✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا8
#جلسه8
باموضوع: #ظلم
در ادامه بحث زیبایی ها و زشتی های کربلا به یکی دیگر از زشتی های یزیدیان که ظلم است می پردازیم.
مصادیق ظلم
تشبیه به ظالم
یکی از این مهمترین مسائلی که باید توجه داشته باشیم تشبیه به ظالم است، گاهی اوقات انسان به ظاهر ظلمی انجام نمی دهد اما خودش را شبیه ظالمان می کند، مثلا نوع پوشش و لباس دشمنان را دارد.
در حدیث قدسی خداوند به پیامبر صل الله علیه و آله میفرماید: «لا تلبسوا لباس اعدائي و لا تطمعوا مطاعم اعدائي و لا تسكلوا مسالك اعدائي فتكونوا اعدائي كماهم اعدائي»[۱]؛ لباس دشمنان مرا نپوشيد، غذاهاي دشمنان مرا نخوريد و روش هاي دشمنان مرا پيروي نكنيد كه اگر چنين كنيد شما هم دشمنان من خواهيد بود همچنان كه آنان دشمنان من هستند.
نوع لباسی که انسان به تن دارد شخصیت انسان را شکل می دهد. آیا درست است که شیعه امام حسین (علیه السلام) لباس یزیدیان را به تن کند!؟ یا منتظران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) لباس دشمنانش را به تن کنند!؟
«مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»؛ هر کس که به قومی شباهت پیدا کند از آن قوم به حساب می آید.
اگر شباهت به قوم اباعبدالله داشتیم از اباعبدالله هستیم و اگر شبیه یزیدیان باشیم از آنها محسوب می شویم.
فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد. پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد. آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد: پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ، با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى ! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.[۲]
کسانی که لباس انسان های بی دین را به تن می کنند. مدل مو، مدل محاسن، مانتو، شلوار و … برای فلان انسان ظالم هست، در گناه آنها شریک اند، چون لباس آنها را به تن می کنند.
یاری رساندن به دشمنان:
اینجا هم مانند مورد قبل ظاهرا خود شخص ظلمی انجام نداده اما برای ظالم دلسوزی می کند و خیری به او می رساند.
صفوان مردی بود که -به اصطلاح امروز- یک بنگاه اجاره وسایل حمل و نقل داشت که آن زمان بیشتر شتر بود. گاهی دستگاه خلافت، شترهای او را برای حمل و نقل بار میخواست. هارون برای یک سفری که میخواست به مکه برود، شترهای او را اجاره کرد. صفوان، روزی نزد امام کاظم(علیه السلام) رفت. امام فرمود: «چرا شترهایت را به این مرد ظالم ستمگر اجاره دادی؟». گفت: «من این شترها را برای سفر معصیت اجاره ندادم؛ برای سفر حج و سفر طاعت اجاره دادم وگرنه چنین نمیکردم». امام فرمود: «پولهایت را گرفتهای یا نه؟» عرض کرد: «خیر». حضرت فرمود: «به دل خودت مراجعه کن. الآنکه شترهایت را به او اجاره دادهای، آیا دوست داری که لااقل هارون اینقدر در دنیا زنده بماند که برگردد و اجاره شترهای تو را بدهد؟». گفت: «بله». امام(علیه السلام) فرمود: «تو همین مقدار راضی به بقای ظالم هستی و همین گناه است».[۳]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: در روز قیامت منادی صدا می زند «أین ظلم و اعوان ظلمو و اشباه ظلم» کجایند ظالمان و اطرافیان ظالمان و کسانی که به ظالمین خیر می رساندند یا کسانی که خود را شبیه ظالمان می کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله در ادامه می فرمایند: حتی کسانی که برای ظالمین قلمی تراشیده اند یا دواتی را لیقه کرده اند، همه آنان را در تابوتی از آتش قرا می دهند و به جهنم می برند.
گاهی اوقات از کالایی استفاده می کنیم که سودش به جیب دشمنان و ظالمان مانند آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی می رود که این ها عقوبت دارند. برخی برای توجیه کارشان می گویند اگر بد بود وارد نمی کردند، بحث وارد کنندگان که مشخص است، عذاب خواهند شد، ولی شما هم عقوبت می شوید. اگر روزی شراب و گوشت خوک یا کوسه وارد شد آیا می توانیم استفاده کنیم!؟ نفع رساندن به ظالم، ظلم است.
در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام جریانی را نقل کردند که از قول امام کاظم علیه السلام و بزرگان دیگری هم آمده است، روایت چنین است:
«عن عليِّ بن أبي حمزة قال: كان لي صديقٌ من كتّاب بني اُميّة فقال لي استأذن لي علي أبي عبدالله عليه السّلام، فاستأذنت له عليه فأذن له، فلمّا أن دخل سلّم و جلس،
ثمَّ قال: جعلت فداك إنّي كنت في ديوان هؤلاء القوم فأصبت من دنياهم مالاً كثيراً و أغمضت في مطالبه؟ فقال له أبو عبدالله عليه السّلام: لو لا أنَّ بني اُميّة وجدوا من يكتب لهم و يجبي لهم الفييء و يقاتل عنهم و يشهد جماعتهم لما سلبونا حقّنا، و لو تركهم الناس و ما في أيديهم ما وجدوا شيئاً إلّا ما وقع في أيديهم، قال: فقال الفتي: جعلت فداك فهل لي مخرجٌ منه؟ قال: إن قلتُ لك تفعل؟ قال: أفعل، قال له: اخرج من جميع ما اكتسبت في ديوانهم و من عرفت منهم رددت عليه ماله و من لم تعرف تصدَّقت به و أنا أضمن لك علي الله عزَّوجلَّ الجنّة، قال: فأطرق الفتي طويلاً ثمَّ قال: قد فعلت جعلت فداك، قال ابن أبي حمزة فرجع الفتي معنا إلي الكوفة فما ترك شيئاً علي وجه الأرض إلّا خرج منه حتّي ثيابه الّتي كانت علي بدنه، قال: فقسمت له قسمة و اشتريت له ثياباً و بعثنا إليه نفقة قال: فما أتي عليه إلّا أشهر قلائل حتّي مرض فكنّا نعوده، قال: فدخلت عليه يوماً و هو في السوق قال: ففتح عينه ثمَّ قال: يا عليُّ و في لي والله صاحبك ثمَّ مات فتولّينا أمره فخرجت حتّي دخلت علي أبي عبدالله عليه السّلام فلمّا نظر إليَّ، قال: يا عليُّ و فينا و الله لصاحبك، قال: فقلت: صدقت جعلت فداك هكذا و الله قال لي عند موته»[۴]
علي بن حمزه مي گويد: دوست جواني داشتم كه شغل نويسندگي در دستگاه بني اميّه را داشت. روزي آن دوست به من گفت: از امام صادق عليه السّلام براي من وقت بگير تا به خدمتش برسم. من از حضرت اجازه گرفتم تا او شرفياب شود، حضرت اجازه دادند و در وقت مقرّر من با او خدمت حضرت رفتيم. دوستم سلام كرد، نشست و گفت: فدايت شوم. من در وزارت دارائي رژيم بني اميّه مسئوليّتي دارم و از اين راه ثروت بسياري اندوخته ام و بعضي خلاف ها انجام داده ام! حضرت فرمود: اگر بني اميّه افرادي مثل شما نداشتند تا ماليات برايشان جمع كند و در جنگ ها و جماعات آن ها را همراهي كند، حق ما را غصب نمي كردند! جوان گفت: آيا راه نجاتي براي من هست؟ حضرت فرمود: اگر بگويم عمل مي كني؟ گفت: آري. حضرت فرمود: آنچه از مال مردم نزد تو هست و صاحبانش را مي شناسي به آن ها برگردان و آنچه كه صاحبانش را نمي شناسي از طرف آن ها صدقه بده. من در مقابل اين كار بهشت را براي تو ضمانت مي كنم! جوان سر به زير انداخت و مدّتي طولاني فكر كرد و سپس گفت: فدايت شوم دستورت را اجرا مي كنم. علي بن حمزه مي گويد: من با آن جوان برخاسته و به كوفه رفتيم. او همه چيز خود و حتّي لباس هايش را به صاحبانش برگرداند و يا صدقه داد، من از دوستانم مقداري پول براي او جمع كردم و لباس برايش خريداري نمودم و خرجي هم براي او مي فرستاديم. چند ماهي از اين جريان گذشت و او مريض شد، ما مرتّب به عيادت او مي رفتيم. روزي نزد او رفتم، او را در حال جان دادن يافتم، چشم خود را باز كرد و گفت: اي علي! آنچه دوست تو ( امام صادق عليه السّلام) به من وعده داد به آن وفا كرد. اين را بگفت و از دنيا رفت. ما او را غسل داده كفن كرده و به خاك سپرديم. مدّتي بعد خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم، همين كه حضرت مرا ديد فرمود: اي علي! ما به وعده ي خود در مورد دوست تو وفا كرديم. من گفتم: همين طور است فدايت شوم. او هم هنگام مردن اين مطلب را به من گفت.
«وَ لا تَرْكُنوا اِلَي الَّذينَ ظلموا فتمَسَّكُمُ النّارُ»؛ و به ستمپیشگان [مشرک] گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید و در برابر خداوند سروری ندارید، و یاری نیز نخواهید یافت. سوره هود آیه ۱۱۳٫
گریه بخاطر تعریف از خارجی ها
نقل شده که شیخ مرتضی زاهد از عرفای بسیار زاهدی بودند که شاگردانی عالی تربیت کرد. در اواخر عمر چشمانش ضعیف شده بود روزی منزل شخصی مهمان بودند، فرمودند: هوا گرم است، بادبزنی بیاورید. صاحب خانه پنکه ای آورد، روی صندلی گذاشت و روشن کرد و چون هوا خنک شد شیخ به آن شخص گفت: احسنت به این خارجی ها را که چه چیزهای خوبی درست می کنند و چه خدمت هایی می کنند. آن شخص می گوید از اتاق بیرون رفتم، وقتی برگشتم دیدم شیخ زار زار گریه می کند. علت را پرسیدم، شیخ فرمود: از خارجی ها و مشرک ها تعریف کردم، نمی دانم این کار من درست بود یا نه؟[۵]
نقل شده كه پيامبري از بني اسراييل وارد شهري شد، در همان ابتداي ورود ديد كه يك عالم عابد و زاهدي زير آوار رفته و سرش بيرون مانده بود كه مورچه ها سرش را خورده بودند، تعجب كرد از اينكه عالم عابد و زاهدي كه ۷۰ سال در راه خدا قدم برداشته و رياضت كشيده است، چرا بايد به اين نحو بميرد؟ و پس از آن مطلع شد كه حاكم ظالم آن شهر مرده و تشييع جنازه ي با تشريفات و مهمي از او كرده اند! با خدا مناجات كرد و بيان داشت: «خدايا چه حكمتي در كار است؟ عالم زاهد بايد آنگونه بميرد و حاكم ظالم اينگونه با عظمت و جلال دفن شود؟!
خطاب شد آن عالم چند روز قبل حاجتي داشت و براي رفع آن به اين حاكم ظالم مراجعه كرد، نبايد چنين مي كرد «وَ لا تَرْكُنوا اِلَي الَّذينَ ظلموا فتمَسَّكُمُ النّارُ» سوره هود آیه ۱۱۳٫ و اين ظالم حاجت او بر برآورده كرد و به گرفتاريش رسيدگي نمود، پس آن عالم كيفر دارد و براي اينكه كيفرش به قبر و برزخ و قيامت كشيده نشود در اين دنيا مجازاتش كرديم و آن ظالم نيز از آنجا كه ظلمهاي فراوان كرده بود، نتيجه ي اين كار خوبش را (برآورده كردن حاجت عالم) در همين دنيا به او داديم و نخواستيم كه پاداشش را در عالم آخرت به او بدهيم؛ لذا آن تشريفاتي را كه براي اين حاكم قائل شدند نتيجه و پاداش آن خدمتي بود كه به آن عالم كرده بود.
این دومین مورد از مصادیق ظلم بود که خیر رساندن به ظالم بود.
راضی بودن به ظلم:
مورد بعدی از مصادیق ظلم راضی بودن به عمل ظالم است.
«الراضی بفعل قوم کالداخل معهم فیه» هر کس که به کار گروهی از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهی کرده است.
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِین»؛ ماده شتر قوم ثمود را یك نفر كشت ولى خداوند همه را عذاب کرد ؛ زیرا همه از كشتن آن خشنود بودند.
از این رو قرآن کریم تمام افراد آن قوم را شریک در جرم معرفی کرده و می فرماید: همه او را کشتند.
شخصی نقل می کرد که دیدیم یکی از افرادی که با عمر سعد به کربلا رفته بود موقع رفتن سالم بود ولی نابینا برگشت بدون اینکه زخم شمشیری روی چشمش باشد. علت را از او پرسیدم. گفت: شب یازدهم محرم خوابم برد و در عالم خواب دیدم دو تا ملک آمدند و گفتند که پیامبر با شما کار دارد. من که می دانستم در کشتن نوه پیامبر دست داشتم گفتم من با پیامبر کاری ندارم، این ملائک یقه ام را گرفتند و کشان کشان روی زمین بردند تا نزد پیامبر رسیدیم. نه نفر دیگر هم آن جا بودند. جلوی پیامبر تشت پرخونی بود و لباس های پیامبر خاکی و خودش هم بسیار محزون بود. پیامبر صلی الله علیه و آله رو به من کرد و فرمود: خجالت نکشیدی!؟ از خدا حیا نکردی که فرزندم را این گونه به شهادت رساندی!؟ سپس شمشیر را برداشتند و نفر اول را که زدند سر از تنش جدا شد و تمام وجودش آتش گرفت و بقیه هم همینطور تا این که نوبت به من رسید. به پیامبر گفتم به خدا قسم من حتی سنگی پرتاپ نکردم و یک چوب و شمشیر و نیزه نزدم و فقط از دور نگاه می کردم. پیامبر فرمودند تو به کار آن ها راضی بودی و دست در داخل تشت پرخون زدند و روی چشمان من کشیدند وقتی از خواب بیدار شدم نابینا شده بودم.
در تاریخ این که کسی کاری خوب یا بد را انجام داده باشد و ما هم به آن کار راضی باشیم در آن شریکیم. تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید حججی شرکت کردند و به کار شهید حججی راضی بودند و دشمنانش را لعن و نفرین کردند در ثواب شهادت او شریک می شوند.
ستايش از پادشاه ستمكار
جناب شيخ، دوستان و شاگردان خود را از همكاري با دولت حاكم( پهلوي) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر مي داشت. يكي از شاگردان شيخ از وي نقل كرده است كه فرمود: « روح يكي از مقدّسين را در برزخ ديدم محاكمه مي كنند و همه كارهاي ناشايسته سلطان جائر زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت مي دهند. شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده ام. به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتي : عجب امنيّتي به كشور داده است؟ گفت: چرا! به او گفته شد: بنابراين تو راضي به فعل او بودي، او براي حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد.» در نهج البلاغه آمده است كه امام علي عليه السلام فرمود: «الرّاضي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدّاخِلِ فيهِ مَعَهُمْ، وَ عَلي كُلِّ داخِلٍ فِي باطِلٍ إِثْمانِ: إِثْمُ العَمَلِ بِهِ، وَإثْمُ الرِّضا بِهِ»؛ هر كه به كردار عدّه اي راضي باشد، مانند كسي است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلي دست زند او را دو گناه باشد؛ گناه انجام آن و گناه راضي بودن به آن.[۶]
می گوییم «يا ليتنا كنا معكم فافوز فوزاً عظیما» یا ابا عبدالله کاش ما با شما بودیم. ما اجازه نداریم که با ظالم مشارکت و مجالست کنیم. «فلا تقعد بعد ذکرا مع قوم الظالمین» ای پیامبر بعد از این ذکر نمی توانی با ظالمین مجالست کنی. بعضی افراد خیلی راحت با ظالمین نشست و برخاست می کنند، این نشست و برخاست ها گاهی مجازی هستند. کسانی که در کانال های ضد انقلاب و ضد دین شریکند، به کار آنها راضی اند، چون سیاهی لشکر دشمنان را زیاد می کنند و به آنها ارج و قرب می دهند. کسانی که در لشکر عمر سعد سیاهی لشکر بودند و تعداد را زیاد کردند هم قاتل اباعبدالله بودند.
اگر اطرافیان فرعون نبودند فرعون، فرعون نمی شد. امروزه هم کسانی که در کانال های ضد انقلاب عضو هستند باعث شدند که این کانال ها اینقدر قدرتمند شوند. چون تعداد اعضا را زیاد می کنند پس آن ها راضی به این کار هستند.
سکوت در برابر ظلم:
عقوبت بعدی در مورد فردی هست که در مقابل ظالم و ظلم سکوت می کند. مردم مظلوم میانمار را قطعه قطعه می کنند، در افغانستان سر کودکان از تن جدا می کنند و در یمن مظلوم کشی شروع شده، مردم مظلوم فلسطین با این وضع فجیع زندگی می کنند، سکوت می کند و حاضر نیست در یک راهپیمایی شرکت کند. این سکوت در برابر ظلم است.
یا در کشور خودمان گاهی ظلم هایی انجام می شود که سکوت می کنند. همین اتفاقی که اخیرا افتاد که کارگران مظلوم را کتک زدند، نباید سکوت کنیم، به چه مجوزی کارگری که اعتراض و اعتصاب کرده را کتک می زنید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله دست کارگر را می بوسید. شما کتک می زنید؟ مظلوم پیدا کرده اید؟ موقع انتخابات که می شود کنار این کارگرها عکس یادگاری می گیرید. به آن کارگری که برای شما اشک می ریزد ماشین هدیه می دهید. دم از حقوق شهروندی می زنید. پس چرا از حقوق کارگر دفاع نمی کنید. اینجا جمهوری اسلامی است. چرا باید به کارگران ظلم شود؟ چرا باید به دست فروشی که بساطش را جمع کرده اید، توهین شود؟ بساطش را جمع کرده اید چرا بی ادبی می کنید؟ این شخص مجبور است دست فروشی کند، حالا قانون است که جمع کنید، جمع می کنید اما با عزت و احترام این کار را انجام دهید. چه کسی به شما مجوز این کار را داده است؟ آنها را کتک بزنید، وسایلشان را بشکنید. کجای دین چنین اجازه ای به شما داده؟
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «یوم المظلوم علی الظّالم اشدّ من یوم الظّالم علی المظلوم»؛ روزی که ظالم به مظلوم ظلم می کند، روزی نیست، اما روزی که خداوند انتقام خواهد گرفت، روز سختی برای شما ظالمین است.
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»؛ ما اراده کردیم به کسانی که در روی زمین تضعیف شده اند نعمتی گران ارزانی داریم و آنان را پیشوایان و آنان را وارثان گردانیم…
روزی مستضعفین حاکمان عالم خواهند شد، حال شما ظالمان به این مظلومان ظلم کنید! شما ظلم صفتان و کلاشان، شما که خون مردم بی گناه را مکیدید و به قدرت رسیدید، شمایی که اختلاس کردید، شمایی که حقوق نجومی گرفتید، روزی مظلومان عالم بر قدرت خواهند نشست، آن روز می بینید که شما چطور زیر دست و پا قرار خواهید گرفت. سکوت در برابر ظلم به مظلوم، در هر جایی که باشد، جایز نیست.
آخرین وصیّت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا به فرزندش امام سجاد علیه السلام این بود که: پسرم بپرهیز از ظلم کردن به کسی که جز خدا یاوری ندارد. خداوند انتقام خواهد گرفت از کسانی که به هر طریق ظلم می کنند. کسانی که جلسات پرخرج با پول بیت المال می گیرند ظالم اند و به مردم ظلم می کنند، باید پاسخ دهند. همین هفته پیش در مشهد با اینکه شهرداری تالار مجللی دارد، برای افتتاحیه شورای شهر و شهرداری یکی از مجلل ترین هتل های مشهد را با پول بیت المال گرفته اند. با کدام مجوز؟ مگر شهرداری هتل نساخته است؟ با پول بیت المال چطور برای خودتان ارج و قرب قرار می دهید؟
«إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ البته ستمکاران را رستگاری نیست.
۱۶ سال پیش در سال ۸۰ مگر مقام معظم رهبری فرمان هشت ماده ای ندادند؟ که جلو بی عدالتی ها و اختلاس ها گرفته شود؟ چرا عمل نمی کنید؟ مقام معظم رهبری هر چه دستور می دهند، شما هر کاری می خواهید انجام می دهید. این مردم ساکت نخواهند نشست. حکومت به کفر پا برجا می ماند اما به ظلم پا برجا نخواهد ماند. مردم صبر می کنند اما شما خیلی به مردم ظلم می کنید.
امام صادق عليه السلام فرمود: پيرمرد عابدى در ميان بنى اسرائيل در زمانهاى قبل به عبادت و راز و نياز با خدا، معروف بود، روزى در وسطهاى نماز دو كودكى را در كنار خود ديد كه خروسى را گرفته اند و پرهاى او را مى كنند. او توجه به كار كودكان نكرد و به عبادت خود ادامه داد (و با اينكه مى بايست آنها را از اين كار ظالمانه نهى كند، چيزى به آنها نگفت). خداوند بر او غضب كرد، و به زمين فرمان داد تا او را در كام خود فرو برد، زمين او را زنده در خود فرو برد، و او در اعماق زمين همچنان و هميشه فرو مى رود و اين است نتيجه شوم ترك نهى از منكر و سرنوشت پر ازعذاب عابد جاهلى كه به عبادت خشك ادامه داد، و مسائل فرعى را بر مسائل اصلى مقدم مى داشت.[۷]
امر به معروف و نهی از منکر فقط در رابطه با حجاب نیست. یکی از مهم ترین منکرات ظلم است. انسان باید نهی از منکر انجام دهد.
سکوت زیان بار
در این باره روایت است، روزی امام صادق علیه السلام در جمع اصحاب خویش فرمود:
یکی از دانشمندان را به حال نشسته در قبر خود نگه می دارند و به او گفته می شود صد تازیانه عذاب به تو باید بزنیم، با حال ترس می گوید: طاقت این عذاب را ندارم. در دفعه دوم و سوم ارفاق می شود تا می رسد به یک تازیانه، باز می گوید: طاقت ندارم. مأموران خدا اظهار می دارند چاره ای نیست، باید این تازیانه را به تو بزنیم. مرد عالم می پرسد: سبب این عذاب چیست؟ گفته می شود: همانا تو ضعیف را در زیر شکنجه و ظلم قوی دیدی و به او کمک نکردی:«فَجَلَّدُوهُ جَلَدَةً مِن عَذابِ اللّه فامَتَلأ قَبرُهُ نارا»؛پس یک تازیانه بر او می زنند که قبرش پر از آتش می شود.
گاهی اوقات می بینیم که ظلم بعضی از دستورات است. مثلا ظلم، آدم کشی است. این که دستور داده می شود که غربالگری و سقط جنین کنید. در بسیاری از مواقع این سقط جنین ها حرام است. چون معمولا به دنیا آمدن این نوزاد هم باید برای مادر ضرر داشته باشد و هم برای فرزند، اما گاهی اوقات پزشکان دستور می دهند که غربالگری انجام شود. این ظلم است. « ِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»؛ (سوره تکویر، آیه ۹) به کدامین گناه دارید آن ها را می کشید!؟ اگر در دوران جاهلیت فقط دختران زنده به گور می شدند اما حالا با این جریان هم دختر و هم پسران زنده به گور می شوند.
کسانی که ظلم می کنند حکومتشان پا بر چا نخواند ماند.
خواب نادرشاه افشار
نادر شاه افشار شبی بسیار استرس داشت و خوابش نمی برد و راه می رفت. معین الممالک که از اصحاب سرّ نادر شاه بود علت را از نادرشاه می پرسد. نادرشاه این گونه بیان می کند که جوان بودم و شبی در خواب دیدم که دو فرشته با عزت نزد من آمدند و به من گفتند که پیامبر کار با شما کار دارد. نزد پیامبر رفتم و ایشان دو شمشیر به کمرم بستند و فرمود تو حاکم خواهی شد اما به مردم ظلم نکنی. از آن شب به بعد اتفاقی افتاد و من با قدرت امدند و من حاکم شدم. امشب همان دو فرشته را در عالم خواب دیدم که غضب آلود بودند و گفتند: پیامبر با تو کار دارد و من را بزور نزد پیامبر بردند. پیامبر خشمگین بود و پرسید مگر نگفتم به مردم ظلم نکن. آن دو شمشیر را از کمرم باز کردند. احساس می کنم امشب قرار است که اتفاقی بیفتد. سحر سر از تن نادرشاه جدا شد.
این نتیجه کسی است که ظلم می کند.
پيرمردي صادق مي گفت: پس از انقلاب مشروطيت كه سربازان محمد وليخان سپهسالار وارد تهران شدند، به چشم خودم ديدم كه روزي در نواحي قنات آباد، دو نفر سوار بر اسب و مسلح– به طوري كه قطارهاي فشنگ را روي سينه خود بسته بودند– از وسط خيابان به طرف امامزاده حسن مي رفتند. يكي از آن سربازان، چپقي بلند در دست داشت و مشغول كشيدن بود. در كنار خيابان، درويشي فقير كه سر خود را تازه با تيغ تراشيده بود، نشسته و سر به زانوي تفكر گذارده و به حال خود مشغول بود. همين كه اين دو نفر تفنگچي از آن جا عبور كردند و چشمشان به اين پيرمرد سر تراشيده افتاد، آن سرباز چپق به دست، به سوي درويش آمد و از روي اسب خم شد و آتش چپق خود را روي سر او خالي كرد و رفت ! درويش سر خود را از روي زانو برداشت و نظري كرد و گفت: اين كدو، صاحب دارد! سرباز ظالم هنوز يك ميدان جلو نرفته و به امامزاده حسن نرسيده بود. من چون در راه بودم، به آن جا رسيدم، ديدم گروهي از دور مشغول تماشاي آن تفنگچي هستند. اسبش او را به زمين زده بود، يك دست بر روي سينه او گذارده و با دست ديگر، مرتباً بر سرو سينه و بدنش مي كوفت، تا او را در زير پاي خود به هلاكت رسانيد.[۸]
ظلم کردی جواب ظلمت را قبل از آخرت، در همین دنیا خواهی دید. «ذلک بما قدمت يداک». البته عذاب اخروی عذاب بالاتری است. صدام قبل از عذاب آخرت، در همین دنیا عذاب شد. محمدرضا پهلوی قبل از آخرت در همین دنیا عذاب شد و همین عذاب کافیست که هیچ کشوری به او اجازه ورود نداد و در مصاحبه تصویری با فرح در اینترنت موجود است، که می گوید ما را داخل اتاقی در بیمارستان قرار دادند که تمام پنجره ها حصار داشتند و سمت در رفتم که باز کنم، دیدم از داخل دستگیره ندارد. فهمیدم من را در داخل تیمارستان قرار دادند. این ثمره اعتماد و اطمینان و لبخند به آمریکا است. بیشترین خوش خدمتی را محمدرضا انجام داد که عقوبتش را در این دنیا قبل از آخرت دید که قطعاً عذاب آخرت بیشتر خواهد بود.
نمرود رو به حضرت ابراهیم (ع) کرد و پرسید که این سربازان شما کجا هستند؟ خداوند در همین لحظه پشه ای را فرستاد و داخل بینی نمرود رفت و نصف بدنش شل شد. نمرود سرش را به دیوار میزد که دردش آرام گیرد. خداوند به حضرت ابراهیم (ع) فرمود برو و به نمرود بگو مگر خدا نیست!؟ یا آن نیمه فلج را خوب کند و پشه بتواند بیرون بیاد یا آن نیمه دیگر را از بین ببرد. آن قدر نمرود سرش را به دیوار کوبید تا هلاک شد.
امام على عليه السلام می فرمایند: «مَنْ ظَلَمَ أَفْسَدَ أَمَرَهُ وَ مَنْ جَارَ قَصُرَ عُمُرُه»؛[۹] هر كس ظلم كند، امرش فاسد و عمرش كوتاه مى شود.
اینها عاقبت ظلم است. «أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيم». بدانيد كه همانا ستمگران در عذابى پايدارند. اما مهمترین ویژگی یاران اباعبدالله ظلم ستیزی آن ها بود. نه تنها زیر بار ظلم نرفتند و آنرا نپذیرفتند و در مقابلش سکوت نکردند، بلکه ظلم ستیز بودند. مثل کسانی نبودند که سال ۸۸ در مقابل ظلم سکوت کردند.
داستان حبیب نجّار که داستانش در سوره مبارکه یس آمده و معروف به مؤمن آل یس بود. «وَجَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِینَ اتَّبِعُواْ مَن لَّا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مُّهْتَدُونَ» و از دورترین منطقه شهر، مردی با شتاب آمد (و) گفت: ای قوم من! از این انبیا پیروی کنید. از کسانی که پاداشی درخواست نمی کنند و خود هدایت یافته اند پیروی کنید. امر به معروف و نهی از منکر کرد. او را به درخت بستند و با ارّه نصف کردند، اما او وظیفه اش را انجام داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «سُبّاقُ الْأُمَمِ ثَلاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِاللّهِ طَرْفَةَ عَیْن: عَلِىُّ بْنِ أَبِى طالِب(علیه السلام) وَ صاحِبُ یس وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَونَ، فَهُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ عَلىٌّ أَفْضَلُهُم»؛ پیشگامان امتها سه نفر بودند که هرگز حتى به اندازه یک چشم به هم زدن به خدا کافر نشدند: على بن ابى طالب، و صاحب یس (حبیب نجار) و مؤمن آل فرعون، آنها پیامبر زمان خود را (قولاً و عملاً) تصدیق کردند و على برترین آنهاست. حبیب نجار با این نهی از منکری که انجام داد سابق امت ها شد.
خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: آیا هرگز برای من کاری کردهای؟ موسی(ع) گفت: خدایا برایت نماز خواندهام، روزه گرفتهام، صدقه دادهام و برایت ذکر گفتهام. خداوند متعال فرمود: نماز دلیل راهنمایی برای عبور از پل صراط است، روزه برای تو سپر در مقابل آتش است، صدقه در روز قیامت برای تو سایه است و ذکر نور است که به وسیله آن هدایت میشوی، پس چه کاری برای من کردهای؟ موسی(ع) گفت: مرا به کاری که برای توست راهنمایی کن!! خداوند فرمود: ای موسی(ع)! آیا هرگز به خاطر من دوستی را دوست داشتهای و به خاطر من دشمنی را دشمن داشتهای؟ پس حضرت موسی(ع) دانست که محبوبترین اعمال، دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست.[۱۰]
ما هم به خدا عرضه بداریم: خدایا نه نمازمان درست است نه روزه مان، اما خدایا خودت شاهدی با تمام یزیدیان در طول تاریخ به خاطر تو دشمنی می کنیم. امروزه با یزید زمان؛ آمریکای جنایتکار، انگلیس، رژیم غاصب صهیونیستی به خاطر تو دشمنیم. مقام معظم رهبری را به خاطر تو دوست داریم. امام حسین علیه السلام را به خاطر تو دوست داریم. مومنین و سادات را به خاطر تو دوست داریم.
ذکر مرگ بر آمریکا ذکر مهمی است، همانطور که ذکر لعن الله علی یزید و لعنت الله علی قوم الکافرین است.
یکی از رزمندگان تعریف می کند: قرار شد با آقا مهدی باکری بریم شناسایی برای پاک سازی منطقه. بعد از خوندن نماز ظهر راه افتادیم بریم سمت هلیکوپترها. توی مسیر دیدم آقا مهدی یک دور تسبیح مرگ بر آمریکا گفت… می گفت: آقای مشکینی فرمودند که ثواب گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست.[۱۱]
ما باید قبل از نماز مرگ بر آمریکا و درود بر رزمندگان اسلام بگوییم. چون خدا بیان می کند.
خداوند در رابطه با یاران پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا سيماهُم في وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ» محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.
یعنی اول تولّی و تبرّی دارند و بعد اهل رکوع و سجود هستند و نماز می خوانند. نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو. یعنی نمازی که در آن تولّی و تبرّی نباشد شبیه نماز خوارج و داعش است.
بعد از انقلاب مفتی اعظم سوریه به ایران آمد. درخواست ملاقات با اعضای فدائیان اسلام را داشت. به من می گفت: «بعد از قرن اول هجری ، شهیدی به عظمت نواب صفوی نداریم. برای اولین و آخرین بار او را در مؤتمر اسلامی که در اردن برگزار شده بود دیدم . در پایان مؤتمر برای بازدید، به بخشی از سرحدات اردن رفتیم که بین اردن و اسرائیل و سوریه قرار داشت. شخصیت های معروفی همراهمان بودند: سید قظب، سعید رمضان و محمود صرّاف. نواب مسجدی را شت سیم خاردارها در اراضی تحت اشغال اسرائیل دید و روی تکه سنگی رفت و همه را برای خواندن نماز جماعت دعوت کرد. همه به امامت او نماز تحیت خواندیم. یکی از همراهان از نواب پرسید: ای فرزند پیامبر، اولاد پیامبر احتمال گلوله باران این منطقه توسط اسرائیلی ها زیاد است. چرا به این جا امدیم؟ نواب گفت: «تا شهید شویم و ملت هایمان برای انتقا خونمان علیه اسرائیل قیام کنند.» بگذار من را بکشند اما با هر قطره خون من مجاهدی تربیت می شود که این رژیم غاصب صهیونیسی را از بین خواهد برد.[۱۲]
حال امروزه افرادی را پیدا می کنیم که به خاطر ترس و حماقت شان هنوز هم نمی خواهند که پا روی پرچم آمریکا بگذارند. در حالی که یاران اباعبدالله نسبت به دشمن بغض داشتند.
مبارزه با طاغوت
در کلمه طیبه از مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده که حاکم بروجرد روزی به دیدن پدرش سید مهدی بحرالعلوم رفت. حاکم نسبت به سید مهدی مهربانی و علاقه نشان داد و آنگاه سید به پدرش گفت: باید مرا از این شهر بیرون فرستی و زیرا می ترسم هلاک شوم. پدر فرمود چرا؟ گفت: به جهت اینکه از موقعی که حاکم به من علاقه نشان داده آن بغضی که باید نسبت به حاکم ظالم داشته باشم ندارم. دیگر در اینجا نباید ماند و هجرت کرد.[۱۳]
بشار یکی از یاران امام صادق علیه السلام نزد امام آمدند. امام داشتند خرما می خوردند و به من هم تعارف کرد. گفتم آقا صحنه ای دیدم که بغض گلویم را گرفته نمی توانم خرما بخورم. امام پرسید چرا؟ گفتم آقا در مسیری که می آمدم یکی از پیرزن های علویه پاهایش سر خورد و با پهلو به زمین افتاد. تا به زمین خورد شروع به لعنت کردن قاتلین حضرت زهرا کرد و حکومت آمدند و او را گرفتند. امام صادق علیه السلام فرمودند: برویم مسجد برایش دعا کنم. رفتند و امام برای او دعا کرد و سپس فرمود برویم او آزاد شد. بعد پیرزنی را در بازار دیدند امام فرمود: چه شد که یاد مادر ما افتادی؟ پیرزن گفت: آقا وقتی به زمین خوردم پهلوم خیلی درد گرفت یاد پهلوی شکسته مادر شما افتادم.
یاران اباعبدالله ظلم ستیز و اهل عدالت بود و خود امام حسین علیه السلام اوج عدالت بودند و همان برخوردی که با پسرش علی اکبر داشت با غلامش جون انجام داد. موقعی که جون زمین خورد تصور نمی کرد آقا ابا عبدالله بالا سرش بیاید…
منابع
[۱]. وسائل الشيعة، ج ۳ ص ۳۵۶ احكام الملابس باب ۳۱۴ حديث ۴٫
[۲]. انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫.
.[۳] مجموعه آثار شهید مطهری ج ۱۸، ص ۱۰۷٫
[۴]. محجة-فيض،شنيدني هاي تاريخ . ج ۳ .
[۵]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۱٫
[۶]. كيمياي محبت-ري شهري ص ۷۲٫
[۷]. داستان دوستان-محمدي اشتهاردي ج ۱ ص ۶۸٫
[۸]. گذرگاه عبرت-محمد علي کريمي نيا. ص ۲۲ .
[۹]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج ۱۲ ، ص ۹۹ ، ح ۱۳۶۲۹٫
[۱۰]. بحارالانوار، جلد ۶۹، ص ۲۵۲٫
[۱۱]. به مجنون گفتم زنده بمان، کتاب دوم، ص ۸۰.
[۱۲]. حاشیه های مهمتر از متن، ص ۱۸٫
[۱۳]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۲۵۵؛ به نقل از منتخب التواریخ، ص ۱۹۶٫
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا9
#جلسه9
با موضوع: #بصیرت
بعد از این که تعدادی از زیباییها و زشتیهای کربلا عرض شد، در این جلسه نیز به یکی از زیباییهایی که توسط حسینییان رقم خورد اشاره میکنیم. هر اتفاقی که در طول تاریخ افتاد از دو حالت خارج نبود، حالت اول این که رهبران آن انقلاب که انقلابهای مادی بودند، مردم را در غفلت نگهداشتند تا بتوانند به انقلاب و خواسته ی موردنظرشان دست یابند.
بعد از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، جریان ثقیفه به دلیل غفلت مردم اتفاق افتاد. این اولین نوع انقلاب بود. دومین نوع انقلاب که انقلابهای اداری را شامل میشود دقیقا برخلاف نوع اول است که رهبران تلاش میکنند مردم را از غفلت خارج کنند برای همین به مردم بصیرت میدهند. این انقلابها اگر صورت بگیرند، پایدارند. انقلاب عاشورا در نهایت بصیرت حسینیان و انقلاب اسلامی در اوج بصیرت مردم ایران اتفاق افتاد.
بحث این جلسه پیرامون «بصیرت» است. اخلاقی که لحظه به لحظه در روز عاشورا در بین حسینیان موج میزد. بصیرت یعنی هوشیاری و آگاهی و استفاده درست از عقل و منطق و در یک کلمه بصیرت به معنای «چشم عقل» است.
خداوند در آیه ۱۹۸ سوره اعراف میفرماید: «…تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» آنها را میبینی به تو نگاه میکنند، اما در حقیقت نمیبینند.
یعنی بصیرت ندارند. آنچه که برای انسان دردآور است نداشتن چشم نیست، بلکه نداشتن بصیرت است، چرا که انسان بدون چشم میتواند زندگی کند اما بدون بصیرت زندگی کردن محال است.
بصیرت هم در دو چیز است:
بصیرت در دین:
گاهی بصیرت در دین است. این که انسان واجبات و محرمات الهی را بداند و آگاه باشد که چه چیزی او را از دین خارج میکند. بداند که وقتی اتفاقی افتاد باید کدام طرف را انتخاب کند. مثلا در ظهر عاشورا سینه زنی و زنجیر زنی و عزاداری برای اباعبدالله بسیار عمل شایسته و محبّی است اما اگر این عمل با عمل دیگری مثل نماز ظهر عاشورا در تضاد قرار گرفت، باید بداند که کدام را در اولویت قرار دهد و انتخاب کند. این میشود بصیرت در دین.
این که انسان بداند کدام عمل، فعل حرام است و کدام حلال است و کدام مستحب و مکروه. گاهی ما امری را حرام میدانیم در حالیکه حلال است و برعکس. مثالها بسیار است. مثلا موردی که ما فرض میکنیم حلال است اما در واقع حرام است. مثلا برای فرزندتان خرید میکنید ولی اگر ندانید چه چیزی خریدید، آن معامله حرام است. یعنی در یک معامله اگر خریدار نداند که چه جنسی میخرد و شانسی بخرد، نه خریدار آن جنس را مالک میشود و نه فروشنده پول را مالک میشود. خیلی از مردم فکر میکنند این حلال است. یا خیلی چیزها که مستحب است و مردم تصور میکنند که مکروه است یا برعکس. مثلا برگرداندن انگشتر به سمت صورت در قنوت. این عمل نه تنها استحباب ندارد، بلکه نگاه کردن به سنگ انگشتر در قنوت کراهت دارد. بصیرت در دین یعنی این که انسان آگاه باشد که چه چیزهایی در امور دین، او را از دین خارج میکند. کاسبهای قدیمی قبل از ورود به کسب و کار مکاسب میخواندند.
حضرت علی علیه السلام هر روز که از بازار عبور میکردند این جمله را میگفتند: «يا مَعْشَرَ التُّجّارِ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجرُ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ»؛ اى بازرگانان، اوّل فقاهت (دين شناسى) سپس تجارت، اوّل فقاهت سپس تجارت، اوّل فقاهت سپس تجارت.
اگر انسان احکام شرعی معاملات را نداند، اگر معامله کند به ربا کشیده میشود.
بصیرت در عمل:
یکی از بزرگان نقل میکند که زمانی که امام رحمت الله علیه در نجف بودند برنامه ثابتی داشتند که هر صبح یکی دو ساعت قبل از نماز صبح به حرم میرفتند. یک روز که همه منتظر امام بودند، حضرت امام نیامدند. در خانه حضرت امام رفتند ولی امام به آنها فرمود: که امروز به حرم نمیآید. همه تعجب کرده بودند که در طول این ۱۵ سال اولین بار است که امام به حرم نمیآید، که روز بعد متوجه شدند که فرستاده ویژه شاه مأمور بود که در زمان ورود امام به حرم با خبرنگاران برود و در کنار امام عکس بگیرند. امام به دلیل بصیرت بالایی که داشتند از این موضوع آگاه شدند و آنروز به حرم نرفتند.
دومین نوع بصیرت، بصیرت در عمل است یعنی به مصالح خویش بصیرت داشته باشد، آنچه که برایش رستگاری ایجاد میکند را بداند. در طول تاریخ بسیاری از افراد خوب بودند و واجبات و محرمات را میشناختند اما چون بصیرت نداشتند، زمان شناس نبودند و تشخیص ندادند که با توجه به زمان باید چه کاری را انجام دهند.
«شمر» که در زیارت عاشورا او را لعنت میکنیم، جانباز جنگ صفین است که در راه امیرالمؤمنین علیه السلام جانباز شد. بیش از ۱۵ بار با پای پیاده به مکه رفت و در روز عاشورا در فرات غسل کرد، ولی به دلیل بصیرت نداشتن است که مرتکب بزرگترین جنایت تاریخ میشود.
مشکل اصلی امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام کفّار نبودند بلکه کسانی بودند که ظاهر الصلاح بودند ولی بصیرت نداشتند و برای تقرّب در پیشگاه الهی به چنین جنایاتی دست میزدند. بنابراین لازم است که انسان بصیرتش را افزایش دهد.
امام سجاد علیه السلام در دعای ۲۷ صحیفه سجادیه برای مرزداران میفرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ». خدايا درود بر محمد و آل او فرست و هر چه را نمىشناسند به آنها بشناسان و هر چه نمىدانند به آنها تعليم ده و هر چه بينش آنان بدان نمىرسد به آنها بنماى.
یکی از اینها بصیرت است. بصیرت یعنی این که انسان حق را تشخیص دهد، اما تشخیص حق در شرایطی که در مقابلش کفر مطلقی باشد کار ساده ای است، اگر آب ببینید یا خشکی ببینید تشخیص آن راحت است، اما سختی جایی است که حق نما صورت گیرد، جایی که سراب باشد تشخیص مشکل است. حضرت علی علیه السلام و معاویه مشخص بودند، ولی جایی که قرآنها سر نیزه میروند، تشخیص مشکل است.
اسلام و کفر مشخص است اما جایی که اسلام آمریکایی است، تشخیص مشکل میشود. دوست و دشمن مشخص اند اما زمانی که منافق باشد انسان تشخیص نمیدهد. بنابراین سختی تشخیص حق در مقابل کفر و باطل نیست بلکه در مقابل حق نما است، که دشمن ظاهر فریبنده ای را به خود گرفته باشد؛ که اوج بصیرت را میطلبد. میبینید اشخاصی در مقابل شما قرار گرفته اند که سابقه دار در اسلام هستند، اما باید آنها را کنار بزنید. اینجاست که کار سخت میشود. کار حضرت علی علیه السلام از جهاتی سخت تر از کار پیامبر صلی الله علیه و آله بود چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل کفر مطلق میجنگیدند. اما حضرت علی علیه السلام سه جنگ انجام دادند که هر سه با مسلمانان بود. جنگ اول که جمل بود با ناکثین و خویشان پیامبر و کسانی که طرفدار تبعیض بودند، اینها همه مسلمان بودند مانند عایشه که ام المومنین بود، سیف الاسلام، که زبیر بود. طلحه و فارس الاسلامها و سابقه دار در اسلامها در مقابل امام علی علیه السلام بودند. جنگ دوم (صفّین) با معاویه و سیاسیون فریبکار بود که همه چیز را از دید سیاست میدیدند. جنگ با معاویه که خال المؤمنین و بسیاری از سابقه داران در اسلام بود. و جنگ سوم (نهروان) که سخت تر از بقیه بود جنگ با ظاهرالصلاحها بود که خشکه مقدسانی کم عقل منافق بودند و پیشانی شان پینه بسته بود. حال میبینیم که کار امام علی علیه السلام چقدر سخت بود.
در زمان انقلاب اسلامی هم شرایط بعد از انقلاب سخت تر شده بود. چرا که قبل از انقلاب امام رحمت الله علیه با شاه میجنگید که وضع شاه مشخص بود اما بعد از انقلاب با کسانی که در خط مقدم انقلاب بودند باید برخورد میکرد. ابتدا با دولت موقت؛ بازرگانی که قرآن تفسیر میکرد و به ظاهر روشنفکر و ملی مذهبیها به او علاقه داشتند. جریان بنی صدر و جریان جدایی طلبها که حضرت امام رحمت الله علیه محکم جلو اینها ایستادند که میخواستند ایران را تکه تکه کنند مثل همین الان که میخواهند عراق را تکه تکه کنند و بعد مجاهدین خلق کسانی که زندان رفته بودند، تفسیر قرآن و نهج البلاغه گفته بودند و شنیده بودند.
گام بعد از مجاهدین، با انجمن حجتیه بود. کسانی که تمام عشق شان امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود اما درک درستی از انتظار نداشتند. گروهک فرقان، قائله سی ام خرداد سال ۶۰ که بنی صدر و مجاهدین راه اندازی کردند، درگیری با مرجع تقلید درباری مانند آقای شریعت مداری که مرجع تقلید شاه بود و قصد بمب گذاری بیت امام رحمت الله علیه را داشت. جریان مک فارلین، مجاهدین انقلاب، جریان انتخابات مجلس سوم، هشت سال دفاع مقدس، جریان قائم مقام رهبری که شاگرد امام بود و انقلابیون به او علاقه مند بودند و در جبههها عکس او در کنار عکس امام بود. بعد از نمازها در تکبیرها اسم او را میآوردند… که اکنون امام برای اصلاح و مصالح مسلمین باید او را کنار میزد.
هر کدام از موارد از جمله مشکلات و سختیهای کار امام بعد از انقلاب بود. و همچنین کارهای مقام معظم رهبری مدظله العالی نیز حتی سخت تر از امام خمینی رحمت الله علیه بودند. اتفاقات پیاپی میافتاد خصوصا در دوران اصلاحات که هر روزی یک اتفاق جدید میافتاد؛ جریانهای فساد اقتصادی و جریان ۲۳ آبان سال ۷۶ که قائم مقام رهبری صحبت بسیار تندی را بعد از انتخابات دوم خرداد داشتند و قم شلوغ شد و اعتراضهایی شد و حصر خانگی ایشان شروع شد و آنجا بود که حضرت آقا جایگاه ولایت و رهبری را تبیین میکردند.
جریان روزنامههای زنجیره ای که به خدا و پیامبر و امام حسین علیه السلام و شهدا توهین میکردند که در تیتر یکی از این روزنامهها بود که نوشته بود: روزی میشود که خدا را هم به دادگاه کشاند. یا در سر مقاله روزنامه ای که امروز ادعای مذهبی بودن علیه السلام و امام حسین علیه السلام کفّار نبودند بلکه کسانی بودند که ظاهر الصلاح بودند ولی بصیرت نداشتند و برای تقرّب در پیشگاه الهی به چنین جنایاتی دست میزدند. بنابراین لازم است که انسان بصیرتش را افزایش دهد.
امام سجاد علیه السلام در دعای ۲۷ صحیفه سجادیه برای مرزداران میفرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ». خدايا درود بر محمد و آل او فرست و هر چه را نمىشناسند به آنها بشناسان و هر چه نمىدانند به آنها تعليم ده و هر چه بينش آنان بدان نمىرسد به آنها بنماى.
یکی از اینها بصیرت است. بصیرت یعنی این که انسان حق را تشخیص دهد، اما تشخیص حق در شرایطی که در مقابلش کفر مطلقی باشد کار ساده ای است، اگر آب ببینید یا خشکی ببینید تشخیص آن راحت است، اما سختی جایی است که حق نما صورت گیرد، جایی که سراب باشد تشخیص مشکل است. حضرت علی علیه السلام و معاویه مشخص بودند، ولی جایی که قرآنها سر نیزه میروند، تشخیص مشکل است.
اسلام و کفر مشخص است اما جایی که اسلام آمریکایی است، تشخیص مشکل میشود. دوست و دشمن مشخص اند اما زمانی که منافق باشد انسان تشخیص نمیدهد. بنابراین سختی تشخیص حق در مقابل کفر و باطل نیست بلکه در مقابل حق نما است، که دشمن ظاهر فریبنده ای را به خود گرفته باشد؛ که اوج بصیرت را میطلبد. میبینید اشخاصی در مقابل شما قرار گرفته اند که سابقه دار در اسلام هستند، اما باید آنها را کنار بزنید. اینجاست که کار سخت میشود. کار حضرت علی علیه السلام از جهاتی سخت تر از کار پیامبر صلی الله علیه و آله بود چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل کفر مطلق میجنگیدند. اما حضرت علی علیه السلام سه جنگ انجام دادند که هر سه با مسلمانان بود. جنگ اول که جمل بود با ناکثین و خویشان پیامبر و کسانی که طرفدار تبعیض بودند، اینها همه مسلمان بودند مانند عایشه که ام المومنین بود، سیف الاسلام، که زبیر بود. طلحه و فارس الاسلامها و سابقه دار در اسلامها در مقابل امام علی علیه السلام بودند. جنگ دوم (صفّین) با معاویه و سیاسیون فریبکار بود که همه چیز را از دید سیاست میدیدند. جنگ با معاویه که خال المؤمنین و بسیاری از سابقه داران در اسلام بود. و جنگ سوم (نهروان) که سخت تر از بقیه بود جنگ با ظاهرالصلاحها بود که خشکه مقدسانی کم عقل منافق بودند و پیشانی شان پینه بسته بود. حال میبینیم که کار امام علی علیه السلام چقدر سخت بود.
در زمان انقلاب اسلامی هم شرایط بعد از انقلاب سخت تر شده بود. چرا که قبل از انقلاب امام رحمت الله علیه با شاه میجنگید که وضع شاه مشخص بود اما بعد از انقلاب با کسانی که در خط مقدم انقلاب بودند باید برخورد میکرد. ابتدا با دولت موقت؛ بازرگانی که قرآن تفسیر میکرد و به ظاهر روشنفکر و ملی مذهبیها به او علاقه داشتند. جریان بنی صدر و جریان جدایی طلبها که حضرت امام رحمت الله علیه محکم جلو اینها ایستادند که میخواستند ایران را تکه تکه کنند مثل همین الان که میخواهند عراق را تکه تکه کنند و بعد مجاهدین خلق کسانی که زندان رفته بودند، تفسیر قرآن و نهج البلاغه گفته بودند و شنیده بودند.
گام بعد از مجاهدین، با انجمن حجتیه بود. کسانی که تمام عشق شان امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود اما درک درستی از انتظار نداشتند. گروهک فرقان، قائله سی ام خرداد سال ۶۰ که بنی صدر و مجاهدین راه اندازی کردند، درگیری با مرجع تقلید درباری مانند آقای شریعت مداری که مرجع تقلید شاه بود و قصد بمب گذاری بیت امام رحمت الله علیه را داشت. جریان مک فارلین، مجاهدین انقلاب، جریان انتخابات مجلس سوم، هشت سال دفاع مقدس، جریان قائم مقام رهبری که شاگرد امام بود و انقلابیون به او علاقه مند بودند و در جبههها عکس او در کنار عکس امام بود. بعد از نمازها در تکبیرها اسم او را میآوردند… که اکنون امام برای اصلاح و مصالح مسلمین باید او را کنار میزد.
هر کدام از موارد از جمله مشکلات و سختیهای کار امام بعد از انقلاب بود. و همچنین کارهای مقام معظم رهبری مدظله العالی نیز حتی سخت تر از امام خمینی رحمت الله علیه بودند. اتفاقات پیاپی میافتاد خصوصا در دوران اصلاحات که هر روزی یک اتفاق جدید میافتاد؛ جریانهای فساد اقتصادی و جریان ۲۳ آبان سال ۷۶ که قائم مقام رهبری صحبت بسیار تندی را بعد از انتخابات دوم خرداد داشتند و قم شلوغ شد و اعتراضهایی شد و حصر خانگی ایشان شروع شد و آنجا بود که حضرت آقا جایگاه ولایت و رهبری را تبیین میکردند.