eitaa logo
مربی یار
5.5هزار دنبال‌کننده
291 عکس
5 ویدیو
1.6هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
معاویه در جنگ صفین مدام صدا می‌زد ما بر حقیم و علی ظالم است. زمانی که جناب عمار به شهادت رسید، موضع‌گیری سپاهیان معاویه به بالاترین حد رسید. سپاهیان پیش معاویه رفتند و گفتند: دیدی که ما بر حق نبودیم؟ دیدی عمار کشته شد؟ همه از زبان پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم شنیده بودند؛ نه یکبار بلکه بارها و بارها که ایشان نسبت به جناب عمار فرموده بودند«يا عَمّار تَقتُلُكَ الْفِئَةُ اْلباغيَه»؛ که روزی گروهی طغیانگر تو را خواهند کشت. حال توجیه معاویه را ببینید: معاویه گفت اتفاقا از همین ثابت می‌شود که ما برحقیم و علی طغیانگر است. گفتند از کجا؟ گفت بروید تحقیق کنید ببینید چه کسی عمار را به میدان جنگ فرستاد و او را به کشتن داد!؟ سپاهیان جاهل و بی‌سواد معاویه هم باور کردند! حضرت علی علیه السلام هم بعد در یکی از خطبه‌های خود فرمودند که پس حمزه را هم پیامبر کشت؟ چون پیامبر حمزه را به میدان آورد. توجیه باب گناه را باز می‌کند و گناه را برای گنهکار شیرین می‌کند و خیالش را راحت می‌کند. شخصی را می‌کشد و وقتی می‌بیند وجدانش آسوده نیست، می‌گوید خدا خواست که کشته شود؛ مرگ دست خداست ما وسیله ای بودیم!مال مردم را بالا می‌کشد و عذاب وجدان هم که می‌گیرد می‌گوید نه این که چیزی نبود سه هزار میلیارد بالا کشیده اند این ۲-۳ میلیون ما که چیزی نیست! صله رحم نمی‌کند؛ می‌گویی چرا صله رحم نمی‌کنید، می‌گوید او قطع رحم کرده است؛ تمام! فردی نماز نمی خواند. نماز نمی خواند؛ به او می‌گویند نماز بخوان. می‌گوید اینقدر انسان‌هایی هستند که نماز می‌خوانند و غیبت می‌کنند؛ حال ما غیبت می‌کنیم و نماز هم نمی خواهیم! یا اینکه شخص می گوید عبادت بجز خدمت خلق نیست؛ ما عبادت‌مان خدمت به خلق است و تمام. ببینید توجیه چه می‌کند. توجیه عذاب وجدان آن گنه کار را راحت می‌کند و وقتی گنهکار وجدانش راحت شد همه گناهان عالم را انجام می‌دهد اینها خطر است. مواظب باشیم جرأت بر گناه کردن پیدا نکنیم. گناه را توجیه نکنیم. اگر گناه کردیم گردن خود را پیش خداوند کج بکنیم که خدایا ما را حفظ کن. دست‌های خود را بالا ببریم و از خداوند طلب مغفرت کنیم. کاروان اسرا را به مجلس و بیت عبیدالله بن زیاد آوردند. عبیدالله بن زیاد چشمش به حضرت زین العابدین علیه السلام افتاد. رو به اطرافیان کرد و گفت او کیست؟ گفتند: علی بن الحسین است. جمله عبیدالله بن زیاد را ببینید که چه توجیه عجیبی انجام می دهد و چه جبرگرایی را نشان می دهد: گفت مگر علی بن الحسین را در کربلا خدا نکشت!؟ یعنی ما سرباز خدا بودیم؛ ما کاره‌ای نبودیم، خدا خواست! و آیه «قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلكِ تُؤتي المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ …»[۱۷]؛ یعنی ببینید خدا چه طور بعضی ها را اذیت می‌کند و بعضی‌ها را ذلیل؛ یعنی خدا اینگونه خواسته است. بعد به عبیدالله ابن زیاد گفتند که نه علی اکبر بود که در کربلا شهید شد. ببینید چه توجیهی کرد عبیدالله ابن زیاد. یا اینکه در صحرای کربلا پس از واقعه عاشورا که سر مبارک امام حسین علیه السلام بر نیزه شد و خیمه ها را آن نانجیبان به آتش کشیدند، شخصی داشت خیمه‌ها را غارت می‌کرد و اشک هم می‌ریخت. یکی به او گفت چرا اشک می‌ریزی؟ گفتند آخر اینها خیلی مظلوم اند. گفت پس چرا خیمه ها را غارت می کنی؟ گفت اگر من نکنم شخص دیگری می کند! با همین توجیه خیال خود را راحت کرد. عزیزان آن اتفاقی که برای یزید و یزیدیان و تمام پیروان یزید در طول تاریخ افتاده است این جرأت بر گناه است جرأت بر گناه کار را به جایی می‌رساند که سر از تن بهترین فرد در دوران جدا می‌شود. جرئت و جسارت بر گناه کار را به جایی می‌رساند که علی اکبر ها إرباً إربا می‌شوند. کار را به اینجا می‌رساند که یک کودک شش ماهه هم هدف تیر سه شعبه قرار می‌گیرد. عرض کردیم که یکی از علائم و مصادیق جرأت بر گناه، علنی انجام دادن گناه بود. یزید مجلسی ترتیب داد… تشت طلایی قرار دادند و سر نازنین اباعبدالله الحسین علیه السلام را در آن قرار دادند. گفتن بگویید کاروان اسرا را وارد کنند… اهل بیت وارد شدند… .
منابع [۱] . احلی من العسل، حسینی: ج ۲، ص ۶۴٫ [۲]. میزان الحکمه حدیث ۶۷۶۵. [۳] . التنبیه و الاشراف، ص ۲۶۴٫ [۴] . مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۷٫ [۵]. نهج الفصاحه: ص ۹۶٫ [۶] . غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۱۳۵٫ [۷] . و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند. سوره آۀ عمران، آیه ۱۳۵٫ [۸] . نهج البلاغه، حکمت ۳۴۰٫ [۹]. ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکی بن محمد شامی عاملی جزینی(۷۳۴-۷۸۶ق) مشهور به شهید اول یا شیخ شهید از فقهای شیعه در قرن هشتم قمری است. وی صاحب کتاب فقهی «اللمعة الدمشقیة» است. [۱۰]. گزیده سیمای فرزانگان، ص۴۹. [۱۱]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۳؛ به نقل از فوائد الرضویه ص ۴۲۳، آیینه داران حقیقت، ص ۴۳۰. [۱۲] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۳؛ به نقل از گزیده سیمای فرزانگان، ص ۵۱. [۱۳] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۵۳؛ به نقل از حکایت و حکمت ص ۲۹. [۱۴] . سوره واقعه آیه ۳٫ [۱۵] . سيماي فرزانگان، مختاري، ص ۱۰۵٫ [۱۶] . سوره قیامت، آیات ۱۴ و ۱۵٫ [۱۷] . بگو: خدایا! ای مالک همه موجودات! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی، و هر که را خواهی عزت می بخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار می کنی. سوره آل عمران، آیه ۲۶٫ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ موضوع: آیه ای در قرآن معروف به ایثار یک خانواده هست؛ دوتا از فرزندان این خانه مریض شده بودند. پدر و مادر این خانه نذر می‌کنند که اگر این بچه‌ها حالشان خوب شود سه روز روزه بگیرند. وقتی حال بچه‌ها خوب می شود، این ها روزه می گیرند. روز اول مسکین و روز دوم یتیم و روز سوم اسیر می آیند و اینها افطارشان را به این سه شخص می‌دهند. آیه نازل می شود: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[۱]. با وجودی که طعام را دوست داشتند و به آن نیاز داشتند، اما به این سه گروه دادند. یکی از این چهار بزرگواری که روزه گرفته بودند، امام حسین علیه السلام بود، به همراه برادرشان امام مجتبی علیه السلام و پدر بزرگوارشان امیرالمومنین علیه السلام و مادر مظلومه شان حضرت زهرا سلام الله علیها. ایثار در این خانواده نهادینه شده بود. بحث امشب، ایثار و گذشت است. امام حسین علیه السلام که موفق می شود در روز عاشورا آن ایثار را انجام دهد، دلیلش این است که ایشان فرزند یک انسان ایثارگر هست، فرزند کسی هست که در نماز انگشترش را انفاق می کند. «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[۲]. ولی شما خداست، ولی و سرپرست شما رسول است، ولی و سرپرست شما مومنینی هستند که نماز می خوانند، زکات می دهند در حالی که در رکوع اند. اینکه ما در اذان و اقامه «اشهد ان علی ولی الله» می گوییم به خاطر همین آیه قرآن است. خداوند می فرماید اینها ولی اند، ما که از خودمان چیزی نگفتیم. چه خوب است بزرگواران وقتی که اذان و اقامه می گویند با همین لفظ ولی بگویند. اشکالی ندارد انسان بگوید «اشهد ان علی حجه الله»، ولی آیه قرآن ولی است. خوب است که بگوییم «اشهد ان علی ولی الله». امام حسین علیه السلام فرزند این انسان ایثارگر است، امام حسین علیه السلام فرزند انسانی هست که موقعی که در بستر شهادت قرار می گیرد. وقتی پزشک می گوید برای پدرتان شیر خوب است، یتیمان کوفه با کاسه شیر به در خانه امیرالمومنین می روند، حضرت علی علیه السلام می فرمایند بخشی از این شیر را به ابن ملجم بدهید. این اوج ایثار هست. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «الإيثار شيمة الأبرار»؛ ایثار خوی نیکان و پاکان است. امام حسین علیه السلام فرزند آن آقایی است که به جای پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر می خوابد به خاطر اینکه پیامبر زنده بمانند و سالم باشند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[۳]. امام حسین ایثار را از چنین پدری یاد گرفت ما هم ایثار را از این امام بزرگوار یاد گرفته ایم. ایثار یکی از خصوصیاتی است که اگر جامعه ای آن ویژگی را داشت جامعه رستگاری می شود اگر ایثار در جامعه ای نبود آن جامعه دیگر هیچ چیزش به درد نمی خورد. آیا ما هنگام رانندگی ایثار داریم؟ آیا ما در برخوردهای اجتماعی با همشهریان خود ایثار داریم؟ آیا اگر شخصی، مسئولیتی گرفت ایثار و گذشت دارد یا نه؟ آیا به فکر جیب خود و خانواده اش و اطرافیانش است یا به فکر مردم؟ آیا زن و شوهر در خانه ایثار دارند یا نه؟ هر وقت صیغه عقد می‌خوانیم، مرسوم است که چند دقیقه‌ای عروس و داماد را نصیحت می‌کنیم. معمولاً یکی از جملاتی که به طور ثابت آن را عرض می‌کنم و بر ذکر آن مقیدم این است که می‌گویم: در همه جا عدالت خوب است؛ اما این عدالت اصطلاحی در زندگی جواب نمی‌دهد. در زندگی ایثار جواب می‌دهد؛ گذشت جواب می دهد. اینکه من بگویم در روز ۱۰ ساعت کار می کنم، خانمم هم باید ۱۰ ساعت کار کند، این زندگی نشد. چون خانمم این کار را نکرده است، من هم نمی کنم. چون خانمم یک بار منزل فامیل ما نیامده، من هم یک بار خانه فامیل او نمی‌روم. این رفتارها فایده ای ندارد. ایثار در زندگی و گذشت در زندگی، یک اصل اساسی در زندگی است. اما این ایثار به چند شکل و نوع هست: انواع ایثار: ایثار مال: اینکه انسان بتواند مالش را ایثار کند. حضرت زين العابدين (علیه السلام) انگور را دوست مي داشت (انگور و انار نمونه اي از ميوه هاي بهشتي است). فصل نوبر انگور بود كه هنوز فراوان نشده بود. چند خوشه انگور براي امام آوردند خواست ميل بفرمايد ناگاه سائلي مقابل امام آمد آقا بلافاصله پيش از آن كه دانه اي از انگور بخورد خوشه انگور را به او داد. يكي از اصحاب عرض كرد آقا اين انگور حيف است براي شما آوردند نوبر هست. خودتان ميل بفرمائيد به سائل پول بدهيد. حضرت فرمود از همين جهت كه مورد رغبت هست در راه خدا مي دهم. انسان شیء خوب و محبوب را انفاق می کند. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۴]. به مقام ابرار نمی رسد مگر آن کسی که محبوب خود را انفاق کند.
گاهی وقت ها در جیب شما دو تا هزار تومانی است. و می‌خواهید به فقیر صدقه بدهید. کدام هزار تومانی را می دهید؟ آنی که نوتر است یا آنی که کهنه تر است؟ درست است که از لحاظ قیمت با هم فرقی ندارند و دو تایش هزار تومان است و برای آن فقیر هم فرقی نمی کند، اما عزیزان، بین این دوتا، ما به کدام بیشتر دل می بندیم؟ به آنی که نوتر است. این مساله جزئی و کوچک مقدمه ساده ای است تا به مباحث مهم برسیم. آنجا که آن خانم بزرگوار، ام الأئمه و امام الائمه، سیده نساء العالمین، در شب عروسی خود وقتی با درخواست فقیری روبرو می شوند، نمی گویند آن لباس کهنه مرا بدهید، بلکه حضرت زهرا سلام الله علیها لباس نو را از تن در می آورند و آن را به فقیر می دهند و لباس کهنه را خودشان بر تن می کنند. آن چیزی که انسان آن را دوست دارد سهمیه خداوند همه شهدا را رحمت کند. یکی از دوستان شهید رضا شکری پور تعریف می کنند: چند تا سهمیه ی حج داده بودند سپاه. یکی مال او بود. به او گفتم: «رضا! خوش به حالت! من تو خواب هم نمیبینم برم مکه.» رضا آمد گفت: «تو بقیع یادم می کنی؟» گفتم: «خاک عالم. بقیع ؟! من؟» گفت: «آره دیگه!» گفتم: «چطوری؟» گفت: «خیلی ساده».رفته بود به جای اسم خودش، اسم مرا نوشته بود. از آن روز به بعد بچه‌ها به او گفتند: «حاج رضا».[۵] این ایثار و گذشت است… این فداکاری است. قلاجه بود و سرماي استخوان سوزش. اوركت ها را آورديم و بين بچه ها قسمت كرديم. نگرفت.گفت «…همه بپوشن. اگه موند، من هم مي پوشم».[به همه رسید به جز حاج ابراهیم همت] تا آن جا بوديم، مي لرزيد از سرما.[۶] این ها ویژگی مومنین است که با وجود نیاز خود ایثار می‌کنند. نمونه این موارد در بین شهدا بسیار زیاد است. از آن جمله می‌توان به شهید باکری اشاره کرد. دستور به کارگزینی شهید مهدی باکری؛ شهردار که بود، به کارگزيني گفته بود از حقوقش روي پول کارگرهاي دفتر بگذارند. بي سرو صدا، طوري که خودشان نفهمند.[۷] کسی که در جامعه مسئول می شود، باید این افراد را الگوی خود قرار دهد. نه اینکه هر زمان از گوشه و کنار خبر برسد فلانی که تا دیروز اینقدر حقوق داشته است، امروز مسئول شده و ۱۰ یا ۲۰ برابر قبل حقوق می گیرد. این مسئله حقوق های نجومی ضربه کمی به جمهوری اسلامی نزد و نمی زند. خواه در اینجا آنها را به هر بهانه ای تبرئه کنند؛ روز قیامت که تبرئه نخواهند شد. اینجا جمهوری اسلامی است. اینجا قرار نیست یک مسئول ۲۵۰ میلیون تومان در ماه حقوق بگیرد. در این کشور برای این مسئولین کم هزینه نکرده ایم. ما بیش از ۲۰۰ هزار شهید تقدیم این نظام و انقلاب کرده ایم. اگر به تعداد مسئولین مملکتی حساب کنیم، به ازای هر مسئول، ۷۳ شهید داده ایم. یعنی به ازای هر مسئول یک کربلا تقدیم کرده ایم. حال درست است که مسئولی پا روی این خون های مقدس بگذارد؟ مسئول در جمهوری اسلامی، نوکر مردم است. این جمله مقام معظم رهبری (حفظه الله) است. وقتی ایشان که سرور ما هستند، می فرمایند ما نوکر مردمیم و افتخار ما به این است و آبروی ما به این است، دیگر شهردار و استاندار که عددی به حساب نمی آیند! اینها هم که قطعا نوکر مردم به حساب می آیند. حال چه کسی گفته است که نوکر باید اینقدر حقوق داشته باشد؟ مسئولین ایثار را باید از شهدا یاد بگیرند. روحانی ایثارگر یکی از روحانیون فداکار (برادر آیت الله مشکینی) در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برای تبلیغ به یکی از روستاهای کشور رفت. آن‌جا که آب آشامیدنی سالم و مناسب نداشت و ساکنان ده برای تهیه آب بسیار در زحمت بودند و بودجه‌ای هم برای تأمین آب لوله‌کشی نداشتند، ایشان پس از مراجعت به قم، منزل مسکونی خویش را فروخت و با پولش هزینه لوله کشی آن روستا را تأمین کرد و خود در خانه‌ای اجاره‌ای سکنی گزید و تا وقتی که از دنیا رفت، مستأجر بود. پس از وی فرزندان او نیز تا مدتی مستأجر بودند.[۸] حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «غايَةُ المَكارِمِ الإِيثارُ»؛ نقطه اوجِ خصلت هاى اخلاقى، ايثار است.[۹] ایثار جان: مهمترین و بالاترین نوع ایثار، ایثار جان است. الگو در این زمینه بسیار زیاد است. از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا یاران حضرت علی علیه السلام و یاران باوفای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام. از دفاع مقدس گرفته، تا یگان های صابرین و مدافعان حرم. همین عزیزان آتش‌نشان نیز که نهایت ایثار را از خود نشان می دهند و هر بار با جان خود از مردم حفاظت می کنند. آتش نشان در ایران اسلامی با آتش نشان در فرانسه بسیار متفاوت است.
هنوز ۲ ماه از حادثه آتش سوزی برج فرانسه نمی گذرد. هر چقدر مردمی که داخل این برج بودند، التماس می کردند که ما را نجات دهید، اما آتش‌نشان‌های فرانسوی بیرون ایستاده بودند و فقط با همین حرف که چون احتمال ریزش این ساختمان وجود دارد، اقدامی نمی کردند. حال آنها را با آتش نشان های شیعه و عاشق امام حسین علیه السلام مقایسه کنید که در حادثه پلاسکو، با وجودی که احتمال زیادی می رفت که ساختمان ریزش کند، اما وارد ساختمان شدند. حتی آن آتش نشانی که روی نردبان آتش نشانی بود و نجات پیدا کرد، می گوید که: «ما حتی صدای آهن های ساختمان را می شنیدیم و متوجه شدیم که ساختمان در حال ریزش است. به یکی از همکارانم که درون ساختمان بود گفتم فلانی بیا بیرون. گفت مردم داخل گیر افتاده اند». این ها ایثار را از امام حسین علیه السلام یاد گرفته‌اند؛ نه از مکاتب غربی و شرقی. نه از آموزشی که قرار است با سند ۲۰۳۰ داده شود. الگوی آنها شاگردان مکتب امام حسین علیه السلام، همچون حسین فهمیده بودند؛ نه امثال پتروس! عاقبت و انتهای الگوهایی مثل پترس، همین حادثه فرانسه خواهد شد. روز ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ ساختمانی آتش گرفت. آتش‌نشان‌ها خود را به صحنه حادثه رساندند. وقتی که وارد محل حادثه می‌شوند و اعلام می کنند که کسی در داخل نیست، امید عباسی، یکی از آتش‌نشان‌های فداکار به داخل رفته و دختربچه‌ای را در آنجا پیدا می‌کند. به خاطر شدت دود، ماسک خود را برداشته و روی صورت آن دختربچه می‌گذارد. اما وقتی از ساختمان خارج می‌شود به دلیل دود گرفتگی شدید به شهادت می‌رسد و ایثار او باقی می‌ماند. شهید امید عباسی اگر این کار را نمی‌کرد، کسی در این دنیا به خاطر کوتاهی او را توبیخ نمی‌کرد. اما نشان داد که ایثار را از مکتب امام حسین علیه السلام آموخته‌اند. اینها شیعیان امیرالمومنین اند. ببینید جمهوری اسلامی با مکتب امام حسین علیه السلام چه نیروهایی تربیت کرد. یکی از فرمانده‌هان دفاع مقدس تعریف می کند که در یکی از شبهای عملیات باید از محلی می‌گذشتیم و از طرفی نیروهایی که قرار بود سیم خاردارها را برش بزنند شهید شده بودندو ما هم دیگر چیزی همراهمان نبود. روحانی بزرگواری در جمع ما ترکش خورده بود و روی زمین افتاده بود. این روحانی گفت من که دارم شهید می‌شوم؛ روی سیم خاردارها می‌خوابم شما از روی بدن من رد شوید. روی سیم‌های خاردار خوابید و بعد هم به شهادت رسید. این ایثار جان است. ایثار جان را حاج مهدی باکری انجام داد؛ وقتی به او گفتند: حاج مهدی، داداشت حمید به شهادت رسیده. بذار جنازه‌اش را برگردانیم. گفت نه نمی شود. اصرار کردند و گفتند حمید را برگردانید. مهدی باکری گفت اینها همه برادرهای من هستند آنها را می خواهید چه کنید؟ وهیچ وقت جنازه مطهر حاج حمید باکری برنگشت. مثل خود حاج مهدی باکری که جنازه اش هیچ وقت برنگشت. تعجب است که با این همه الگویی که ما داریم چرا بعضی از جوان‌های ما دنبال الگوهای غربی می گردند. چرا فوتبالیست ها و بازیگران سینما و خواننده ها را الگوی خودشان انتخاب می کنند. این الگوهایی که ما داریم را کجای دنیا دارند؟ این ایثار جان هست. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «الإيثَارُ أَحْسَنُ الإحْسَانِ وَأَعْلَى مَرَاتِبِ الإيمَانِ»؛ بالاترینِ احسان ها، ایثار است و بالاترین مرتبه ایمان هم ایثار است.[۱۰] اما این ایثار و گذشت و فداکاری چه فوایدی برای انسان دارد. فواید ایثار زیاد است که فقط به چند مورد اشاره می کنیم. آثار و فواید ایثار رضایت خداوند: خدا از انسان راضی می شود. ماجرای انگشتر حضرت علی علیه السلام نمونه بارز این ماجرا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسجد بودند که این آیه نازل شد: «إنَّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛ ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، میباشند.[۱۱] پیامبر سوال کردند چه کسی در نماز انفاق کرده است که این آیه نازل شده است؟ فقیری از مسجد بیرون آمد. گفت در مسجد بودم و از مردم کمک خواستم. هیچکش کمک نکرد. دستانم را بلند کردم و به خدا عرض کردم خدایا شاهد باش به مسجد پیامبرت آمدم و کسی کمکم نکرد. در همین حال دیدم جوانی در رکوع نمازش دست خود را دراز کرد به نشانه این که انگشترم را بگیر. من هم انگشتر را از او گرفتم. پیامبر گفتند آن جوان که بود؟ دیدند آن شخص حضرت علی علیه السلام بود. پاسخ به یک شبهه: می گویند حضرت علی علیه السلام که در نماز تیر از پایشان می کشند و متوجه نمی شوند، در نماز اینقدر توجهشان به اطراف پرت می شود؟
اولا ماجرای کشیدن تیر از پای حضرت را شیعیان نقل نکرده اند. هر کس آن را نقل کرده است خود می داند. آن مسأله را اهل سنت گفته اند. ثانیا اینها با هم منافاتی ندارد. اینکه حضرت در نماز انفاق کردند، امری مورد رضایت خداوند بود یا خیر؟ چه ایرادی دارد که انسان در نماز یک کار خدایی دیگر هم انجام دهد؟ با حضور قلب منافاتی ندارد. شما در نماز جماعت حضور قلب دارید و از طرفی می دانید امام جماعت الان در کدام رکعت است. خداوند در قرآن کریم می فرماید من هستم که توبه را از بندگانم قبول می کنم و من هستم که صدقات را می پذیرم. «أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ». چه بسا حضرت در مسجد فقیری ندید؛ بلکه دست خدا بود که به سمت حضرت دراز شده بود. در یک کار عبادی، انسان یک کار عبادی دیگر را هم انجام می دهد. پس رضایت الهی در ایثار است. برکت در زندگی: اگر به فکر برکت در زندگی هستیم اهل ایثار باشیم. برکت فرق می کند با میزان حقوق و میزان پول. درست است که میزان حقوق این ماه با ماه قبل ممکن است یکسان باشد؛ چه صدقه داده باشیم و نداده باشیم. اما برکت متفاوت است. شاید قرار بوده در این ماه بیمار شویم اما خدا بیماری را برداشته است. قرار بوده تصادف یا حادثه ای برای ما پیش بیاید اما خدا آن را برطرف کرده است. خدا به دارایی و زندگی ما برکت می دهد بدون اینکه ما قادر به محاسبه مادی آن باشیم. مثال ساده این مسأله در طبیعت و در بین سایر موجودات طبیعی این است که شما می بینید یک سگ در هر بار زایمان چندین توله به دنیا می آورد ولی گوسفند یک یا دو بره به دنیا می آورد. این همه گوسفند هم هر روز ذبح می کنند. اما شما می بینید خداوند به گوسفند برکت داده است. در دشت و صحرا که نگاه می کنید می بینید به ازای تعداد بسیار زیاد گوسفند، فقط یک سگ وجود دارد. برکت اینگونه است که به حساب نمی آید. مال دارد اما برکت ندارد. برخی هم حقوق پایینی دارند اما همان تا انتهای ماه برایش می ماند. برکت هم فقط به مادیات نیست. اینکه انسان فرزند خوبی داشته باشد، باقیات الصالحات خوبی داشته باشد، اینکه انسان بتواند در روضه اباعبدالله علیه السلام بنشیند و اشک بریزد برکت است. ایثارگری سید باقر شفتی مرحوم سید باقر شفتی، معروف به «حجت الاسلام»، عبادت او زیاد بوده و مناجات خمسه عشر را با گریه می خواند و گاهی از گرسنگی غش می کرد.بعد از مدتی فقر، به ثروت رسید. زمانی جگری تهیه کرده بود و برای خانواده خود می‌برد. در بین راه به سگی رسید که از فرط گرسنگی بی حال شده بود و شیر نداشت تا به بچه‌هایش شیر بدهد. ایشان به حال حیوان ترحم کرده و جگر را به آن حیوان می‌دهد. سید باقر گوید: بعد از ترحم به آن حیوان وضع مالی او بسیار خوب شد. به حدی که افراد زیادی تحت تکفل ایشان بودند و دارای املاک فراوانی بود که در سال ۱۷ هزار تومان به پول آن زمان مالیات می داد.فتحعلی شاه گفت از مالیات شما صرف نظر کنیم. ایشان فرمود این مبلغ را واقعاً نمی گیرید، یا از دیگران زیادی می گیرید؟فتحعلی شاه گفت: آنچه از شما گرفته نمیشود نسبت به مالیات دیگران سرشکن می شود و جبران می‌گردد.ایشان راضی نشد و فرمود: من مالیات خود را می دهم.[۱۲] ایثار این است که انسان دیگران را بر خود مقدم بداند. حتی اگر طرف مقابل یکی از حیوانات و مخلوقات خدا باشد. عزت: یکی دیگر از فواید و آثار ایثار، رسیدن به عزت است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» عزت برای خدا و رسولش و برای مؤمنین است. اگر عزت می خواهیم باید اهل ایثار باشیم. عزتی که شهدا در دنیا و آخرت کسب کردند به خاطر ایثار و فداکاری آنها بود. اگر اهل ایثار نبودند که به جبهه نمی رفتند. این شهدای عزیز مدافع حرم مصداق بارز ایثار اند. اگر اینان به مبارزه با دشمنان نروند که کسی آنها را توبیخ نمی کند. از طرفی با وجود این که داعشی های وطنی، آنها را به شدت تحقیر می کنند، اما این عزیزان این ایثار را می کنند و می بینید یک شهید دهه هفتادی، شهید بزرگوار محسن حججی اینگونه دنیا را متحول می کند. شهید بزرگوار املاکی، از شهدای استان گیلان، زمانی که در عملیات، با حمله شیمیایی روبرو می شوند، ماسک خود را به صورت رزمنده ای که کنارش بوده می زند و خود شیمیایی می شود و بعدها از آثار شیمیایی به شهادت می رسد. یا شهید عزیز، حسین فهمیده، یک نوجوان ۱۳ ساله اینچنین فداکاری از خود نشان می دهد. اوج ایثار و فداکاری ها به کربلا برمی گردد. شب عاشورا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رو به اصحاب کردند و فرمودند من بهتر از یاران خود کسی را نمی شناسم. و بیعت خود را از ایشان برداشتند و فرمودند از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. اما ایثار یاران اباعبدالله نمونه ندارد… . مادران و پدران و خانواده شهدا ایثار را از ایشان یادگرفته اند.
لحظات وداع شهدای مدافع حرم با خانواده و فرزندان خردسالشان بسیار دردناک است. شهیدی است از استان فارس و اهل کازرون، به نام شهید علی جوکار. وداع جانسوز ایشان با دختر ۳ ساله و پسر ۲ ساله اش بسیار جانسوز است. دختر شهید صدرزاده که دلتنگی پدر خواب شب را از او گرفته بود، با مادر خود درد دل می کند و آرزو می کند که ای کاش پدر را در خواب می دید. اما ای کاش آن دختر ۳ ساله کربلا، شب در خرابه خواب پدر را نمی دید… . [۱]. سوره انسان، آیه ۸٫ [۲]. سوره مائده، آیه ۵۵٫ [۳]. سوره بقره، آیه ۲۰۷٫ [۴] . هرگز به نیکی دست نیابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید [و عزیز می‌شمارید] ببخشید… . سوره آل عمران، آیه ۹۲٫ [۵] . ققنوس و آتش، ص ۲۸٫ [۶] . يادگاران، جلد ۲ كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص ۶۴٫ [۷] . يادگاران کتاب مهدي باکري-طه فروتن ص ۱۲ [۸]. هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، اکبر دهقان، ص ۳۰۰٫ [۹] . غرر الحكم : ۶۳۶۱٫ [۱۰] . تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۳۹۶ ، ح ۹۱۶۲٫ [۱۱] . سوره مائده، آیه ۵۵٫ [۱۲] . هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، ص ۲۹۶٫ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @membariha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ باموضوع: زمانی که واقعه کربلا به پایان رسید لشکر یزید بنا گذاشتند که سرهای به نیزه و کاروان اسرا را در کوچه های شهر کوفه بگردانند. عمر سعد که به بزرگترین جنایات تاریخ دست می زند، وقتی اسرای اهل بیت(ع) را وارد کوفه کردند، کوچه به کوچه، حتی در کوچه های یک متری و دو متری می گردانیدند. تا اینکه به کوچه ای رسیدند. دیدند عمر سعد در جلو این کوچه ایستاده و دستهای خود را به دو طرف دیوار چسبانده است و از عبور اسرا جلوگیری می کند!از او پرسیدند چرا مانع عبور آنان می شوی؟ پاسخ داد: در این کوچه خانه کودک یتیمی است. که تصرف در مال یتیم بدون اجازه ولی او یا حاکم شرع جایز نیست. بنابراین نمی گذارم از این کوچه استفاده کنید![۱] کسی که دستش تا مرفق به خون فرزند پیامبر آغشته است، شبهه تصرف در مال صغیر را مطرح می‌کند، به این عوام فریبی می گویند. در ادامه بحث زیبایی ها و زشتی های کربلا به چند مورد از زیبایی ها و زشتی ها اشاره کردیم. امشب به یک مورد از زشتی های یزیدیان در کربلا می پردازیم و آن نفاق است. نفاق گاهی در امور شخصی است، گاهی در امور اجتماعی و سیاسی. نفاق در امور فردی به معنی ریا است، اینکه انسان تلاش کند چیزی را که واقعیت ندارد به مردم نشان دهد. در واقع و حقیقت نماز شب نمی خواند، اما می‌خواهد دیگران فکر کنند که او نماز شب می‌خواند. این نفاق است؛ اما در امور فردی. مثلاً اهل نماز اول وقت نیست اما به ریا این کار را انجام می‌دهد برای اینکه دیگران فکر کنند اهل نماز اول وقت است برای اینکه دیگران ببینند، نماز اول وقت می خواند. اینها همه در امور فردی است و خطرناک هم هست. اما آنچه خطر بسیار بیشتری دارد نفاق در امور سیاسی و اجتماعی است. زیرا یک جامعه ای را فریب می دهد. مهمترین آفتی که همیشه دین اسلام را تهدید می‌کرد، نفاق سردمداران و سلاطین بوده است. به این نفاق ظاهرسازی و فریبکاری می‌گویند. خداوند متعال در قرآن کریم درباره نفاق مطالب زیاد و مهمی می‌فرمایند. خطر نفاق برای جامعه بیش تر است از خطر کفر. چرا می گوییم جنگ های حضرت علی علیه السلام از جنگ‌های پیامبر صلی الله و علیه و آله سخت‌تر بود؟ به این دلیل که پیامبر با کفار رو برو بود. اما حضرت علی علیه السلام با نفاق جنگید. در برابر منافق کار دشوار می‌شود. یکی از مواردی که تمام ادیان را تهدید می کند، همین مسئله نفاق است. اصلی‌ترین عامل شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و زمینه‌ شکل‌گیری حادثه کربلا، نفاق مردم بود. بسیاری از افرادی که به اباعبدالله الحسین علیه السلام نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کردند، اصلاً بنا نداشتند که امامشان به آنجا بیاید. آن‌ها می‌خواستند در چشم یزید تقرب پیدا کنند به این که امام حسین علیه السلام را به دام انداخته اند. این جمله را امام حسین علیه السلام در شب عاشورا بیان کردند. می‌فرمایند: «ما كانت كُتب مَن كَتب إليّ في ما أظنّ إلّا مكيدة لي وتقرّباً إلى ابن معاوية بي»[۲]؛ من گمانم این است که نامه مردم کوفه نقشه ای بود به سوی من [و آنها می خواستند مرا به اینجا بکشانند تا کشته شده] و در مقابل یزید تقرب پیدا کنند. این نقاب و ظاهرسازی است. خداوند در قرآن در ابتدای سوره مبارکه بقره وقتی که سه آیه برای متقین بیان می فرمایند و دو آیه برای کفار مطرح می‌کنند، بعد از آن بیش از ۲۰ آیه برای منافقین بیان می فرمایند. امت اسلام اگر نفاق را نشناسد ضربه می خورد. از ابتدای اسلام تا به همین امروز تا زمان ظهور، اسلام بیشترین ضربه خود را از نفاق خورده است. امشب به نمونه هایی از این جریان می پردازیم. یکی از کارهایی که یهودیان منافق دنبال آن بودند این بود که می‌گفتند ما هرچه می‌کنیم پیامبر مسلمانان ضربه نمی خورد و تخریب نمی شود و روز به روز یهودیان مسلمان می‌شوند باید کاری بکنیم. بزرگان یهود گرد هم جمع شده و گفتند که: «صبح همه با هم برویم و مسلمان شویم و با آنها به مسجد برویم و عبادت کنیم. شب که شد بگوییم این اسلامی هم که می‌گفتید چیزی نبود؛ بیایید برگردیم همان یهودی باشیم؛ یهود قدرت بیشتری دارد». این نقشه را کشیدند. صبح به ظاهر مسلمان شدند. از طرفی مسلمانان خوشحال شده و جشن گرفتند. در صورتی که نمی‌دانستند نقشه چیست. ظهر آیه نازل شد: «وَقَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[۳]. آیه نازل شد و پرده از نقشه شوم یهودیان برداشت. آنجا بود که بحث ارتداد مطرح شد و اینکه اسلام بازیچه نیست که هرکس هر زمان دوست داشت مسلمان شود و هر زمان دوست نداشت از اسلام خارج شود. خداوند متعال فرمود اگر اینها مرتد شدند و از دین برگشتند باید همه آنها کشته شوند.
علمای یهود ندانستند که دیگر باید چه کنند. از طرفی نمی خواستند مسلمان بمانند و از آن طرف نمی توانستند از اسلام خارج شوند. این تزویر و نقشه دشمن است. در دوره‌های مختلف این اتفاق افتاده است. در دوره حضرت علی علیه السلام اوج نفاق توسط خوارج رخ داد. خوارج یک مشت انسان قسی القلب بودند. فقط این گونه نبود که آنها فقط نماز بخوانند، روزه بگیرند و خشک مقدس باشند. نه اینطور نیست. خوارج همانند داعش کنونی بودند. داعشی ها نماز می خوانند و روزه هم می‌گیرند اما ببینید چه جنایاتی می‌کنند. خوارج هم چنین بودند. انسان خشک مقدس، همانند خواجه ربیع است در مشهد. حال مردم هم می‌روند و زیارت می‌کنند، اما ان شاء الله خداوند از سر تقصیرات ایشان گذشته باشد. در میانه‌ی جنگ صفین پیش حضرت علی علیه السلام آمد و به ایشان گفت «لا لک و لا علیک. من نه با تو هستم و نه بر تو؛ من را جایی بفرست تا بروم و عبادت کنم». حضرت هم او را فرستادند که برود و فقط عبادت کند. او هم به توس و مشهد کنونی آمد و فقط عبادت کرد. الان هم برایش مقبره‌ای زده‌اند و خیابانی هم به اسم ایشان بود که اکنون از بخشی از این خیابان، نام ایشان را حذف کردند. ان شاءالله احتمالاً کم‌کم نام بقیه خیابان نیز عوض می‌شود؛ زیرا انسان با بصیرتی نبود. شخصیتی مثل خواجه ربیع خشک مقدس بود. اما خوارج که چنین نبودند. آن ها «منافق» بودند. خوب است به بخشی از عوام فریبی این انسان‌های ظالم و جاهل بپردازیم. خوارج، عبدالله بن خَبّاب بن اَرَتّ از یاران حضرت علی علیه السلام، و همسرش را در مسیر بصره به کوفه دستگیر کردند[۴] و نظر وی درباره را حضرت علی علیه السلام قبل از حکمیت و پس از آن را جویا شدند و وی را از شیفتگان حضرت علی علیه السلام یافتند.[۵] خوارج ابتدا به عبدالله امان داده و از او خواستند حدیثی از پیامبر(ص) نقل کند، عبدالله گفت: پدرم از رسول خدا(ص) روایت کرده است، بعد از من فتنه‌ای پیش می‌آید که قلب مرد در آن می‌میرد، همچنان که بدنش می‌میرد، شب مؤمن است و روز کافر.»این حدیث به مذاق آنان خوش نیامد و گفتند: به خدا سوگند، تو را طوری خواهیم کشت که قبل از تو کسی آن طور کشته نشده باشد. آن گاه وی را گرفته و دستهایش را بستند. وی را همراه همسرش که حامله بود به زیر درخت خرمایی آوردند. در این هنگام خرمایی از آن درخت بر زمین افتاد، یکی از خوارج آن خرما را خورده و مورد اعتراض دوستانش قرار گرفت که آیا بدون اجازه خرمای دیگری را می‌خوری. مرد خرما را از دهان بیرون انداخت. یکی از خوارج شمشیر کشید و خوکی از اهل ذمه را کشت. بعضی از همراهان معترض شدند. مردی که خوک را کشته بود، نزد صاحب آن رفته و صاحب آن را راضی کرد.ابن خباب وقتی کارهای آنان را دید گفت: اگر شما در آنچه انجام می‌دهید صادق باشید، آسیبی از شما به من نخواهد رسید. به خدا سوگند من در اسلام کاری انجام نداده‌ام که موجب بیرون رفتن من از اسلام گردد. من مؤمن هستم شما به من امان دادید.[۶] خوارج گفتند: کشتن تو و این خوک برای ما یکسان است و وی را به شهادت رسانده[۷] و خونش در آب جاری شد.[۸] سپس به سراغ همسر عبدالله رفتند، وی گفت من زنم آیا از خدا نمی‌ترسید، اما آنان شکشمش را پاره کردند[۹] و جنین او را نیز سر بریدند.[۱۰] بسيار عجيب است كه گروهي كه براي يك دانه خرما و يك خوك اينقدر نگرانند، چگونه بزرگترين جنايات را مرتكب مي شوند. قتل عبدالله به قدری ناجوانمردانه بود که مورد اعتراض فردی مسیحی قرار گرفت. وی باغبان بود. پس از مشاهده ی این جریان، مقداری خرما برای آنان برد؛ ولی آنان حاضر نشدند بدون پرداخت قیمت، خرما را بگیرند. مسیحی گفت: شگفتا! شما فرد بی گناهی همچون عبدالله را می کشید و از خوردن خرمایی بدون پرداخت قیمت آن امتناع می ورزید. معاویه هم به شدت عوام فریبی می کرد. مسئله رسیدن صدای حضرت رقیه سلام الله علیها نیز از خرابه به درون کاخ نیز از همین عوام فریبی معاویه صادر می شود. شبهه رسیدن صدای حضرت رقیه سلام الله علیها به کاخ یزید معاویه در حال ساخت قصری به نام کاخ خضرا بود ، برای همین خانه هایی را خرید تا قصر را بنا کند.یکی از این خانه ها متعلق به پیر زنی بود که حاضر به فروش خانه ی خود نبود و می گفت می خواهم در همین جا زندگی کنم و بعد از مرگم نیز قبرم درون خانه ام باشد.معاویه دستور داد خانه را خراب کنید. اما عمرو عاص مخالفت کرد و گفت: «عرب همیشه در آرزوی حاکمی عادل بوده و تو می توانی از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنی ؛ به این صورت که قصر را بسازی و آن خانه را خراب نکنی . آنوقت هرکه از درب قصر وارد شود اولین سوالی که برایش پیش می آید این است که این خانه ی خرابه در وسط قصر چه می کند و ما به او پاسخ می دهیم که عدالت ما به ما اجازه ی خراب کردن خانه ی پیر زن را نمی دهد».
این جریان اتفاق می افتد و بعد از مدتی پیر زن از دنیا می رود و معاویه باز هم آن خانه را خراب نمی کند.در زمان یزید با وجودی که این خانه به خرابه تبدیل شده باز هم این نیرنگ ادامه پیدا می کند. زمانی که اسرا را به شام می آورند ، در آن خرابه قرار می دهند و آن خرابه داخل حیاط قصر بوده است.[۱۱] زمانی که جناب مالک به شهادت رسید از قبل معاویه نقشه چیده بود و می دانست که چه زمانی قرار است جناب مالک را مسموم کنند.معاویه در آستانه‌ی مسموم شدن مالک و همزمان با اجرای نقشه های از پیش تعیین شده‌اش از مردم شام خواسته بود که مالک را نفرین کنند و آنان نیز او را نفرین کردند و آنگاه که خبر مرگ مالک را به معاویه دادند. او گفت: «ببینید که خداوند دعای شما را چه زود مستجاب کرد!!».[۱۲] برخی دیگر از مورخان نوشته اند : چون مالك روانه مصر شد و به شهر «ایلكه» که بین «مصر و یَنبُع» واقع شده رسید، « نافع» غلام عثمان وعامل نفوذی معاویه نزد وی آمد و آن قدر در رکاب مالک تظاهر به خدمت کرد که خاطر مالک از او آسوده گشت تا بالاخره این غلام در شهر «قُلزُم)) شربتی از عسل را به زهر آمیخت و به خورد مالک داد که بر اثر آن مالک زندگی را بدرود گفت.پس از آن که خبر مرگ مالک به معاویه رسید وی چنین گفت : « الا وان لله جنودا من عسل، بدانید که خدا را از عسل لشکرهاست!» عوام فریبی عمرو بن عاص در مسیر مصر عمرو بن عاص [که جنایات بسیاری را مرتکب شد و جناب مالک اشتر را به شهادت رساند] ،به هنگام فتح مصر در جایی که امروز فساط نام گرفته است خیمه زده بود. روزی که اردو می خواست از جای خود برخیزد و به جای دیگر رود، به فرمانده ی سپاه گفتند، کبوتری بر فراز چادر تو آشیانه کرده و تخم نهاده است. اگر چادر برچینیم این تخم ها می شکند و این کبوتر نر و ماده آزرده می شوند.پسر عاص گفت چادر برپا بماند! یک تن از سپاهیان همین جا توقف کند تا این کبوتر بچه های خود را پرواز دهد. سپس چادر را برچیند.[۱۳] حالا می‌بینید که امت اسلام چقدر از عوام فریبی ضربه خورده است؟ شبث بن ربعی یکی دیگر از منافقین و عوام فریبان تاریخ است. اگر نام منافق به گوشتان رسید حتما شبث بن ربعی را یاد کنید. یک نفاق چند لایه در این شخصیت وجود دارد: شبث بن ربعی کسی بود که تقریباً ۱۴ سال که داشت مسلمان شد. ۱۵ ساله بود که پیامبر از دنیا رفتند او به خانمی به نام سجاح ایمان آورد که ادعای پیامبری کرده بود. شبث شد موذن سجاح. وقتی خلیفه اول اعلام کرد که هرکس مرتد شده باشد او را می‌کشیم به خلیفه اول ایمان آورد. بعد از آن با خلیفه دوم بیعت کرد. بعد بیعت کرد با خلیفه سوم و در قتل خلیفه سوم نیز شرکت کرد. سپس به کوفه رفت. آنجا با حضرت علی علیه السلام بیعت کرد و در جنگ صفین شرکت نمود. در جنگ نهروان شد امیر خوارج. جزء آن ۹ نفری بود که از دست حضرت علی علیه السلام فرار کردند. برگشت و بعد از مدتی که حضرت به شهادت رسید، آمد و با امام مجتبی علیه السلام بیعت کرد. بعد از آن با معاویه بیعت کرد. در کوفه جزء کسانی بود که به امام حسین علیه السلام نامه نوشت اما در کربلا فرمانده پیاده نظام های لشکر عمر سعد بود. جزء سه نفری بود که مردم را از دور حضرت مسلم علیه السلام پراکنده کرد؛ شبث شمر، و اشعث این سه نفر بودند. بعد از جریان کربلا در کوفه مسجدی بنا کرد با نام شبث بن ربعی به شکرانه کشته شدن امام حسین علیه السلام. چهار مسجد در کوفه که فقها نماز خواندن در آن را یا باطل می دانند و یا حکم آن را کراهت شدید دانسته اند؛ یکی از آنها مسجد شبث بن ربعی است. از جمله آنها مسجد سماک و مسجد جرير بن عبد اللَّه بجلى و… هستند. شبث پس از آن که زبیری‌ها علم شدند با حاکم زبیری بیعت کرد. بعد که مختار قیام کرد با مختار بیعت نمود. پس از آن وقتی دوباره مصعب بن زبیر قیام کرد رفت و با مصعب بن زبیر بیعت کرد و در قتل مختار شرکت نمود. پس از اینکه عبدالملک بن مروان قیام کرد رفت و در قتل مصعب بن زبیر شرکت کرد و به عبدالملک بن مروان ایمان آورد. بیش از این دیگر اجل به او مهلت نداد و گرنه تا به همین امروز با آمریکا هم بیعت کرده بود و در ۸ سال دفاع مقدس، ۴ سال این طرف بود و چهار سال آن طرف. در عملیات مرصاد هم حاضر بود. الآن هم یک بار به این تفکر رای می‌داد و یک بار به آن تفکر و همین طور ادامه می داد. این نفاق چندلایه در شبث بن ربعی بود. این عوام فریبی برخی افراد در دوران سایر ائمه علیهم السلام هم بود. در دوران هارون الرشید آن ملعون به مدینه رفت و ابتدا خود را روی قبر پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله انداخت و گفت آقا من معذرت می خواهم از شما؛ مجبورم فرزندتان موسی بن جعفر را دستگیر کنم! زیرا دارد در بین حکومت اسلامی تفرقه می اندازد! از شما اجازه می‌خواهم که بروم و ایشان را دستگیر کنم و رفت و دستگیر کرد؛ با اجازه قبر پیامبر! این عوام فریبی نیست؟