eitaa logo
منتظࢪان‌ظھوࢪ🇮🇷
592 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
34 فایل
چشم بگردان و ببین زین هستی چه میماند برایت جز خدا ، یاد خدا ، ذکر خدا …📿🌱 اگر اشتباهی دیدید بذارید به پای خودمون نه دینمون!
مشاهده در ایتا
دانلود
..🌸✨:-( سيني هاي شيريني را پر مي‌کرد،مي‌گذاشت روي پيش خان. وقتي از مغازه بيرون مي‌رفت، سيني ها خالي بود. آخرهاي دبيرستان که بود،ديگر بابا مي‌توانست خيلي راحت مغازه را دستش بسپارد. ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
🎞 رفیق شهید : عاشق خونواده بود عاشق زندگی بود... بابک عاشق دورهمی بود... خیلی چیزام داشت،خیلی چیزا که جوونای امروزی،همسنوسالای ما دوست دارند داشته باشن.. ! گفتش که اسمم دراومده دارم میرم سوریه... یه روزی به من گفت که مسیرمو پیداکردم . گفت که : .. ❤️ ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
"♥️🕊" معاون‌شهید‌... واقعا‌تند‌خوبود. یہ‌روزبابڪ‌تقریبا یک‌کیلومتربامافاصلہ‌داشت‌. اومدپیش‌ما‌برای ‌حال‌واحوال‌،این‌معاون‌شهید.. اومدچنان‌برخورد ‌بدی‌بابابڪ‌کرد، بایہ‌لحن‌خیلی‌بدی ‌رفتار‌خیلی‌زشتی‌ وناپسندی‌کرد! کہ‌ماچندنفرکہ‌کنار ‌بابڪ‌بودیم‌ دلمون‌میخواست‌ بلندشیم‌تیکہ‌پارش‌بکنیم. ولی‌بابڪ‌نزاشت... وقتی‌معاون ‌رفت‌بابڪ‌گفت: "ولش‌کنید،اصلا‌رها‌کنید‌نشنیده‌بگیرید‌، هیچ‌عیبی‌نداره‌من‌میگذرم.." گذشت‌واخلاص‌ واقعا‌توی‌وجودش‌بود :) ❤️ ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
همرزم‌شهید: حدود‌یک‌هفتہ‌قبل‌ازشهادت‌بابڪ‌بابچہ‌ها قرعہ‌کشی‌کردیم‌کہ‌کی‌جانبازمیشہ‌، کی‌اسیر‌وکی‌شهید‌.! قرعہ‌جانباز‌بہ‌بابڪ‌افتاد‌... شب‌شهادت‌امام‌رضـ؏ـاجانباز‌شد... ازناحیہ‌پابہ‌شدت‌آسیب‌دید‌وبعد‌از‌چند‌ساعت‌، شربت‌شیرین‌شهادت‌رو‌ ازرست‌امام‌رضـ؏ـانوشید.🥺🌱 ❤️
💛 | دلِ ڪربلایی... | می‌گفت: تا وقتی که کربلا نرفتی خوبه... ولی وقتی که یه بار بری کربلا، دیگه نمی‌تونی بمونی و دلت همش کربلاست و دوست داری که باز زیارت بری... ✍🏻 به روایت مـادر بزرگوار شهیـد‌
مادر شــهـید نوری: همیشہ گوشیش رو می گذاشت روی ایوان. با اهنگ زینب زینب مرحوم موذن زاده ورزش می کرد. می گفتم:بابڪ مگه تو جوون نیستی؟ آهنگ شاد بزار می گفت: مامان اینجوری نگو😊 من نمی تونم،من این آهنگ رو خیلی دوست دارم♥️ ⌝شَھیـدبـٰابڪ‌نـوࢪۍ🖤⌞
••🌼 🎞 دوست‌ شھـید: -هوا داشت‌‌ تاریک‌ میشد. موقع‌ نماز مغرب‌ وقتی‌ که‌ مشغولِ‌ خوندن‌ بودیم (من‌ معمولا‌ خیلی‌ آهسته‌ میخونم، حتی‌ بیشتر‌ اوقات‌ فقط‌ لبام‌ تکون‌ میخورند) تو این‌ همه‌ صدا‌ بابک که کنار من‌ بود صداش‌ به‌ خوبی‌ میومد. همون‌ جا دوباره‌ با خودم‌ گفتم چقدر من‌ نادونم‌ این‌ نکات‌ ریز و مستحبات‌ نماز رو کنار من‌ داره‌ میخونه‌،مستحباتی‌ که‌ کمتر کسی‌ میخوندشون‌ یا‌ بلده. بابک‌ یه‌ شھیده‌ زنده‌ بود! الان‌ متوجه‌ شدم‌ که‌ میگن‌ اول‌ باید‌ شھید گونه‌ زندگی‌ کنی‌ تا شھیدت‌ کنند🌱 اونجا حالم‌ از خودم‌ خیلی‌ گرفته‌ شد💔 بخاطر نوع‌ فکری‌ که‌ درموردش‌ د‌ر اولین‌ دیدار‌ کرده‌ بودم😔... هیچوقت‌ آدم ادمارو از روی‌ ظاهرشون‌ قضاوت‌ نکنیم‼️ که‌ اکثر‌ دوستای‌ بابک‌ قبل‌ از‌ آشنایی‌ باهاش‌ همچین‌ فکری‌ میکردن‌ غافل‌ از اینکه اون‌ اصل‌ اسلامو‌ رعایت‌ می‌کرد و یه‌ مومن‌ واقعی‌ و‌ خوش‌ چھره‌ و خوش‌ لباس‌ بود نه‌ تنھا به‌ باطنش‌ بلکه‌ به‌ ظاهرش‌ هم‌ توجه‌ داشت.. -بیایم‌ یاد بگیریم‌ هیچ‌ وقت‌‌‌ آدمارو‌ از‌ روی‌ ظاهرشون‌ قضاوت‌ نکنیم✌️ 🦋 ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
|دعای‌ِکمیل...| آرمان تقریبا هر شب جمعه برای مراسم دعای کمیل به مسجد امین‌الدوله می‌رفت. یک بار به او گفتم : آرمان، این هفته هم برای دعای کمیل رفتی؟ چطوری وقت می‌کنی اون وقت شب از منزلتون برسی اونجا؟ اون وقت شب توی اون محله نمی‌ترسی؟ گفت: نه، ترس نداره، من با ماشین میرم؛ اونجا هم نگهبان داره. تو هم این هفته بیا. گفتم: تو گواهینامه داری، ولی من باید یه مقداری از مسیر رو پیاده بیام. اون وقت شب یکم می‌ترسم. گفت: عیبی نداره. آدرس منزلتون رو بده؛ خودم میام دنبالت. خدا می‌داند ؛ شاید شهادتت را در همان شب‌های دعای کمیل از ارباب گرفتی... _به‌روایت‌از‌رفیقِ‌شهید 🕊 🌹
|علاقه‌به‌حضرت‌رقیه(س)| اولین باری که با هم بیرون رفتیم، گلزار شهدا بود، پنج نفر بودیم، همانطور که به قبور مطهر شهدا سر می‌زدیم، به مزار شهید نیری رسیدیم. یکی از ما گفت: کی روضه می‌خونه؟ همه ما بهانه آوردیم که روضه نخونیم. امّا آرمان داوطلب شد. از او پرسیدم چه روضه‌ای می‌خونی؟ گفت: روضه خانم حضرت رقیه(سلا‌م‌الله‌علیها). خیلی حضرت رقیه(س) را دوست داشت. _به‌روایت‌از‌رفیقِ‌شهید 🌱 🕊 ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
✨ هر وقت‌ می‌گفتیم‌ کجا‌ بریم‌ آرمـان‌؟ میگفت‌:بھشت‌زهرا‌ مامان‌ اینقد‌ آرامش‌ داره.آدم‌ آروم‌ میشه. هر دفعه‌ هم‌ با هم‌ میرفتیم؛ میرفت‌ سر‌ خاک‌ شھید‌ زبرجدی‌ مینشست‌. ما میرفتیم‌ جاهای‌ دیگه‌ ولی‌ آرمـان‌ بیشتر‌ اونجا بود‌. گریه‌ میکرد و‌ دعـا‌‌ میخوند‌. همش‌ میگفت: مامان‌ آقا‌ سجـاد‌ خیلی‌ حاجت‌ میده. ‌بعد‌ از‌ شھادتش‌ وقتی‌ پرسیدن‌ کجا‌ دفنش کنن‌؟من‌ میدونستم‌ اونجا رو‌ دوست‌ داره‌ گفتم: قطعه‌ پنجاه‌. انگار‌ اونجا رو‌ برای‌ آرمـان ساخته‌ بودن‌. کنار‌ شھید‌ زبرجدی‌ دفن‌ شد. _به‌روایت‌از‌مادرِ‌بزرگوارِ‌شهید 🌱 🕊