eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
میان ماندن و نماندن فاصله تنها یك حرف ساده بود ؛ از قول من به باران بی امان بگو : دل اگر دل باشد ، آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...(: - @Moqlgh
مینویسم برای تو از دست رفته که هرکجای جهانی، بازگرد... مینویسم که بخوانی و بدانی، جهانم خالی از هر موجودیست، زمانی که تورا ندارم... مینویسم به جبران تمام روزها و شب هایی که داشتمت  ولی حواسم پرت روزمرگی هایم بود  مینویسم دوستت دارم برای توی از دست رفته،  که بخوانی و بازگردی جهانِ کوچک من! کجای جهانى که هرچه جستجو میکنم چشمانم تورا نمیبینند... میگویم بازگرد و پژواک صدایم جهان را پر کرده است  ولی اثری از تو نیست...! من تو را در همه ى عالم میجویم و در انتها باز هم به هیچ میرسم  مینویسم که به گوشت برسد ! مینویسم که شايد کسی برایت بخواندَش مینویسم خوبم که به رسم گذشته دلت شورم را نزند...! ولی تو بدان که سرگردان و دلگیرم! دلگیر از تمام روز ها و شب هایی که میگذرند...  و نبودنت را طولانی تر میکنند میگویم دلتنگم ولی تو بخوان نبودنت مرا شکسته است... من میگویم خسته ام ولی تو بخوان  دلم آغوش میخواهد به امنيتِ تنِ تو...! جهانِ کوچکِ من؛ بازمیگردانمت به آغوشی که وطن توست، و میبوسمت به جبران تمام لحظاتی که نبودى...! جای جای این کره ی خاکی را ، برای تو که جهان کوچک منی زیر پا میگذارم  و دنیا را به تماشا می‌نشانم که گاهی میشود  يك جهانِ دوست داشتنى به کوچکى "تــو" داشت...  - @Moqlgh
شعله دارم میکشم در تب، نمیفهمی چرا؟ تاب بی ماهی ندارد شب، نمیفهمی چرا؟ اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است اینکه هر دم می رسد برلب‌ نمیفهمی چرا؟ ذوب دارم می شوم هر روز میبینی مگر؟ آب دارم می شوم هرشب نمیفهمی چرا؟ آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم قید دینم بود لامذهب نمیفهمی چرا؟ بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد "یک" ندارد جز خودش مضرب نمیفهمی چرا ؟ بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه! نیش خواهی خورد از این عقرب نمیفهمی چرا ؟ - @Moqlgh
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست باران که شدی، پیاله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست باران! تو که از پیش خدا می آیی توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست بر درگه او چونکه بیفتند به خاک شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست با سوره ی دل، اگر خدارا خواندی حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست این بی خردان، خویش خدا می دانند اینجا سند و قصه و افسانه یکیست از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست گر درک کنی خودت خدا را بینی درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست.. - @Moqlgh
ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﻴﻞ ﻫﺎ ﺑﻴﻬﻮﺩهﺍﻧﺪ ﻧﺬﺭ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﺩﺧﻴﻞ ﻫﺎ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ، ﺑﺮﻭی ﺳﺮ ﻭ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻡ هی ﺧﺎﻙ ﭘﺸﺖ ﺧﺎﻙ ﺑﺮﻳﺰﻳﺪ ﺑﻴﻞ ﻫﺎ! ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻴﺰنی ﻛﻪ ﻣﺮﺍ … ﺩﻭﺳﺖ …ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ! ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺻﺪﺍی ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﺎﻝ ﻭ ﻗﻴﻞ ﻫﺎ(: ﻣﻮﺳﺎی ﭼﺸﻢ ﻫﺎی ﻣﺮﺍ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ هی ﺯﻝ ﻧﺰﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﻴﻞ ﻫﺎ... ﺗﻮ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻣﻦ نسلی ﻛﻪ ﻣﻨﻘﺮﺽ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻞ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺭﺍهی ﻫﻨﺪﻭﺳﺘﺎﻥ ﺷﻮﻳﻢ ﻳﺎﺩی نمی ﻛﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﻄﻪ ﻓﻴﻞ ﻫﺎ... - @Moqlgh
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد یاری که تحمل نکند یار نباشد(: - @Moqlgh
وقتی لباسش بوی عطر دیگری دارد باید بفهمم عشق هم آخر سری دارد من عاشق او میشوم! او عاشق عشقش... عاشق همیشه قصه ی زجر آوری دارد بوی تبانی می دهد جای تعجب نیست قلبی که عاشق می شود نا داوری دارد جنجال مویش را تمام شهر میبینند اما کنار من همیشه روسری دارد   از پچ پچ همسایه ها در کوچه فهمیدم دلشوره هایم ماجرای بدتری دارد   دلواپسی دیوانه ام کرده چرا گفتند: دیوانه بودن حس و حال محشری دارد   "دیوانه بودن عالمی دارد" حقیقت نیست! وقتی رقیبت عالم عالم تری دارد.. - @Moqlgh
علی‌زندوکیلیAli Zand Vakili - Gharare Man.mp3
زمان: حجم: 9.9M
فقط بدان غصه های من... بخاطر تو بود!(: - @Moqlgh
عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را.. برده بر بام جنون و نردبان برداشته!(: - @Moqlgh
عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار نیمه شب بینِ گلو مانده و جان می‌گیرد(: - @Moqlgh
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی‌آید قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید مگر به روی دلارای یار ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید بسم حکایت دل هست با نسیم سحر ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید - @Moqlgh
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت - @Moqlgh