قبل بر مأذنه‌ها توحيد می‌دادند و مردم رو به قبله نماز می‌گزاردند؛ اما اسلام تغيير كرده بود. شهر، شـهر اسـلام بود و نبود. مردم، مسلمان بودند و نبودند. ، بود و نبود. به اين معنا كه در مجالس، حرف از دين و پيغمبر و قرآن بود؛ ، بـه اين معنا كه بيشتر احكام حكـومتى اسـلام و در رأس آن، اجـراى اسلامى و اجراى بدون حدود الهى و قوانين حكـومتى، تـرک شـده بود. در حاشيه همين شهرِ اسلامى بود كه گردن حسين بن على (ع) را زدند و دختران بنيانگذار و مؤسس مدينه دينى و جامعه اسلامى را بـه زنجير كشيدند. مسئله شما و ما اين است كه چه شد شـهر اسـلامى، جامعـه دينى و حكومت دينى تا اين حد شد؟ این سؤال هميشه پرسيدنى است كه در اين چند دهه به تدريج بر سر افكار عمومى چه آمد؛ چون محال بود كه كسى چون يزيـد بلافاصله بعد از پيامبر اكرم (ص) در رأس حكومت اسلامى بنـشيند. در سـه دهه‌اى كه چهار خليفه، حكومت می‌كنند و سه تن از خلفاى راشدين كـشته می‌شوند، در اين بيست و پنج سال، اتّفاق‌هاى به ظاهر كوچك قبلى، فجايع بزرگ بعدى را كم‌کم و توجيه كردند و اين ساختارِ ، آجر به آجر بالا آمد؛ ساختمان پيش ساخته‌اى نبود كه ناگهان نصب شده باشد و مردم صـبح از خواب بيدار شوند و ببينند كه حكومت صدر اسلام، بـه حكومـت يزيـد تبديل شده است ... 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59