✅💠 من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند... 🌺🌸🌼
🌞مژده آمدنت قیمت جان می ارزد
🌍تاری از موی تو آقا، به جهان می ارزد
🌹 میلاد قطب دایره امکان، حضرت صاحب الزمان عج بر همگان مبارک💐
#مناسبتی
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠🌺 آغاز سال 1401 هجری خورشیدی بر همه مبارک
#مناسبتی
@taaghcheh
✅💠 روزه راه ورود به ساحت شکیبایی
شایسته است که در ایام ماه مبارک رمضان تمرین خویشتن داری را به بعد از افطار هم تسری دهیم و تمایلات نفسانی را حتی در شب تحت کنترل خویش درآوریم تا نتیجه بهتری از این خوان نعمت الهی نصیب مان گردد. وگرنه بعد از عید سعید فطر دوباره به عقب برخواهیم گشت.
🔹 آزاده ابراهیمی فخاری، عضو گروه تبلیغی صریر
https://hawzahnews.com/xbFy3
#یادداشت
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh
✅💠 الهی پنجره دلم را به امید لطف و کرمت می گشایم
🔹تولیدگر: سمیرا حاج محمدی
#عکس_نوشت
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠عطر رمضان
🌿نزدیک اذان مغرب بود نازگل نگاهی به سماور خالی از آب کرد و آهی کشید هر سال مادر موقع افطار یه آبجوش با نبات زعفرانی برایش میریخت و نازگل با اینکه روزه نبود مادر را همراهی میکرد ولی ماه رمضان امسال موقع افطار از جنب و جوش و قل و قل سماور خبری نبود.
صدای آیفون بلند شد، آیفون را برداشت صدای خاله مینا توی گوشی پیچید.
🥣خاله مینا با یک ظرف آش وارد خانه شد و گفت: گفتم نازگل حوصلهی آشپزی نداره اگه دست خالی بیام، افطار نون پنیر داریم؛ نازگل یه آبجوش بیار گلوم خشک شد نازگل سماور را آب کرد، بعد از مدتها سماور شروع به قل قل کرد.
☕️دوباره مثل سالهای قبل فنجانها پرشدند از آبجوش زعفرانی، خانه با ورود خاله، بوی مادرش را گرفت. خاله با گفتن قبول باشه به نازگل آبجوش را سر کشید، نازگل صورتش گل انداخت و گفت: قبولِ حق.
بیست سالی بود به بهانههای جورواجور روزه نگرفته بود.
📞روز دوم ماه مبارک با اینکه روزه نبود اما دمدمای افطار سماور را روشن کرد، موقع سحر تلفن زنگ خورد، گوشی را برداشت، خانمی از آن طرف خط با صدای خیلی ضعیفی گفت پرنیا مادر زنگ زدم بیسحری نشی مادر، نازگل تا آمد بگوید اشتباه گرفتهاید تلفن قطع شد.
نازگل رادیو را روشن کرد، صدای دعای سحر در منزل پیچید و او به یاد مادر افتاد. بیاختیار دست برد سمت سفره و یک لقمه نان و پنیر گرفت، خورد و نیت روزه کرد.
🍚قبل از افطار سماور را روشن کرد و رفت از سر کوچه یک کاسه حلیم خرید، موقع افطار که آب جوش زعفرانی را خورد خیلی بهش چسبید چون طعمش با همهی آبجوش و نباتهای قبلی متفاوت بود اما عطر آشنایی داشت چون او را میبرد به همان سالهای در کنار مادر بودن.
✍️ به قلم: مریم رمضان قاسم
#داستانک
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠یادگاری"
فاطمه چادر گلداری که مادربزرگ برای جشن تکلیف به او هدیه داده بود را سرش کرد و با مادربزرگ راهی مسجد شد.
🥛بعد از نماز آقای مصلحی سینی شیرگرم و خرما را روی میز دم درِ مسجد گذاشت.
فاطمه موقع برداشتن شیر گرم از آقای مصلحی تشکر کرد و آقای مصلحی از فاطمه پرسید: دختر آقای شهیدی هستی؟
- فاطمه: بله
- چندساله روزه میگیری؟ اولین روزِ که روزه گرفتم.
💴آقای مصلحی دست کرد تو جیبش و دو تا اسکناس دو هزارتومانی بیرون آورد و به فاطمه داد و گفت: آفرین دخترم قبول باشه.
الان از اون روز سالها میگذرد و فاطمه با دخترش زینب یک شب ماه رمضان از مسجد محلهی مادربزرگ بیرون آمدند و باز آقای مصلحی با یک سینی پر از شیرهای داغ به استقبال روزهداران میآمد فاطمه به آقای مصلحی که حسابی شکسته شده بود سلام کرد و پرسید: من رو میشناسین؟ نه دخترم،
آقای مصلحی دیگر آن هوش و حواس جوانی را نداشت.
- فاطمه: دختر آقای شهیدیام که سالها پیش روزه اولی بودم بهم جایزه دادین.
آقای مصلحی فکری کرد و گفت :آها یادم اومد خدا رحمت کنه مادر بزرگت رو.
- فاطمه: اون هدیهتونو هنوز دارمش.
🔆آقای مصلحی گفت: اونا هدیهی مادربزرگتون بود نه من.
✍️ به قلم: مریم رمضان قاسم
#داستانک
#رمضان_1401
@taaghcheh
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | احکام مسافر؛ قصد اقامت ۱۰ روز
🚨 حکمی که اکثر اوقات اشتباه بیان میشود
🔹 حجت السلام و المسلمین دکتر صالحی، کارشناس نمایندگی مرکز ملّی پاسخگویی به سوالات دینی در اصفهان
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 eitaa.com/joinchat/309461000C26df2b53cf
✅💠 شهادت در ماه مبارک رمضان با زبان روزه....
🔹تولیدگر: سمیرا حاج محمدی
#عکس_نوشت
#رمضان_1401
#شهید_اصلانی
@taaghcheh
✅💠 چرا ماه مبارک رمضان، ماه مهمانی خداست؟
خداوند با فراهم کردن امکاناتی که فقط ویژهی این ماه است، آغوش خود را برای بندگانش گشوده است و آنها را برای استفاده از این نعمتها دعوت میکند. اینک نوبت ماست که دعوتش را اجابت کنیم و برخوان رحمتش بنشینیم و از لطف بیکران او بهرهمند گردیم.
🔹 الهه دهقانی، عضو گروه تبلیغی صریر
https://hawzahnews.com/xbFQW
#یادداشت
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh
✅💠"بازگشت"
وسط خونهتکانی بود مگر کارهایش تمام میشد، هنوز چمدان سفر را نبسته بود، دیگر به نفس نفس افتاده بود.
☕️یک فنجان چای ریخت و وِلو شد روی کاناپه.
📱موبایل را برداشت تا سرد شدن چای سری به پستهای گوشی بزند.
ناگهان دید خبرگزاریها نوشته اند: 😢"مرزهای زمینی به عراق برای نوروز بسته است"
دلش شکست، با آقای حسینی سرپرست کاروان زیارتی کربلا تماس گرفت.
- سلام آقای حسینی کاویانی هستم خواستم بگم مرزها را بستهاند.
- آقای حسینی: نه بناست شبنیمهی شعبان ۲ ساعت مرز را باز کنند، ما باید خودمان را سحر نیمهی شعبان به مرز برسونیم.
- مطمئنید؟ یه موقع نریم و پشت مرز بمونیم؟
- خانم مثل اینکه شما به خودتون شک دارین، وقتی میگم مرز را باز میکنند حتما یه چیزی میدونم
-اَلو...
😡آقای حسینی بدون خداحافظی آنقدر گوشی را محکم گذاشت انگار با پتک تو سر محبوبه خانم زده باشند.
دستش را سمت فنجان چای برد تا شاید بر درد سرش مرهمی باشد اما چای حسابی سرد شده بود.
محبوبه خانم با عجله به سمت چمدان رفت و وسایل مورد نیاز خودش و عباس آقا را درون آن گذاشت.
با چند تا از دوست و آشنایان هم برای خداحافظی تماس گرفت، همه میگفتند مرزها بسته است کجا میخواهید بروید.
شب که عباس آقا از سرکار آمد محبوبه خانم حسابی حرف برای گفتن داشت و یک ریز حرف میزد و از اتفاقات امروز میگفت، که یک دفعه عباس اقا از کوره در رفت و گفت: حالا اگه اجازه میدی دوتا کلمه هم من بگم.
محبوبه خانم بُق کرد و گفت بفرمائید... عباس آقا گفت :خانم، آقای حسینی که الکی سه تا اتوبوس را لب مرز نمیبرد و آواره کند حتما خبر موثقی دارد. یک کم دندان سر جگر بگذار،
حالا بیا بریم شد شد نشد نشد.
بالاخره روز موعود فرا رسید کاروان به سمت مرز مهران حرکت کرد. سحر نیمهی شعبان به مرز رسیدند، زمزمههایی بود که قرار است مرز را باز کنند. دو روز خانمها در یک خانه و آقایان در خانهی دیگر ماندند اما خبری از باز شدن مرز نبود که نبود، روز سوم خبر قطعی رسید که قرار بوده مرز باز شود اما به دلیل مشکلاتی مرز باز نمیشود.
👳♂️روحانی کاروان شروع به سخنرانی کرد و
گفت: گاهی وقتها که به انجام کاری اطمینان نداریم میگوئیم: شد شد، نشد نشد، اما در خانهی امامحسین، شد شد نشد نشد، نداریم بلکه در خانهی امامحسین، نشد هم شد است، درست است شما کربلا نرفتید ولی آقای کَرَم تا همین جا را هم برای شما کربلا حساب میکند.
همه حسابی ذوقشان کور شده بود چون آمده بودند تا شب نیمهی شعبان و تحویل سال را کربلا باشند. بعضی سفرهی هفت سین آورده بودند تا در بینالحرمین پهن کنند، یکی از خانمها رفت و سفرهی هفت سیناش را آورد پهن کرد و همه عکس گرفتند، دیگری شکلاتهایش را پخش کرد، یکی آجیل پخش میکرد، محبوبه خانم هم حناهای بسته بندی را آورد و گفت: اینها را با هزار امید و آرزو با همسایهها بستهبندی کردیم تا بینالحرمین پخش کنم. یک دفعه بغض همگی ترکید.
بالاخره آقای حسینی برخلاف میلش کاروان را برگرداند.
🔅روز ولادت اماممجتبی علیه السلام ، محبوبه خانم در بینالحرمین بستههای حنا را تعارف همسفران کرد و زیر لب میگفت: ✅ شد شد نشد هم شد.
✍️ به قلم : مریم رمضان قاسم
#داستانک
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_مسطور
@taaghcheh
✅💠 دل باید پاک باشه
🧕 مینا: داداش همه چی که نماز و روزه نیست آدم باید دلش پاک باشه که دل من هم پاکه."
👳♂️محمد داداش مینا به ناخنهایی که مینا کاشته بود نگاهی انداخت و گفت:" اگه همه چی باطنه و ظاهر مهم نیست چرا شما این ناخنها را کاشتی؟ "
🧕 مینا:" خوب قشنگه دیگه."
👳♂️ محمد :" خواهر جون پس نگو دل باید پاک باشه، پس برات مهمه که ظاهر هم قشنگ باشه؟ "
🧕مینا:" عجب! "
👳♂️ محمد:" مگه دروغ میگم؟"
🧕 مینا: "ولی من سر حرف خودم هستم."
👳♂️ محمد:" میخوام ببینم شما هر سال فقط داخل کابینتها رو تمیز میکنی و کاری به کاشی و سرامیکها نداری؟"
🧕 مینا:مگه میشه؛ داداش چه حرفا میزنی.
👳♂️محمد:خوب! الان هم ماه رمضونه و وقت خونه تکونی دله باید ظاهر و باطن رو تمیز کرد دیگه. "
👦 سعید پسر مینا گفت:دایی جون! درست مثل کاشیها و سرامیکها که خانم وطنی میاد تمیزشون میکنه!
👳♂️ محمد:آره دایی جون!
🧕 مینا:خوب خواهرزاده و دایی عَلَیه من شدینا!فعلا قبول، ولی قول نمیدم امسال روزه بگیرم.
مادر: نمیدونم چرا شما دو تااین قدر با هم فرق دارید؟
👦سعید:دایی اینم عمامه تون، بریم مسجد!
✍️ به قلم: مریم رمضان قاسم
#داستانک
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_مسطور
@taaghcheh
✅💠 بوی عطر لوبیاپلو
بوی عطر لوبیا پلوی مامان توی خانه پیچیده بود فاطمه که خسته از دبیرستان برگشته بود؛ در قابلمه را برداشت نگاهی به لوبیاپلوی خوشرنگ انداخت دیگر طاقت نیاورد بشقاب را پر از غذا کرد در یخچال را باز کرد تا بطری آب را بردارد که چشمش به ظرف شیشه ای سلفون شده سالاد شیرازی افتاد چندقاشقی برداشت سالاد شیرازی با لوبیا پلو عجیب می چسبید؛ لوبیاپلویی که طعمش کم از رنگ و بویش نداشت را خورد و رفت تا استراحت کند.
مادر که به خانه برگشت بشفاب خالی سالاد و لوبیاپلو را در آشپزخانه دید با تعجب فاطمه را صدا زد.
_باز چی شده مامان، خوب گرسنه ام بود دیگه شما هم که خونه نبودین.
_صد بار بهت گفتم با این لیلا نگرد گوشِت بدهکار نیس که نیس.
_حالا مگه چی شده؟ یه بشقاب پلو که این قدر حرص خوردن نداره مامان!
_یه بشقاب که هیچی ده تا بشقاب هم مهم نیس، ولی تا وقتی با این دوستای روزه خورت بگردی اوضاع همین جوریه یا روزه نمی گیری و یا اگه هم میگیری یادت میره و ناهار و چیزای دیگه میخوری.
_خوب یادم رفت دیگه، این چی کار به لیلا داره؟! تازه من حواسم هس که بعضی کارهای اشتباه لیلا رو انجام ندم.
_حق داری مادر، من هم همسن و سال تو که بودم همین جوری فکر میکردم ولی مادر این و باید بفهمی و بدونی که بحث حواس جمعی نیس امان از همنشین بد که اگه هم خو نشی هم بو میشی.
_خیالت راحت مامان هم خو که نمیشم هیچ، هم بو هم نمیشم.
_دارم می بینم مادر!
✍️ به قلم: مریم رمضان قاسم
#داستانک
#رمضان_1401
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 اگه یازده ماه سراغ از گرسنهای نگرفتی، حق نداری ماه رمضان از روزه بودنش سوال کنی!
✅ پاسخ حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم را بشنوید
#کلیپ_تصویری
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠 خانهتکانی؛ سنت دیرینه اصفهانیها در پیشواز از بهار قرآن
پاکیزه نگاه داشتن خانه همواره از عادتهای ایرانیان بوده و هست و با آنکه بسیاری از رسوم فراموش شده؛ اما رسم خانهتکانی هنوز پا برجاست تا آنجا که در اصفهان این سنت دیرینه دو بار در سال، یکی قبل از آمدن بهار و یکی پیش از شروع ماه مبارک رمضان انجام میشود.
🔹 ارنواز فیروزیان، دکترای ادبیات تطبیقی و پژوهشگر فرهنگ و ادب عامه
https://isfahan.iqna.ir/00Gygg
#رمضان_1401
#یادداشت
@taaghcheh
✅💠 افطاری های لاکچری
🧓امیر:راضیه خانم امشب که جایی برای افطار دعوت نیستیم افطار چی داریم؟
🧕معلومه که هیچی، مثه اینکه یادت رفته که یک ماهه بیکاری!
🧓حالا چی کار کنیم؟
🧕شما دو تا کنسرو از احمدآقا سوپری محل نسیه کنین؛ منم نونا رو گرم میکنم تا بیای.
امیر داشت آماده رفتن میشد که زنگ آپارتمان زده شد؛ در را که باز کرد آقای کاظمی را دید که با دو پرس غذا و یه ظرف بامیه جلوی در ایستاده بود.
_عبادات تون قبول،امشب سالگرد پدرمه، خدابیامرز جوجه کباب و بامیه خیلی دوست داشت.
🧓خدا رحمتشون کنه،زحمت کشیدید.
🧕راضیه:کی بود امیر؟
🧓آقای کاظمی بود، افطار امشب هم رسید.
🧕حالا چی هست؟
🧓جوجه کباب که دوست داری.
🧕امیر نخوریا!
🧓زود بیا روده کوچیکه روده بزرگه رو خورد!
🧕اومدم. امیر! توی دوربین لبخند بزن.
🧓دوباره استوری! هرشب هرشب استوری؟!
🧕خوب آره دیگه حیف نیس این لحظه قشنگ و ثبت نکنم و به اشتراک نذارم؟!
🧓راضیه داشتم از بیرون می اومدم آقای غروی را دیدم؛ گفت اجاره تون دو ماهه عقب افتاده. باید هر چه زودتر تخلیه کنین.
🧕چه بهتر! ان شاالله یه کار خوب پیدا میکنی میریم یه خونه ی بهتر و دلبازتر.
نیم ساعت بعد تلفن همراه امیر زنگ خورد؛ مادر امیر بود به امیر گفت:سلام مادر الهی شکر، میدونم خوشبختین و از زندگی تون لذت میبرین ولی فکر بقیه هم باشین.
🧓منظورت چیه مادر، چی شده؟
_داداش حمیدت زنگ زد بهم، از استوریهای خانمت می نالید که زندگی شون را به هم زده و زهره امونش را بریده و میگه چرا ما مثل امیر اینا خوشبخت نیستیم.
🧓باشه چشم مادر تذکر میدم به راضیه، امری نیست؟
🧕مادرت چی می گفتند؟ چی را بهم تذکر میدی؟ مگه بچه ام.
🧓امان از این چشم و هم چشمیا. خانم چقدر بهت گفتم نذار این استوریا رو. مادرم می گفتند باعث سردی بعضی خانواده ها شده.
🧕امیر! بَده در اوج بدبختی و بیکاری و خودمون و خوشبخت جلوه میدم و همه حسرتمون و میخورند!
🧓راضیه جان! به چه قیمتی؟ به قیمت سردشدن بقیه با همدیگه.
✍️ به قلم : مریم رمضان قاسم
#داستانک
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠 "اشتغالآفرینی اولین زن مسلمان"
ایمان حضرت خدیجه به او این اجازه را نداد تا معیار ازدواجش را بر پایهی ماديات بنا نهد؛ بلکه با آگاهی و شناخت کامل از اخلاق، رفتار و خانوادهی پیامبر حضرت محمد را برای ازدواج انتخاب کرد. حضرت خدیجه پس از ازدواج در برابر رسول خداوند فروتن، خاضع، یار، همراه و همدم بود و از هیچ کوششی در خدمترسانی به همسر خود دریغ نکرد. او تمام اموال و دارایی خود را با افتخار در راه گسترش توحید به مصرف رساند؛ علاوه بر این حضرت خدیجه با حُسن معاشرت با پیامبر اسلام جهاد همسرداری خود را به خوبی به منصهی ظهور رساند و زندگی مشترک خود را بر پایههای صداقت، صمیمیت، احترام و محبت پایهگذاری کرد...
🔹 مرضیه رمضانقاسم
عضو گروه نویسندگی صریر
http://nedaesfahan.ir/144090
#رمضان_1401
#یادداشت
#گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh