حال من دور از شما هر روز بدتر می شود
شب کجا زیبا بدون ماه و اختر می شود
چون غلامی پیر و فرتوتم که بی ارباب خویش
بی غذا می ماند و رنجور و مضطر می شود
مثل آن کوری که در یک موضع صعب العبور
از قضا بی دستگیر ویار و یاور می شود
مثل یک ماهی که بیرون افتد از دامان آب
قصه ی من عاقبت بر مرگ منجر می شود
چون درخت بی بر و برگی که پایان شتا
از بهار مقدمت سبز و پر از بر می شود
چون کویر تشنه ای با صد دهان منتظر
گر بباری بهر من فصل عطش سر می شود
جان من را گر عیاری نیست چون مس بی گمان
از طفیل کیمیایت برتر از زر می شود
عسکری دور از مسیحا نیست غیر از مرده ای
با کمی اعجاز از دیر فنا در می شود
#سید_عسکر_رئیس_السادات
پانزدهم اسفند نود و پنج
آخرین بازنگری ۱۱ فروردین ۱۴۰۲
#امام_زمان #انتظار #یوسف_زهرا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منتظرانه #عسکری #مدعی #عشق
#دوری #مسیحا #اعجاز #تشنه #کویر
#کیمیا #مس #زر