eitaa logo
✍بغضِ قلم🥀
81 دنبال‌کننده
123 عکس
55 ویدیو
0 فایل
شعر و دلنوشته‌های منتظر و منتخب نا‌ب‌ترین اشعار معاصر
مشاهده در ایتا
دانلود
تجلی کرده از هر سو جمالِ کبریا اینجا اگر دیدارِ حق داری هوس ای دل بیا اینجا... نگاهِ بر ضریحِ او حجاب از دیده بردارد خدا را دیده‌اند اهلِ حقایق بارها اینجا... ز آدم تا به خاتم را در این درگاه می‌بینی که مهمانِ ولی الله هستند انبیا اینجا... دلِ خورشید هم از سایه‌ی ایوانِ او گرم‌است پناه آورده چون طفلی تمامِ ماسوا اینجا... ملائک بالِ خود را فرشِ راهِ زائرش سازند به نرمی! زائرانِ نور! بگذارید پا اینجا... نه‌تنها از غمِ دنیا شود فارغ در این درگاه که‌زائر می‌شود از خویش‌هم حتی‌رها اینجا... چنان‌احسانِ او بی‌حدّو بی‌حصرست ای‌عاصی که داده راه، آن شاهِ کرم حتی تو را اینجا...
چشمت به چشمِ ما و دلت پیش دیگری‌ست جای گلایه نیست! که‌این رسم دلبری‌ست... هرکس گذشت‌ از نظرت، در دلت نشست تنها گناهِ آینه‌ ها زود باوری‌ست... مهرت به خلق،بیشتر از جور بر من‌ست سهمِ برابرِ همگان، نابرابری‌ست... دشنام یا دعای تو در حقِ من یکی است ای آفتاب، هرچه کنی ذره‌پروری است..! ساحل جوابِ سرزنشِ موج را نداد گاهی فقط سکوت، سزای سبک‌سری‌ست...
چه استراحتِ خوبی‌است در جوارِ خودم خودم برای خودم با خودم کنارِ خودم... همین دقیقه که‌این شعر را تمام کنم از این شلوغِ شما می‌روم به غارِ خودم... به سمتِ هیچ تنم را اشاعه خواهم داد به گوش او برسانید، رهسپار خودم..! چه لذتی‌است که یک صبحِ سردِ پاییزی کنارِ پنجره باشم در انتظارِ خودم... گُلی نزد به سرم زندگی اجازه دهید خودم گلی بگذارم سرِ مزارِ خودم... اگرچه این همه سخت‌است نازنین بپذیر دلم به کارِ تو باشد سرم به کارِ خودم... @montazer393
قدرنشناسِ عزیزم، نیمه‌ی من نیستی قلبمی ! امّا سزاوارِ تپیدن نیستی... بعدِ من یادت بماند، در تمامِ عمرِ خویش از گزندِ باد های هرزه ایمن نیستی... چون قیاسش می‌کنی با من، پس‌از من هرکسی هرچه گوید عاشقم! می‌گویی اصلاً نیستی... دست وقتی تکان دادی، عجب حالی شدم اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی... @montazer393
در پیشِ چشم‌هات سپر را فروختیم خونین جگر شدیم ، جگر را فروختیم... در دستِ ما نهاد خدا مِهر و ‌ماه را مهرِ تو را خریده ، قمر را فروختیم... کالا اگر گران بشود بایدش فروخت دیدیم ‌سر گران شده ، سر را فروختیم... صد شُکر در معامله‌ی بوسه و شِکَر ما بوسه را خریده ، شِکَر را فروختیم... ما را نبود میلِ رهایی ز دامِ تو خود در قفس نشسته‌و پر را فروختیم... ✍علی_مقدم @montazer393
سوی عدم دری ز جهانِ وجود نیست ما جاودانه‌ایم! بر این می‌توان گریست... چیزی که مرگ نام گرفته‌ست بینِ ما دروازه‌ای میانِ دو زندانِ زندگی‌ست... ای مرگ ای نجاتِ موقت! شتاب کن هرچند روشن‌است‌که‌آن روی سکه چیست... تا آبشار راهِ زیادی نمانده است ای رودِ عمر! یک قدم این راه را مایست... هر‌کس به روزگارِ کسی غبطه می‌خورد این حال و روز ماست، ببین آرزوی کیست... فاضل_نظری @montazer393
چه احمقانه جلویت دم از قرار زدم دروغ گفتم اگر حرف از انتظار زدم... منی که از سرِ راه خودم خودم را هم برای زود رسیدن به تو کنار زدم... هزار مرتبه در خواب دیده‌ام خود را به اتهامِ جدا ماندن از تو دار زدم... چه مضحک‌است سکوتم،منی که همواره هرآنچه خواسته‌ام با نگاه جار زدم... به یک اشاره دلم رفت ،تازه فهمیدم چه ناشیانه دم از بردنِ قمار زدم... اگرچه باختم اما شبیهِ یک فاتح جلوی چشم همه دورِ افتخار زدم... برایم از عسلِ ناب خوشگوارتر است در استکانت اگر لب به زهرِ مار زدم... @montazer393
من اگر تشنه شوم، آب شدن را بلدی؟ یاشوم شب زده، مهتاب شدن را بلدی..؟ من به بی‌خواب شدن، شهره شدم امّا تو راستی این‌همه بی‌خواب شدن را بلدی..؟ این‌که از دور تماشا بکنی چیزی نیست بی هوا واردِ گرداب شدن را بلدی..؟ توکه هربار دم‌از عشق زدی راست بگو چقدَر شیوه‌ی بی‌تاب شدن را بلدی..؟ اولین شرطِ وفا،سوختن و ساختن‌است مرد و مردانه بگو، آب شدن را بلدی..!؟
از حسرتِ یک آدم تنها چه بگویم؟ دل‌تنگِ صدای توام امّا چه بگویم..؟ بیهوده به دنبالِ تو در کوچه دویدم گیرم که‌رسیدم به تو حالا چه بگویم..؟ ترسم که در این شهر مرا با تو ببینند در غیبتِ سنگینِ تو فردا چه بگویم..؟ درتُنگِ من افتادی و شوقی به دِلَت نیست با ماه که دل‌بسته به دریا چه بگویم..؟ هرچند که اصرار به دیدارِ تو دارم در لحظه دیدارِ تو جانا چه بگویم..؟ گیرم که زبان باز کنم لحظه‌ی تشییع روزی که می‌آیی به تماشا چه بگویم..؟
تو شاد بودی و من آمدم غمت باشم اجازه هست که‌یک عمر همدمت باشم..؟ من‌آن غمم، غمِ شیرینِ دوست داشتنت که لازم است از امروز محرمت باشم... تو تکیه کن به من و فکر هیچ‌چیز نباش اراده کرده ام آن کوهِ محکمت باشم... به هر کجای دل نازکت اگر داری_ خدا نکرده کمی زخم، مرهمت باشم... نخواه خوب و بدت را جدا کنم از هم بخواه عاشقِ ابروی در هَمت باشم... قبول کن بنشینم مقابلِ چشمت و باز منتظرِ خیرِ مقدمت باشم... هنوز عشق مقدّس‌ترین کلامِ خداست تو عاشقانه بخوانم که مريمت باشم... @montazer393
آه اگر دورانِ شیرینِ وفا خواهد گذشت روزهای هم‌نشینی‌های ما خواهد گذشت..! بعدِ من تنها نخواهی ماند، اما بعدِ تو بر منِ تنها نمی‌دانی چه‌ها خواهد گذشت... عاشقانِ تازه‌ات اهلِ کدام آبادی‌اند؟ عطرِ گیسوی تو اینبار ازکجا خواهد گذشت..؟ تابِ دورافتادنم از تابِ گیسوی تو نیست کی دلِ آشفته از موی رها خواهد گذشت..؟ ای دعای عاشقان پشت و پناهت! بازگرد بی تو کارِ دوستداران از دعا خواهد گذشت...