eitaa logo
ندای مُنْتَظَر
1.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
5هزار ویدیو
118 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى كجاست آنكه پيشوا و صدرنشين آفريدگان و اهل نيكوكارى و تقوى است یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک ↔️ کپی صلواتی ☑️ ارتباط با ادمین @Montazar59
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ـ 🍂 🌸 یا فاطمه-سلامﷲعلیکِ! به فریادم برس! ➿ در اردوگاه موصل، پیرمرد بزرگواری بود که بعد از نماز صبح می‌نشست و دعا می‌خواند. بعثی‌های پلید هم اگر کسی بعد از نماز صبح بیدار می‌ماند و تعقیبات می‌خواند، خیلی معترضش می‌شدند. ➿ به هر حال، آمدند و معترض حاج حنیفه شدند. به او گفتند: «پیرمرد! این چیه که تو بعد از نماز صبح می‌نشینی و وراجی می‌کنی؟» (با لحن نابخردانه خودشان). ➿ حاج حنیفه که ‌دید این‌ها خیلی پایشان را از گلیمشان دراز‌تر کرده‌اند. گفت: «می‌دانید بعد از نماز صبح من چه کسی را دعا می‌کنم؟» گفتند: «چه کسی را دعا می‌کنی؟» گفت: «به کوری چشم شما، ‌بعد از نماز صبح می‌نشینم و رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی را دعا می‌کنم». ➿ نگهبان بعثی این حرف را شنید و رفت. موقع آمار، در که باز شد، حاج حنیفه را بردند و حسابی کتک زدند و او را انداختند داخل زندان. ➿ دو نفر دیگر هم در زندان بودند. یکی از آن‌ها علیر‌ضا علی‌دوست بود که اهل مشهد است. ایشان می‌گفت: «ظهر که زندانبان غذا آورد، ما دیدیم غذا برای دو نفر است، با دو تا لیوان چای. گفتیم: ما سه نفریم. گفت: این پیرمرد ممنوع از آب و غذاست. ➿ چهار روز به این پیرمرد یک لقمه غذا و یک قطره آب ندادند. هرچه ما اصرار کردیم، امکان نداشت. زندانبان می‌ایستاد تا ما این لیوان چای را بخوریم و بعد که خاطرجمع می‌شد، می‌رفت. ➿ روز چهارم دیدیم که حاج حنیفه دیگر توانایی اینکه نمازش را روی پا بخواند، ندارد. او نشسته نمازش را خواند و به جای اینکه بعد از نماز، تعقیبات بخواند، دراز کشید و همین‌جور شروع کرد با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از تشنگی خودش صحبت کردن. عرض می‌کرد: فاطمه جان! از تشنگی مُردم، به فریادم برس! ➿ ما به بعثیان پلید التماس می‌کردیم، ولی حاج حنیفه گرسنه و تشنه، چشمش را به روی بعثی‌ها بلند نمی‌کرد، تا چه برسد به این‌که زبانش را باز کند. ➿ عزتش را این‌طور حفظ می‌کند ولی از آن طرف، تشنگی خودش را با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در میان می‌گذارد. ➿ علی‌دوست می‌گفت: «روز چهارم آنقدر از تشنگی نالید تا این‌که چشم‌هایش بسته شد و به خواب عمیقی فرو رفت. ➿ ما دو نفر، متوسل به فاطمه زهرا (علیهاالسلام) شدیم و عرض کردیم: یا فاطمه! عنایتی کنید تا ما بتوانیم امروز یک لیوان چای برای حاج حنیفه نگه داریم. ➿ بالاخره تصمیم گرفتیم از دو لیوان چای، نصف یک لیوان را من سر بکشم و نصف دیگر را آن برادر، طوری که زندانبان عراقی متوجه نشود و یک لیوان چای را مخفیانه در یک قوطی بریزیم. به هر حال، آن روز توانستیم یک لیوان چای را نگه داریم. ➿ زندانبان رفت و ما منتظر بیدار شدن حاج حنیفه بودیم که این لیوان چای را به او بدهیم. بعد از لحظاتی، دیدیم بیدار شد، اما با چهره‌ای برافروخته و شاداب. بلند شد و شروع کرد به خندیدن و صحبت کردن. ➿ دیدیم، این، آن حاج حنیفه نیست که با ضعف و ناتوانی نمازش را نشسته خواند و دراز کشید و به‌‌ همان حالت، ‌با فاطمه زهرا (علیهاالسلام) عرض حاجت می‌کرد و از تشنگی می‌نالید. ➿ به هر حال، آرام آرام سر صحبت را باز کردیم و گفتیم: امروز به برکت توسل شما، ما توانستیم یک لیوان چایمان را نگه داریم. ➿ حاج‌حنیفه خندید و گفت: خیلی ممنون! خودتان بخورید. نوش جانتان! الان در عالم خواب، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) هم از شربت سیرابم کردند و هم از غذا سیرم نمودند و آن طعم شیرین شربتی که از دست مبارک حضرت زهرا (علیهاالسلام) خوردم، هنوز کام مرا شیرین نگه داشته است. من این چای تلخ شما را نخواهم خورد. 📖 حماسه‌های ناگفته سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۵▫️ 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ـ 🍂 🌸 حاج منصور زرنقاش و شهدا در حرم آقااباعبدالله الحسین (علیه السلام) مشرف بودند. یکی از برادران عزیزی که در بند اسارت دشمن درآمد، مرحوم آزاده،‌ شهید حاج منصور زرنقاش بود. ایشان در اردوگاه ۱۱ یا ۱۳ که من در آنجا نبودم، خدمتگزار جمع اسرا بود. قبل از اسارت کاروان‌دار حج بودند، در نتیجه، در اسارت هم شروع می‌کند همان‌طور به خدمتگزاری و عهده‌دار مسئولیت خدماتی می‌شوند. دشمن ایشان را شناسایی می‌کند و به هر حال، زیر شکنجه دشمن، ایشان مریض می‌شوند و کمتر از یک ماه که می‌گذرد‌‌ همان شب به شهادت می‌رسد. همان شب که شب شهادت ایشان است، یکی از برادرانمان در آن اردوگاه خواب می‌بیند که بی‌بی‌ فاطمه زهرا (علیهاالسلام) وارد اردوگاه شدند. سه نفر از خانم‌ها هم ایشان را همراهی می‌کنند. خانم فاطمه زهرا (علیهاالسلام) مستقیم تشریف آوردند به همین آسایشگاهی که شهید حاج منصور زرنقاش در آن به شهادت رسیده بودند. حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) می‌فرمایند که «حاج منصور از ماست و می‌خواهیم او را با خودمان ببریم». این گذشت تا شبی که نوبت کربلا به اردوگاه رسید. در اردوگاه ۱۷ که دو قسمت داشت، قسمت A و قسمت B با هم حدود یک کیلومتر فاصله داشتیم که سعی کرده بودیم به بهانه‌های گوناگون از طریق مسابقه و ورزش و هر راهی که می‌شد با هم ارتباط داشته باشیم. خود من هم همین‌طور زیاد دعوت می‌شدم که بروم آن قسمت اردوگاه. حاج‌منصور زرنقاش شیرازی بود و برادرمان حاج موزه همشهری‌اش بود. در‌‌ همان شبی که نوبت کربلا به اردوگاه ۱۷ رسید، حاج موزه فرمودند: «خواب دیدم در حرم آقا امام حسین (علیه السلام) مشرف شده‌ایم و همه شهدا هم جمعند. در بین شهدا دیدم حاج منصور زرنقاش هم در حرم آقا مشرف هستند. خوشحال شدم. صورتش را بوسیدم و گفتم: «حاج آقا منصور اینجا چه کار می‌کنی؟» فرمود: «از‌‌ همان شب اول بی‌بی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) مرا آوردند در حرم فرزندشان آقا امام حسین (علیه السلام)». 📖 اروند خاطرات سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۶▫️ 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ـ 🍂 🌸 کرامت حضرت فاطمه (سلامﷲعلیها) به سیّد بحرالعلوم سیّد بحرالعلوم می فرماید: 🍁 در عالم رؤیا دیدم در مدینه مشرّف بودم و مرا جناب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احضار نمودند. داخل حجره ی مقدّسه شدم. دیدم جناب پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در صدر مجلس قرار گرفته و حسنین (علیهم السّلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در حاشیه ی مجلس قرار گرفته اند و امیرالمومنین علی (علیه السّلام) سرپا ایستاده اند. 🍁 به دست بوسی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرّف شدم. مرا مخاطب به خطاب «مَرحَبا بِوَلَدی» نموده و کمال محبّت و مهربانی را درباره ی من مبذول داشتند. 🍁 مسئله ای چند سؤال نمودم. فرمودند: «از امام زمان خود سؤال کن.» پس صاحب الأمر را حاضر نمودند و مسائل خود را سؤال نمودم. پس رو به فاطمه (علیهاالسّلام) نموده فرمودند: «پسرت را بگیر.» پس فاطمه (علیهاالسّلام) دست مرا گرفته، به حجره ی خود بردند و از من رویشان را نمی گرفتند و گویا صورت مبارکشان، الحال در نظرم هست. 🍁 پس حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) برای من آش آوردند که همه ی حبوبات در آن بود. تناول نمودم و در نهایت شوق از خواب بیدار شدم. 🍁 چنان شرح صدری برای من اتّفاق افتاده بود که هرچه بعد از آن در کتاب ها می دیدم به یک مرتبه حفظ می نمودم و همیشه طالب آن آش بودم. 🍁 روزی از مادرم سؤال نمودم که آش به این صفت دیده ای؟ گفت: بلی، در عجم، متعارف است که می پزند و جمیع حبوبات داخل آن می کنند و آش فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) می نامند. 🌐 عرفان سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۷▫️ 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
YEKNET.IR - roze - fatemie avval 1400 - arzi.mp3
5.96M
🔳 🌴زهرا شدم که روشنی خانه ات شوم 🌴با افتخار خادم کاشانه ات شوم 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ـ 🍂 🔘 شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا سلام الله علیها 🌾 ابراهیم گفت: نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام تشریف آوردند و گفتند؛ نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم،هرکه گفت بخوان تو هم بخوان. 🌾 جواد مجلسی می گوید: پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نَقل همه ی مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا علیهاالسلام بود. هرجا میرفتیم حرف از او بود! 🌾 خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف می کردند. همه ی آن ها با توسل به حضرت صدیقه ی طاهره علیهاالسلام انجام شده بود. 🌾 به منطقه ی سومار رفتیم. به هر سنگری می رفتیم از ابراهیم میخواستند که برای آن ها مداحی کند و ازحضرت زهرا علیهاالسلام بخواند. 🌾 شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. 🌾 آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم! هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم! 🌾 ساعت یک نیمه شب بود.خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه. 🌾 من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز. ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. 🌾 بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیهاالسلام!! 🌾 اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم. 🌾 بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن. 🌾 بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم. هرکه گفت بخوان تو هم بخوان. دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد. 📖 سلام بر ابراهیم ، ص ۱۹۰ زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۸▫️ 🍂قسمت‌های پیشین👉 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
YEKNET.IR - roze - fatemie avval 1400 - arzi.mp3
10.74M
🔳 🌴فخر بر خود میکند پروردگار فاطمه 🌴چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
YEKNET.IR - zamine - fatemie avval 1400 - banifatemeh.mp3
6.88M
🔳 🌴یه روزی از تو تقویمای تاریخ 🌴نوشتند بین کوچه محشری شد 🎤 👌بسیار دلنشین 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
🏴ـ﷽ـ🏴 🏴 السلام علیک یا صاحب الزمان فدایتان گردیم ✋ بزرگواران گرامی سلام علیکم ✅ تقدیم صدقات و خیرات جهت سلامتی وجود مقدس امام زمان ارواحنافداه و بر طرف شدن خطرات از وجود نازنین حضرت، نوعی ابراز عشق و علاقه و وفاداری نسبت به مولای عزیزمان است که این ابراز دوستی و مودت بسیار مورد رضایت خدای بزرگ و مهربان است و سفارش پیامبر اکرم صلیﷲعلیه‌وآله است و تاثیر بسزایی در زندگی ما دارد. 👈 چه نیکو است در روز اول و ایام صدقه اول ماه را جهت سلامتي ارواحنافداه تقدیم نمائيم. 🔘 سروران ارجمند، علاوه بر مراکز خوبی که می‌شناسید، مؤسسه خیریه نیک گستر وصال از جمله مؤسسات خیریه ایست که با رساندن صدقات و خیرات به دست ایتام، سادات گرامی و نیازمندان آبرومند محل مناسبی برای تحقق نیّات پسندیده نیکوکاران است. 💳 شماره کارت: 6037991899503613 📱 پرداخت آنلاین: http://vesalngo.ir/contact-us/online-payment/ ℹ️ آشنایی با خیریه نیک گستر وصال vesalngo.ir علیه السّلام ◻️مهربان و مهرگستر باشيم◻️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
YEKNET.IR - roze - fatemieh avval 1400 - arzi.mp3
3.61M
🔳 🌴سقف این حجره آسمانش بود 🌴چادر پاره سایه‌ بانش بود 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
مداحی آنلاین - سراب منم - حسین طاهری.mp3
6.29M
مادر مادر چادرت پناه بی‌پناها مادر مادر تویی آبروی رو سیاها مادر مادر یه نگام کن از اون نگاها 🏴 🏴 حسین_طاهری 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
نواهنگ دنیام فاطمه.mp3
4.33M
🔸 "دنیام فاطمه" 🎤 کربلایی چشماتو به روی حیدر نبند زخماتو خودم میبندم بخند آه بکش ولی بمون... که همین آه، دلگرمیه علیه 🔻 ویژه ایام 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
31.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نقش علم کلام در تحلیل حوادث عاشورا و فاطمیه 🔰 آیت‌الله میرباقری: ما در تحليل وقايع تاريخی، آنجا که فعلِ معصوم در ميان هست و می‌خواهيم فعل معصوم را تحليل کنيم، اعتقادات خودمان را از نقلِ تاريخ نمی‌گيريم. اين تحلیل‌ها، از معتَقَدات ماست که باید مبتنی بر مبانی علم کلام تحليل شود و به‌اصطلاح، از مفروضات پيشينی ما است. 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
روزی خدمت حضرت آیت الله بهاالدینی بودم ایشان مدتی سکوت کردند 🔹ظاهراً مطلبی برایشان آشکار شده بود سپس سربلند کردند و فرمودند مقام حضرت فوق العاده است🥺 اگرایشان امضاء کند، همه امضاء میکنند... 💔 🔹استاد فاطمی نیا رحمت الله 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینقدر غم مردم خوردی ای مادر غمخوار شده حرفت ورد زبونا اَلْجارَ ثُمَّ الدّار 🏴 🏴 مهدی_رسولی 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
📌 داغدار غم مادر... 🌙 شب بود. سکوت بود. و ماه، تنها‌شمع روشنِ زمین بود. مردی تنها، زانو به بغل، داغدار غم مادر بود و آرزوی کبوتران بقیع این بود که ای کاش این همه مظلومیت مهدی، دروغ بود! 🥀 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
روح القدس.mp3
2.65M
🎤 «روح القُدُس» 👤 استاد 🔺 شأن و جایگاه بسیار بالای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، کسی که در یک جامعه ضد زن به شکل یک زن در بین مردم خلق شد... ▪️ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ سلام بر آن مؤنث تا هنگام ظهور... 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
ندای مُنْتَظَر
✨﷽✨ـ 🍂 ارادت عجیب به حضرت زهرا علیهاالسّلام داشت، در هر پست و مقامی بود مجلس عزای فاطمیه را برپا می‌کرد و خودش هم مانند خادمان، در کنار در می‌ایستاد و خوش آمد می‌گفت. در نیروی هوایی که بود مسجد حضرت زهرا علیهاالسّلام را در پادگان ولی‌عصر عجلﷲفرجه- راه‌اندازی کرد. وقتی به فرماندهی نیروی زمینی انتخاب شد در مراسم رسمی پشت تریبون رفت و خدا را به حق حضرت زهرا علیهاالسّلام قسم داد و گفت «من دوست داشتم در نیروی هوایی شهید شوم ولی ان‌شاءالله در نیروی زمینی دوران شهداتم فرا برسد.» علت این همه عشق و علاقه‌اش به حضرت زهرا علیهاالسّلام را دوستان قدیمی او می‌دانستند. یکی از آن‌ها می‌گفت «اوایل سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس در خدمت حاج احمد بودیم. او فرمانده تیپ نجف بود. نیروها خیلی به او علاقه داشتند. در حین عملیات به سختی مجروح شد، ترکش به سرش خورده بود. با اصرار او را به بیمارستان صحرایی بردیم. شهید کاظمی می‌گفت «کسی نفهمد من زخمی شدم. همین جا مداوایم کنید. می‌خواست روحیه‌ی نیروها خراب نشود.» دکتر گفت «این زخم عمیق است، باید کاملاً مداوا و بعد بخیه شود» به همین دلیل بستری شد. خونریزی او به قدری زیاد بود که بی‌هوش شد. مدتی گذشت، یک دفعه از جا پرید! گفت «بلندشو، باید برویم خط» هر چه اصرار کردیم بی‌فایده بود. بالاخره همراه ایشان راهی مقر نیروها شدیم. در طی راه از ایشان پرسیدم: شما بی‌هوش بودی، چه شد که یک‌دفعه از جا بلند شدی؟ هر چه می‌پرسیدم جواب نمی‌داد. قسمش دادم که به من بگویید که چه شد؟ نگاهی به چهره‌ی من انداخت و گفت «می‌گویم، به شرطی که تا وقتی زنده‌ام به کسی حرفی نزنی.» بعد خیلی آرام ادامه داد «وقتی در اتاق خوابیده بودم، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا علیهاالسّلام آمدند داخل اتاق، به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده، نمی‌توانم ادامه دهم. حضرت زهرا علیهاالسّلام دستی به سر من کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلند شو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس.» وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت «من تا حالا شکی نداشتم که در این جنگ ما برحق هستیم، اما امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم.» 📖 مهر مادر 🥀 شهید احمد کاظمی ▫️ تاریخ تولد ۱۳۳۸ ▫️ تاریخ شهادت ۱۳۸۴ ▫️ مدفن گلستان شهدای اصفهان سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۱▫️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ـ 🍂 🌸 حضرت زهرا (سلامﷲعلیها) دعوت کردند محمد چنارانی: رفت پیش مسئول پایگاه بسیج، اسمش را که برای اعزام به جبهه نوشته بود خط زد. همان شب حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را خواب دید که فرموده بودند: «اسماعیل بلند شو که از نیرو‌های ما عقب می‌مانی». فردای آن روز رفت پایگاه و دوباره اسمش را نوشت. وقتی خواستند مانع رفتنش شوند، خوابش را تعریف کرد و گفت: «حضرت زهرا (علیهاالسّلام) من را خواسته­‌اند، شما می­ گوئید نرو؟» رفت و پیکر بی‌جانش برگشت... 📖 خبرگزاری دفاع مقدس 🥀 شهید اسماعیل چنارانی ▫️ تاریخ تولد ۱۳۳۷ ▫️ تاریخ شهادت ۱۳۶۱ ▫️ محل شهادت چزابه سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۲▫️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
🏴ـ﷽ـ🏴 🏴 السلام علیک یا صاحب الزمان فدایتان گردیم ✋ بزرگواران گرامی سلام علیکم ✅ تقدیم صدقات و خیرات جهت سلامتی وجود مقدس امام زمان ارواحنافداه و بر طرف شدن خطرات از وجود نازنین حضرت، نوعی ابراز عشق و علاقه و وفاداری نسبت به مولای عزیزمان است که این ابراز دوستی و مودت بسیار مورد رضایت خدای بزرگ و مهربان است و سفارش پیامبر اکرم صلیﷲعلیه‌وآله است و تاثیر بسزایی در زندگی ما دارد. 👈 چه نیکو است در روز اول و ایام صدقه اول ماه را جهت سلامتي ارواحنافداه تقدیم نمائيم. 🔘 سروران ارجمند، علاوه بر مراکز خوبی که می‌شناسید، مؤسسه خیریه نیک گستر وصال از جمله مؤسسات خیریه ایست که با رساندن صدقات و خیرات به دست ایتام، سادات گرامی و نیازمندان آبرومند محل مناسبی برای تحقق نیّات پسندیده نیکوکاران است. 💳 شماره کارت:
6037991899503613
روی شماره کارت بزنید کپی می‌شود 👆 📱 پرداخت آنلاین: http://vesalngo.ir/contact-us/online-payment/ ℹ️ آشنایی با خیریه نیک گستر وصال vesalngo.ir علیه السّلام ◻️مهربان و مهرگستر باشيم◻️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
🏴بسم الله الرحمن الرحیم🏴 🔳 از مهمترین درسهای زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها برای خانواده ها، رضایت شوهر از همسرش است. 🔳 امام باقر علیه السلام فرمودند : 🔘 براى زن در نزد پروردگارش هيچ شفاعت‏ كننده‏ اى بهتر از رضايت شوهرش نيست و چون فاطمه سلام الله علیها از دنيا رفت امير المؤمنين علیه السلام كنار جنازه او ايستاد و عرض كرد: 🔘 بار پروردگارا! من از فاطمه كه دختر پيغمبر است راضى هستم. 🔘 بار پروردگارا! او تنها شد، پس تو همدم او باش 🔘 بار پروردگارا! او از ما دور شد تو با او بپيوند 🔘 بار پروردگارا! به او ستم شد، پس تو حاكم باش كه تو بهترين حكم فرمايانى. 📖 خصال شیخ صدوق، ج‏۲. سلامﷲعلیها 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
4_5902316282056805445.mp3
4.14M
🔊 📝 پناه بر خدا عده‌ای با بغض حیدر آمدن... 👤 کربلایی‌نریمان 📌 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | دل می تپد این شب‌ها 🌙 با یاد تو یا زهرا(سلامﷲعلیها)❤️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
مداحی_آنلاین_دل_می_تپد_این_شب‌ها_میثم_مطیعی.mp3
3.56M
🔳 🌴دل می تپد این شب‌ها 🌴با یاد تو یا زهرا 🎤 میثم‌مطیعی ⏯ زمینه 👌بسیار دلنشین 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ـ 🍂 🌸 از حضرت زهرا (سلامﷲعلیها) دست برندارید گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران آمد و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان(عجلﷲفرجه) را قسم بدین به جان مادرشان، حتماً جواب می‌گیرید». 📖 خبرگزاری دفاع مقدس 🥀 شهید الله­یار جابری ▫️ تاریخ تولد ۱۳۳۹ ▫️ تاریخ شهادت ۱۳۶۵ ▫️ محل شهادت حاج عمران عراق سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۳▫️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
35.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ مادر کودکان غزه، مادر بچه‌های لبنان 🔹 حاج 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قیامت با رشته‌های‌ چادر حضرت زهرا سلام الله‌علیها از صراط امیرالمؤمنین علیه‌السلام عبورکنید.. 🥀 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ـ 🍂 🌸 حضرت زهرا (سلامﷲعلیها) سیرآب‌مان کردند! پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن. از فشار تشنگی بی­‌حال و خسته خواب­‌مان برد. وقتی بیدار شدیم، (شهید) «محمد حسن فایده» گفت: «حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند». فوری رفتیم سراغ قمقمه­ شهدایی که اطراف‌­مان بودند. یکی از قمقمه‌ها پر بود از آب خنک. انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) است سیرآب شدیم. 📖 خبرگزاری دفاع مقدس 🥀 شهید محمد حسن فایده ▫️ تاریخ تولد ۱۳۳۸ ▫️ تاریخ شهادت ۱۳۶۲ ▫️ محل شهادت منطقه شرهاتی(والفجر۱) سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۴▫️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59