✨﷽✨
⚠️ #توبه_دقیقه_نود ⚠️
😔 بعضیها هستند که پشت سر هم #گناه میکنند.
👈 گناه... گناه... گناه...💔
❌ بعد هم با خودشون میگن: «حالا وقت هست، توبه میکنیم خدا بزرگه.»❗️
📛 امّا حواسشون نیست که ممکنه #مرگ به سراغشون بیاد و اصلاً نتونند #توبه کنند.
☝️ از این گذشته،
✅ «توبه لحظهی آخری»
یا به قول معروف «توبه دقیقه نود»
اصلاً قبول نیست:👇👇
🕋 وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ... أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا
📖سوره نساء،آیه۱۸
💢 کسانی که تا لحظه مرگ، گناه و کارهای بد انجام میدهند،
💢 و هنگامی که مرگشان فرا میرسد،
💢 میگویند: «الان توبه کردم!»،
💢توبه این افراد قبول نمیشود.
💢 اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کردهایم.
بارِ سفر چه بستهای، مرگ خبر نمیکند
آنکه نبسته بارِ خود، در این سفر چه میکند
تا نرسیده لحظهی مرگ بیا و توبه کن
چونکه اجل فرا رسد، توبه اثر نمیکند
⚡️عجله کنیم تا دیر نشده...
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#اثر_فکر_گناه_بر_عاقبت_انسان
💠 يكى از پولداران خوشگذران روزى جلوی درب خانهاش نشسته بود. زنی #زیبا به حمام معروف یعنی #حمام مَنجاب مىرفت، ولی راه حمام را گم كرده و خسته شده بود، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن زن به گمان اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد سریع درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى #گناه كرد. زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، چارهاى جز حيله نديد و گفت: من هم به پیشنهاد تو #اشتياق دارم، ولى چون كثيف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم.
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و #عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، اما زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مىخواند:
چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست؟
مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر #مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه (لا اله الا الله محمّد رسول الله) #تلقين میكردند اما او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور در حسرت آن زن را مىخواند، و با اين حال از دنيا رفت.
💠 مانوس شدن با خیالات و اوهام، در تصمیمگیری و #اراده انسان نقش بزرگی دارد.
📙 كتاب عالم برزخ ص ۴۱
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
🔖علت ترس از مرگ
#استاد_عالی
🔶یکی از علل ترس از مرگ که خیلی شیوع دارد، گناهان، ظلم ها و آلودگی هایی است که در وجود انسان است.
♦️ همه ی ما می دانیم که پس از مرگ میهمان سفره ی خود هستیم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما می گذارند. چیزی غیر از اعمال ما نیست. اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است.
♦️ اگر بوته خار است خود کشته ای
♦️اگر پرنیان است خود رشته ای.
🐜🐍🦂 مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم.
🌒ظلمت های قبر ظلم های ما است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز قیامت می شود. وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد کاری با ما ندارند. دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد.
نقل می کنند که کنار روستای ملانصرالدین قبرستانی بود زمانی که در حال سرزدن به آنجا بود دید یک قبری شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشید. نزدیک غروب بود که جمعی از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدایی که ایجاد شده بود
♦️ملانصرالدین فکر کرد که نکیر و منکر هستند که آمده اند. ترسید و یکباره از جای خود بلند شد. وقتی آن افراد در تاریکی این صحنه را دیدند، اسب و قاطرهای آنها رم کرد و به هم ریختند. وقتی فهمیدند که ملانصرالدین یک چنین کاری کرده است حسابی او را کتک زدند. او نیز با لباس پاره و خونی از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من یک چنین کاری کردم. زمانی که یک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسید از عالم قبر چه خبر؟
🔷ملانصرالدین گفت اگر قاطر کسی را رم ندهید با شما کاری ندارند. درواقع اگر قاطر کسی را رم ندهیم و در دنیا ظلمی نکنیم با ما کاری ندارند.
#ترس_از_مرگ
#مرگ
#ظلم
#داستان_طنز
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
داستانی از #امام_جواد علیه السلام
🔶دلداری بیمار
♦️يكي از شاگردان امام جواد (ع) بيمار شده بود، در حدي كه بستري شده بود و اميد زنده ماندن نداشت ، امام جواد (ع) با خبر شد، همراه جمعي از اصحاب به عيادت او رفت ، وقتي كه در بالين او نشست و احوال او را پرسيد: او زار و زار گريه كرد و گفت : مي ميرم چه كنم ؟مرگ در كار است . امام جواد (ع) به او فرمود: اي بنده خدا تو كه از مرگ مي ترسي از اين رو است كه نمي داني مرگ چيست ، براي تو مثالي بزنم : اگر بدنت آلوده به چرك و كثافت باشد، و موجب زخمهاي پوستي بدن گردد و ناراحت شوي ، و بداني اگر حمام بروي و شستشو كني ، همه اين چركها و آلودگيها و زخمها از بين مي رود، آيا ميل داري كه به حمام بروي ، يا ميل نداري ؟
🔶 بيمار عرض كرد: البته دوست دارم كه هر چه زودتر، به حمام بروم و خود را از همه ناپاكيها پاك نمايم . امام جواد (ع) فرمود: مرگ براي مؤمنين همان حمام است و آن آخرين منزلگاه ، و مرحله شستشو و پاكسازي از آلودگيهاي گناه مي باشد، بنابراين اگر به سوي شادي رو آورده اي ، پس هيچ غم را به خود راه نده .
♦️بيانات گرم و پرمهر امام جواد (ع) روحي تازه در كالبد آن بيمار بخشيد و قلب و اعصاب او را آرام شد، و اندوهش به شادي و نشاط تبديل گردد.
📝داستان هاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي
#داستان_ائمه
#مرگ
#کرونا
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
hekayat-emam-javad.mp3
1.19M
حقیقت مرگ
از مرگ می ترسم
🔸از مایی ؟؟؟🔸
#امام_جواد علیه السلام
#استاد_انصاریان
🍃عیادت امام جواد علیه السلام از یک مریض
#مرگ #ترس_از_مرگ #قیامت
#معاد #بیماری #مریض #مریضی
#بیمار #بیماری #محبت #حب_اهل_بیت
#محبت_اهل_بیت #داستان_ائمه
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖 پيرمرد حريص و هارون الرّشيد
🔻روزى هارون الرّشيد به خاصّان و نديمان خود گفت: من دوست دارم شخصى كه خدمت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم مشرّف شده و از آن حضرت حديثى شنيده است زيارت كنم تا بلاواسطه از آن حضرت آن حديث را براى من نقل كند. چون خلافت هارون در سنه يكصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است كه با اين مدّت طولانى يا كسى از زمان پيغمبر باقى نمانده، يا اگر باقى مانده باشد در نهايت ندرت خواهد شد.
🔷 ملازمان هارون در صدد پيدا كردن چنين شخصى بر آمدند و در اطراف و اكناف تفحّص نمودند، هيچكس را نيافتند بجز پيرمرد عجوزى كه قواى طبيعى خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف كانون و بنياد هستى او را در هم شكسته بود و جز نفس و يك مشت استخوانى باقى نمانده بود.
🌹او را در زنبيلى گذارده و با نهايت درجه مراقبت و احتياط به دربار هارون وارد كردند و يكسره به نزد او بردند. هارون بسيار مسرور و شاد گشت كه به منظور خود رسيده و كسى كه رسول خدا را زيارت كرده است و از او سخنى شنيده، ديده است.
🔸گفت: اى پيرمرد! خودت پيغمبر اكرم را ديدهاى؟ عرض كرد: بلى.
♦️هارون گفت: كى ديده اى؟ عرض كرد: در سنّ طفوليّت بودم، روزى پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم آورد. و من ديگر خدمت آنحضرت نرسيدم تا از دنيا رحلت فرمود.
▪️هارون گفت: بگو ببينم در آنروز از رسول الله سخنى شنيدى يا نه؟ عرض كرد: بلى، آنروز از رسول خدا اين سخن را شنيدم كه مىفرمود:
يَشِيبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ
«فرزند آدم پير مىشود و هر چه بسوى پيرى مىرود به موازات آن، دو صفت در او جوان مىگردد: يكى حرص و ديگرى آرزوى دراز.»(۱)
🔷هارون بسيار شادمان و خوشحال شد كه روايتى را فقط با يك واسطه از زبان رسول خدا شنيده است؛ دستور داد يك كيسه زر بعنوان عطا و جائزه به پير عجوز دادند و او را بيرون بردند.
همينكه خواستند او را از صحن دربار به بيرون ببرند، پيرمرد ناله ضعيف خود را بلند كرد كه مرا به نزد هارون برگردانيد كه با او سخنى دارم. گفتند: نمىشود. گفت: چارهاى نيست، بايد سؤالى از هارون بنمايم و سپس خارج شوم!
😳زنبيل حامل پيرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟ پيرمرد عرض كرد: سؤالى دارم. هارون گفت: بگو. پيرمرد گفت: حضرت سلطان! بفرمائيد اين عطائى كه امروز به من عنايت كرديد فقط عطاى امسال است يا هر ساله عنايت خواهيد فرمود؟
🔶هارون الرّشيد صداى خندهاش بلند شد و از روى تعجّب گفت: صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ؛ يَشِيبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ!
«راست فرمود رسول خدا كه هر چه فرزند آدم رو به پيرى و فرسودگى رود دو صفت حرص و آرزوى دراز در او جوان مىگردد!»
اين پيرمرد رمق ندارد و من گمان نمىبردم كه تا درِ دربار زنده بماند، حال مىگويد: آيا اين عطا اختصاص به اين سال دارد يا هر ساله خواهد بود. حرص ازدياد اموال و آرزوى طويل او را بدين سرحدّ آورده كه بازهم براى خود عمرى پيش بينى مىكند و در صدد اخذ عطاى ديگرى است.
۱. در كتاب «أربعين» جامى طبع آستان قدس رضوى، ص 22، /مجموعه ورّام ابن أبى فراس به نام «تنبيه الخَواطر و نُزهة النَّواظر» طبع سنگى، ص 204 /با این مضمون در «خصال» صدوق، طبع اسلاميّه (سنه 1389) ج 1، باب الإثنين، ص 73،
📚نرم افزار کیمیای سعادت/علامه طهرانی معاد شناسى، ج1، ص: ۲۸
#پیامبر_اکرم #حرص #حریص #آرزو #آرزوی_دراز #امل #طول_الامل #حب_دنیا #محبت_دنیا #داستان_تاریخی #پیری #پیرمرد #طمع #طماع #آز #مرگ #یاد_مرگ #دنیا #علامه_طهرانی
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖روز نیاز من روز قبر است
♦️چند نفر مهمان ابوذر غفاری این صحابه پیامبر شدند، ابوذر گفت: چون من گرفتارى دارم، شما خودتان يكى از شتران مرا نحر و غذا تهيه كنيد. آنها شتر لاغرى را انتخاب كردند.
🔸ابوذر ناراحت شد و پرسيد: چرا شتر فربه و چاق را نياورديد؟ گفتند: آن را براى نياز آينده تو گذاشتيم. ابوذر فرمود: روز نياز من روز قبر من است.
📚تفسير مجمع البيان./ تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 562
#قبر #قیامت #یاد_مرگ #مرگ #ابوذر #مهمان #مهمانی #انفاق #زاهد #زهد #گذشت #مال_دنیا #حب_دنیا #محبت_دنیا #سخاوت #سخاوتمند #سخی
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️داستان عقبه و امام صادق علیه السلام
🔷لحظه سکرات مرگ چه کسانی را می بینیم ؟
#پیامبر_اکرم #امیرالمومنین علیهم السلام
😭اشک های #آیت_الله_جوادی_آملی
🔸آنچه مومن لحظه مرگ می بیند 🔸
#مرگ #یاد_مرگ #سکرات #سکرات_مرگ #موت #جان_دادن #لحظات_مرگ #معاد #خوشحالی #اشک #اشک_شوق #شوق #امام_صادق علیه السلام #محبت_اهل_بیت #حب_اهل_بیت
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖اشک بر سید الشهدا علیه السلام
#استاد_فرحزاد
🔸یکی از شاگردان مرحوم کمپانی به اسم مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی که قبل از انقلاب فوت کردند. ایشان مرجع تقلید عام بودند. هرکس از ایشان سوال می کرد که از چه کسی تقلید کند می فرمودند که اعلم آیت الله کمپانی هستند.
🔻 مرحوم آیت الله میلانی کتابی دارند به اسم فضائل الخمسه که فضائل پنج تن را جمع آوری کرده اند. در مقدمه این کتاب نوشته اند که مرحوم آیت الله کمپانی فرمودند امید من به دیوان شعری است که در باره ی اهل بیت سروده ام .ایشان هم دیوان عربی دارد و هم دیوان فارسی.
🔷مرحوم آیت الله میلانی خیلی ولایی بودند. شاگردی داشتند که از وعاظ مشهد بود. شاگرد ایشان می گوید که آیت الله میلانی به من فرمودند شما که به این مجالس برای عزاداری می روید چند تا از جوانان عاشق را برای من بیاور. ایشان می فرماد که من در این هیئت ها گشتم و ده یا پانزده نفر از این جوانان که خیلی عشق و اخلاص داشتند پیدا کردم. این جوانان را به منزل آیت الله میلانی بردم. به آقا خبر دادند که چند تا از این جوانان مخلص آمده اند. ایشان فرمودند یکی یکی بیایند داخل. نفر اول به داخل رفت و هنگام بیرون آمدن چشم های او خیس بود. نفر دوم رفت و بعدی ها به همین ترتیب. آن شاگرد می گوید که اجازه گرفتم و به داخل اتاق رفتم تا ببینم چه خبر است. دیدم آیت الله میلانی در بالای اتاق نشسته اند و یک بقچه که حاوی کفن است در کنار ایشان می باشد. به هرکدام از جوانان که داخل می شدند با یک حالت دلشکسته می گفتند که شما امام حسین (ع) را دوست دارید.می گفت بله. سه یا چهار بار این جمله را تکرار می کردند. اشک این جوان در می آمد. به محض اینکه اشک ایشان جاری می شد می گفت اشک خود را به کفن من بمال تا آقا امام حسین (ع) از من شفاعت کند. به ایشان گفتم که خود شما مرجع و سید هستید. اما گفتند که ما تنها یک حسین فاطمه داریم و امید داریم که ایشان دست ما را بگیرد. واقعاً امید ما به دستگیری امام حسین (ع) است.
📚پایگاه برنامه سمت خدا
#یاد_مرگ #مرگ #قیامت #توسل #گریه #اشک #امام_حسین #داستان_قبل_روضه #داستان_علما #روضه #عزاداری
🔘پایگاه داستان منبر 👇
http://dastanemenbar.ir/?p=167
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━