اَ چون ابالفضل اَ مثل اشک است
در دست عباس شمشیر و مشک است
اِ چون امام است زیبای زیبا
در قتلگاهش افتاد تنها
اُ چون امید و امیدواریم
ما مهر او را در سینه داریم
آ مثل آرام آ مثل آب است
نوزاد تشنه در پیچ و تاب است
بعضی از صفت هایی که والدین، آنها را ویژگی «بچه خوب» می دانند، در واقع نشانه های افسردگی یا عزت نفس پایین هستند.
انزوا، سکوت و گوشه گیری
ابراز وجود نکردن
داشتن احساس گناه و عذاب وجدان شدید،
بی علاقگی به ارتباط با همسالان،
وابستگی زیاد به والدین
کودک هیچوقت ابرازاحساسات
وشادی والدین درواکنش به کار
خوب خود رافراموش نمیکند
وهروقت میخواهد آنکار را
انجام دهدبا احساس وخاطره
خوب انجام میدهد.
🥀🥀
🍃🌸JOiN👇
•••❥ @morabikodak5159
هدایت شده از ایده های جدید مربیان کودک
کتاب جیرجیرک سخنگو در دو جلد وبرای گروه سنی الف ب طراحی وتدوین شده باهدف ترویج رفتار مثبت در کودکان وهمچنین منتظر پروری درقالب قصه
در تهیه این کتابها به هیچ وجه ازدرخت وآب استفاده نشده است
کاری از واحد آموزش موسسه عطر مشکات بنیاد مهدویت همدان
قیمت دو جلد کتاب جیرجیرک سخنگو یک ودو مبلغ 25000تومان میباشد
جهت سفارش وتوضیح طرح با شماره تلفن 09184117212تماس بگیرید
گل یاس
آن روز حسین آن گل یاس
اینجور بگفت او به عباس
سردار با وفایی
سقای بچههایم
این بچهها تشنهاند
غمگین و دلخستهاند
عباس شتابان دوید
تا که به میدان رسید
با دشمنان بجنگید
خود را به آب رسانید
گفتا به آب عباس:
« آقا غریب و تنهاست
از تو نمیخورم من
بر لب نمیزنم من
زیرا حسین زهرا
فرزند پاک مولا
در بین سیل غمها
لب تشنه است و تنها»
#واحدکار_محرم
#قصه
#داستان_امالبنین سلام الله علیها
زنی که به خانواده پیامبر خیلی احترام میگذاشت
💠
چند روز بعد از واقعهی کربلا، کاروانهایی که از اون طرفها میاومدن، خبر ماجرا رو به شهر مدینه رسوندن. یعنی شهری که امام حسین و حضرت عباس و برادرهاشون زندگی میکردن. خانم امالبنین هم اونجا بودن. خانم امالبنین مادر چهار تا پسر بود که هر چهار تا در کربلا بودن. پسر بزرگشون رو همهمون خوب میشناسیم، کی بود؟ حضرت عباس، یا همون حضرت ابالفضل. وقتی خانم امالبنین شنیدن که یه کاروان داره میرسه و خبرهایی از کاروان امام حسین داره، فوری خودشو رسوند به اون کاروان. بدو بدو اومد و گفت من امالبنینم! بگو ببینم امام حسین چی شد؟ گفتن: شرمنده که این خبر و بهت میدیم اما پسرت جعفر شهید شد!
💠
امالبنین گفت: بگو حسین چی شد؟
گفتن: آخه پسرت عثمان هم شهید شد!
امالبنین گفت: بگو حسین چی شد؟
گفتن: ببخشیدا ولی عبدالله هم شهید شد!
امالبنین گفت: بگو حسین چی شد؟
گفتن: حتی عباس هم که اونقدر قوی و شجاع بود شهید شد.
باز امالبنین گفت: بگو حسین چی شد؟
گفتن: حسین هم شهید شد.
💠
اون وقت بود که امالبنین نشست و گریه کرد و گریه کرد. امام حسین پسر خودش نبودها. پسر حضرت فاطمه بود. اما امالبنین برای پسر حضرت فاطمه، بیشتر از پسرهای خودش گریه کرد. فکر میکنین چرا؟ پسرهای خودشو دوست نداشت؟! مگه میشه یه مادری بچهی خودشو دوست نداشته باشه؟ اون هم پسرهایی که یکی از یکی بهتر و پهلوونتر بودن؟ پس قضیه چی بود؟
میگم براتون...
ادامه 👇
👇
حضرت علی با کی ازدواج کردن؟ حضرت فاطمه، دختر پیامبر. وقتی حضرت فاطمه از دنیا رفت، چهار تا بچه داشت. دو تا پسر، حسن و حسین. دو تا هم دختر، زینب و امکلثوم. این بچهها کوچیک بودن. باید یکی ازشون مراقبت میکرد. پس حضرت علی سپردن یک خانم خوبی رو براشون پیدا کنن تا همسرشون و خانم خونهشون بشه.
💠
یه خانمی رو به حضرت علی معرفی کردن، گفتن این از یک خانوادهایه که هم خیلی شجاعن، هم خیلی عالم و باسوادن، هم خیلی باادبن. حضرت علی هم گفت، همین خوبه. این خانم اومد و همسر حضرت علی شد. اسمش چی بود؟ امالبنین. اما اولش که اسمش این نبود. اسم خودش فاطمه بود. اما وقتی اومد توی خونهی امام علی، گفت منو فاطمه صدا نکنین. چون این بچههای حضرت فاطمه، اسم منو بشنون، یاد مادر خودشون میافتن، دلتنگ میشن. بعدا که چهار تا پسر به دنیا آورد، بهش میگفتن امالبنین، که یعنی: مادر پسرها. حضرت عباس پسر بزرگش بود. سه تا هم برادر کوچیکتر هم داشت به اسمهای عبدالله، عثمان و جعفر.
💠
خانم امالبنین احترام خیلی زیادی به بچههای حضرت فاطمه میگذاشت. چرا؟ چون اونها نوههای پیامبر بودن. به پسرهای خودش هم همیشه میگفت به حسن و حسین و خواهرهاشون احترام بذارن. مثلا وقتی سر سفره مینشستن، و امالبنین میخواست برای هرکس غذا بذاره، اول برای کی میذاشت؟ برای بچههای حضرت فاطمه! یا وقتی میخواست چیزی بخره، میگفت اول؟ بچههای حضرت فاطمه.
💠
به خاطر همین بچههای خودش هم که با بچههای حضرت علی برادر بودن، به جای این که مثلا صداشون کنن داداشی، آبجی، اینا... خیلی با احترام اونها رو صدا میکردن. مثلا حضرت عباس به برادر بزرگش امام حسین میگفت: آقای من! با وجودی که خیلی عاشقش بود، ولی انقدر مؤدب بود و بهشون احترام میذاشت که به خودش اجازه نمیداد مثلا به اسمش صداش کنه. شماها به کی احترام میذارین؟ بهش میگین آقا یا خانم؟
💠
روز عاشورا، حوالی ظهر که شده بود، همهی اهل خانوادهی امام حسین خیلی خیلی تشنه بودن و همهی یارانشون هم شهید شده بودن. دیگه از مردهای رزمنده فقط امام حسین مونده بود و حضرت عباس. برادرهای حضرت عباس هم شهید شده بودن. حضرت عباس خیلی دلش میخواست بره با دشمنای امام حسین بجنگه و همهشونو درب و داغون کنه. اما امام حسین یه ماموریت خیلی مهمتر بهش داد. گفت برو آب بیار.
💠
فکر میکنین آب آوردن کار راحتی بود؟ چرا سخت بود؟ بله... باید از بین یه عالمه سرباز دشمن رد میشد تا بتونه آب بیاره برای چادرهای خانوادهی امام حسین. اما حضرت ابالفضل از این چیزها نمیترسید که! وقتی امام حسین بهش بگه برو آب بیار، مگه میشه حضرت عباس بگه نه؟! معلومه که نه. پس مَشک آب رو برداشت و از بین سربازها رد شد و باهاشون جنگید تا به آب رسید. به آب که رسید، نشست لب آب. وای... نمیدونین چقدر تشنه بود. سه روز بود آب نداشتن. همون یه ذره هم که بود، داده بودن به بچهها و زنها. لبهای حضرت عباس از خشکی ترک خورده بود. تا حالا شده این قدر تشنه باشین؟ یادش بیفتین. بعد اگر یه لیوان آب خنک بگیرن جلوتون چی کار میکنین؟ حضرت عباس هم همین کارو کرد. دستشو زد زیر آب و مشت کرد و آورد بالا که بخوره... اما... چی شد؟ یاد حرف مامانش امالبنین افتاد. خانم امالبنین همیشه چی میگفت؟ میگفت اول بچههای حضرت فاطمه!
💠
حضرت عباس اینو خوب یاد گرفته بود. به خاطر همین آب توی دستش رو ریخت و ازش نخورد. یعنی بچههای حضرت فاطمه و نوههاش تشنه باشن، ولی حضرت ابالفضل آب بخوره؟ عمرا. مشک رو پر کرد و راه افتاد بره آب رو برسونه به خانوادهی پیامبر. اما توی راه دشمن بهش حمله کرد. حضرت ابالفضل تا میتونست باهاشون جنگید. هرچی هم بهش ضربه زدن، نایستاد. تا وقتی که... یکی مشک آب رو زد. اون وقت بود که دیگه دید رسوندن آب فایده نداره. وقتی حضرت عباس از اسب افتاد، برای اولین بار امام حسین رو یه جور دیگه صدا زد. داد زد گفت: داداش! به داد برادرت برس...
#شعر
#امام_حسین (ع)
🏴
خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میاد
غم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد
وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخواد
وقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد
🏴
بهش میگن امام حسین، امام خوب و مهربون
امامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون
امامی که گفته روی حق کسی پا نذاریم
رفیق نیمه راه نشیم، هیچ کسو تنها نذاریم
🏴
وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو داد
بدجوری عاشقش شدم، چطور بگم خیلی زیاد
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم
تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم
🏴
#امیر_پیرنهان
🏴کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نكنید . . .!
🏴شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشك طفلان بر دوش،
🏴زخم و خون بر اندام،
می رسد تا كه از این آب روان،
🏴پر كند مشك تهی، ببرد جرعه آبی
برساند به حرم،
🏴تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام . ..!
🏴آب را گل نكنید
دویدم و دویدم
دویدم و دویم زود به کلاس رسیدم
یک گل خوب و زیبا تو دفترم کشیدم
حرف معلمم را گوش دادم و شنیدم
گل های توی باغچه بو کردم و نچیدم
زمان بازی کردن من به هوا پریدم
نه اخم کردم، نه گریه خندیدم و خندیدم
#واحدکار_آموزشگاه
#شعر
#امام_حسین (ع)
🏴
آری حسینم
یک قهرمان بود
او یک فرشته
از آسمان بود
🏴
هم مهربان بود
هم با خدا بود
شیری دلاور
در کربلا بود
🏴
در راه اسلام
با ظلم جنگید
از خون پاکش
صد لاله روئید
🏴
او رفت و غصه
بر خانه در زد
از چهرهی شهر
لبخند پر زد
🏴
#سالومه_شریفی
تفسیرنقاشی:
✔بچه هایی که اعتماد به نفس پائینی دارند
نقاشی های کوچک و کم رنگ می کشند.
✔کم نیاوردن کاغذ ،برای تمام اعضای خانواده و کشیدن اعضا
طوری که همه افراد در نقاشی جا بگیرند
یعنی: کودک بی دقت نیست و نا توانی در برنامه ریزی ندارد .
✔بچه های غمگین فقط از دو یا سه رنگ استفاده می کنند.اما بچه
های عادی از چهار یا پنج رنگ یا بیشتر استفاده می کنند.
✔کشیدن والدین دوراز هم
نشانه این است که با هم تفاهم ندارند و یا قهر هستند.
✔دست های به اطراف کشیده شده
به معنای تمایل به دوستی و رفاقت است.
✔دست های به کمر زده شده ،علامت خودشیفتگی ست اما گرفتن
دست ها با یک دست یا دست دیگران ،(اگر در این وضعیت کودک
در وسط باشد و دست یکی از والدین را گرفته باشد می توان حدس
زد که خود را پذیرفته شده از طرف والدین تلقی می کند)
✔پدر و مادرهایی که بچه را کتک می زنند
معمولا در نقاشی دست ندارند.
✔دست به پشت گرفتن نشان دهنده دوری است.
✔گرفتن دست پدرو مادر در نقاشی ،نشانه خوبی است و بچه
معمولا خودش را در کنار فردی که بیشتر دوستش دارد می کشد.
🥀 🥀
#شهادت_حضرت_رقیه
#داستان_کودکانه
#داستان_شهادت
کودکی در کربلا😢
👈بچهها! همه شما بارها و بارها داستانهای زیادی از عاشورا و شهادت امام حسین علیهالسلام شنیدید. ببینم، تا حالا درباره کودکانی که در کربلا بودن هم چیزی شنیدید و اونارو میشناسید. یکی ازکودکان امام حسین علیهالسلام که در کربلا بود، رقیه نام داشت.😞
بچهها! رقیه علیهاالسلام دختر سه ساله امام حسین علیهالسلام بود که به همراه خانواده امام حسین علیهالسلام به کربلا اومده بود تا در کنار پدرو خویشانش باشه. اون پدرش امام حسین علیهالسلام رو خیلی خیلی دوست داشت و بالاخره هم درهمون سن کم، در سرزمین شام به شهادت رسید.
😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
کودک اسیر
بعد از واقعه عاشورا چه اتفاقی افتاد؟ شما میدونید. حتما تا حالا از بزرگتراتون شنیدید. بله دشمن تمام کسایی رو که زنده مونده بودن، اسیر کرد. میون این اسرا، یه دختر کوچولو هم دیده میشد. این دختر کوچولو رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زینب و اسرای دیگه به طرف شام میرفت.
میبینید بچه ها، حضرت رقیه با اون سن و سال کم چقدر سختی کشیده. اون دشمنا اون قدر بیرحم بودن که حتی این دختر کوچولو رو هم آزار میدادن. پس همه دستهامون رو به آسمون بلند میکنیم و از خدا میخوایم که تمام دشمنای دین خدا واهل بیت نابود بشن. ان شاءالله.
شهید کوچک😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
از توی خرابههای شام، صدای یه کودک به گوش میرسید. همه اونایی که در میون اسرا بودن، میدونستن که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسینه. اون حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش رو میگرفت. او انگار خواب پدرش رو دیده بود.
اون وقت یزید، کسی که دستور داده بود امام حسین و یارانش رو به شهادت برسونن، دستور داد سر امام حسین علیهالسلام رو به دختر کوچولو نشون بدن. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیهالسلام رو دید، با فریاد و ناله خودشو روی سر بریده پدرش انداخت و همون جا، روحش به سوی آسمون آبی پرواز کرد. سلام ما به روح بلند او.
🍃🌸JOiN👇
•••❥ @morabikodak5159
ـ✿﷽✿-
ابوالفضل چابكي:
تقدیم به پیشگاه مقدس حضرت رقیه
اتل متل خرابه!😔
اینجا یه بچه خوابه!😔
هم بدنش کبوده!😔
هم جگرش کبابه...!😔
اتل متل اسیری!😔
سیلی و سربه زیری! 😔
کی تا حالا شنیده؟! 😔
سه سالگی و پیری...؟!😔
اتل متل سه ساله! 😔
این همه آه و ناله! 😔
این دختر از ضعیفی! 😔
هنوز یه پا نهاله...!😔
اتل متل بیابون! 😔
کویر و دشت و هامون! 😔
بس که پیاده رفتیم! 😔
تاول زده پاهامون...!😔
اتل متل بهونه! 😔
بابا چه مهربونه! 😔
وقتی دلم میگیره! 😔
برام قرآن می خونه...!😔
اتل متل گل یاس! 😔
مهر و وفا و احساس! 😔
دلم گرفته امشب! 😔
به یاد عمو عباس...!😔
اتل متل یتیمی! 😔
خدا، چقدر کریمی! 😔
دادی بهم تو غربت! 😔
یه عمهی صمیمی...!😔
اتل متل شب و تب! 😔
سینه ز غم لبالب! 😔
دلم میسوزه خیلی! 😔
به حال عمه زینب...!😔
اتل متل چه خوب شد! 😔
بالاخره غروب شد! 😔
قسمت عمه امروز! 😔
توهین و سنگ و چوب شد...!😔
اتل متل سه روزه! 😔
عمه گرفته روزه! 😔
عمه چقدر غریبه؟! 😔
خیلی دلم می سوزه...!😔
اتل متل خبردار! 😔
تو چنگ دشمن انگار! 😔
مثل یه شیر زخمی! 😔
عمه شده گرفتار...!😔
اتل متل خدایا ! 😔
تو این همه بلایا ! 😔
عمه مظلومه ام ! 😔
چیا کشید خدایا