✅💠 ادامه ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی
ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد. قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود. همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند، مرد قرن، سیاستمدار عصر، تغییردهنده جهان و تاریخ و... البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد؛ «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت؛ «نه من سرباز توام و نه تو سرباز من. همه سرباز خداییم انشاءالله.»
🔴 آدمهای خوب کم نیستند و کم ندیدهایم. شاید ما هم آدمهای خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی میکنیم. بخشی از شادی و وقت و توانایی و پول خود را با عدهای قسمت میکنیم. شاید برخی خوبتر باشند و از قوه قهریه خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند.
مثلاً وقتی میبینند به کسی دارد ظلم میشود، سینه سپر کنند و وارد معرکه شوند. مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند ؛ و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. !
آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا میکرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبیها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالی قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود ؛ و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند.
🔵 اینجاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید. شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل میخندد و مثل ابربهارگریه میکند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد.
🔴 خیابانهای شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچکاند. روزی ستارهای بزرگ و پرنور کشف میشود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت.
بلندمردا ! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم میرسید و خوشا بحال آنانکه در روزگار رجعت بار دیگر آن چشمهای پرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
✍️ محمد صرفی _ روزنامه کیهان _ 10/12/ 1400
@taaghcheh
22- تربیت فاطمی.mp3
11.31M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 22
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 22
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
23- تربیت فاطمی.mp3
6.06M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 23
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 23
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌹 وظیفه دفتر تبلیغات اسلامی حمایت، هویت بخشی و پشتیبانی از گروه های تبلیغی است
🔸 دفتر تبلیغات اسلامی باید مرجعی باشد برای گروه های تأثیرگذار
🔸 باید متخصص باشیم تا بتوانیم مرجع شویم
🔸 استراتژی دفتر تبلیغات اسلامی حمایت از گروه های خودجوش است
🔹 حجت الاسلام و المسلمین عبدالرسول احمدیان، رئیس دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان در نشست صمیمی با جمعی از مبلغان هنرمند در عرصه فضای مجازی مطرح کرد؛
📝 مرسلات: dte.bz/508mo
📝 خبرگزاری مهر: dte.bz/508me
📝 خبرگزاری موج: dte.bz/508mj
📝 ندای اصفهان: dte.bz/508ne
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 eitaa.com/joinchat/309461000C26df2b53cf
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | استوری موشن ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🔹 طراح: خانم اکبری، مدیر گروه تبلیغ نوین مدرسه طرح
🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
📕 ویژه نامه «ریحانة النبی» به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🔸 تهیه شده در نمایندگی مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی در اصفهان وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
📥دریافت PDF ویژه نامه: dte.bz/reyn
🌐 eitaa.com/joinchat/309461000C26df2b53cf
25- تربیت فاطمی.mp3
8.13M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 25
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 25
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
24- تربیت فاطمی.mp3
5.39M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 24
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 24
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
✅💠 بانویی که فرشتگان الهی با او سخن می گفتند...
🔹تولیدگر: سمیرا حاج محمدی
#عکس_نوشت
#مناسبتی
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 ببینید | موشن گرافیک داستان مرحوم آیت الله حسن زاده آملی
🔹 طرح واجرا: ، مدیر گروه تبلیغ نوین حجره مجازی جناب آقای حمید شمسایی
🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان #موشن_گرافی #گروه_تبلیغی_حجره_مجازی
🌐 @Morsalat_ir @taaghcheh
✅💠 هیچ گاه علی را اینگونه ندیده بودم
بغضی نهفته در گلویش بود و اشک هایی که آرام آرام از چشمانش فرو می ریخت و غمی بزرگ که تا ابد بر روی دلش می ماند.
انگار هنوز باور نمی کند دردانه خلقت را از او گرفته اند سخت است مرد باشی و نتوانی بلند بلند گریه کنی،
سخت است مرد باشی و نتوانی برای مظلومیت همسرت گریه کنی،
سخت است اری بسیار سخت
✍ به قلم: نرگس عسگری
#متن_نوشت
#مناسبتی
@taaghcheh
✅💠 سر جاودانه
اسرار و برکات تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
🔹 طراح: محمد زاهدی
#اینفوگرافی
#مناسبتی
@taaghcheh
✅💠نالهی آخر
🏴مرد نعرهزنان با لگدی خرمهرههای چکمهی سیاه چرمینش را در قلب چوبیم فرو کرد. تاب مقاومت از من گرفته شد، میخ فولادی که مرا به چارچوب نگه داشته بود از جا کنده شد. آنی وحشت وجودم را فراگرفت، اگر روی زمین میافتادم معلوم نبود چند تکه بشوم! تا آن روز اگر کسی میخواست وارد خانه بشود بدون اجازه، از من رد نشده بود، ولی حالا چه شده؟!؟!
🌀چشمانم سیاهی رفت، در حین سقوط حایلی مانع زمین خوردنم شد، نرم و لطیف. عطر عجیبی مشامم را پر کرد. سرمست بوی خوش شده بودم که صدای نالهای خفه در گلو مرابخود آورد، یادآوری سرنوشت نوک تیز میخ فولادی، شادیم را به تشویش بدل کرد، آرام چشمانم را بازکردم، خون قرمز رنگی که از نوک میخ برروی زمین میچکید لباس او را هم خیس کرده بود. میخ و من چه کرده بودیم!
هر لحظه صدای فریاد بیشتر میشد. صداها چنان درهم تنیده و خشمگین بودند که گویی قصد برکندن بنیانی را داشتند.
سوزشی عمیق زیر پایم احساس کردم، به پائین نگاه کردم، دودسیاهی که فضارا پر کرده بود مانع میشد اطرافم را درست ببینم. بیشتر دقت کردم تا بفهمم چه برسرم آمده، مردی لاغر اندام با چفیهای قرمز و چهارخانههای سفید که دیگر به خاکستری میرفت،🔥 مشعلی را زیر خارهای ریخته شده در چارچوبم گرفته بود، آتش تا بالای چارچوب زبانه کشید.
حلقههای بریده شدهی عمرم یکی یکی در آتش سوختند.
با سوختن هرحلقه صداها ونجواهای مانده در لابهلای وجودم خارج میشدند: سلام فاطمه جانم…
🌱اذن میدهید بانوجان….
✨ نوردیدهام مراقب باش...
🎶صدای سنگ آسیاب، که هرروز آهنگ زیبای بیداری ما بود.
و...
⚫️ حایلی که تکیهگاهم بود باحرکتی آرام برزمین افتاد و ته ماندههای سوختهی من نیز همراه او برزمین ریخت.
انگار او هم مثل من رنج آتش و ضربه، نا و توانش را تمام کرده بود.
صدای نالهی محزونش آخرین میهمان جان سوختهام شد: رهایش کنید مولایم علی را رها...
✍️ به قلم: مریم اختریان
#داستانک
#مناسبتی
@taaghcheh
مریم اختریان
✅💠 در خانهمان که روضه میگیریم
انگار همه چیز تغییر میکند
انگار خانه کس دیگری است
اما آشناست
همان مادری که کنار در میایستد
و به همه خوشآمد میگوید.
◼️ روضه خانگی ثاقب
🔹طراح: علی نوربخش
#عکس_نوشت
#مناسبتی
@taaghcheh
26- تربیت فاطمی.mp3
4.04M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 26
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 26
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
27- تربیت فاطمی.mp3
7.73M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 27
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 27
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
28- تربیت فاطمی.mp3
6.78M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 28
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 28
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
29- تربیت فاطمی.mp3
8.33M
✅💠 استاد علی صغیرا/استاد زهره سادات هاشمی/استاد عباس شاهزیدی – خوانشی از کتاب ادبستان کساء 29
#مناسبتی
#پادکست
#نکات_تربیتی_حدیث_کساء 29
#استاد_صغیرا_شاهزیدی_هاشمی
@taaghcheh
✅💠 هر کس عبادت خالص خود را به سوی خداوند بالا فرستد، خدا هم بهترین مصلحت خود را بر او فرو می فرستد...
🔹 طراح: سمیرا حاج محمدی
#عکس_نوشت
#مناسبتی
@taaghcheh
📣📣خبر خبر یه خبر مهم .
🐦دارکوب این جمله را تکرار می کرد. خودش را به همه جنگل میرساند؛ که حیوانات صدای او را بشنوند.
پرنده ها و حیوانات با صدای دارکوب دنبال او دویدند .
🌲خودشان را به درخت چنار رساندند.
🔥 درخت چنار دیگر درخت چنار نبود. شعلههای آتش از درخت بالا میرفت . چلچله ها نسل به نسل درآن درخت زندگی مي کردند. هر سال 🥚تخم گذاری می کردند و بچه دار می شدند . همه آنها را دوست داشتند.امسال هم چلچله قصه ما چند تخم گذاشته بود.
🕊چلچله با بالهای شکسته و سوخته نمی توانست پرواز کند و در آن آتش سوزان و شعله ور گیر افتاده بود.
جغد دانا و دارکوب برای نجات او به وسط شعله ها می رفتند تا شاید بتوانند چلچله را نجات دهند. حیوانات جنگل آنها را نگاه می کردند .همه نگران چلچله وتخم هایش بودند.
🐿سنجاب از درختهای مجاور، بالا و پایین میرفت و خبرها را به حیوانات می رساند . اما او هم نمی توانست کاری کند . بلاخره باچند بار رفت وبرگشت جغد دانا ودارکوب چلچله را نجات دادند . اما تخم هایش را نتوانستند نجاب بدهند.
با هر زحمتی بود . فیل و حیوانات دیگر با آب وخاک کم کم آتش درخت را خاموش کردند . بالهای چلچله سوخته بود. جغد دانا خیلی ناراحت شد.
🦊سمور وروباه ترسو پشت درختان قایم شده بودند.
🐢لاک پشت پیر آمد و در حالی که ناراحت بود، گفت : من سالهاست که در کنار این درخت زندگی میکنم.
🐇خرگوشه گفت:می گویند اینجا یک🐍 مار خیلی بد زندگی میکند .برای همین درخت را آتش زدند .لاک پشت گفت: هیچ ماری اینجا لانه نداشته است.
🦉جغد دانا گفت :بله همه ی ما میدانیم که روباه می خواسته چلچله را بخورد . سمور هم تخم هایش را .
🐢لاک پشت به چلچله نگاه کرد.آرام آرام کنار چلچله رسید. دستی به بال سوخته اش کشید. اشک از گوشه ی چشمانش سرازیرشد .
دارکوب جلو رفت ودو تکه چوب را به لاک پشت پیر داد. گنجشگ ها هم چند شاخه ی نرم بید آوردند . جغد بالش را باز کرد بال چلچله را روی بالش گذاشت. لاک پشت پیر با چوب ها وشاخه ها بال چلچله را بست. چلچله کمی آرام شد
🐿 سنجاب به لاک پشت پیر نگاه کرد. هنوز اشک چشمانش روی زمين می ریخت.
به او گفت:همه ی ما ناراحت چلچله هستیم اما شما ؟!
لاک پشت گفت به یاد قصه غم انگیزی افتادم .
حالادیگر بیشتر حیوانات نشسته بودند و منتطر قصه ی لاک پشت پیر بودند .
《مادر پشت در بود-دختر بزرگمرد تاریخ - مردان با مشعلهای آتشین آمدند. درِ خانه را آتش زدند . با لگد به در زدند. او بچه اش را از دست داد . اورا اذیت کردند. بی هوش روی زمین افتاد .
آن بزرگمرد گفته بود :خیلی مواظب باشید دشمنان می خواهند همه چیز را نابود کنند .تاوان غفلت مردم، کشته شدن دختر آن بزرگمرد بود.
با زور شوهرش را از خانه بردند .
اما بعضی مردم هم بودند که هیچوقت حرف ظالمان را قبول نکردند .》
🐿سنجاب گفت :ما هم نباید از سمور وروباه بترسیم . سمور شرور، خیلی وحشی است. او حیوانات را اذیت می کند.
سمور وروباه ، پشت درخت بزرگ قایم شده بودند .
لاک پشت پیرنگاهی به آن دو انداخت . وگفت: ما باید مواظب همدیگر باشیم.
دارکوب گفت:با یک نقشه ی خیلی خوب ، کاری می کنیم که سمور وروباه از جنگل بیرون بروند .
آنها می خواستند از حق چلچله دفاع کنند.
🕊اما زخمهای چلچله خیلی عمیق بود او دوام نیاورد و بعد از چند روز از میان حیوانات رفت و به بچه هایش ملحق شد.
✍️ نویسنده: مهری میرلوحی
#داستانک / کودکانه 3تا5 سال
#مناسبتی
@taaghcheh
✅💠 مروری بر نقش حضرت زهرا سلام الله علیها و مساله ولایت
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) علاوه بر کارهایی که مستقیماً انجام دادند تا حقانیت ولایت علیبنابیطالب (علیهالسلام) را برای مردم روشن کنند، رفتارهایی نیز بروز دادند که حتی بعد از سالها ذهن هر جویای حقیقتی را درگیر میکند که چرا ایشان با این مقام والا تابهحال محل دفنشان نامعلوم است.
🔹 فاطمه میری، عضو گروه تبلیغی صریر
https://hawzahnews.com/xbx9X
#یادداشت
#تربیتی
#عقیدتی
@taaghcheh