eitaa logo
کانون منتظران ظهور
192 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5.5هزار ویدیو
93 فایل
❇️ کانون دانش‌آموزی منتظران ظهور ارتباط با مدیر ان کانال: @YaEmamReza10 آدرس: @montazeranzohoor_m
مشاهده در ایتا
دانلود
💦 👈این‌همه دورمان ریخته، هیچ‌کدام را نبینیم. عبادت و اعتقاد، کافی نیست؛ . اینجا باید ببیند و زنده شود، نه اینکه ببیند یا ذهن با دلایل ذهنی قانع شود. شیطان ما را در الوهیت خدا گیر بیندازد. 💥 با ، ربوبیت را برایمان رد کند. اینجا علم و آگاهی به درد نمی‌خورد و «پای استدلالیان، چوبین بوَد»! اما اگر باز شود، بدون دلیل ذهنی، حق را می‌یابد و می‌پذیرد. ✨ 🆔@Aenehzohoor_montazeran ↪️http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin
کانون منتظران ظهور
مجموعه داستان #همه_نمی‌رسند 1⃣ | ماجرای کسانی که به عاشورا #نرسیدند، شاید شبیه ما | روز اول👈#عُب
مجموعه داستان 2⃣ |ماجرای کسانی که به عاشورا ، شاید شبیه ما | ▪️روز دوم | 🔹 : وقتی (علیه‌السّلام) به عبدالله رسید، او امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد. آن گاه از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ فرمود: در حال حاضر به مکه می‌روم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد. اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: چیست؟ 👈عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک می‌شوند. 🔹: امام از جاده اصلی به سوی متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد. عبدالله به امام حسین علیه‌السّلام گفت: ‌ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟ امام (علیه‌السّلام) گفت: به سوی ، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است. عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حُرمت پدرت را ؛ در حالیکه بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند. 👈هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: وَلمّا تَوجّه تِلقاء مَدیَن قال عَسیٰ ربّی اَن یَهدیَنی سَوآء السّبیل «و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند». ـــــــــــــــــــــــ پ. ن : دوبار امام را در مسیر دید ! و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت می‌کرد! گویی او امام بود و حسین علیه‌السلام مأموم. از سویی عبدالله ، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت! و دغدغه‌ای بالاتر از پر آب شدنش! داشتم با خودم فکر می‌کردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجره‌ی فهم خودش می‌بیند، از پنجره‌ی آرزوها و دغدغه‌هایش. دارم یکی یکی ورق می‌زنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را ! همان " فَمَعُکم مَعَکم، لا مَعَ غیرِکم " را ! همان " و دیگر هیچ " را! 📌 من قطعاً اگر به هم امام را می‌دیدم، همان را می‌خواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود. چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و ! 😔 @montazeranzohoor_m