✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا8
#جلسه8
باموضوع: #ظلم
در ادامه بحث زیبایی ها و زشتی های کربلا به یکی دیگر از زشتی های یزیدیان که ظلم است می پردازیم.
مصادیق ظلم
تشبیه به ظالم
یکی از این مهمترین مسائلی که باید توجه داشته باشیم تشبیه به ظالم است، گاهی اوقات انسان به ظاهر ظلمی انجام نمی دهد اما خودش را شبیه ظالمان می کند، مثلا نوع پوشش و لباس دشمنان را دارد.
در حدیث قدسی خداوند به پیامبر صل الله علیه و آله میفرماید: «لا تلبسوا لباس اعدائي و لا تطمعوا مطاعم اعدائي و لا تسكلوا مسالك اعدائي فتكونوا اعدائي كماهم اعدائي»[۱]؛ لباس دشمنان مرا نپوشيد، غذاهاي دشمنان مرا نخوريد و روش هاي دشمنان مرا پيروي نكنيد كه اگر چنين كنيد شما هم دشمنان من خواهيد بود همچنان كه آنان دشمنان من هستند.
نوع لباسی که انسان به تن دارد شخصیت انسان را شکل می دهد. آیا درست است که شیعه امام حسین (علیه السلام) لباس یزیدیان را به تن کند!؟ یا منتظران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) لباس دشمنانش را به تن کنند!؟
«مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»؛ هر کس که به قومی شباهت پیدا کند از آن قوم به حساب می آید.
اگر شباهت به قوم اباعبدالله داشتیم از اباعبدالله هستیم و اگر شبیه یزیدیان باشیم از آنها محسوب می شویم.
فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد. پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد. آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد: پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ، با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى ! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.[۲]
کسانی که لباس انسان های بی دین را به تن می کنند. مدل مو، مدل محاسن، مانتو، شلوار و … برای فلان انسان ظالم هست، در گناه آنها شریک اند، چون لباس آنها را به تن می کنند.
یاری رساندن به دشمنان:
اینجا هم مانند مورد قبل ظاهرا خود شخص ظلمی انجام نداده اما برای ظالم دلسوزی می کند و خیری به او می رساند.
صفوان مردی بود که -به اصطلاح امروز- یک بنگاه اجاره وسایل حمل و نقل داشت که آن زمان بیشتر شتر بود. گاهی دستگاه خلافت، شترهای او را برای حمل و نقل بار میخواست. هارون برای یک سفری که میخواست به مکه برود، شترهای او را اجاره کرد. صفوان، روزی نزد امام کاظم(علیه السلام) رفت. امام فرمود: «چرا شترهایت را به این مرد ظالم ستمگر اجاره دادی؟». گفت: «من این شترها را برای سفر معصیت اجاره ندادم؛ برای سفر حج و سفر طاعت اجاره دادم وگرنه چنین نمیکردم». امام فرمود: «پولهایت را گرفتهای یا نه؟» عرض کرد: «خیر». حضرت فرمود: «به دل خودت مراجعه کن. الآنکه شترهایت را به او اجاره دادهای، آیا دوست داری که لااقل هارون اینقدر در دنیا زنده بماند که برگردد و اجاره شترهای تو را بدهد؟». گفت: «بله». امام(علیه السلام) فرمود: «تو همین مقدار راضی به بقای ظالم هستی و همین گناه است».[۳]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: در روز قیامت منادی صدا می زند «أین ظلم و اعوان ظلمو و اشباه ظلم» کجایند ظالمان و اطرافیان ظالمان و کسانی که به ظالمین خیر می رساندند یا کسانی که خود را شبیه ظالمان می کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله در ادامه می فرمایند: حتی کسانی که برای ظالمین قلمی تراشیده اند یا دواتی را لیقه کرده اند، همه آنان را در تابوتی از آتش قرا می دهند و به جهنم می برند.
گاهی اوقات از کالایی استفاده می کنیم که سودش به جیب دشمنان و ظالمان مانند آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی می رود که این ها عقوبت دارند. برخی برای توجیه کارشان می گویند اگر بد بود وارد نمی کردند، بحث وارد کنندگان که مشخص است، عذاب خواهند شد، ولی شما هم عقوبت می شوید. اگر روزی شراب و گوشت خوک یا کوسه وارد شد آیا می توانیم استفاده کنیم!؟ نفع رساندن به ظالم، ظلم است.
در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام جریانی را نقل کردند که از قول امام کاظم علیه السلام و بزرگان دیگری هم آمده است، روایت چنین است:
«عن عليِّ بن أبي حمزة قال: كان لي صديقٌ من كتّاب بني اُميّة فقال لي استأذن لي علي أبي عبدالله عليه السّلام، فاستأذنت له عليه فأذن له، فلمّا أن دخل سلّم و جلس،
ثمَّ قال: جعلت فداك إنّي كنت في ديوان هؤلاء القوم فأصبت من دنياهم مالاً كثيراً و أغمضت في مطالبه؟ فقال له أبو عبدالله عليه السّلام: لو لا أنَّ بني اُميّة وجدوا من يكتب لهم و يجبي لهم الفييء و يقاتل عنهم و يشهد جماعتهم لما سلبونا حقّنا، و لو تركهم الناس و ما في أيديهم ما وجدوا شيئاً إلّا ما وقع في أيديهم، قال: فقال الفتي: جعلت فداك فهل لي مخرجٌ منه؟ قال: إن قلتُ لك تفعل؟ قال: أفعل، قال له: اخرج من جميع ما اكتسبت في ديوانهم و من عرفت منهم رددت عليه ماله و من لم تعرف تصدَّقت به و أنا أضمن لك علي الله عزَّوجلَّ الجنّة، قال: فأطرق الفتي طويلاً ثمَّ قال: قد فعلت جعلت فداك، قال ابن أبي حمزة فرجع الفتي معنا إلي الكوفة فما ترك شيئاً علي وجه الأرض إلّا خرج منه حتّي ثيابه الّتي كانت علي بدنه، قال: فقسمت له قسمة و اشتريت له ثياباً و بعثنا إليه نفقة قال: فما أتي عليه إلّا أشهر قلائل حتّي مرض فكنّا نعوده، قال: فدخلت عليه يوماً و هو في السوق قال: ففتح عينه ثمَّ قال: يا عليُّ و في لي والله صاحبك ثمَّ مات فتولّينا أمره فخرجت حتّي دخلت علي أبي عبدالله عليه السّلام فلمّا نظر إليَّ، قال: يا عليُّ و فينا و الله لصاحبك، قال: فقلت: صدقت جعلت فداك هكذا و الله قال لي عند موته»[۴]
علي بن حمزه مي گويد: دوست جواني داشتم كه شغل نويسندگي در دستگاه بني اميّه را داشت. روزي آن دوست به من گفت: از امام صادق عليه السّلام براي من وقت بگير تا به خدمتش برسم. من از حضرت اجازه گرفتم تا او شرفياب شود، حضرت اجازه دادند و در وقت مقرّر من با او خدمت حضرت رفتيم. دوستم سلام كرد، نشست و گفت: فدايت شوم. من در وزارت دارائي رژيم بني اميّه مسئوليّتي دارم و از اين راه ثروت بسياري اندوخته ام و بعضي خلاف ها انجام داده ام! حضرت فرمود: اگر بني اميّه افرادي مثل شما نداشتند تا ماليات برايشان جمع كند و در جنگ ها و جماعات آن ها را همراهي كند، حق ما را غصب نمي كردند! جوان گفت: آيا راه نجاتي براي من هست؟ حضرت فرمود: اگر بگويم عمل مي كني؟ گفت: آري. حضرت فرمود: آنچه از مال مردم نزد تو هست و صاحبانش را مي شناسي به آن ها برگردان و آنچه كه صاحبانش را نمي شناسي از طرف آن ها صدقه بده. من در مقابل اين كار بهشت را براي تو ضمانت مي كنم! جوان سر به زير انداخت و مدّتي طولاني فكر كرد و سپس گفت: فدايت شوم دستورت را اجرا مي كنم. علي بن حمزه مي گويد: من با آن جوان برخاسته و به كوفه رفتيم. او همه چيز خود و حتّي لباس هايش را به صاحبانش برگرداند و يا صدقه داد، من از دوستانم مقداري پول براي او جمع كردم و لباس برايش خريداري نمودم و خرجي هم براي او مي فرستاديم. چند ماهي از اين جريان گذشت و او مريض شد، ما مرتّب به عيادت او مي رفتيم. روزي نزد او رفتم، او را در حال جان دادن يافتم، چشم خود را باز كرد و گفت: اي علي! آنچه دوست تو ( امام صادق عليه السّلام) به من وعده داد به آن وفا كرد. اين را بگفت و از دنيا رفت. ما او را غسل داده كفن كرده و به خاك سپرديم. مدّتي بعد خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم، همين كه حضرت مرا ديد فرمود: اي علي! ما به وعده ي خود در مورد دوست تو وفا كرديم. من گفتم: همين طور است فدايت شوم. او هم هنگام مردن اين مطلب را به من گفت.
«وَ لا تَرْكُنوا اِلَي الَّذينَ ظلموا فتمَسَّكُمُ النّارُ»؛ و به ستمپیشگان [مشرک] گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید و در برابر خداوند سروری ندارید، و یاری نیز نخواهید یافت. سوره هود آیه ۱۱۳٫
گریه بخاطر تعریف از خارجی ها
نقل شده که شیخ مرتضی زاهد از عرفای بسیار زاهدی بودند که شاگردانی عالی تربیت کرد. در اواخر عمر چشمانش ضعیف شده بود روزی منزل شخصی مهمان بودند، فرمودند: هوا گرم است، بادبزنی بیاورید. صاحب خانه پنکه ای آورد، روی صندلی گذاشت و روشن کرد و چون هوا خنک شد شیخ به آن شخص گفت: احسنت به این خارجی ها را که چه چیزهای خوبی درست می کنند و چه خدمت هایی می کنند. آن شخص می گوید از اتاق بیرون رفتم، وقتی برگشتم دیدم شیخ زار زار گریه می کند. علت را پرسیدم، شیخ فرمود: از خارجی ها و مشرک ها تعریف کردم، نمی دانم این کار من درست بود یا نه؟[۵]
نقل شده كه پيامبري از بني اسراييل وارد شهري شد، در همان ابتداي ورود ديد كه يك عالم عابد و زاهدي زير آوار رفته و سرش بيرون مانده بود كه مورچه ها سرش را خورده بودند، تعجب كرد از اينكه عالم عابد و زاهدي كه ۷۰ سال در راه خدا قدم برداشته و رياضت كشيده است، چرا بايد به اين نحو بميرد؟ و پس از آن مطلع شد كه حاكم ظالم آن شهر مرده و تشييع جنازه ي با تشريفات و مهمي از او كرده اند! با خدا مناجات كرد و بيان داشت: «خدايا چه حكمتي در كار است؟ عالم زاهد بايد آنگونه بميرد و حاكم ظالم اينگونه با عظمت و جلال دفن شود؟!
خطاب شد آن عالم چند روز قبل حاجتي داشت و براي رفع آن به اين حاكم ظالم مراجعه كرد، نبايد چنين مي كرد «وَ لا تَرْكُنوا اِلَي الَّذينَ ظلموا فتمَسَّكُمُ النّارُ» سوره هود آیه ۱۱۳٫ و اين ظالم حاجت او بر برآورده كرد و به گرفتاريش رسيدگي نمود، پس آن عالم كيفر دارد و براي اينكه كيفرش به قبر و برزخ و قيامت كشيده نشود در اين دنيا مجازاتش كرديم و آن ظالم نيز از آنجا كه ظلمهاي فراوان كرده بود، نتيجه ي اين كار خوبش را (برآورده كردن حاجت عالم) در همين دنيا به او داديم و نخواستيم كه پاداشش را در عالم آخرت به او بدهيم؛ لذا آن تشريفاتي را كه براي اين حاكم قائل شدند نتيجه و پاداش آن خدمتي بود كه به آن عالم كرده بود.
این دومین مورد از مصادیق ظلم بود که خیر رساندن به ظالم بود.
راضی بودن به ظلم:
مورد بعدی از مصادیق ظلم راضی بودن به عمل ظالم است.
«الراضی بفعل قوم کالداخل معهم فیه» هر کس که به کار گروهی از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهی کرده است.
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِین»؛ ماده شتر قوم ثمود را یك نفر كشت ولى خداوند همه را عذاب کرد ؛ زیرا همه از كشتن آن خشنود بودند.
از این رو قرآن کریم تمام افراد آن قوم را شریک در جرم معرفی کرده و می فرماید: همه او را کشتند.
شخصی نقل می کرد که دیدیم یکی از افرادی که با عمر سعد به کربلا رفته بود موقع رفتن سالم بود ولی نابینا برگشت بدون اینکه زخم شمشیری روی چشمش باشد. علت را از او پرسیدم. گفت: شب یازدهم محرم خوابم برد و در عالم خواب دیدم دو تا ملک آمدند و گفتند که پیامبر با شما کار دارد. من که می دانستم در کشتن نوه پیامبر دست داشتم گفتم من با پیامبر کاری ندارم، این ملائک یقه ام را گرفتند و کشان کشان روی زمین بردند تا نزد پیامبر رسیدیم. نه نفر دیگر هم آن جا بودند. جلوی پیامبر تشت پرخونی بود و لباس های پیامبر خاکی و خودش هم بسیار محزون بود. پیامبر صلی الله علیه و آله رو به من کرد و فرمود: خجالت نکشیدی!؟ از خدا حیا نکردی که فرزندم را این گونه به شهادت رساندی!؟ سپس شمشیر را برداشتند و نفر اول را که زدند سر از تنش جدا شد و تمام وجودش آتش گرفت و بقیه هم همینطور تا این که نوبت به من رسید. به پیامبر گفتم به خدا قسم من حتی سنگی پرتاپ نکردم و یک چوب و شمشیر و نیزه نزدم و فقط از دور نگاه می کردم. پیامبر فرمودند تو به کار آن ها راضی بودی و دست در داخل تشت پرخون زدند و روی چشمان من کشیدند وقتی از خواب بیدار شدم نابینا شده بودم.
در تاریخ این که کسی کاری خوب یا بد را انجام داده باشد و ما هم به آن کار راضی باشیم در آن شریکیم. تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید حججی شرکت کردند و به کار شهید حججی راضی بودند و دشمنانش را لعن و نفرین کردند در ثواب شهادت او شریک می شوند.
ستايش از پادشاه ستمكار
جناب شيخ، دوستان و شاگردان خود را از همكاري با دولت حاكم( پهلوي) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر مي داشت. يكي از شاگردان شيخ از وي نقل كرده است كه فرمود: « روح يكي از مقدّسين را در برزخ ديدم محاكمه مي كنند و همه كارهاي ناشايسته سلطان جائر زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت مي دهند. شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده ام. به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتي : عجب امنيّتي به كشور داده است؟ گفت: چرا! به او گفته شد: بنابراين تو راضي به فعل او بودي، او براي حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد.» در نهج البلاغه آمده است كه امام علي عليه السلام فرمود: «الرّاضي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدّاخِلِ فيهِ مَعَهُمْ، وَ عَلي كُلِّ داخِلٍ فِي باطِلٍ إِثْمانِ: إِثْمُ العَمَلِ بِهِ، وَإثْمُ الرِّضا بِهِ»؛ هر كه به كردار عدّه اي راضي باشد، مانند كسي است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلي دست زند او را دو گناه باشد؛ گناه انجام آن و گناه راضي بودن به آن.[۶]
می گوییم «يا ليتنا كنا معكم فافوز فوزاً عظیما» یا ابا عبدالله کاش ما با شما بودیم. ما اجازه نداریم که با ظالم مشارکت و مجالست کنیم. «فلا تقعد بعد ذکرا مع قوم الظالمین» ای پیامبر بعد از این ذکر نمی توانی با ظالمین مجالست کنی. بعضی افراد خیلی راحت با ظالمین نشست و برخاست می کنند، این نشست و برخاست ها گاهی مجازی هستند. کسانی که در کانال های ضد انقلاب و ضد دین شریکند، به کار آنها راضی اند، چون سیاهی لشکر دشمنان را زیاد می کنند و به آنها ارج و قرب می دهند. کسانی که در لشکر عمر سعد سیاهی لشکر بودند و تعداد را زیاد کردند هم قاتل اباعبدالله بودند.
اگر اطرافیان فرعون نبودند فرعون، فرعون نمی شد. امروزه هم کسانی که در کانال های ضد انقلاب عضو هستند باعث شدند که این کانال ها اینقدر قدرتمند شوند. چون تعداد اعضا را زیاد می کنند پس آن ها راضی به این کار هستند.
سکوت در برابر ظلم:
عقوبت بعدی در مورد فردی هست که در مقابل ظالم و ظلم سکوت می کند. مردم مظلوم میانمار را قطعه قطعه می کنند، در افغانستان سر کودکان از تن جدا می کنند و در یمن مظلوم کشی شروع شده، مردم مظلوم فلسطین با این وضع فجیع زندگی می کنند، سکوت می کند و حاضر نیست در یک راهپیمایی شرکت کند. این سکوت در برابر ظلم است.
یا در کشور خودمان گاهی ظلم هایی انجام می شود که سکوت می کنند. همین اتفاقی که اخیرا افتاد که کارگران مظلوم را کتک زدند، نباید سکوت کنیم، به چه مجوزی کارگری که اعتراض و اعتصاب کرده را کتک می زنید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله دست کارگر را می بوسید. شما کتک می زنید؟ مظلوم پیدا کرده اید؟ موقع انتخابات که می شود کنار این کارگرها عکس یادگاری می گیرید. به آن کارگری که برای شما اشک می ریزد ماشین هدیه می دهید. دم از حقوق شهروندی می زنید. پس چرا از حقوق کارگر دفاع نمی کنید. اینجا جمهوری اسلامی است. چرا باید به کارگران ظلم شود؟ چرا باید به دست فروشی که بساطش را جمع کرده اید، توهین شود؟ بساطش را جمع کرده اید چرا بی ادبی می کنید؟ این شخص مجبور است دست فروشی کند، حالا قانون است که جمع کنید، جمع می کنید اما با عزت و احترام این کار را انجام دهید. چه کسی به شما مجوز این کار را داده است؟ آنها را کتک بزنید، وسایلشان را بشکنید. کجای دین چنین اجازه ای به شما داده؟
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «یوم المظلوم علی الظّالم اشدّ من یوم الظّالم علی المظلوم»؛ روزی که ظالم به مظلوم ظلم می کند، روزی نیست، اما روزی که خداوند انتقام خواهد گرفت، روز سختی برای شما ظالمین است.
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»؛ ما اراده کردیم به کسانی که در روی زمین تضعیف شده اند نعمتی گران ارزانی داریم و آنان را پیشوایان و آنان را وارثان گردانیم…
روزی مستضعفین حاکمان عالم خواهند شد، حال شما ظالمان به این مظلومان ظلم کنید! شما ظلم صفتان و کلاشان، شما که خون مردم بی گناه را مکیدید و به قدرت رسیدید، شمایی که اختلاس کردید، شمایی که حقوق نجومی گرفتید، روزی مظلومان عالم بر قدرت خواهند نشست، آن روز می بینید که شما چطور زیر دست و پا قرار خواهید گرفت. سکوت در برابر ظلم به مظلوم، در هر جایی که باشد، جایز نیست.
آخرین وصیّت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا به فرزندش امام سجاد علیه السلام این بود که: پسرم بپرهیز از ظلم کردن به کسی که جز خدا یاوری ندارد. خداوند انتقام خواهد گرفت از کسانی که به هر طریق ظلم می کنند. کسانی که جلسات پرخرج با پول بیت المال می گیرند ظالم اند و به مردم ظلم می کنند، باید پاسخ دهند. همین هفته پیش در مشهد با اینکه شهرداری تالار مجللی دارد، برای افتتاحیه شورای شهر و شهرداری یکی از مجلل ترین هتل های مشهد را با پول بیت المال گرفته اند. با کدام مجوز؟ مگر شهرداری هتل نساخته است؟ با پول بیت المال چطور برای خودتان ارج و قرب قرار می دهید؟
«إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ البته ستمکاران را رستگاری نیست.
۱۶ سال پیش در سال ۸۰ مگر مقام معظم رهبری فرمان هشت ماده ای ندادند؟ که جلو بی عدالتی ها و اختلاس ها گرفته شود؟ چرا عمل نمی کنید؟ مقام معظم رهبری هر چه دستور می دهند، شما هر کاری می خواهید انجام می دهید. این مردم ساکت نخواهند نشست. حکومت به کفر پا برجا می ماند اما به ظلم پا برجا نخواهد ماند. مردم صبر می کنند اما شما خیلی به مردم ظلم می کنید.
امام صادق عليه السلام فرمود: پيرمرد عابدى در ميان بنى اسرائيل در زمانهاى قبل به عبادت و راز و نياز با خدا، معروف بود، روزى در وسطهاى نماز دو كودكى را در كنار خود ديد كه خروسى را گرفته اند و پرهاى او را مى كنند. او توجه به كار كودكان نكرد و به عبادت خود ادامه داد (و با اينكه مى بايست آنها را از اين كار ظالمانه نهى كند، چيزى به آنها نگفت). خداوند بر او غضب كرد، و به زمين فرمان داد تا او را در كام خود فرو برد، زمين او را زنده در خود فرو برد، و او در اعماق زمين همچنان و هميشه فرو مى رود و اين است نتيجه شوم ترك نهى از منكر و سرنوشت پر ازعذاب عابد جاهلى كه به عبادت خشك ادامه داد، و مسائل فرعى را بر مسائل اصلى مقدم مى داشت.[۷]
امر به معروف و نهی از منکر فقط در رابطه با حجاب نیست. یکی از مهم ترین منکرات ظلم است. انسان باید نهی از منکر انجام دهد.
سکوت زیان بار
در این باره روایت است، روزی امام صادق علیه السلام در جمع اصحاب خویش فرمود:
یکی از دانشمندان را به حال نشسته در قبر خود نگه می دارند و به او گفته می شود صد تازیانه عذاب به تو باید بزنیم، با حال ترس می گوید: طاقت این عذاب را ندارم. در دفعه دوم و سوم ارفاق می شود تا می رسد به یک تازیانه، باز می گوید: طاقت ندارم. مأموران خدا اظهار می دارند چاره ای نیست، باید این تازیانه را به تو بزنیم. مرد عالم می پرسد: سبب این عذاب چیست؟ گفته می شود: همانا تو ضعیف را در زیر شکنجه و ظلم قوی دیدی و به او کمک نکردی:«فَجَلَّدُوهُ جَلَدَةً مِن عَذابِ اللّه فامَتَلأ قَبرُهُ نارا»؛پس یک تازیانه بر او می زنند که قبرش پر از آتش می شود.
گاهی اوقات می بینیم که ظلم بعضی از دستورات است. مثلا ظلم، آدم کشی است. این که دستور داده می شود که غربالگری و سقط جنین کنید. در بسیاری از مواقع این سقط جنین ها حرام است. چون معمولا به دنیا آمدن این نوزاد هم باید برای مادر ضرر داشته باشد و هم برای فرزند، اما گاهی اوقات پزشکان دستور می دهند که غربالگری انجام شود. این ظلم است. « ِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»؛ (سوره تکویر، آیه ۹) به کدامین گناه دارید آن ها را می کشید!؟ اگر در دوران جاهلیت فقط دختران زنده به گور می شدند اما حالا با این جریان هم دختر و هم پسران زنده به گور می شوند.
کسانی که ظلم می کنند حکومتشان پا بر چا نخواند ماند.
خواب نادرشاه افشار
نادر شاه افشار شبی بسیار استرس داشت و خوابش نمی برد و راه می رفت. معین الممالک که از اصحاب سرّ نادر شاه بود علت را از نادرشاه می پرسد. نادرشاه این گونه بیان می کند که جوان بودم و شبی در خواب دیدم که دو فرشته با عزت نزد من آمدند و به من گفتند که پیامبر کار با شما کار دارد. نزد پیامبر رفتم و ایشان دو شمشیر به کمرم بستند و فرمود تو حاکم خواهی شد اما به مردم ظلم نکنی. از آن شب به بعد اتفاقی افتاد و من با قدرت امدند و من حاکم شدم. امشب همان دو فرشته را در عالم خواب دیدم که غضب آلود بودند و گفتند: پیامبر با تو کار دارد و من را بزور نزد پیامبر بردند. پیامبر خشمگین بود و پرسید مگر نگفتم به مردم ظلم نکن. آن دو شمشیر را از کمرم باز کردند. احساس می کنم امشب قرار است که اتفاقی بیفتد. سحر سر از تن نادرشاه جدا شد.
این نتیجه کسی است که ظلم می کند.
پيرمردي صادق مي گفت: پس از انقلاب مشروطيت كه سربازان محمد وليخان سپهسالار وارد تهران شدند، به چشم خودم ديدم كه روزي در نواحي قنات آباد، دو نفر سوار بر اسب و مسلح– به طوري كه قطارهاي فشنگ را روي سينه خود بسته بودند– از وسط خيابان به طرف امامزاده حسن مي رفتند. يكي از آن سربازان، چپقي بلند در دست داشت و مشغول كشيدن بود. در كنار خيابان، درويشي فقير كه سر خود را تازه با تيغ تراشيده بود، نشسته و سر به زانوي تفكر گذارده و به حال خود مشغول بود. همين كه اين دو نفر تفنگچي از آن جا عبور كردند و چشمشان به اين پيرمرد سر تراشيده افتاد، آن سرباز چپق به دست، به سوي درويش آمد و از روي اسب خم شد و آتش چپق خود را روي سر او خالي كرد و رفت ! درويش سر خود را از روي زانو برداشت و نظري كرد و گفت: اين كدو، صاحب دارد! سرباز ظالم هنوز يك ميدان جلو نرفته و به امامزاده حسن نرسيده بود. من چون در راه بودم، به آن جا رسيدم، ديدم گروهي از دور مشغول تماشاي آن تفنگچي هستند. اسبش او را به زمين زده بود، يك دست بر روي سينه او گذارده و با دست ديگر، مرتباً بر سرو سينه و بدنش مي كوفت، تا او را در زير پاي خود به هلاكت رسانيد.[۸]
ظلم کردی جواب ظلمت را قبل از آخرت، در همین دنیا خواهی دید. «ذلک بما قدمت يداک». البته عذاب اخروی عذاب بالاتری است. صدام قبل از عذاب آخرت، در همین دنیا عذاب شد. محمدرضا پهلوی قبل از آخرت در همین دنیا عذاب شد و همین عذاب کافیست که هیچ کشوری به او اجازه ورود نداد و در مصاحبه تصویری با فرح در اینترنت موجود است، که می گوید ما را داخل اتاقی در بیمارستان قرار دادند که تمام پنجره ها حصار داشتند و سمت در رفتم که باز کنم، دیدم از داخل دستگیره ندارد. فهمیدم من را در داخل تیمارستان قرار دادند. این ثمره اعتماد و اطمینان و لبخند به آمریکا است. بیشترین خوش خدمتی را محمدرضا انجام داد که عقوبتش را در این دنیا قبل از آخرت دید که قطعاً عذاب آخرت بیشتر خواهد بود.
نمرود رو به حضرت ابراهیم (ع) کرد و پرسید که این سربازان شما کجا هستند؟ خداوند در همین لحظه پشه ای را فرستاد و داخل بینی نمرود رفت و نصف بدنش شل شد. نمرود سرش را به دیوار میزد که دردش آرام گیرد. خداوند به حضرت ابراهیم (ع) فرمود برو و به نمرود بگو مگر خدا نیست!؟ یا آن نیمه فلج را خوب کند و پشه بتواند بیرون بیاد یا آن نیمه دیگر را از بین ببرد. آن قدر نمرود سرش را به دیوار کوبید تا هلاک شد.
امام على عليه السلام می فرمایند: «مَنْ ظَلَمَ أَفْسَدَ أَمَرَهُ وَ مَنْ جَارَ قَصُرَ عُمُرُه»؛[۹] هر كس ظلم كند، امرش فاسد و عمرش كوتاه مى شود.
اینها عاقبت ظلم است. «أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيم». بدانيد كه همانا ستمگران در عذابى پايدارند. اما مهمترین ویژگی یاران اباعبدالله ظلم ستیزی آن ها بود. نه تنها زیر بار ظلم نرفتند و آنرا نپذیرفتند و در مقابلش سکوت نکردند، بلکه ظلم ستیز بودند. مثل کسانی نبودند که سال ۸۸ در مقابل ظلم سکوت کردند.
داستان حبیب نجّار که داستانش در سوره مبارکه یس آمده و معروف به مؤمن آل یس بود. «وَجَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِینَ اتَّبِعُواْ مَن لَّا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مُّهْتَدُونَ» و از دورترین منطقه شهر، مردی با شتاب آمد (و) گفت: ای قوم من! از این انبیا پیروی کنید. از کسانی که پاداشی درخواست نمی کنند و خود هدایت یافته اند پیروی کنید. امر به معروف و نهی از منکر کرد. او را به درخت بستند و با ارّه نصف کردند، اما او وظیفه اش را انجام داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «سُبّاقُ الْأُمَمِ ثَلاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِاللّهِ طَرْفَةَ عَیْن: عَلِىُّ بْنِ أَبِى طالِب(علیه السلام) وَ صاحِبُ یس وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَونَ، فَهُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ عَلىٌّ أَفْضَلُهُم»؛ پیشگامان امتها سه نفر بودند که هرگز حتى به اندازه یک چشم به هم زدن به خدا کافر نشدند: على بن ابى طالب، و صاحب یس (حبیب نجار) و مؤمن آل فرعون، آنها پیامبر زمان خود را (قولاً و عملاً) تصدیق کردند و على برترین آنهاست. حبیب نجار با این نهی از منکری که انجام داد سابق امت ها شد.
خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: آیا هرگز برای من کاری کردهای؟ موسی(ع) گفت: خدایا برایت نماز خواندهام، روزه گرفتهام، صدقه دادهام و برایت ذکر گفتهام. خداوند متعال فرمود: نماز دلیل راهنمایی برای عبور از پل صراط است، روزه برای تو سپر در مقابل آتش است، صدقه در روز قیامت برای تو سایه است و ذکر نور است که به وسیله آن هدایت میشوی، پس چه کاری برای من کردهای؟ موسی(ع) گفت: مرا به کاری که برای توست راهنمایی کن!! خداوند فرمود: ای موسی(ع)! آیا هرگز به خاطر من دوستی را دوست داشتهای و به خاطر من دشمنی را دشمن داشتهای؟ پس حضرت موسی(ع) دانست که محبوبترین اعمال، دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست.[۱۰]
ما هم به خدا عرضه بداریم: خدایا نه نمازمان درست است نه روزه مان، اما خدایا خودت شاهدی با تمام یزیدیان در طول تاریخ به خاطر تو دشمنی می کنیم. امروزه با یزید زمان؛ آمریکای جنایتکار، انگلیس، رژیم غاصب صهیونیستی به خاطر تو دشمنیم. مقام معظم رهبری را به خاطر تو دوست داریم. امام حسین علیه السلام را به خاطر تو دوست داریم. مومنین و سادات را به خاطر تو دوست داریم.
ذکر مرگ بر آمریکا ذکر مهمی است، همانطور که ذکر لعن الله علی یزید و لعنت الله علی قوم الکافرین است.
یکی از رزمندگان تعریف می کند: قرار شد با آقا مهدی باکری بریم شناسایی برای پاک سازی منطقه. بعد از خوندن نماز ظهر راه افتادیم بریم سمت هلیکوپترها. توی مسیر دیدم آقا مهدی یک دور تسبیح مرگ بر آمریکا گفت… می گفت: آقای مشکینی فرمودند که ثواب گفتن مرگ بر آمریکا کمتر از نماز نیست.[۱۱]
ما باید قبل از نماز مرگ بر آمریکا و درود بر رزمندگان اسلام بگوییم. چون خدا بیان می کند.
خداوند در رابطه با یاران پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا سيماهُم في وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ» محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.
یعنی اول تولّی و تبرّی دارند و بعد اهل رکوع و سجود هستند و نماز می خوانند. نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو. یعنی نمازی که در آن تولّی و تبرّی نباشد شبیه نماز خوارج و داعش است.
بعد از انقلاب مفتی اعظم سوریه به ایران آمد. درخواست ملاقات با اعضای فدائیان اسلام را داشت. به من می گفت: «بعد از قرن اول هجری ، شهیدی به عظمت نواب صفوی نداریم. برای اولین و آخرین بار او را در مؤتمر اسلامی که در اردن برگزار شده بود دیدم . در پایان مؤتمر برای بازدید، به بخشی از سرحدات اردن رفتیم که بین اردن و اسرائیل و سوریه قرار داشت. شخصیت های معروفی همراهمان بودند: سید قظب، سعید رمضان و محمود صرّاف. نواب مسجدی را شت سیم خاردارها در اراضی تحت اشغال اسرائیل دید و روی تکه سنگی رفت و همه را برای خواندن نماز جماعت دعوت کرد. همه به امامت او نماز تحیت خواندیم. یکی از همراهان از نواب پرسید: ای فرزند پیامبر، اولاد پیامبر احتمال گلوله باران این منطقه توسط اسرائیلی ها زیاد است. چرا به این جا امدیم؟ نواب گفت: «تا شهید شویم و ملت هایمان برای انتقا خونمان علیه اسرائیل قیام کنند.» بگذار من را بکشند اما با هر قطره خون من مجاهدی تربیت می شود که این رژیم غاصب صهیونیسی را از بین خواهد برد.[۱۲]
حال امروزه افرادی را پیدا می کنیم که به خاطر ترس و حماقت شان هنوز هم نمی خواهند که پا روی پرچم آمریکا بگذارند. در حالی که یاران اباعبدالله نسبت به دشمن بغض داشتند.
مبارزه با طاغوت
در کلمه طیبه از مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده که حاکم بروجرد روزی به دیدن پدرش سید مهدی بحرالعلوم رفت. حاکم نسبت به سید مهدی مهربانی و علاقه نشان داد و آنگاه سید به پدرش گفت: باید مرا از این شهر بیرون فرستی و زیرا می ترسم هلاک شوم. پدر فرمود چرا؟ گفت: به جهت اینکه از موقعی که حاکم به من علاقه نشان داده آن بغضی که باید نسبت به حاکم ظالم داشته باشم ندارم. دیگر در اینجا نباید ماند و هجرت کرد.[۱۳]
بشار یکی از یاران امام صادق علیه السلام نزد امام آمدند. امام داشتند خرما می خوردند و به من هم تعارف کرد. گفتم آقا صحنه ای دیدم که بغض گلویم را گرفته نمی توانم خرما بخورم. امام پرسید چرا؟ گفتم آقا در مسیری که می آمدم یکی از پیرزن های علویه پاهایش سر خورد و با پهلو به زمین افتاد. تا به زمین خورد شروع به لعنت کردن قاتلین حضرت زهرا کرد و حکومت آمدند و او را گرفتند. امام صادق علیه السلام فرمودند: برویم مسجد برایش دعا کنم. رفتند و امام برای او دعا کرد و سپس فرمود برویم او آزاد شد. بعد پیرزنی را در بازار دیدند امام فرمود: چه شد که یاد مادر ما افتادی؟ پیرزن گفت: آقا وقتی به زمین خوردم پهلوم خیلی درد گرفت یاد پهلوی شکسته مادر شما افتادم.
یاران اباعبدالله ظلم ستیز و اهل عدالت بود و خود امام حسین علیه السلام اوج عدالت بودند و همان برخوردی که با پسرش علی اکبر داشت با غلامش جون انجام داد. موقعی که جون زمین خورد تصور نمی کرد آقا ابا عبدالله بالا سرش بیاید…
منابع
[۱]. وسائل الشيعة، ج ۳ ص ۳۵۶ احكام الملابس باب ۳۱۴ حديث ۴٫
[۲]. انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫.
.[۳] مجموعه آثار شهید مطهری ج ۱۸، ص ۱۰۷٫
[۴]. محجة-فيض،شنيدني هاي تاريخ . ج ۳ .
[۵]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۱٫
[۶]. كيمياي محبت-ري شهري ص ۷۲٫
[۷]. داستان دوستان-محمدي اشتهاردي ج ۱ ص ۶۸٫
[۸]. گذرگاه عبرت-محمد علي کريمي نيا. ص ۲۲ .
[۹]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج ۱۲ ، ص ۹۹ ، ح ۱۳۶۲۹٫
[۱۰]. بحارالانوار، جلد ۶۹، ص ۲۵۲٫
[۱۱]. به مجنون گفتم زنده بمان، کتاب دوم، ص ۸۰.
[۱۲]. حاشیه های مهمتر از متن، ص ۱۸٫
[۱۳]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۲۵۵؛ به نقل از منتخب التواریخ، ص ۱۹۶٫
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا9
#جلسه9
با موضوع: #بصیرت
بعد از این که تعدادی از زیباییها و زشتیهای کربلا عرض شد، در این جلسه نیز به یکی از زیباییهایی که توسط حسینییان رقم خورد اشاره میکنیم. هر اتفاقی که در طول تاریخ افتاد از دو حالت خارج نبود، حالت اول این که رهبران آن انقلاب که انقلابهای مادی بودند، مردم را در غفلت نگهداشتند تا بتوانند به انقلاب و خواسته ی موردنظرشان دست یابند.
بعد از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، جریان ثقیفه به دلیل غفلت مردم اتفاق افتاد. این اولین نوع انقلاب بود. دومین نوع انقلاب که انقلابهای اداری را شامل میشود دقیقا برخلاف نوع اول است که رهبران تلاش میکنند مردم را از غفلت خارج کنند برای همین به مردم بصیرت میدهند. این انقلابها اگر صورت بگیرند، پایدارند. انقلاب عاشورا در نهایت بصیرت حسینیان و انقلاب اسلامی در اوج بصیرت مردم ایران اتفاق افتاد.
بحث این جلسه پیرامون «بصیرت» است. اخلاقی که لحظه به لحظه در روز عاشورا در بین حسینیان موج میزد. بصیرت یعنی هوشیاری و آگاهی و استفاده درست از عقل و منطق و در یک کلمه بصیرت به معنای «چشم عقل» است.
خداوند در آیه ۱۹۸ سوره اعراف میفرماید: «…تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» آنها را میبینی به تو نگاه میکنند، اما در حقیقت نمیبینند.
یعنی بصیرت ندارند. آنچه که برای انسان دردآور است نداشتن چشم نیست، بلکه نداشتن بصیرت است، چرا که انسان بدون چشم میتواند زندگی کند اما بدون بصیرت زندگی کردن محال است.
بصیرت هم در دو چیز است:
بصیرت در دین:
گاهی بصیرت در دین است. این که انسان واجبات و محرمات الهی را بداند و آگاه باشد که چه چیزی او را از دین خارج میکند. بداند که وقتی اتفاقی افتاد باید کدام طرف را انتخاب کند. مثلا در ظهر عاشورا سینه زنی و زنجیر زنی و عزاداری برای اباعبدالله بسیار عمل شایسته و محبّی است اما اگر این عمل با عمل دیگری مثل نماز ظهر عاشورا در تضاد قرار گرفت، باید بداند که کدام را در اولویت قرار دهد و انتخاب کند. این میشود بصیرت در دین.
این که انسان بداند کدام عمل، فعل حرام است و کدام حلال است و کدام مستحب و مکروه. گاهی ما امری را حرام میدانیم در حالیکه حلال است و برعکس. مثالها بسیار است. مثلا موردی که ما فرض میکنیم حلال است اما در واقع حرام است. مثلا برای فرزندتان خرید میکنید ولی اگر ندانید چه چیزی خریدید، آن معامله حرام است. یعنی در یک معامله اگر خریدار نداند که چه جنسی میخرد و شانسی بخرد، نه خریدار آن جنس را مالک میشود و نه فروشنده پول را مالک میشود. خیلی از مردم فکر میکنند این حلال است. یا خیلی چیزها که مستحب است و مردم تصور میکنند که مکروه است یا برعکس. مثلا برگرداندن انگشتر به سمت صورت در قنوت. این عمل نه تنها استحباب ندارد، بلکه نگاه کردن به سنگ انگشتر در قنوت کراهت دارد. بصیرت در دین یعنی این که انسان آگاه باشد که چه چیزهایی در امور دین، او را از دین خارج میکند. کاسبهای قدیمی قبل از ورود به کسب و کار مکاسب میخواندند.
حضرت علی علیه السلام هر روز که از بازار عبور میکردند این جمله را میگفتند: «يا مَعْشَرَ التُّجّارِ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجرُ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ»؛ اى بازرگانان، اوّل فقاهت (دين شناسى) سپس تجارت، اوّل فقاهت سپس تجارت، اوّل فقاهت سپس تجارت.
اگر انسان احکام شرعی معاملات را نداند، اگر معامله کند به ربا کشیده میشود.
بصیرت در عمل:
یکی از بزرگان نقل میکند که زمانی که امام رحمت الله علیه در نجف بودند برنامه ثابتی داشتند که هر صبح یکی دو ساعت قبل از نماز صبح به حرم میرفتند. یک روز که همه منتظر امام بودند، حضرت امام نیامدند. در خانه حضرت امام رفتند ولی امام به آنها فرمود: که امروز به حرم نمیآید. همه تعجب کرده بودند که در طول این ۱۵ سال اولین بار است که امام به حرم نمیآید، که روز بعد متوجه شدند که فرستاده ویژه شاه مأمور بود که در زمان ورود امام به حرم با خبرنگاران برود و در کنار امام عکس بگیرند. امام به دلیل بصیرت بالایی که داشتند از این موضوع آگاه شدند و آنروز به حرم نرفتند.
دومین نوع بصیرت، بصیرت در عمل است یعنی به مصالح خویش بصیرت داشته باشد، آنچه که برایش رستگاری ایجاد میکند را بداند. در طول تاریخ بسیاری از افراد خوب بودند و واجبات و محرمات را میشناختند اما چون بصیرت نداشتند، زمان شناس نبودند و تشخیص ندادند که با توجه به زمان باید چه کاری را انجام دهند.
«شمر» که در زیارت عاشورا او را لعنت میکنیم، جانباز جنگ صفین است که در راه امیرالمؤمنین علیه السلام جانباز شد. بیش از ۱۵ بار با پای پیاده به مکه رفت و در روز عاشورا در فرات غسل کرد، ولی به دلیل بصیرت نداشتن است که مرتکب بزرگترین جنایت تاریخ میشود.
مشکل اصلی امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام کفّار نبودند بلکه کسانی بودند که ظاهر الصلاح بودند ولی بصیرت نداشتند و برای تقرّب در پیشگاه الهی به چنین جنایاتی دست میزدند. بنابراین لازم است که انسان بصیرتش را افزایش دهد.
امام سجاد علیه السلام در دعای ۲۷ صحیفه سجادیه برای مرزداران میفرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ». خدايا درود بر محمد و آل او فرست و هر چه را نمىشناسند به آنها بشناسان و هر چه نمىدانند به آنها تعليم ده و هر چه بينش آنان بدان نمىرسد به آنها بنماى.
یکی از اینها بصیرت است. بصیرت یعنی این که انسان حق را تشخیص دهد، اما تشخیص حق در شرایطی که در مقابلش کفر مطلقی باشد کار ساده ای است، اگر آب ببینید یا خشکی ببینید تشخیص آن راحت است، اما سختی جایی است که حق نما صورت گیرد، جایی که سراب باشد تشخیص مشکل است. حضرت علی علیه السلام و معاویه مشخص بودند، ولی جایی که قرآنها سر نیزه میروند، تشخیص مشکل است.
اسلام و کفر مشخص است اما جایی که اسلام آمریکایی است، تشخیص مشکل میشود. دوست و دشمن مشخص اند اما زمانی که منافق باشد انسان تشخیص نمیدهد. بنابراین سختی تشخیص حق در مقابل کفر و باطل نیست بلکه در مقابل حق نما است، که دشمن ظاهر فریبنده ای را به خود گرفته باشد؛ که اوج بصیرت را میطلبد. میبینید اشخاصی در مقابل شما قرار گرفته اند که سابقه دار در اسلام هستند، اما باید آنها را کنار بزنید. اینجاست که کار سخت میشود. کار حضرت علی علیه السلام از جهاتی سخت تر از کار پیامبر صلی الله علیه و آله بود چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل کفر مطلق میجنگیدند. اما حضرت علی علیه السلام سه جنگ انجام دادند که هر سه با مسلمانان بود. جنگ اول که جمل بود با ناکثین و خویشان پیامبر و کسانی که طرفدار تبعیض بودند، اینها همه مسلمان بودند مانند عایشه که ام المومنین بود، سیف الاسلام، که زبیر بود. طلحه و فارس الاسلامها و سابقه دار در اسلامها در مقابل امام علی علیه السلام بودند. جنگ دوم (صفّین) با معاویه و سیاسیون فریبکار بود که همه چیز را از دید سیاست میدیدند. جنگ با معاویه که خال المؤمنین و بسیاری از سابقه داران در اسلام بود. و جنگ سوم (نهروان) که سخت تر از بقیه بود جنگ با ظاهرالصلاحها بود که خشکه مقدسانی کم عقل منافق بودند و پیشانی شان پینه بسته بود. حال میبینیم که کار امام علی علیه السلام چقدر سخت بود.
در زمان انقلاب اسلامی هم شرایط بعد از انقلاب سخت تر شده بود. چرا که قبل از انقلاب امام رحمت الله علیه با شاه میجنگید که وضع شاه مشخص بود اما بعد از انقلاب با کسانی که در خط مقدم انقلاب بودند باید برخورد میکرد. ابتدا با دولت موقت؛ بازرگانی که قرآن تفسیر میکرد و به ظاهر روشنفکر و ملی مذهبیها به او علاقه داشتند. جریان بنی صدر و جریان جدایی طلبها که حضرت امام رحمت الله علیه محکم جلو اینها ایستادند که میخواستند ایران را تکه تکه کنند مثل همین الان که میخواهند عراق را تکه تکه کنند و بعد مجاهدین خلق کسانی که زندان رفته بودند، تفسیر قرآن و نهج البلاغه گفته بودند و شنیده بودند.
گام بعد از مجاهدین، با انجمن حجتیه بود. کسانی که تمام عشق شان امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود اما درک درستی از انتظار نداشتند. گروهک فرقان، قائله سی ام خرداد سال ۶۰ که بنی صدر و مجاهدین راه اندازی کردند، درگیری با مرجع تقلید درباری مانند آقای شریعت مداری که مرجع تقلید شاه بود و قصد بمب گذاری بیت امام رحمت الله علیه را داشت. جریان مک فارلین، مجاهدین انقلاب، جریان انتخابات مجلس سوم، هشت سال دفاع مقدس، جریان قائم مقام رهبری که شاگرد امام بود و انقلابیون به او علاقه مند بودند و در جبههها عکس او در کنار عکس امام بود. بعد از نمازها در تکبیرها اسم او را میآوردند… که اکنون امام برای اصلاح و مصالح مسلمین باید او را کنار میزد.
هر کدام از موارد از جمله مشکلات و سختیهای کار امام بعد از انقلاب بود. و همچنین کارهای مقام معظم رهبری مدظله العالی نیز حتی سخت تر از امام خمینی رحمت الله علیه بودند. اتفاقات پیاپی میافتاد خصوصا در دوران اصلاحات که هر روزی یک اتفاق جدید میافتاد؛ جریانهای فساد اقتصادی و جریان ۲۳ آبان سال ۷۶ که قائم مقام رهبری صحبت بسیار تندی را بعد از انتخابات دوم خرداد داشتند و قم شلوغ شد و اعتراضهایی شد و حصر خانگی ایشان شروع شد و آنجا بود که حضرت آقا جایگاه ولایت و رهبری را تبیین میکردند.
جریان روزنامههای زنجیره ای که به خدا و پیامبر و امام حسین علیه السلام و شهدا توهین میکردند که در تیتر یکی از این روزنامهها بود که نوشته بود: روزی میشود که خدا را هم به دادگاه کشاند. یا در سر مقاله روزنامه ای که امروز ادعای مذهبی بودن علیه السلام و امام حسین علیه السلام کفّار نبودند بلکه کسانی بودند که ظاهر الصلاح بودند ولی بصیرت نداشتند و برای تقرّب در پیشگاه الهی به چنین جنایاتی دست میزدند. بنابراین لازم است که انسان بصیرتش را افزایش دهد.
امام سجاد علیه السلام در دعای ۲۷ صحیفه سجادیه برای مرزداران میفرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ». خدايا درود بر محمد و آل او فرست و هر چه را نمىشناسند به آنها بشناسان و هر چه نمىدانند به آنها تعليم ده و هر چه بينش آنان بدان نمىرسد به آنها بنماى.
یکی از اینها بصیرت است. بصیرت یعنی این که انسان حق را تشخیص دهد، اما تشخیص حق در شرایطی که در مقابلش کفر مطلقی باشد کار ساده ای است، اگر آب ببینید یا خشکی ببینید تشخیص آن راحت است، اما سختی جایی است که حق نما صورت گیرد، جایی که سراب باشد تشخیص مشکل است. حضرت علی علیه السلام و معاویه مشخص بودند، ولی جایی که قرآنها سر نیزه میروند، تشخیص مشکل است.
اسلام و کفر مشخص است اما جایی که اسلام آمریکایی است، تشخیص مشکل میشود. دوست و دشمن مشخص اند اما زمانی که منافق باشد انسان تشخیص نمیدهد. بنابراین سختی تشخیص حق در مقابل کفر و باطل نیست بلکه در مقابل حق نما است، که دشمن ظاهر فریبنده ای را به خود گرفته باشد؛ که اوج بصیرت را میطلبد. میبینید اشخاصی در مقابل شما قرار گرفته اند که سابقه دار در اسلام هستند، اما باید آنها را کنار بزنید. اینجاست که کار سخت میشود. کار حضرت علی علیه السلام از جهاتی سخت تر از کار پیامبر صلی الله علیه و آله بود چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل کفر مطلق میجنگیدند. اما حضرت علی علیه السلام سه جنگ انجام دادند که هر سه با مسلمانان بود. جنگ اول که جمل بود با ناکثین و خویشان پیامبر و کسانی که طرفدار تبعیض بودند، اینها همه مسلمان بودند مانند عایشه که ام المومنین بود، سیف الاسلام، که زبیر بود. طلحه و فارس الاسلامها و سابقه دار در اسلامها در مقابل امام علی علیه السلام بودند. جنگ دوم (صفّین) با معاویه و سیاسیون فریبکار بود که همه چیز را از دید سیاست میدیدند. جنگ با معاویه که خال المؤمنین و بسیاری از سابقه داران در اسلام بود. و جنگ سوم (نهروان) که سخت تر از بقیه بود جنگ با ظاهرالصلاحها بود که خشکه مقدسانی کم عقل منافق بودند و پیشانی شان پینه بسته بود. حال میبینیم که کار امام علی علیه السلام چقدر سخت بود.
در زمان انقلاب اسلامی هم شرایط بعد از انقلاب سخت تر شده بود. چرا که قبل از انقلاب امام رحمت الله علیه با شاه میجنگید که وضع شاه مشخص بود اما بعد از انقلاب با کسانی که در خط مقدم انقلاب بودند باید برخورد میکرد. ابتدا با دولت موقت؛ بازرگانی که قرآن تفسیر میکرد و به ظاهر روشنفکر و ملی مذهبیها به او علاقه داشتند. جریان بنی صدر و جریان جدایی طلبها که حضرت امام رحمت الله علیه محکم جلو اینها ایستادند که میخواستند ایران را تکه تکه کنند مثل همین الان که میخواهند عراق را تکه تکه کنند و بعد مجاهدین خلق کسانی که زندان رفته بودند، تفسیر قرآن و نهج البلاغه گفته بودند و شنیده بودند.
گام بعد از مجاهدین، با انجمن حجتیه بود. کسانی که تمام عشق شان امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود اما درک درستی از انتظار نداشتند. گروهک فرقان، قائله سی ام خرداد سال ۶۰ که بنی صدر و مجاهدین راه اندازی کردند، درگیری با مرجع تقلید درباری مانند آقای شریعت مداری که مرجع تقلید شاه بود و قصد بمب گذاری بیت امام رحمت الله علیه را داشت. جریان مک فارلین، مجاهدین انقلاب، جریان انتخابات مجلس سوم، هشت سال دفاع مقدس، جریان قائم مقام رهبری که شاگرد امام بود و انقلابیون به او علاقه مند بودند و در جبههها عکس او در کنار عکس امام بود. بعد از نمازها در تکبیرها اسم او را میآوردند… که اکنون امام برای اصلاح و مصالح مسلمین باید او را کنار میزد.
هر کدام از موارد از جمله مشکلات و سختیهای کار امام بعد از انقلاب بود. و همچنین کارهای مقام معظم رهبری مدظله العالی نیز حتی سخت تر از امام خمینی رحمت الله علیه بودند. اتفاقات پیاپی میافتاد خصوصا در دوران اصلاحات که هر روزی یک اتفاق جدید میافتاد؛ جریانهای فساد اقتصادی و جریان ۲۳ آبان سال ۷۶ که قائم مقام رهبری صحبت بسیار تندی را بعد از انتخابات دوم خرداد داشتند و قم شلوغ شد و اعتراضهایی شد و حصر خانگی ایشان شروع شد و آنجا بود که حضرت آقا جایگاه ولایت و رهبری را تبیین میکردند.
جریان روزنامههای زنجیره ای که به خدا و پیامبر و امام حسین علیه السلام و شهدا توهین میکردند که در تیتر یکی از این روزنامهها بود که نوشته بود: روزی میشود که خدا را هم به دادگاه کشاند. یا در سر مقاله روزنامه ای که امروز ادعای مذهبی بودن میکند، نوشته بود چند روز دیگر عاشورا خواهد رسید و خشونت در ایران چندبرابر میشود، چون مردم ایران الگوی شان خشونت طلبی است. توهینهای پیاپی میکردند به نظام و رهبری هم که جای خود. در رابطه با قصاص این تیتر را زدند که: حکم غیرقانونی قصاص. با قرآن در افتاده بودند.
بعد از آن، جریان اصلاح قانون مطبوعات و جریان قتلهای زنجیره ای که پشت سر هم آدم کشته میشد. جوانها مطالعه کنند ببینند چه نقشهها برای این انقلاب کشیده بودند که به نتیجه نرسیدند. جریان فتنه سال ۷۸ و جریان کوی دانشگاه، که حضرت آقا چند روز بعد، در سخنرانی شان فرمودند که اگر عکس مرا هم آتش زدند حرفی نزنید. راهپیمایی عظیم مردم بود که این فتنه را جمع کرد.
جریان عبدالله نوری و روزنامه خرداد که جریانی پیچیده برای کشور بود، جریان کنفرانس برلین، که با وجود حضور بعضی از مقامات ایرانی چه توهینهایی به اسلام شد، چه افرادی که آنجا کامل برهنه شدند و رقصیدند. جریان انتخابات مجلس ششم که قرار شد مجلس ششم را تحریم کنند، تحصنهایی که صورت گرفت و اعتصاب غذاهایی که انجام شد، ترور حجاریان و قائله خرم آباد، لوایح دوقلو، جریان آقاجری، جریان نوارسازان، جریان براندازان. تمام اینها در دوران زعامت مقام معظم رهبری مدظله العالی اتفاق افتاد. شاید سخت تر از همه اینها جریان فتنه ۸۸ بود، که حضرت آقا همه اینها را مدیریت کرد اما سختی آن این بود که نظام باید در مقابل حق نماها ایستادگی میکرد. سختی کار از این جنبه بود و بصیرت بسیار بالایی میطلبید.
موانع کسب بصیرت:
اما کسب بصیرت موانعی دارد که از جمله میتوان این موارد را نام برد:
بی تقوایی
«وَمَن یَتَّقِ اللَّه یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»؛ و كسى كه از خدا بترسد خدا برايش راه نجاتى از گرفتاريها قرار مى دهد و از مـسـيـرى كـه خـود او هـم احـتـمـالش را نـدهـد رزقـش مـى دهـد. حضرت امام رحمت الله علیه علاوه بر تقوای بالا، بصیرت عجیبی هم داشتند.
وارد کاخ شدیم. انتظارش را نداشتیم ولی بلافاصله خودش به ملاقات آمد. ما به او توضیح دادیم که امام از چهرههای برجسته جهان اسلام هستند و علیه شاه مبارزه میکنند و چون احتمال دارد، دولت فرانسه بعد از سه ماه اقامت برای ترک آنجا به ایشان فشار بیاورد با اجازه شما ایشان برای اقامت به لیبی بیایند. قذافی نسبت به امام ابراز علاقه زیادی کرد. برای انجام هر گونه کمکی هم تمایل نشان داد. حتی گفت هر سلاحی هر جای دنیا که بخواهیم، به ما تحویل میدهد، حتی روی خلیج فارس. ما گفتیم: «ملت ما ملت غنی است و احتیاج به کمک مالی دیگران ندارد» برای ما همیشه مذموم بود که از بیگانه کمک بگیریم حتی از قذافی که شعار اسلام گرایی میداد. امام مرتبا میفرمود: «با طناب قذافی داخل چاه نروید.»[۱]
رئیس جمهور آمریکا گفته بود اخیراً این مسئله توجه مرا به خود جلب کرده که پیشینه و سابقه ی واژه ی جمهوری به سه هزار سال پیش برمی گردد. لذا باید از فردا به بعد، تقویم خودمان را از ۱۹۸۹ به ۳۰۰۰ تغییر دهیم. در عصر علم و دانش، تولد مسیح در یک اصطبل چه ربطی به مبدأ تاریخ دارد؟ چند وقت بعد شاه گفت: «هجرت محمد صلی الله علیه و آله از یک صحرا به صحرای دیگر چه ربطی به تقویم ما دارد؟» و دستور تغییر تقویم را از هجری شمسی به شاهنشاهی داد. امام واکنش جدی نشان داد و گفت: «این تغییر هتک اسلام و مقدمه ی محو اسم آن است. خدای نخواسته استعمال آن برای عموم حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم خواهد بود.»[۲]
در واقع بحث تغییر تقویم مطرح نبود بلکه استحاله اسلام در پیش بود که امام با بصیرت و اگاهی شان جلوی آن را گرفت.
در تنفیظ ریاست جمهوری بنی صدر هم بصیرت امام کاملا مشخص بود که فرمودند؛ «من یک کلمه به آقای بنی صدر تذکر میدهم. این کلمه تذکر برای همه است. حب الدنیا رأس کل خطیئه» که هنوز زمان زیادی از دوران ریاست بنی صدر نگذشته بود که چهره واقعی اش را به مردم نشان داد. علماء و مراجع نیز همیشه در نهایت بصیرت بودند.
شاه که به خارج از کشور رفته بود و میخواست با یک دختر مسیحی، ازدواج کند. برای این موضوع، احتیاج به موافقت آیت الله بروجردی بود. خیلی تلاش شد که ایشان، فتوا به جواز ازدواج دائم با غیر مسلمان بدهد. آیت الله بروجردی، حتی ازدواج موقت را نیز فتوا ندادند، با اینکه حداقل ازدواج موقت با اهل کتاب، بلااشکال است. گرچه آیت الله بروجردی، چه دائم و چه موقت را، بلااشکال میدانستند. شاید این عدم فتوا به جواز ازدواج با غیر مسلمان، به این خاطر بود که در آن شرائط، این ازدواج را، بخصوص برای شاه، به صلاح مسلمین نمیدانستند.
در عین حال، فتوای خود را، که جایز میدانستند، ننوشتند، بلکه نوشتند: «بین فقهای شیعه حرمت ازدواج مسلمان با زن غیرمسلمان معروف است» این بصیرتی است که یک مرجع تقلید دارد.
شهدای اسلام و ۸ سال دفاع مقدس و خصوصا شهدای مدافع حرم اوج بصیرت شان را نشان میدهد که در یک کشور دیگر میجنگند.
بنی صدر خودش را جا زده!
بنی صدر که آمد، نشست کنار امام رحمت الله علیه. او خیلی عصبانی شد. بلند شد رفت به طرف تلویزیون و با اشاره به بنی صدر گفت: «این آدم درستی نیست، خودش را جا زده، برای فریب مردم آمده.» امام رحمت الله علیه در این شرایط صلاح نمیداند این مسائله را أعلام کند، مردم باید خودشان بفهمند. آن موقع نوجوانی ۱۴ ۱۵ ساله بود.[۳]
پیش بینی شهید خوش سیرت در رابطه با تهاجم فرهنگی بعد از ناکامی جنگ نیز از جمله بصیرتهای شهدا است.
پیش بینی تهاجم فرهنگی بعد از ناکامی در جنگ!
قبل از عملیات کربلای ۵ در سال ۹۵، لشکر قدس در شوشتر منتظر بود. کم کم داشتیم برای عملیات آماده میشدیم. آن روز بحث پذیرش قطعنامه داغ شده بود. شب از نیمه میگذشت که از آقا مهدی در مورد پایان جنگ و آمریکا پرسیدم و این که سرانجام کار چه خواهد شد؟
نگاهی معنادار به من کرد. در تاریکی شب حس کردم دارد گریه میکند. بغض مانع حرف زدنش میشد. با همان حال خاصش گفت: فلانی! خدا نکند بعد از جنگ امام عزیز در بین ما نباشد و آمریکا که به قول حضرت امام – هیچ غلطی نمیتواند بکند- و از طریق سیاسی و نظامی و اقتصادی نتوانست کاری انجام دهد، خدا نکند آن روز خواهد دست به تهاجم فرهنگی بزند.
أن وقت انقلاب آندلسی تکرار خواهد شد، با عکسها و نوارهای مبتذل و … جوانهای ما را از خدا دور کند. آن روز خدا به فریاد ما برسد. حتی این عزیزان که میبینی نماز شب میخوانند، خدای نکرده گرفتار میشوند؛ خدا به فریاد برسد. همچنان حالت گریه داشت و اصلا حواسش نبود. بدون این که خداحافظی کند، از جمع ما در تاریکی دور شد.[۴]
بصیرت و تیزبینی شهید مطهری نیز مثال زدنی بود.
داشتم رانندگی میکردم که استاد مطهری را دیدم. سوارش کردم. در راه سخن از روحانی ای شد که من او را انقلابی میدانستم. ناراحت شدم وقتی دیدم استاد این گونه پشت وی بدگویی میکند. با اعتراض ایشان را از ماشینم پیاده کردم. بعد از انقلاب آن روحانی مبارز شد جزء حامیان بنی صدر، بعدش هم از مخالفان انقلاب شد. بصیرت و تیزبینی شهید مطهری مثال زدنی بود.[۵]
انحراف مجاهدین خلق را نیز شهید مطهری کشف کرد. قرار بود اولین گروهی که بعد از ورود امام به ایران به استقبالش بروند مجاهدین خلق باشند، که همان شب شهید مطهری با نوفل لوشاتو تماس میگیرند و میگوید: به امام بگویید که اگر مجاهدین خلق بیایند دور مرا خط بکشید. امام نیز حرفهای استاد مطهری را تأیید میکنند.
اینها بصیرت شهید مطهری را نشان میدهد که در نهایت نیز در همین راه بصیرت شان به شهادت رسیدند. بنابراین اولین مانع کسب بصیرت «بی تقوایی» است.
غفلت
خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف میفرماید: «… لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» دلهایی دارند که با آن درک نمیکنند و چشمهایی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، ایشان چون چهار پایانند، بلکه از آنها گمراهتر هستند وایشان همان غفلت زدگانند.
دشمن از طریق غفلت ضربه اش را به پیکرهی اسلام خواهد زد و به وسیلهی مسائل کوچک ما را از مسائل بزرگ و اصلی غافل میکند. یکی از این موارد، این است: تأسف میخوریم برای کسانی که اعتصاب و اعتراض میکنند که بازی فوتبال شب تاسوعا و عاشورا برگزار نشود، در حالی که سند ۲۰۳۰ تصویب میشود.
کار دشمن این است که برای جوانان دغدغه درست میکند که شب عاشورا فوتبال برگزار شد یا نه؟ در حالی که پخش شدن یا نشدن فوتبال در شب عاشورا ضربه ای به تشیع نمیزند ولی اگر سند ۲۰۳۰ تصویب شود اسلام را استحاله میکند. بهتر این است که برای این جریان سند ۲۰۳۰ کفن بپوشیم و اعتصاب کنیم. غفلت این است امور پیش پا افتاده در اولویت قرار بگیرند و مسائل مهم را فراموش کنیم. از دشمن غفلت کردیم ۸ سال دفاع مقدس شروع شد، چگونگي شروع جنگ تحميلي ۸ ساله به دلیل غفلت مسئولین مملکتی و در رأس شان به رئیس جمهور خائن بود.
این غفلت است.
امير ذاكري يكي از فرماندهان ارتش در دوران جنگ میگوید: هرکشوری که قصد حمله به کشور دیگری را دارد نمیتواند یک دفعه از پادگانها به سمت کشوری دیگری حمله کند و ادعای جنگ کند از این رو بدون شک اقداماتی برای شروع جنگ لازم است که یکی از آنها حرکات یگانها به سمت نوار مرزهاست.
عراق تصمیم قبلی برای جنگ با ایران داشت که نمیتوان آن را انکار کرد اما اینکه کدام مسئولان این موضوع را میدانستند مشخص بود. آقای غرضی استاندار خوزستان در مجلس گزارشی را درباره قصد عراق برای حمله به ایران ارائه کرد و در این گزارش تاکید کرد که مسئولان نظام منطقه این موضوع را بیان میکنند. غرضی بعد از ارائه گزارش در مجلس به بنده گفت که من را در مجلس هو کردند و گفتند که ما شاخ آمریکا را در منطقه شکستیم چه برسد به عراق.
جامهای جهانی و المپیکها را اگر بررسی کنیم، هر گاه سرگرم جام جهانی شدیم اتفاقی در دنیا میافتد.
المپیک ۱۹۴۸: اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی، جام جهانی ۱۹۷۸: حمله اسرائیل به لبنان. جام جهانی ۱۹۸۲: محاصره بیروت. جام ملتهای اروپا ۱۹۹۲: قتل عام مردم بوسنی و هرزگوین توسط اروپا. جام جهانی ۲۰۰۶ : جنگ ۳۳ رژیم صهیونیستی علیه لبنان. المپیک ۲۰۰۸ : حمله روسیه به گرجستان-رژیم صهیونیستی و جنگ ۲۲ روزه غزه. جام جهانی۲۰۱۰ : محاصره مجدد غزه و حمله به کاروان آزادی. المپیک ۲۰۱۲: حمله به سوریه. جام جهانی ۲۰۱۴ :حمله به عراق. افکار عمومی به سمتی که معطوف میشود دشمن از طرف دیگر ضربه خود را به اسلام وارد خواهد کرد.
عدم رعایت اولویت
در جریان کربلا و تنها گذاشتن اباعبدالله بسیاری از افراد اولویت را تشخیص ندادند.
یکی از این افراد شاعری به نام فرزدق بود که دوستدار امیرالمؤمنین بود و یک روز که همراه پدرش نزد امام علی علیه السلام رفتند و پدرش به امام علی علیه السلام گفت که پسرم شاعر است. امام علی علیه السلام فرمودند: بجای این شعرها، قرآن را حفظ کند. فرزدق این کار را انجام داد. فرزدق دوستدار امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام بود. شعر بسیار خوبی در مذمّت ابن ملجم دارد. در رثای امام حسین علیه السلام شعر سوزناکی دارد. انسان شجاعی بود. زمانی که هشام ابن عبدالک آمد، خواست که حجرالاسود را ببوسد، جمعیت بسیار زیاد بود و نتوانست برود و کناری نشست دید یکی وارد شد و همه کنار رفتند. رو به اطرافیان کرد و پرسید: این کیست؟ گفتند: علی ابن الحسین است. فرزدق یک شعر بسیار زیبایی برای امام سجاد علیه السلام خواند. هشام برآشفت و دستور داد تا نام او را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین “عسفان” میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند . چون این خبر به حضرت سجاد علیه السلام رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند. فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سرودهام و صلهای نمیخواهم. امام علیه السلام صله را بازپس فرستاد و فرمود هدیه ای را که دادیم پس نمیگیریم و اطمینان داد که چیزی از ارزش واقعی آن، در نزد خدا کم نخواهد. اما در حوادث سال ۶۰ قمری آمده است که همین فرزدق برای حج به سوی مکه رفت و در منزلگاه صفاح با امام حسین علیه السلام برخورد کرد. امام از او احوال مردم کوفه را جویا شد و او در پاسخ گفت: «آنان را پشت سر گذاشتم در حالی که دلهایشان با تو و شمشیرهایشان بر ضد تو (و در نقلی با بنی امیه) بود. در حالی که امام حسین علیه السلام به سمت کوفه و کربلا بود فرزدق اولویت را نشناخت که باید به همراه امام حسین به جنگ با دشمن میرفت و به حج رفت. این که در آداب زیارت هست که باید پشت به قبله بود و رو به امام شاید همین شناخت اولویت است.
بار اولی که امام را دستگیر کردند تمام بازار به مخالفت با رژیم بسته شد. ولی وقتی ایشان را برای دومین بار گرفتند و برای تبعید بردند، این اتفاق نیفتاد. قضیه از این قرار بود که بعضی از بزرگان اصناف پیش معاون ساواک در بازار دعوت شده و قول داده بودند، بازار بسته نشود. در مقابل هم ساواک به هشتاد نفر از آنها تذکرہی کربلا داد.[۶]
در صورتی که آن زمان اولویت با کربلا نبود. ولی عده ای اولویت را درست تشخیص ندادند.
بچهها شهید میشوند، تو رفتی درس بخوانی؟!
در کنکور دانشگاه، ثبت نام کرده بودم. شرط رفتنم این بود که کاوه، برگه ترخیصی ام را امضا کند.
آن روز دلم عجیب شور میزد. با یک دنیا اضطراب و تشویش، نامه دانشگاه را نشانش دادم. بی هیچ حرفی، آن را گرفت و خواند. نگاه معنی داری به من و برگه انداخت و ناگهان کاری کرد که اصلاً انتظارش را نداشتم. نامه در لابه لای دستانش پاره پاره شده و بقایای آن، روی زمین پخش و پلا شد. با خودم گفتم لابد چون میخواهم از تیپ بروم و باز بهداری بیسرپرست میماند، کاغذ دانشگاه را پاره کرد.
دو روز بعد، دیدم چاره ای ندارم جز اینکه خودم دست به کار شوم. پیگیری کردم تا از مشهد برایم جایگزین آمد. در فرصتی که کاوه در پادگان نبود، از معاونش تسویه حساب گرفتم و راهی مشهد شدم تا در کنکور شرکت کنم. بعد از اعلام نتایج، معلوم شد که قبول شده ام. اول مهر ماه هم رفتم سراغ درس و دانشگاه.
مدتی گذشت خبر مجروحیت کاوه را یکی از رفقا بهم داد. با ناراحتی پرسیدم: «کجا مجروح شده؟»
گفت: «توی تک حاج عمران.»
پرسیدم: « حالا کجا بستری اش کردن؟»
گفت: «توی بخش مغز و اعصاب بیمارستان قائم عجل الله تعالی فرجه.»
بدون معطلی رفتم عیادتش. اتاق، شلوغ بود. چند نفر دیگر قبل از من آمده بودند. با اینکه ضعیف شده بود، ولی آن لبخند همیشگی و زیبا، گوشه لبش بود.
دلم میخواست دست بیندازم دور گردنش، او را بغل کنم و زار زار گریه کنم، ولی نگاه بچهها و حیا، مانع میشد. پرونده اش را ورق زدم. دکترها نوشته بودند نباید کار سنگین انجام دهد و حرکتی داشته باشد. ترکشهای نارنجک که به سرش اصابت کرده بودند، در جای خیلی حساسی قرار گرفته بودند. نزدیکش که رفتم، احوالم را پرسید و از کار و بارم سوال کرد. گفتم: «توی دانشگاه درس میخوانم.»
تا این حرف را زدم، جمله ای گفت که مرا زیر و رو کرد و گویی تمام وجودم را به آتش کشید.
گفت: « نامور! بچهها میروند جبهه خون میدهند و شهید میشوند، آن وقت تو میروی دانشگاه درس بخوانی؟»
یقینا این حرف را اگر هر کس دیگری میزد، آنطور در من اثر نمیگذاشت. بدون شک، او رضای خدا را در نظر داشت و خیر و صلاح دنیا و آخرتم را میخواست. برای همین بود که حرفش مرا دگرگون کرد. گویی از خوابی هزار ساله بیدار شده بودم.
حماسه کاوه صص ۲۳۸- ۲۴۰.
من دانشگاه برو نیستم!
بچه درس خوان و باهوشی بود. با رتبه خوبی در دانشگاه علوم پزشکی ایران قبول شد. ما خوشحال بودیم و افتخار میکردیم به برادرمان. چند روز بعد از اعلام نتایج کنکور، یک روز عصر که با هم نشسته بودیم، به او گفتم: « داداش! ان شاالله کی میروی تهران برای ثبت نام؟»
او در حال نوشتن چیزی بود. سرش را بالا گرفت و نگاهم کرد. لبخند زد و چیزی نگفت. برای من عجیب بود. لبخندش از رضایت نبود.
دست بردم و یکی از نوشتههایش را برداشتم و گفتم: « با اجازه!»
چند بیت شعر بود. نگاهم به شعر بود. زیر چشمی به او نگاه کردم و گفتم: «جوابم را ندادی؟»
گفت: « جواب چه چیزی را؟»
دوباره گفتم: «ثبت نام دانشگاه را میخواهی چه کار کنی؟»
آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: «حمید جان! من دانشگاه برو نیستم.»
با ناراحتی گفتم: « همه آرزویشان است رشته پزشکی قبول بشوند، آن وقت تو؟»
جواب داد: « چطور میتوانم بروم دانشگاه، در حالی که اسلحه داداش رشید روی زمین مانده؟»[۷]
شهید چمران که دکترای پلاسمای هسته ای، در زمان جنگ در آمریکا درس میخواند، آمریکا را رها میکند و برای جبهه به ایران برگشت.
جهل
در تاریخ اسلام شخصی به نام ذوالکلاع بود که به دلیل بی بصیرتی در اثر بی اطلاعی از ماهیت جریانهای موجود جامعه منحرف شد و به جریان باطل گرویدند. ذوالکلاع یکی از شخصیتهای بانفوذی بود که به دلیل فقدان بینش صحیح سیاسی و ساده اندیشی، در جنگ صفین به لشکر معاویه پیوست و از فرماندهان سپاه شام شد. وی اگر چه در جبهه باطل میجنگید، اما تصور میکرد در حال (اخبار الطوال، ص ۲۱۳) دفاع از حق و حقیقت است و در راه خدا میجنگد. ذوالکلاع وقتی عمار یاسر را در میان نیروهای علی علیه السلام دید به یاد سخن رسول گرامی اسلام صلی الله وعلیه وآله افتاد که فرمود: عمار را گروه ستمکار خواهند کشت. این امر روحیه او و بسیاری از نیروهای (اسدالغابة، ج ۴، ص ۱۳۵) فریب خورده معاویه را متزلزل ساخت؛ چرا که عمار را در آن سوی میدان و در میان یاران علی علیه السلام میدیدند. وقتی معاویه با چنین شبهه ای در لشکرش مواجه شد، به ذوالکلاع پاسخ داد از کجا معلوم که عمار تا آخر در جبهه علی علیه السلام بماند و به ما ملحق نشود؟ ذوالکلاعِ بی بصیرت در برابر چنین پاسخ ساده و گمراه کننده ای به آسانی قانع شد و در کنار معاویه (پرچمدار باطل) علیه علی علیه السلام (پرچمدار حق) جنگید تا کشته شد.(الکامل، ج ۳، ص ۳۱)
مدتی بعد عمار یاسر در سپاه علی علیه السلام به شهادت رسید و صدق گفته رسول خداصلی الله وعلیه وآله و حقانیت راه حضرت علی علیه السلام و یارانش آشکار شد. کشته شدن ذوالکلاع پیش از شهادت عمار، سبب خوشحالی معاویه شد، زیرا به خوبی میدانست که اگر ذوالکلاع زنده میماند و شهادت عمار را میدید، نیمی از سپاه معاویه به علی علیه السلام میپیوستند.(اخبار الطوال، ص ۲۲۱)
لجاجت
امام على عليه السلام: «مَن لَجَّ وَ تَمادى فَهُوَ الرّاكِسُ الَّذى رانَ اللهٌ عَلى قَلبِهِ وَ صارَت دائرَةُ السَّوءِ عَلى رَأسِهِ»؛ هر كس لجاجت كند و بر آن پافشارى نمايد، او همان بخت برگشته اى است كه خداوند بر دلش پرده [غفلت] زده و پيشامدهاى ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است.
دشمنان در مقابل پیامبران لجاجت داشتند. داستان شرط بندیهارون الرشید با همسرش همین جریان لجاجت بود.
جریان این بود کههارون و همسرش شطرنج بازی میکردند و شرط این بود هر کس برنده شود هر کاری که بگوید باید طرف مقابل انجام دهد. بار اولهارون برنده شد و پیشنهاد بی شرمانه ای داد و بار دوم که ازهارون خواست که با وی نزدیکی و مباشرت کند. خلیفه مقتدر عباسی که هرگز تصور چنین فکر و اندیشه ای از ناحیه زبیده در خاطر او خطور نمیکرد او را از این عمل لجوجانه و عواقب شرم آن برحذر داشت و حتی متذکر شد که هر چه از مال و خواستههای دنیا بخواهد با سر انگشت قدرت و توانایی مطلقه خود در پیش پای او خواهد ریخت به شرط آنکه این فکر شوم را از مغزش به دور کند زیرا نزدیکی با زنان غیرعرب قطع نظر از اینکه دون شأن و مقام خلیفه اسلامی میباشد، یحتمل عواقب شومی در پی داشته باشد که برای وی فرزند نازنینش محمد امین خوشایند نباشد. زبیده زیر بار نرفت و در اجابت مسئول خود پافشاری کرد.هارون گفت: «اصرار در این کار به نفع تو و امین نیست، بیهوده لجاجت نکن زیرا چنانچه مجبور به چنین عملی شوم ایامی را در پشت غبار زمان به ابهام میبینم که موی از بر بدن راست میکند. میل دارم پس از مرگ من فرزندت امین، بر مسند خلافت تکیه زند و تو مقامی فعلی را با همان سمت ام المؤمنین محفوظ داشته باشی. از این لجاجت زنانه دست بردار و مرا به حال خود بگذار.» زبیده گفت : «به چه چیزها میاندیشی؟ یک بار مباشرت و نزدیکی با مراجل که این همه دور اندیشیها ندارد. به فرض محال که انعقاد نطفه و وجود نوزادی متصور باشد از کجا که نوازد دختر نباشد و با یکی از بزرگان عرب تزویج نشود. زبیده حاضر نشد و در تصمیم عجولانه و انتقامجویانه اش پافشاری کرد. پسهارون ناچار از اجابت دلخواه زبیده شد و در نهایت کراهت و بی میلی با مراجل هم بستر گردید و در نتیجه مراجل به مأمون حامله شد. مأمون همان کسی است که به یاری ایرانیان و کاردانی طاهر ذوالیمینین بر برادرش امین غلبه کرد و مادرش زبیده را به عزایش نشانید. زبیده از آن پس تا زمانی که در قید حیات بود در خلوت و تنهایی بر سر و روی خود میزد و میگفت : «لعن الله اللجاجه، لعن الله اللجاجه»
دنیا طلبی
نمونه اش عمر سعد بود که دنیا طلب شد و بصیرت پیدا نکرد.
درجه تشویقی بنی صدر را پس داد!
نتیجه دلاوریهایش معلوم شد، با نامهای که به دستش دادند.
– به خاطر قابلیتهای فراوان و توان بالا، به درجه سروانی ارتقا مییابید تا بتوانید مراتب ترقی و فرماندهی را طی کنید.
نیشخندی زد و نامه را روی میز وسط اتاق انداخت. کشوری که به دیدنش آمده بود، نامه را برداشت و نگاهی از سر دقت به آن انداخت.
– تبریک عرض میکنم دوست عزیز.
– پوزخند زد.
– من که نمیپذیرم.
– شوخی میکنی؟
– خیلی هم جدی میگویم. درجه تشویقی از طرف جانشین فرمانده کل قوا! ( بنی صدر خائن)
– عزیز من، صدایت را بیاور پایین. کاری نکن که به جرم تمرد گوشمالی ات دهند.
علی اکبر شیرودی پشت میز نشست.
– حتی اگر تیربارانم هم بکنند، مهم نیست. فقط این مهم است که کارشکنیهای این مار خوش خط و خال به گوش امام برسد.
کاغذ و قلم از جیبش درآورد و با چهرهای برافروخته روی کاغذ خم شد:
« بسمه تعالی»
اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه میباشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت کردهام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ آمده ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده شده، پس گرفته و مرا به درجه ستوان یار سومی که قبلاً داشتهام، برگردانید. در صورت امکان، امر به رسیدگی این درخواست بفرمایید.
کشوری همانطور که ایستاده بود، از فراز شانه او نامه را خواند.
– سرت به باد ادست پسر.
شیرودی کاغذ را تا کرد، در پاکت گذاشت و در آن را بست.
– برعکس، سرم بلند است. یا علی![۸
یاران اباعبدالله نیز مانند مسلم و بٌریر در نهایت بصیرت بودند، در زیارتی که برای مسلم ابن عقیل است میخوانیم: «وأَنَّكَ قَدْ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ».
بُریر در مقابل دشمن ایستاد و گفت: «الحَمدُ لِلّهِ الَّذي زادَني فيكُم بَصيرَةً». خدا را شکر که به ما بصیرت داد. اما شاید کسی به بصیرت قمر بنیهاشم نبود. حضرت صادق علیه السلام در ضمن حديثي مي فرمايند: «كان عمّنا العباس بن علي نافذ البصيرة…» حضرت قمر بنیهاشم در نهایت بصیرت بودند. برایش امان نامه آوردند. گفت: لعنت بر تو و امان نامه ات! من حسین ابن علی را تنها نمیگذارم.
منابع
[۱]. حاشیههای مهمتر از متن صفحه ۱۹۱ به نقل از تهران علی جنتی ص ۱۳.
[۲]. حاشیه های مهم تر از متن، ص ۱۹۸٫ به نقل از خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ص ۱۰۶٫
[۳]. لحظه های بی عبور، ص ۲۰، خاطره ای از شهید بازرگان گریوانی.
[۴]. خاطره ای از شهید مهدی خوش سیرت، پا به پای شهدا، صص ۵۳ و ۵۴٫ به نقل از: فاتح ماووت، صص ۸۸ و ۸۹٫
[۵]. حاشیه های مهم تر از متن، ص ۱۹۶؛ به نقل از خاطره ها، ص ۱۷۹٫
[۶]. خاطرات حاج احمد شهاب، ص ۱۵۲٫
[۷]. خاطره ای از شهید مجید جعفری، پسران گل بانو صص ۱۳۳- ۱۳۴.
[۸]. خاطره ای از شهید محمدعلی شیرودی، به نقل از چلچراغ صص ۶۰-۶۱.
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا10
#جلسه10
باموضوع: #ذلت_پذیری
در ادامه بحث زیباییها و زشتیهای کربلا به یکی دیگر از زشتیهای یزیدیان، ذلت پذیری میپردازیم.
بعد از رحلت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، دو خط در اسلام شکل گرفت. خط اول، خط سازش بود که بنی امیه پایه گذاری کردند و ادامه دادند. در این خط برای رسیدن به منافع دنیوی و مقاصد شوم خود با همه سازش میکنند.
خط دوم که پایه گذارش اهل بیت علیهماالسلام بودند، خط عزّت بود که نقطه مقابل خط اول است و بر پایه ی عزت پیش میرفت. بحث ما در مورد زیباییها و زشتیهای کربلا بود که در ادامه به یکی از زشتیها که «ذلّتپذیری» است میپردازیم.
کسانی که در مقابل امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند در نهایت ذلّت بودند که بخاطر امور دنیایی و رسیدن به پول و مقام و شهرت حاضر شدند زیر بار ذلّت بروند امّا حکومت حسینی را نپذیرند. در طول تاریخ نیز چنین است که هر کس بدون توجه به امور اخروی، تنها دغدغه امور دنیایی را داشته باشد به سرنوشت یزیدیان مبتلا خواهد شد. به طور کلی روحیهی شیعه «عزت مداری» است. هیچ وقت زیر بار ذلّت نمیرود و شعارش هم همیشه «هیهات من الذلّه» بوده و هست.
قضیه پاسبان و مرحوم حاج شیخ
در زمان رضاخان فقط شش نفر از روحانیون جواز عمامه داشتند و لاغیر. مرحوم حاج شیخ[۱] هم جواز عمامه نداشتند، ولی از طرف شهربانی سفارش شده بود که مزاحم ایشان نشوند. مضافاً به اینکه مأمورین هم آن بزرگوار را میشناختند.
یک پاسبان رذلی در کلانتری بازار بزرگ بود که خلیی مزاحم زنان میشد و روسری آنها را پاره میکرد. روزی مرحوم حاج شیخ با همان عمامه و عبای کرباسین سوار بر الاغ بوده و از بازار بزرگ محل حمام شاه عبور میکرده اند. آن پاسبان نانجیب بدنبال حاج شیخ براه افتاد و فریاد میزده است که بایست ، با تو هستم بایست ؛ تا رسیده است به حاج شیخ و مهار الاغ را گرفته.
مرحوم حاج شیخ فرموده بودند با که هستی؟ چه میگوئی؟
یک دفعه لرزشی بر اندام او مستولی شده، بسوی قهوه خانهای که اول بازار بود فرار کرده و با اندامی لرزان و زبانی از ترس الکن، از اشخاصی که در قهوه خانه مشغول چائی خوردن بودهاند میپرسد او کیه؟ او چکارهست؟
اشخاص میگویند : چطور شده؟ آیا چیزی به او گفتی؟ میگوید : میخواستم بگویم این عمامه چیست به سرت ، یک نگاه به من کرد و گفت چه میگوئی؟ تمام بدنم به لرزه آمده است، میترسم بمیرم.
مردم به او میگویند : بدبخت او به تو رحم کرده است وَالاّ ممکن بود تو را سوسکی بسازد. [۲]
مؤمن با این عزت است و تمام عالم از او میترسند.
«فَإنّ العزّة و للّه و لرسوله و للمؤمنین». عزت اُبهت میآورد و مؤمن در نهایت قدرت معنوی است. دشمنان همیشه از او میترسند. اما سؤال این است که مسلمینی که در نهایت این عزت و اقتدار بودند، چرا رفته رفته عزّتشان را از دست دادند و امروزه بخش عمده ای از آنان به ذلِت کشیده شدند!؟ چرا اسلامی که در تمام دنیا پیش میرفت و میخواست حکومت کند، به تدریج عزتش را از دست داد و برخی مسلمانان در ذلت به سر میبرند؟ برخی از این دلایل را بیان میکنیم:
عوامل ذلت مسلمین
بی لیاقتی حٌکّام:
اولین علت ذلّت مسلمین، «بی لیاقتی حٌکّام» است.
حکومت خیلی مهم است. حٌکّام از بنی امیه و بنی عباس تا حکومت قاجار و پهلوی در نهایت ذلّت بودند و چون حکّام در ذلت بودند مسلملانان را هم به ذلّت کشیدند. چون حٌکّام و مسئولین خیلی مهم است که باعث عزت میشوند یا ذلّت!؟ و هر کس که رأی میدهد در مقابل هر انتخابش مؤاخذه خواهد شد که آیا قبل از انتخاب تحقیق کردی که این کاندیدا اهل خدمت و عزت بود یا خیر؟ یا اینکه تنها بخاطر مسائل سیاسی رأی داده ای؟
آدم انتخاب کنید
یک روز وقتی که مدرّس از مجلس به خانه بازگشت، عدّهای از مردم به منزل مدرّس ریخته با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است.
مدرّس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند که ناهار چه میخورید، جواب چه میدهند؟
همه گفتند: جو.
مدرّس گفت: آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند. این وکلایی که شما انتخاب کردهاید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب کنید.
حاکم تأثیر مهمی دارد. مسئولین مملکتی باید عزت داشته باشند نه این که با نهایت حقارت و عجز در مقابل بیگانگان خم و راست شوند. از چنین افرادی که حتی اوّلویت سیاست را نمیدانند که نباید در مقابل دشمن چنین کارهایی را انجام دهند، چگونه میتوان انتظار اصلاح امور جامعه را داشت!؟ اگر حکام ذلت داشته باشند امور مسلمین را به خطر میاندازند، همانطور که در زمانهای گذشته نیز خیلی از حکام به واسطه ی حقارت و ذلتهایی که داشتند، امت اسلام را هم به ذلت کشاندند.
فردوست یار غار محمد رضا پهلوی در کتاب خاطراتش که ظهور و سقوط پهلوی است، میگوید:
راس ساعت ۸ از سفارت خارج شد. جلو آمد. و دست داد، گفتم: ولیعهد من را فرستاده که بپرسم وضع او چه خواهد شد. جواب داد ما خبر موثق داریم که ولیعهد به اخبار جنگ گوش میکند و تو میزان پیشروی آلمانها را در جبههها روی نقشه با سنجاق برایش مشخص میکنی. همان شب جریان ملاقاتم با سفیر انگلیس را به محمدرضا گفتم و او دستور داد رادیو را از اتاق بیرون برم و تمام نقشهها را پاره کرد.
چند روز بعد با سفیر تماس گرفتم و جریان را گفتم. او نیز قول داد که سفارت انگلیس و آمریکا را راضی کند که سلطنت در ایران بهتر از جمهوری است. در نهایت ۲۴ شهریور بود که سفیرکبیر انگلستان با من تماس گرفت و گفت محمدرضا هرچه زودتر به مجلس برود و سوگند بخورد. انها هم مقدمات رفتن رضاخان را فراهم خواهند کرد.[۳]
یکی از یزرگواران تعریف میکرد که بعد از انقلاب به خوزستان رفتم و از یکی از مسئولین امور نفتی پرسیدم که آیا خاطره ای هم از این دوران داری؟ گفت خاطره ای عجیب دارم؛ زمانی که انقلاب شد آمریکاییها یکی پس از دیگری به کشورشان بر میگشتند و شاه بخاطر اینکه دل آنان را بدست آورد، به هر کدام از آنها هدایایی از قبیل قالیچههای ابریشمی و طلا و جواهرات میداد. من هم مأمور بودم که این هدایا را به آنها بدهم. روزی هدیه یکی از این آمریکاییها را که عازم بود، در فرودگاه به او دادم. او هم به من ظرف کادو شده ای را به من داد و گفت: این هدیه را هم از طرف من به شاه بده. که چند روز بعد شاه از ایران فرار کرد و فرصت نشد هدیه را به او بدهم. بعدها که جعبه را باز کردیم داخل آن دستمال توالت آلوده به نجاست بود که این مستشار آمریکایی به شاه هدیه داده بود.
این اوج ذلّت کشوری است که امثال محمد رضاهای پهلوی بر آن حکومت میکنند که با وجود چنین حاکمان ذلیل و نادان، امت اسلامی به عزّت نخواهند رسید.
سستی باورها:
دومین دلیلی که باعث شد مسلمین به ذلّت کشیده شوند، «سستی باورها» بود. بعد از پیامبر هم سلاطین و حٌکّام، سنتها و باورهای مردم را که پیامبر پایه ریزی کرده بود را سست کردند.
معاویه تمام باورهای مردم را عوض کرده بود. امام حسین علیه السلام میفرمایند: «فَاِنَّ السُنَّهَ قَدْ اُمیتَتْ، وَ اِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ»[۴]؛ همانا سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) میرانده و بدعت (در دین) احیا شده است. هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله گفته بود را زیر پا گذاشتند. تمام خوبیها را عوض کرده بود و بدعتها را پایه ریزی کرده بود. یزید ترک نماز میکرد، سگ بازی و میمون بازی و شراب خواری میکرد. جای تمام خوبیها و بدیها را عوض کرده بود.
دنیا طلبی یا آلوده شدن به دنیا و زرق و برق آن:
سومین مورد ذلّت مسلمانان، «دنیا طلبی یا آلوده شدن به دنیا و زرق و برق آن» است. اگر مسلمین به دنیا و زرق و برق آن آلوده شوند، نمیتوانند عزت داشته باشند و مرتکب گناههای مختلف دنیایی میشوند.
جریان آندلس عبرت بسیار آشکاری برای مسلمین است و اقتدار و حکومت عالیای که مسلمانان اسپانیا داشتند به واسطه فساد از بین رفت. دشمن به وسیله فساد جنسی مسلمین را به ذلّت میکشاند. یکی از برنامههای اسرائیلیها این بود که سلاطین و حکام عربی و اسلامی را به واسطه فساد جنسی از رده خارج کند و موفق هم شدند.
جاسوسی جنسی
«تزيپي ليوني»[۵] یکی از وزرای اسرائیل که در ابتدا با موساد همکاری میکرد، در مصاحبه ای با مجله تایم گفته است که براي کسب اطلاعات از شخصيتهاي برجسته با آنها روابط جنسي برقرار کرده است. وی اعتراف کرده که قربانيان وي در کشورهاي اروپايي بسياري از رهبران کشورهاي عربي بودهاند و از روابط نامشروع و غیراخلاقی خود با آنها فیلمبرداری کرده است. سپس لیونی شماری از شخصیتهای عربی را تهدید کرده است که اگر نخواهند دستورات وی را به اجرا بگذارند، اقدام به انتشار فیلمهای غیر اخلاقی آنها در یوتیوب میکند.
«شولاکوهن» یکی دیگر از جاسوسان اسرائیل نیز میگوید: برای گرفتن اطلاعات محرمانه از برخی مقامهای عربی با آنها رابطه جنسی برقرار کرده و به واسطه قدرتی که از برقراری رابطه جنسی با حاکمان کشورهای عربی بدست آورده بودم توانستم در لبنان مشروب خانه و مرکز فساد راه اندازی کنم و با استفاده از زنان هرزه، پای برخی مسئولان دیگر را نیز به آنجا باز کنم و از اين طریق به اطلاعات ارزشمندي دست یابم.
کوهن علاوه بر جاسوسی، در زمینه سرقت بانکها و قاچاق پول یهودیان به اسرائیل نیز فعاليت داشت.[۶]
می بینیم که این فسادها و دنیا طلبیها یکی از دلایلی بود که امت اسلام را به ضعف و ذلت کشاند.
پذیرش فرهنگ بیگانه:
چهارمین دلیل ذلت مسلمین، «پذیرش فرهنگ بیگانه» است.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»[۷]؛ هيچ راه تسلط کفّار بر مسلمين را قرار ندادیم. بنابراین هر بخشنامه و سندی که باعث این امر شود، از دید اسلام مردود است.
اصول عالی اسلام مانند ساده زیستی، عدالت و مساوات و ایثار… توسط ورود فرهنگ تجملاتی و وارداتی دشمن به بی عدالتی و حرص و خودخواهی و… تبدیل شده است. امروزه تمام نقشهها و برنامههای دشمنان بر این است که حرص مسلمین را تحریک کنند. باید مسئولین خیلی مراقب باشند که یک لحظه غفلت باعث فریب خوردن از دشمن میشود که به امت اسلام ضربه خواهد زد. در طول تاریخ همین ضعف حاکمین باعث شده که ضربههای زیادی به امت اسلام وارد شود. عهدنامه ترکمانچایها و گلستانها و سعدآبادها و امثال آن ضربههای زیادی به اسلام زدند. اما غفلت مسئولین هم برای امت اسلام خطرناک است.
یکی از این غفلتها سند ۲۰۳۰ است که همه ماهیتهای اسلام و شیعه را خواهد گرفت. به طور مثال یک بند سند ۲۰۳۰ این است که کشورها موظفّند کلیشههای جنسیتی را حذف کنند. اما کلیشههای جنسیتی یعنی چه؟ با توجه به اسناد سازمان ملل، در سال ۲۰۰۰ یونسکو به بلاروس نامه ای مینویسد که طبق عهدنامه فلان باید کلیشههای جنسیتی را حذف کنید، اما چرا هنوز در تقویم شما روزی به نام روز مادر وجود دارد؟ یعنی با تصویب سند ۲۰۳۰ روز مادر از تقویمها حذف میشود!
بند دیگر این سند این است که افراد زیر ۱۸ سال اجازه ندارند در جلساتی که احتمال خشونت دارد، شرکت کنند. اما بیگانگان هیئت امام حسین علیه السلام را نماد خشونت میدانند! و در صورت اجرای این سند، افراد زیر ۱۸ سال نباید در عزاداری ائمه شرکت کنند.
درس آمادگی دفاعی و هر آنچه که بوی ایثار و شهادت میدهد باید از کتب مدارس حذف شوند. استحاله شیعه به این معناست و پذیرش این فرهنگها نوعی حقارت است. نوع پوششی که خیلی از افراد در جامعه اسلامی دارند، بدون اینکه بدانند علائم و نوشتههای روی آن به چه معنا و با چه هدفی است، نوعی پذیرش بی چون و چرای فرهنگ بیگانگان است. بنابراین این عامل نیز یکی از مواردی است که امت اسلام را به چالش میکشاند.
ورود نفوذیها و جاسوسان در ممالک اسلامی:
پنجمین مورد «ورود نفوذیها و جاسوسان در ممالک اسلامی» است که دشمن آنان را پرورش داد و به این ممالک فرستاد.
معروفترین آنها مستر همفر است که در این سرزمینها نفوذ کرد و وهابیت را شکل داد.
یا دیگری که مستر جیکاک یا سید جیکاک است که با فنون شعبدهبازی و حربههای دیگر، توجه مردم محلی منطقه مسجد سلیمان را به خود معطوف میکند و خود را به عنوان یک مرجع تقلید جا زد و مدعی شد که علی علیه السلام را در خواب دیده است که مردم را به فاصله گرفتن از نفت توصیه کرده و آن را نجس خوانده است. پس از مردم خواست که: اجازه دهید کشورهای دیگر نفت شما را ببرند تا کشور شیعه پاک بماند.
کینیاز دالگورکی نیز که جاسوسی روسی بود که بابیت و بهایت را شکل داد و بعدها نام خود را به شیخ علی لنکرانی تغییر داد. دالگورکی در مناطق مختلف با افراد مختلف ارتباط برقرار کرد و آنها را شناسایی کرد و سپس به کمک میرزا محمد علی شیرازی (که بخاطر رسیدن به ریاضت، ساعتها در آفتاب مینشست و همین امر باعث کم عقلی او شده بود) فرقه بابیه را تشکیل داد و محمد علی باب شد و بعد به اسرائیل رفتند.
می خواهیم عرض کنیم که جاسوس چطور عمل میکند؛ جاسوس ارتباط میگیرد. در همین دوران اخیر یکی از مسئولین مملکتی که مجبور به استعفا شد با خانمی ارتباط برقرار کرد که بعدها مشخص شد این خانم جاسوس آمریکا بوده است. ببینید که دشمن چگونه برای افراد تأثیرگذار و گروههای مختلف برنامههای متفاوت دارد و جاسوسهایی سمت شان میفرستد که به روشهای مختلف با آنان ارتباط بگیرد.
در ابتدای اسلام کعب الاحبار در امت اسلام رسوخ کرد و خلیفه دوم به او اعتماد کرد و چند هزار روایت جعلی ساخت. این جاسوس است. دشمن برای ممالک اسلامی این چنین برنامهها و نقشهها را دارد.
سکوت در برابر شکسته شدن حریمها:
ششمین عامل، «سکوت در برابر شکسته شدن حریمها» است.
زمانی که در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را آتش زدند، به تابوت امام حسن علیه السلام تیر پرتاپ کردند و حسین بن علی علیه السلام را به مسلخ کربلا بردند و تک تک اهل بیت را به شهادت رساندند، همه سکوت کردند. در همین سالهای اخیر دشمن برای این که ارزش اسلام را در چشم مسلمین بشکند، این همه شبهاتی که وارد کردند و فیلمهای مستهجنی که به نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میسازند و جایزه ادبی و جایزه نوبل را به نویسندهی ملعونی میدهند که به اسلام توهین کرده است.
این که در بعضی کشورها مانند چین در ماه رمضان الزام است که باید مسلمانان در روز غذا بخورند و نماز را ممنوع میکنند. باید زنان مسلمان برهنه باشند. این موارد از جمله کارهایی است که دشمن انجام میدهند تا قبح گناه را بریزند و کار خود را قدرت دهند.
بیش از ۳۲ هزار قرآن را در یک روز به آتش کشیدند و کاریکاتور پیامبر اسلام را کشیدند. اسلام و مسلمانان را مسخره میکردند؛ کسانی که به حج میروند را بت پرست میشمردند؛ اطعام برای اباعبدالله و عزاداری را مسخره میکنند. سکوت در برابر اینها باعث میشود که اسلام به خطر بیفتد.
سکوت نخبگان و انسانهای تأثیرگذار
در جریان واقعه کربلا بسیاری از خواص مانند عبدالله ابن عمر و عبدالله ابن زبیر و ابن عباس و… سکوت کردند. وقتی خواص سکوت کنند ملت اسلام ذلیل میشود. در فتنه ۸۸ و انحرافات بسیاری از خواص سکوت کردند که مبادا به کسی بر بخورد یا موقعیت کسی به خطر بیفتد.
خودباختگی:
دشمن کاری کرد که امت اسلام خودباخته شد و اعتمادی که داشت از بین رفته بود، خصوصا در دوران قاجار و پهلوی، اوج خودباختگی و حقارت اسلام بود که حاکمین اسلام چگونه خودباخته بودند و تمام کارهایشان را دشمن برایشان انجام میداد. این اوج ذلت حٌکّام در مقابل دشمنان است.
نقطه مقابل این ذلتها، عزتی است که در سیره و رفتار علما دربرابر بیگانه میبینیم:
آیت الله کاشانی به دلیل مبارزه ی مخفی با استعمار انگلیس در خرداد ۱۳۲۳ به زندان افتاد و ۲۸ ماه تا پایان جنگ جهانی دوم در شرایط بسیار سخت در زندان انفرادی بود. نقل است وقتی برای استنطاق به اتاق بازجوی انگلیسی خود رفت، به محض ورود روی صندلی نشست. بازجو که از این رفتار بسیار خشمگین شده بود به مترجمش میگوید: «بپرس چرا بدون اجازه نشسته است؟» ایشان هم با عصاحبانیت جواب میدهند: «عجیب است در کشور من بدون اجازه وارد شدید، توقع دارید که برای نشستنم هم از شما اجازه بگیریم».[۸]
این عزتی است که انسان باید در مقابل دشمن داشته باشد.
از دیگر افرادی که نماد عزّت بودند شیخ فضل الله نوری بود: زمانی که میخواستند ایشان را اعدام کنند. گفتند از سفارت روسیه برای شما امان نامه آورده اند. اگر شما پرچم روسیه را بر سر در خانه خود بزنید در امان خواهید بود. ایشان جواب داد که: یک عمر نان امام زمان را خورده ام و حال زیر پرچم دشمنش بروم. اعدام میشوم ولی ذلت را نمیپذیرم.
چنین افرادی مانند شیخ فضل الله و آیت الله کاشانی و امام خمینی رحمت الله علیهم و مقام معظم رهبری حفظه الله نماد عزتمداری هستند. شهدایی مانند شهید محسن حججی نماد عزت بودند که در مقابل دشمن سر خم نکردند. کسی که در مقابل دشمن سر خم نکند خدا عزیزش میکند. این چنین افرادی هستند که باعث عزتمداری ایران شده اند.
قدرت اول نظامی و امن ترین مکان منطقه در ناامن ترین منطقه، کشور ایران است. ایران جز ۲۰ کشور سازنده ناو شکنهاست، رکورد سریعترین اژدرنما را دارد، پرواز فوق پیشرفته آر کیو ۱۷۰ را شکار میکند، جز ۴ کشور موفق به شبیه سازی حیوان است، پیشرفته ترین موشکها و ماهواره برها در ایران است، دومین کشور برتر دنیا در مغز و نخاع، کشوری که تعادل نظامی و سیاسی منطقه را حفظ کرده است، جز ۱۰ کشور دنیا در نانو و اولین کشور سازنده داروهای گیاهی ام اس و تنها کشور هسته ای است که بدون کمک سایر کشورها به این فناوریها رسیده است. چرا هنوز هم برخی به جوانان کشور اعتماد نمیکنند و بسیاری از کالاها وارداتی است؟ چرا باید غذای قطارهای ما آشپزهای اتریشی بپزند؟ زمان جنگ با دست خالی همه چیز بدست آوردند، الان که همه چیز دارند.
در روسیه برای دریافت موشکی دقیق و انحصاری به ژنرالهای روسی مراجعه کردم. موشکی که در بُرد ۳۰۰ کیلومتر خطایی در حد چند متر داشت. پاسخ ژنرال روسی منفی بود. دلیلش را کپیبرداری از آن توسط ایران ذکر میکرد. به او قول دادم این کار را نکنیم، اما او خندید و مجدداً پاسخ منفی داد. در جواب به او گفتم: «ما آن را خواهیم ساخت». آنها با خندهای تمسخرآمیز مرا بدرقه کردند. در بازگشت هرچه تلاش کردم با مشکل مواجه شدم و راهی نیافتم جز اینکه به درگاه امام رضا(علیه السلام) پناه ببرم. سه روز در مشهد مقدس به حرم حضرت رضا(علیه السلام) میرفتم و بعد از نماز و زیارت، ضمن توسل، تأمل و فکر میکردم. روز سوم به ناگاه پاسخ مشکلات خویش را یافتم و بعد از تشکر و زیارت مجدد، سریع به هتل برگشتم و در دفترچه نقاشی دخترم طرح ذهنیام را به تصویر کشیدم و در بازگشت از مشهد و بازطراحی کار، موفقیت حاصل شد.
موشکی با مشخصات دقیقتر از موشک روسی به نام فاتح ۱۱۰.[۹]
جوان این کشور میتواند همه قدرتها را داشته باشد به شرطی که به آنها اعتماد کنند و خودش هم بخواهد، میتواند انجام دهد. اما دوران پهلوی برای ما حقارتهای زیادی درست کردند.
روزی از تهران به سفارت ایران در سوئیس تلفن شد.
درخواست اعزام یکی از بهترین دندانپزشکهای سوئیسی را داشتند. دقیقاً هجده ساعت بعد، پزشک به اتفاق همسرش سوار جمبوجت سوئیس ایر راهی تهران شد. دربار نیز امتیازات فوق العاده ای به وی داد؛ از جمله اینکه او را در تمام ایران گرداندند و فرش ابریشمی بسیار گران قیمتی به عنوان هدیه ی شاهانه به و ی اعطا شد. اینها همه علاوه بر حق الزحمه ی چندین هزار دلاری اش بود.[۱۰]
یعنی کشور ایران یک دندانپزشک نداشت!؟
اما وقتی رهبر ایران نیاز به عمل جراحی دارد در داخل کشور، در همین بیمارستانهای دولتی و زیر دست پزشکان ایرانی زیر تیغ عمل میرود و به جوانان کشورش اعتماد میکند.
اما امام حسین علیه السلام در اوج عزت مداری بودند. شعار «هیهات من الذّلّه» شعار اباعبدالله است که هیهات است که زیر بار ذلت برویم. مورخینی که حتی شیعه هم نبودند میگویند: آنچه که در وجود حسین ابن علی بسیار پررنگ است، عزتمداری ایشان است. عزت عجیبی داشت با این که عزیزترین عزیزانش را با وضع دلخراش به شهادت رساندند، اما در مقابل دشمن سر خم نکرد و زیر بار ذلت نرفت. وقتی که به میدان رفت، در مقابل دشمن شروع به رجز خوانی کرد که: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ وَالْعَارُ أَوْلَي مِنْ دُخُولِ النَّارِ…»؛ کشته شدن سزاوارتر از تن دادن به ننگ و عار است؛ و ننگ و عار را تحمل کردن از درآمدن به آتش برتر است.
منابع
[۱] . ظاهرا منظور مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی هستند.
[۲] . داستانهايي از مردان خدا-ميرخلف زاده ص ۶۸، با تلخیص.
[۳] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد فردوست، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۲، ص ۱۰۳٫
[۴] . نامه امام حسین علیه السلام به پنج نفر از سران بصره، تاریخ طبری: ج ۷، ص ۲۴۰.
[۵] . Tzipi Livni.
[۶] . گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، کد خبر: ۴۲۴۵۳۷۹.
[۷] . سوره نساء، آیه ۱۴۱٫
[۸] . فراز و فرود زندگی مصدق، ص ۱۰۶٫
[۹]. ماهنامه فرهنگی همشهری، آیه، ش۱۰، ص۱۵ با اندکی تصرف.
[۱۰] . حاشیه های مهمتر از متن، ص ۱۱۳؛ فساد در رژِیم پهلوی دوم، ۱۴۵٫
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍