فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ پنج دلیل برای حب #علی_علیه_السلام🌹
🗣#استاد_رفیعی
ارتباط موفق 29.mp3
11.13M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
#ارتباط_موفق ۲۹
👋 آنان که در رفاقت و ارتباط موفقند ؛
۱. هم اهل ثبت و حفظ و به یادآوردن بعضی مواردند !
۲. و هم اهل فراموشی موارد دیگر!
اما؛
- قدرت تشخیص اینکه
چه چیزهایی باید فراموش شوند و چه چیزهایی نباید ...
- و قدرت عمل کردن به این دریافتها،
🔄 مهمترین ضمانت کنندهها برای حفظ و استمرار یک ارتباطند.
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_فرحزاد
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
🔴 برگزاری جشن تکلیف ۳ هزار نفری پسران در مسجد مقدس جمکران
🔹 مدیر خدمات معارفی مسجد مقدس جمکران گفت: #جشن_تکلیف سه هزار #دانشآموزپسر، جشنواره فرهنگی امام مهدی(عج)، مسابقه بزرگ کتابخوانی در ایام نیمه شعبان برگزار می شود.
ان شاءالله همگی جزیاران امام مهدی باشند♥️
✍محک بزنید؛ شما از جمله کدام دسته از یاران حضرت صاحب الزمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) هستید؟
بر اساس منابع معتبر یاران امام مهدی (عج) به چهار گروه تقسیم میشوند:
۱- اوتاد
افرادى هستند که به اندازه ی یک چشم برهم زدن از خداى خویش غفلت نمیکنند و به دنبال مال دنیا نیستند مگر آنچه که نصیب و روزى آنها شود و خطاها و لغزش هایى که از افراد دیگر صادر مىشود از آنها سر نمیزند و در آنها عصمت شرط نیست. این گروه بى واسطه با حضرت (عج) در ارتباط هستند.
۲- ابدال
یک درجه از اوتاد پایین تر و در مرحله ی بعدى هستند که ممکن است گاهى از آنها غفلتى صادر شود ولى بلافاصله با تذکّر و تنبّه آن غفلت را از خود دور مىکنند و هرگز گناه عمدى از آنها سر نمیزند.
۳- نجباء
در رتبه ی بعد از ابدال قرار دارند و با واسطه ی اوتاد و ابدال با امام عصر (عج) در ارتباط هستند.
۴- صلحاء
افراد با تقوایى هستند که متّصف به صفت عدالت هستند، اما ممکن است گاهى اوقات از آنها خطایى سر زند که بلافاصله استغفار کرده و پشیمان مىشوند.
صلحاء با سه واسطه با حضرت مهدى (عج) در ارتباط هستند.
اگر یکى از اوتاد کم شود، یکى از ابدال جایگزین او مىشود و جاى آن ابدال را یکى از نجباء پر مىکند و به جاى او یکى از صلحاء وارد دسته ی نجباء مىشود و هر گاه یکى از صلحا کم شود از بقیّه ی مردم که صلاحیّت و لیاقت داشته باشند جایگزین صلحاء مىشوند.
✍منابع:
📗۱-سوره ملک آیه ۳۰
📗۲-امام حاضر،مدیر ناظر، ص۷۶و ۷۵
📗۳-مصباح کفعمی ص۵۳۴ حاشیه
📗۴-کافى، ج۳،ص۱۴۱
📗۵-تاریخ غیبت کبری،ص۱۹۵
📗۶-مصباح کفعمى، ص۷۰۴
------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
سربازات آمادن
بیا ببین که پای عهدشون وایستادن
ایران کشور امام زمانه
این مردم ساکن عشق آبادن
-----------------------------------------------
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری...
#امام_زمان
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
🌤 منتظران نور 🌤
🔵#داستان_ظهور ۱۵ 💠شعار لشکر امام زمان چیست؟ 🔹امام زمان برنامه لشکر خود را معیّن نموده است، اوّلین
🔵#داستان_ظهور ۱۶
💠بانوانی که پرستاری میکنند ...
🔹گروهی از بانوان، در کمال حیا و عفّت، لشکر امام زمان را همراهی میکنند.
سؤال میکنی: این لشکر برای جنگ میرود، پس این بانوان کجا میروند؟
آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ میرفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند و به پرستاری مجروحان میپرداختند؟
اکنون امام میخواهد به شیوه پیامبر عمل کند و جمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود میبرد.
🔹امام صادق (علیه السلام) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیّه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود و اوّل زن شهید اسلام.
او شیر زنی بود که در زیر شکنجههای «ابوجهل» به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد.
اکنون خداوند میخواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد.
یکی دیگر از آن بانوان «أمّ أَیْمَن» است. آیا او را میشناسی؟
أمّ ایمن در جنگ اُحُد و حُنَین و خَیْبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود و به پرستاری مجروحان میپرداخت.
اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد.
🔰ادامه دارد...
✍نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
روز اول -جلسه اول.mp3
41.2M
#صوت
دومین جلسه از:
سلسله جلسات خانواده (ساعت اول)
با موضوع : زندگی به شرط آرامش و شادی
تاریخ برگزاری جلسه قبل: ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
روز اول -جلسه دوم.mp3
47.27M
#صوت
دومین جلسه از:
سلسله جلسات خانواده (ساعت دوم)
با موضوع : زندگی به شرط آرامش و شادی
تاریخ برگزاری جلسه قبل: ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوای_مهدوی
به ماه رویت قسم که جانا...
🎙 علی فانی
تقدیم نگاه شما منتظران حضرت ولیعصر ارواحنا فداه
👌بسیار زیباست.
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجت الاسلام راجی: انقلابیها اتفاقا باید انتقاداتشون و مطالباتشون بیشتر باشه
⏪ خدا رو شکر برخی دوستان بلاخره متوجه شدند بچه های انقلابی باید پرچمدار انتقاد و مطالبه گری باشند و نباید بچه های انقلابی رو بخاطر طرح چندتا انتقاد یا مطالبه متهم به سیاه نمایی و تخریب کرد.....
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏼ثواب عظیم دو سجده شگفت انگیز بعد از نماز وتر در نماز شب
🔵این همه ثواب ولی انسان غافل از این همه ثواب
دوسجده بعداز نماز وتر با ذکر
🧮 ۵بار
سُبُوح قُدُوس
رَبُّ المَلائِکَةِ والرُّوح
در هر سجده و بین دو سجده یک آیة الکرسـی تا هُم فیها خالدون
📚آخر کتاب مفاتیح الجنان،باب اول
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#تک_تک_اعمالمون_به_نیت_سلامتی_و_ظهور_امام_زمانمون_
✨ بشارت ششم: بشارت آیت الله بهجت در مورد اتفاقات یمن و ارتباط آن با ظهور
مراقب اوضاع یمن باشید ...
(مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور)
🗓 روز دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸ حجت الاسلام صدیقی امام جمعه موقت تهران، در دانشگاه صنعتی شهید شریف واقفی در جلسه ی تفسیر زیارت جامعه با اشاره به حوادث اخیر یمن و کشتار شیعیان آنجا به گفتار بشارت گونه ای درباره ظهور از زبان آیت الله العظمی بهجت (ره) اشاره کردند.
▪️ ایشان فرمودند:
▫️ یک شخصی (نام آن فرد را نویسنده به یاد ندارد) در ایوان حرم امام رضا به محضر آیت الله العظمی بهجت (ره) رسید و پرسید:
🔹 از ظهور چه خبر؟
▫️ حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) جواب دادند:
🔸 «مراقب اوضاع یمن باشید و جرقهای که در یمن زده میشود با ظهور ارتباط دارد و ما باید خودمان را برای ظهور آماده کنیم.»
▪️ حاج آقای صدیقی در ادامه فرمودند:
▫️ معلوم است که این وقایع یمن درباره ظهور می باشد (نقل به مضمون شده است.) ایشان همچنین خطاب به جوانان فرمودند:
❇️ ما اگر خودمان را بسازیم آقا ظهور میکنند. (ا)
🔴 در اینجا برخی وقایعی که درباره این بشارت رخ داده است را به ترتیب تاریخ مرور می کنیم:
1⃣ قبل از اردیبهشت ۱۳۸۸: بشارت آیت الله بهجت (ره) به طور خصوصی
2⃣ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸: فوت ایت الله بهجت (ره)
3⃣ ۲۵ آبان ۱۳۸۸: اعلام علنی بشارت آیت الله بهجت توسط حجت الاسلام صدیقی در جلسه تفسیر زیارت جامعه کبیره در دانشگاه صنعتی شهید شریف
4⃣ ۲۴ دی ۱۳۸۹: آغاز اعتراضات سراسری در یمن (خیزش یا انقلاب یمن)
5⃣ مرداد ۱۳۹۳: آغاز قیام مردمی در یمن. این قیام که انقلاب جرعه نیز نامیده میشد به قدرت گرفتن انصار الله در یمن انجامید.
6⃣ فروردین ۱۳۹۴: آغاز تهاجم چندین کشور به مردم انقلابی یمن به رهبری عربستان سعودی شامل کشورهای عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، کویت و بحرین با مشارکت کشورهای مراکش، مصر، اردن و سودان و پشتیبانی اطلاعاتی و لوجستیک آمریکا و همکاری و پشتیبانی نیروی هوایی اسرائیل
⏳ این تهاجم هشت سال است که ادامه دارد و در این مدت یمن توسط عربستان سعودی و آمریکا به شدت محاصره شده است؛ قحطی حاصل از این محاصره جان بیش از ۱۷ میلیون یمنی را تهدید میکند و بیش از ۳٫۳ میلیون کودک و زن باردار یا شیرده دچار سوءتغذیه شدید شدهاند و بیش از ۸۵ هزار کودک جان باخته اند؛ اما با مقاومت جانانه مردم و ارتش یمن، انقلاب شیعیان و دیگر مردم یمن شکست نخورده است.
7⃣ از فروردین ۱۴۰۱ تاکنون، بین رژیم سعودی و مجاهدین یمن آتش بس برقرار شده و تا این لحظه ادامه دارد ولی مردم یمن هم همچنان در محاصره هستند.
8⃣ مهر ۱۴۰۲: با آغاز عملیات طوفان الاقصی و حمله وحشیانهی رژیم صهیونیستی به مردم غزه و محاصره مردم بی پناه آن، مجاهدین مظلوم یمنی با تمام داشته هایشان و تمام قد به حمایت از مردم مظلوم غزه برخواستند و اعلام کردند تا زمانی که اسرائیل دست از محاصره غزه برندارد در جنگ مستقیم با اسرائیل هستند.
آنها که خود در محاصره هستند، از کشورهای مسلمان خواستند تا راهی برای آنها باز کنند تا با ارسال نفرات به مبارزه با دشمن صهیونیستی بروند.
وقتی تقاضای آنها مورد توجه قرار نگرفت، آنها از طرفی با شلیک پهپادهای انتحاری و انواع موشکهای کروز و بالستیک به سمت اسرائیل، به آن ضربه زدند و از طرفی با بستن دریای سرخ بر روی کشتی های حامی صهیونیست ها، ضربه ای بسیار سنگین بر اقتصاد مبتنی بر دریای این رژیم منحوس وارد کردند. در حال حاضر، آمریکای جنایتکار و انگلیس خبیث، در حمایت از رژیم صهیونیستی، علیه یمن وارد میدان شدهاند و به یمن حمله کردهاند و مجاهدین یمنی هم با حمله به ناوهای جنگی آنها در حال دادن درسهایی فراموش نشدنی به این مستکبرین عالم هستند.
✨ این اتفاق های مهم مرتبط با یمن همچنان ادامه دارد، و این سخن بهجت العرفا (ره) در ذهن ما مرور می شود که «مراقب اوضاع یمن باشید» ...
گفتوگوی «وطن امروز» با حجت الاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی درباره عارف کامل محمدتقی بهجت فومنی
روزنامه وطن امروز، شماره 425، 1389/2/30
🏷 #امام_زمان (عج) #بشارتهای_ظهور #یمن
امام زمان 016.mp3
929.6K
❣️ باید،دور هم جمع شویم!
دستان خالی ما،اگر کنار هم باشند؛
خورشید را،از پس پرده بیرون میکشند.
🌞خورشیدی که
تنها درمان دردهای من وتوست
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
💠💠💠💠💠💠
#قرار_شبانه
#سوره_ملک
#سوره_واقعه
☘🌸☘تلاوت سوره مبارکه ملک☘🌸☘
🍀🌺🍀تلاوت سوره مبارکه واقعه🍀🌺🍀
🔹همگی برای حوائج حضرت حجت (عج) دعا کنیم🔹
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#رمان
زسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_79
برای ریحانه کمی سوپ کشیدم.
عمه ی ریحانه اول کمی به رنگ سوپ نگاه کردو گفت:
– چرا سوپت سبزه و زرده؟ رب نزدی؟
لیمو ترش برش زده را کنار دستش گذاشتم و گفتم:
– نه، لیمو هم بریزید.
بعد از ریختن لیمو با تردید کمی هم زدو چندقاشق از سوپ خوردوبالبخند گفت:
– چقدر خوشمزس. حالا که فکر می کنم می بینم که رنگش هم خوبه.
یک قاشق دهن ریحانه می گذاشت و یک قاشق خودش می خورد و مدام تعریف می کرد.
طولی نکشید که کمیل به جمع ما پیوست و گفت:
– بوی این سوپ خواب رو از سرم پروند.
زهراخانم نگاه دل سوزانه ایی به برادرش انداخت وگفت:
–الهی خواهرت بمیره، ببین با یه روز مریضی، داداشِ پهلوونم چطوری زیر چشم هاش گود افتاده.
کمیل سر خواهرش رابه سینه اش چسباندوبامهربانی گفت:
–نگو اینجوری قربونت برم.
بادیدن این صحنه فقط خدا می داندکه چقدر دلم برای برادری که هیچ وقت نداشته ام تنگ شدوَچقدرآرزو کردم کاش آن لحظه جای زهرا بودم.
برای کمیل سوپ کشیدم و فلفل سیاه را هم کنار بشقابش گذاشتم و گفتم:
– حتما بریزید.
حالا نوبت کمیل بود که تعریف کند.
سوپ ریحانه که تمام شد. زهرا خانم گردنی دراز کردو گفت:
– سوپت زیاده؟
با تعجب پرسیدم چطور؟
لبخندی زدوگفت:
–اگه زیاد پختی یه کاسه برای مهمونام ببرم.
از جایم بلند شدم و گفتم:
– بله، واسه دوروزشون پختم، الان براتون می کشم.
کاسه ایی بلوری پیدا کردم و برایش کشیدم و رویش را با جعفری خرد شده تزیین کردم و کاسه را داخل سینی گذاشتم.
بعد از کلی تشکر، خداحافظی کردو رفت.
دوباره کمی سوپ برای ریحانه ریختم و جای زهرا خانم روی صندلی نشستم و قاشق قاشق در دهانش گذاشتم.
کمیل نگاه گذرایی به من انداخت و به طرف آشپزخانه رفت.
ــاگه چیزی می خواستید، می گفتید من میاوردم.
با یک بشقاب سوپ برگشت و گفت:
–نمیارید دیگه، مجبورم خودم اقدام کنم.
بشقاب را مقابلم گذاشت و ریحانه رااز بغلم گرفت و گفت:
–لطفا با لیمو ترش و فلفل بخورید یه وقت شما هم سرما نخورید. بعد بشقاب ریحانه را برداشت تا بقیه ی سوپش را بدهد.
تشکر کردم و همین که خواستم اولین قاشق رابه طرف دهانم ببرم گوشی ام زنگ خورد.
صندلی کمیل کنارکانتر آشپزخانه بود. دستش رادراز کردو گوشی را برداشت وبه طرفم گرفت. وقتی چشمش به اسم آرش افتاد، سعی کرد خودش را بی خیال نشان بدهد. به خودم لعنت فرستادم که چرا دفعه ی پیش که زنگ زد، یادم رفت گوشی را سایلنت کنم. دکمه کنار گوشی را زدم تا صدایش در نیاید. لرزش ریز دستهایم را حس می کردم. اشتهایم کور شد. آرام آرام قاشق را داخل بشقاب می چرخواندم.
ریحانه خودش رااز روی میز پایین می کشید دیگر سیر شده بود. ریحانه را روی زمین گذاشت و همان جور که سرش پایین بودگفت:
– پسر خوبی به نظر میاد، شما هم که بهش علاقه داری، پس چرا جواب منفی دادی؟
با شنیدن حرفش یخ کردم، زبانم بند امد. او سرش پایین بودومن به او زل زده بودم. اینبار او قاشق داخل سوپش می چرخواند.
حرکاتش و غرق بودن در افکارش، مرا یاد روزهایی انداخت که بغض داشتم و نمی توانستم غذا بخورم ولی باید می خوردم.
در همین فکر بودم که قاشقش را با اکراه بلند کرد و به طرف دهانش برد و سنگین نگاهم کرد. آنقدر سنگین که چشم هایم طاقت نیاوردند و خیلی زود از این بار شانه خالی کردندوخودشان را به طرف پایین سُر دادند. انگار نگاهش هزارتا حرف داشت ولی من هیچ کدام را نتوانستم بخوانم، شاید چون نمی فهمیدمش.
ولی او تنها حرفم را، از چشمهایم خواندو لبخند تلخی زدو گفت:
– بهم زنگ زد. اونجور که زهرا می گفت، امده دم در خونه باهام حرف بزنه وقتی گفتن نیستم، مسافرتم، از شوهر خواهرم تونسته شماره موبایلم رو بگیره. مثل این که بهش گفته کارش خیلی واجبه و از این حرف ها...
سرش را پایین انداخت و قاشقش را کناربشقابش گذاشت وصاف نشست ودستهایش را روی سینه اش جمع کرد.
– وقتی زنگ زداولش گرم سلام و احوالپرسی کرد و بعد از کلی مقدمه چینی، یه جورایی خواست باهاتون صحبت کنم و ازتون بخوام بیشتر فکر کنید. البته اینم گفت که بارها ازتون خواسته که باهاش حرف بزنید ولی شما قبول نکردید و اونم مجبوره که به دیگران متوسل بشه.
بعد آرامتر ادامه داد:
–معلوم بود حالش خیلی بده به نظر منم باهاش صحبت کنید.
با شنیدن این حرف ها ازدست آرش عصبانی شدم، چرا این کار رو کرده بود. سعی کردم خودم را کنترل کنم و با صدایی که از ته چاه درمی آمد گفتم:
– من باهاش حرف زدم جوابمم گفتم.
بعید می دانستم که حرفم را شنیده باشد، ولی انگار همه تن گوش بود وخوب شنیده بودکه جواب داد.
–آره خودشم گفت که دلیلتون به خاطر مذهبی نبودنش بوده. ولی اون حرفهایی زد که فکر می کنم اگه شما باهاش ازدواج نکنید کلا از مذهب و دین و شایدم مسلمونی ببُره.
یه وقتهایی آدم باید به خاطر خدا نفسش رو زیر پا بزاره، به خاطر بنده ایی که تمام امیدش به خداست و تازه معنی امید بستن به خدا رو درک کرده.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_80
خجالت می کشیدم راحت حرفم رابزنم. ولی از این که کارآرش باعث شده بود آقای معصومی دوباره مثل یک استاد برایم حرف بزندونظرش رابگوید خوشحال بودم.
دلم می خواست با او دراین زمینه مشورت کنم ولی همیشه حجب وحیا مانع میشد. حرفهایی راکه می شنیدم برایم عجیب بود. حیرت کرده بودم. کمی مِن ومِن کردم وگفتم:
– ولی من الان دقیقا نفسم رو زیر پام گذاشتم.
برای همین بهش جواب منفی دادم.
بشقابش را کمی عقب کشیدو ساعدهایش راروی میز گذاشت.
– می تونم راحت باهات صحبت کنم؟
چشم دوختم به میز ناهار خوری و گفتم:
–بله.
همانطور که به بشقاب سوپ من نگاه می کرد گفت:
– می دونم که شما یه معیارهایی تو نظرتون هست که شاید مهمترین اونهارو این آرش خان نداشته باشه.
می دونم شما می خواهید با یه خانواده ی مذهبی وصلت کنید وعمری رو در آرامش زندگی کنید، اینم می دونم که الان سختتون بوده جواب رد بهش بدید. به نظرم طور دیگه هم میشه فکر کنید. به این که آرش خان از خدا فقط شمارو می خواد، به این که اگه با هم ازدواج کنید چقدر می تونید کمکش کنید، اون به خاطر علاقه ایی که به شما داره ممکنه خیلی تغییر کنه.
بعد آهی کشیدوادامه داد:
– شما هم با هر خدمتی که به همسرآیندتون می کنید یا هر جا که تحملش می کنید به خاطر خدا، فقط خدا میدونه اجرش چقدره. اگه واقعا آدما دنبال رضایت خدا باشن، تو هرشرایطی میشه به دستش آورد.
این می تونه برای شما یه امتحان بزرگ باشه. درسته که ما همه اختیارداریم وحق انتخاب، ولی خب نمیشه از قسمت هم فرار کرد.
بعد سرش راپایین انداخت.
– شایدم خدا من رو وسیله قرار داده تا این حرفهارو بهتون بزنم که بیشتر رو تصمیمتون فکر کنید.
با چشمهای گرد شده فقط نگاهش می کردم. وقتی در این حد تعجبم رو دید، گفت:
–فقط خدا می دونه که چقدر برام سخته که این حرفها رو بهتون بزنم ولی واقعیتی که باید می گفتم.
باید خیلی به حرف هاش فکر می کردم تا بتونم هضمشون کنم.
ــ نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
– اگه من جواب مثبت بدم و ازدواج کنیم، بعدش اون تغییر نکنه چی؟
ــ شما همیشه وظیفه ات رو انجام بده، بقیه اش رو بسپار دست خدا. ممکنه اون موقع خیلی هم آزار ببینی و رنج بکشی، باید یادت باشه برای چی جواب مثبت دادی، نیتت چی بوده.
اگه من دارم این حرفهارو میزنم چون وظیفه ی خودم می دونم که بگم. دیگه انتخاب با شماست.
ــ ولی من می ترسم.
خیلی جدی نگاهم کردو گفت:
– تا وقتی خدارو داری از هیچی نترسید، همیشه به خودش توکل کن. بعدشم اول باهاش چند جلسه صحبت کنید، همه ی مسائلی که براتون مهمه براش توضیح بدید،
اصلا دلیل مخالف بودنتون رو با جزییات براش توضیح بدید. شاید براش شفاف سازی نکردید دلیل کارهاتون رو نمیتونه درک کنه.
اگه مرد میدون نباشه خودش جا میزنه میره کنار.
اینم فراموش نکنید که بدونه خواست خدا برگی از درخت نمیوفته.
از تصور این که با این حرفها چقدرمرا از خودش دورمی کند، بغضم گرفت و سرم را پایین انداختم. مدام به این فکر می کردم که چطور می تواند اینقدر راحت حرف بزند، به خاطر دیگران زود کوتا می آید، شاید هم به خاطر خدای دیگران.
حرفش افکارم را بهم ریخت.
ــ اگه قرار باشه افراد مذهبی با مذهبی ازدواج کنند وافراد غیر مذهبی با غیر مذهبی، پس مسئولیت ما چیه تو این دنیا؟ البته به نظرم آرش خان غیرمذهبی نیست. از حرف زدنش متوجه شدم، شاید فقط یه تلنگر می خواد. این کلمه ی غیر مذهبی یا مذهبی خیلی بد جا افتاده. طوری که وقتی مردم به یکی میگن مذهبی دیگه توی ذهنشون از اون شخص توقع عصمت دارند. یا برعکس وقتی به یکی میگن غیرمذهبی دیگه خیلی سیاه تصورش می کنند، که به نظرم هر دو اشتباهه در بیشترمواقع این طور نیست... به نظرم شما کمی بیشتر فکر کنید، همش که نباید دنبال یه زندگی آروم و بی دردسر بگردیم؟ اگه تونستی با همسری که عقایدش باهات فرق می کنه کنار بیای و روش تاثیر بزاری هنر کردی.
حالا اون تاثیر هر چند ناچیزباشه.
البته اینایی که گفتم نظرم بود. باز خودتون تصمیم گیرندهاید.
حرفهایش برایم تازگی داشت. با تردید گفتم:
ــ حرفاتون درسته، ولی این چیزایی که شما میگید خیلی صبوری می خواد، من نمی دونم اینقدر صبر دارم یانه؟
ــ وقتی هدف بزرگ داشته باشید که شما دارید هر چی سختی داشته باشه به جون می خرید. مثل یه کوهنورد که برای رسیدن به قله حتی گاهی جونش روهم میزاره.
عاجزانه نگاهش کردم وگفتم:
–اگر در خودم توان کوه نوردی نبینم چی؟
سرش راتکانی دادوگفت:
–خب، اون دیگه بحثش فرق میکنه. پس همین راهی که میرید درسته.
خیلی دلم می خواست بدانم او که اینطور صحبت می کند همسر خودش چطوربوده. هیچ وقت در موردش حرفی نزده بود.
بنابراین باپرویی پرسیدم:
–ببخشیدمی تونم در مورد همسرتون بپرسم؟
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁