eitaa logo
ندای مُنْتَظَر
1.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
120 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى كجاست آنكه پيشوا و صدرنشين آفريدگان و اهل نيكوكارى و تقوى است یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک ↔️ کپی صلواتی ☑️ ارتباط با ادمین @Montazar59
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای مُنْتَظَر
✨﷽✨ـ 🍂 ارادت عجیب به حضرت زهرا علیهاالسّلام داشت، در هر پست و مقامی بود مجلس عزای فاطمیه را برپا می‌کرد و خودش هم مانند خادمان، در کنار در می‌ایستاد و خوش آمد می‌گفت. در نیروی هوایی که بود مسجد حضرت زهرا علیهاالسّلام را در پادگان ولی‌عصر عجلﷲفرجه- راه‌اندازی کرد. وقتی به فرماندهی نیروی زمینی انتخاب شد در مراسم رسمی پشت تریبون رفت و خدا را به حق حضرت زهرا علیهاالسّلام قسم داد و گفت «من دوست داشتم در نیروی هوایی شهید شوم ولی ان‌شاءالله در نیروی زمینی دوران شهداتم فرا برسد.» علت این همه عشق و علاقه‌اش به حضرت زهرا علیهاالسّلام را دوستان قدیمی او می‌دانستند. یکی از آن‌ها می‌گفت «اوایل سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس در خدمت حاج احمد بودیم. او فرمانده تیپ نجف بود. نیروها خیلی به او علاقه داشتند. در حین عملیات به سختی مجروح شد، ترکش به سرش خورده بود. با اصرار او را به بیمارستان صحرایی بردیم. شهید کاظمی می‌گفت «کسی نفهمد من زخمی شدم. همین جا مداوایم کنید. می‌خواست روحیه‌ی نیروها خراب نشود.» دکتر گفت «این زخم عمیق است، باید کاملاً مداوا و بعد بخیه شود» به همین دلیل بستری شد. خونریزی او به قدری زیاد بود که بی‌هوش شد. مدتی گذشت، یک دفعه از جا پرید! گفت «بلندشو، باید برویم خط» هر چه اصرار کردیم بی‌فایده بود. بالاخره همراه ایشان راهی مقر نیروها شدیم. در طی راه از ایشان پرسیدم: شما بی‌هوش بودی، چه شد که یک‌دفعه از جا بلند شدی؟ هر چه می‌پرسیدم جواب نمی‌داد. قسمش دادم که به من بگویید که چه شد؟ نگاهی به چهره‌ی من انداخت و گفت «می‌گویم، به شرطی که تا وقتی زنده‌ام به کسی حرفی نزنی.» بعد خیلی آرام ادامه داد «وقتی در اتاق خوابیده بودم، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا علیهاالسّلام آمدند داخل اتاق، به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده، نمی‌توانم ادامه دهم. حضرت زهرا علیهاالسّلام دستی به سر من کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلند شو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس.» وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت «من تا حالا شکی نداشتم که در این جنگ ما برحق هستیم، اما امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم.» 📖 مهر مادر 🥀 شهید احمد کاظمی ▫️ تاریخ تولد ۱۳۳۸ ▫️ تاریخ شهادت ۱۳۸۴ ▫️ مدفن گلستان شهدای اصفهان سلامﷲعلیها سلامﷲعلیها ▫️۱▫️ 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | مؤمن نسبت به احکام دین خدا «بی‌مُبالات» نیست 💢بی‌مبالاتی به گناهانی مثل و ، نشانه‌ی خطر جدایی از حقیقت ایمان است. 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
سرعت‌گیر پیروزی.mp3
10.79M
‼️یک سوره در قرآن کریم وجود دارد که بدون «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» آغاز می‌شود. راز این تفاوت چیست؟ منبع : مبحث وظایف ما در اخرالزمان 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️ فقط در یک صورت؛ اگر هر جوری از دنیا بری شهید محسوب میشی! | منبع : استغاثه 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸ حضرت ابوالفضل علیه السلام از هادی پرسیدند: تذکره عبور از پدرم گرفته ای؟ عرض نمود: بلی. همچنین آن بزرگوار این آیه شریفه را تلاوت فرمودند: 🌱 «یا مَعْشَرَالجِنِّ وَالإِنْسِ! اِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ فَانْفُذُوا لاتَنْفُذُونَ إِلّا بِسُلْطانٍ» (الرحمن/۳۳) 🌱 ای گروه جنّیان و انسیان! اگر می توانید از کرانه های آسمان ها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید [ولی] جز با [بدست آوردن]تسلطی رخنه نمی کنید. سپس التفات (توجّه) به من نموده و فرمود: سلطان [قدرت] ولایتِ پدرم، و همین تذکره نجات توست. «به تو مژده رستگاری می دهم». من امتناناً(از روی شکرگزاری) خم شدم و زمین را بوسیدم و ایستادم و از شوق حصول ملاقات و خوشحالی اشک هایم جاری بود. حبیب بن مظاهر رضی الله عنه که پهلوی من ایستاده بود، به طور نجوا می گفت: تو از خطرات این راه که در پیش داری، از رستگاری خود مأیوس نشو؛ زیرا این بزرگواران و پدران معصوم شان علیهم السلام تو را فراموش نخواهند نمود، و آمدن اینها نیز به اشاره پدرانشان بوده و دادرسی خود آنها از شیعیان و محبّین فقط در آن آخر کار است و این دیدن، محض اطمینان و دلگرمی تو بوده است. حضرت زینب علیها السلام نیز به تو سلام می رساند و فرمودند که ما پیاده روی های تو را در راه زیارت برادرم و صدمات و گرسنگی و تشنگی و گریه های تو را در بین راه ها فراموش نمی کنیم. گفتم: «علیک و علیها السّلام منّی ومن اللَّه ورحمه اللَّه وبرکاته!؛ سلام من و خداوند و رحمت و برکات او بر تو و ایشان باد!». پرسیدم: چرا از میان این جمع، آن دو آقازاده لباس جنگ پوشیده اند و حال آنکه در اینجا جنگی نیست؟ دیدم رنگ حبیب رضی الله عنه تغییر یافت و چشم هایش پُر از اشک گردید و گفت: این دونفر درکربلا اراده داشتند که به تنهایی آن دریای لشکر را تار و مار و به دار البوار (سرای نیستی) رهسپار نمایند، ولی اسباب و تقادیر الهیه طوری پیشامد نمود که نشد آن اراده آهنین خود را به منصه ظهور برسانند، همان در سینه هایشان گره شده و عقده کرده و تا به حال ثابت مانده و انتظار زمان رجعت را دارند که عقده دلشان گشوده شود و همان عقده است که به صورت لباس جنگ درآمده و محسوس تو شده است. دیدم که آنان رفتند و من و هادی تنها ماندیم و حجره مثل اوّل کوچک و بی دستگاه سلطنتی شد. به هادی گفتم: من دوباره به نزد اولاد و اهل بیت خود نمی روم؛ زیرا از خیرخواهی آنان مأیوسم. اگرچه به اسم من کارهایی می کنند؛ ولی فقط همان اسم است، و روح عملیات شان (نیّت اعمالی که انجام می دهند) برای دنیای خودشان است و غیر از اینکه بر غصّه و اندوه من بیفزایند، حاصلی ندارد. به آنچه خود دارم، قناعت می کنم و پس از امیدواری به مراحم (مهربانی های) این بزرگواران، به هر خطری که برسم صبر می کنم و بر خود سهل و آسان می گیرم. هادی گفت: حال تو احتیاج به هیچ چیزی نداری، این سه منزل اوّل که گزارش های سه سال اوّل تکلیف را خواهی دید خطراتی ندارد؛ چون از سنه پانزده که اوّل تکلیف است تا سنه هیجده که زمان رشد و استحکام قوّه عقلیه است، مخالفت واجبات و محرّمات به واسطه ضعف عقل و قوّت شهوت و هوس های آن عقوبت معتنابهی (قابل اعتنا) ندارد، زیرا حضرت حق در اوّل ایجاد عقل فرمود: « [خداوند خطاب به عقل فرمود:]مردمان را به تو عذاب می کنم و به تو پاداش می دهم». و پاداش و عذاب را دائر مدار عقل گرداند. به این واسطه، این سه منزل اوّل مسافرت این جهان، مطابق مسامحه در اوایل تکلیف در اراضی مسامحه خواهدبود که خطرات چندانی ندارد و اگر هم باشد، به زودی خلاص می شود. پس احتیاج به همراهی من نداری و من قبلاً باید به منزل چهارم بروم و در آنجا به انتظار تو خواهم بود. و تو فردا توبره پشتی خود را به پشت میبندی و به این شاهراه که رو به طرف قبله است، حرکت می کنی تا به من برسی. گفتم: ای هادی! تو می دانی که مفارقت تو بر من سخت است، و هزار که این شاهراه راست و وسیع باشد و چندان خطری هم نباشد، تنهایی و نا بلدی راه، دردی است بی درمان و پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الرفیق ثمّ الطریق؛ نخست رفیق و سپس راه». گفت: از تنها بودن تو در این سه منزل چاره ای نیست؛ چون در دنیا هم من در آن سه سال با تو نبوده ام و بعد از آن در تو متولّد شده ام و وجود گرفته ام، چون طینت من از علّیین (بالاترین جایگاه بهشت) است که صِرف رشد و هدایت است، و این قصور از ناحیه خود توست، پس: «خودت را ملامت کن و مرا ملامت منما». از نزد من پرید و من تنها ماندم و... ... ادامه دارد 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
٧۰ به مناسبت ایام شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها از کتاب «سرزمین یاس» نوشته:«مهدی خدامیان آرانی» 🔰در دو بخش: ✅ ۲۰سوال تستی ✅ انتخاب تأثیرگذارترین جمله کتاب 🎁 با جوایز متنوع نقدی و فرهنگی لینک شرکت در مسابقه 👇 https://digiform.ir/wb86328fb ⏳مهلت شرکت ۱۰ آذر ماه (❌آخرین فرصت امشب تا ساعت ۲۳:۵۹) واحد مسابقات مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت فدک سبز طوس: ۰۹۰۲۸۸۷۳۵۳۶ @mosabeghat_farhangi 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
9413-fa-sar zamin yas.pdf
1.95M
📚منبع مسابقه کتابخوانی ۷۰ سرزمین یاس از مهدی خدامیان آرانی
🇸🇾🇮🇷 دولت درخواست رسمی از ایران برای مداخله نظامی فوری کرده است./صابرین نیوز 🌏 ندای مُنْتَظَر @montazar_59