eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
علی‌زندوکیلیAli Zand Vakili - Gharare Man.mp3
زمان: حجم: 9.9M
فقط بدان غصه های من... بخاطر تو بود!(: - @Moqlgh
عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را.. برده بر بام جنون و نردبان برداشته!(: - @Moqlgh
عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار نیمه شب بینِ گلو مانده و جان می‌گیرد(: - @Moqlgh
نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی‌آید قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید مگر به روی دلارای یار ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید بسم حکایت دل هست با نسیم سحر ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید - @Moqlgh
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی… ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت - @Moqlgh
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که  از من شکوه ها داری به دل ؟ لب که بگشایم مرا  هم با تو چندان  ماجراست عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست با غبار راه معشوق است راز آفتاب خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست - @Moqlgh
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل! که تو ای عشق همان پرسشِ بی زیرایی🌱(: - @Moqlgh
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم که اگر زود اگر زود بیایی دیر است رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود دلم از هرچه و هرکس که بگویی سیر است خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی که چگونه نفسم با غم تو درگیر است تارهای نفسم را به زمان می بافم که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است - @Moqlgh
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می‌شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی‌ست دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم - @Moqlgh
دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم  محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم  تاریک و تهی پشت و پس اینه ماندیم  هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم    خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ باطل به امید سحری زین شب گوریم  زین قصه ی پر غصه عجب نیست شکستن هر چند که با حوصله ی سنگ صبوریم  گنجی ست غم عشق که در زیر سرماست  زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم  با همت والا که برد منت فردوس ؟ از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم  او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست  ماییم که در پای وی افتاده چو موریم  آن روشن گویا به دل سوخته ی ماست  ای سایه ! چرا در طلب آتش طوریم - @Moqlgh
تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم. - @Moqlgh
این بود تمام ماجرای من و او : "میخواستمش ولی نمی‌خواست مرا..." - @Moqlgh