eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال6⃣8⃣9⃣ در رفتار و برداشت نابه جا همسر من بعد مدت ها راضی شد که برم کلاس ولی هزینه کلاس زیاده خرج داره منم مجبورم از اون این پولو بگیرم چون مامان بابام در شرایطی نیستن که بتونن این هزینه رو پرداخت کنن پری شب نامزدم اومد دنبالم که بریم دور دور بعد که با هم صحبت میکردیم بهم گفت که داری ول خرجی میکنی به جای این کارات میتونیم خونه درست کنیم بهش گفتم الان تو برای سگت اینقدر خرج کردی اخرشم افتاد مرد این الان ول خرجیه نه یه کلاس رفتن من منظوری نداشتم و فقط بهش گفتم من اگه جای ابجیت بودم و اینقدر لباس میخریدم چیکار میکردی از این حرفم ناراحت شد که مگه تو خرجیشو میدی و ...بهم گفت برو از دختر خالت یاد بگیر طلا هاشو فروخت تا بره سر خونه زندگیش نه مثل تو....بخدا دیگه خسته شدم هر چی میشه اونو مثال میزنه بهم گفت تو عقل نداری....منم هیچی نگفتم و خداحافظی کردیم....تا دیروز که وقتی از کلاس میومدم بدون خبر رفتم خونه مادرشوهرم وقتی رسیدم دیدم دارن ناهار میخورن منم یکم خوردم بعد اونا خوابیدن و منم با خواهر شوهرم صحبت میکردم تا اینکه مادرشوهرم وقتی بیدار شد بهم گفت که خاله نامزدم جاریمو پاگشا کرده و ما هم دعوت کرده بهم گفت صادقو راضی کن تا بیاد گفتم باشه فقط شما هیچی نگید که بگه یعنی شما خونه نیستین از تلفن خونشون به موبایلش زنگ زدم با اینکه پری شب ازش ناراحت بودم ولی بازم این کارو کردم بهش گفتم مامانتینا خونه نیستن و منو ابجیتیم فقط مادرشوهرمینا هم گوش میدادن گفتم من دلم میخواد برم زشته نریم گفت تو با مامانمینا برو گفتم من دلم نمیخواد بدون تو برم اونجا معضبم!)گفت دیگه من نمیدونم و خداحافظی. بعد که اومد خونه هنوزم راضی نبود که بره مامانش به زور راضیش کرد که بریم بعد منو برادر شوهرم برد خونمون تا اماده بشم منم به خودم رسیدم و نامزدم اومد دنبالم سوار اسانسور شدیم طبقه ای که خالشینا بودن من خیلی باهاش خوب رفتار کردم انگار نه انگار که دیشبش بحثمون شده بعد بگو بخند و شام رسید کمک کردم همه ظرفای شامو جمع کردیم بعد اومدم نشستم کنارش در گوشش اروم گفتم اگه خوابت میاد بلند شو بریم خونه شما یه چند دقیقه بشینیم بعد منو ببر خونمون گفت نه من خوابم میاد ببرمت میرسونمت خونتون بعد دوباره تکرار کردم گفتم خیلی وقته با هم تنها نشدیم که حرف بزنیم بعد بلند جلوی جاریمینا گفت هیچ معلومه چی میگی؟)منم خجالت زده هیچ حرفی دیگه باهاش نزدمو سرم رو انداختم پایین بعد با دوستم چت میکردم با اون خط جدیدش بهم هی میگفت کیه بهش گفتم دوستمه به من میگه موبایلتو بده به من ببینم کیه خوب منم بدم میاد جلوی اون همه ادم موبایل منو بگیره و پیامامونو چک کنه.بهش ندادم بعد موبایلو گرفتم سمت چپم که نبینه))دیدم بازم داره نگاه میکنه بهم گفت موبایلتو بده نزار جلوی این همه ادم ابروتو بریزم.منم هیچی نگفتم و بهش ندادم بعد گفت پاشو بریم سوار ماشین شدیم با صدای بلند گفت مگه من هزار بار نگفتم درو یواش بزن منم بهش محل ندادم گفت تقصیر منه نباید تو رو هیجا ببرم تو لیاقت ندارم منم میگفتم مگه من چیکار کردم میگفت وقتی میگم موبایلتو بده باید بدی...بهم گفت تو تا حالا تو جمع در نیومدی نمیدونی چیکار کنی منم چیزی نگفتم خلاصه با هم بحث کردیم و گفت که نباید اون شب ابجیشو براش مثال میزدم و..بهش گفتم خوب چرا اینجوری میکنی اون روز بخاطر چند تومن پول بهم میکی داری ول خرجی میکنی من ابجیتو فقط مثال زدم تو دختر خاله منو مثال زدی منم گفتم چرا راه دوری بریم و ابجیتو مثال زدم گفت بیخود کردی..گفت بخاطر پول نیست من اندازه زندگی شما فقط خرج کردم اون لحظه احساس کردم که داره منت میزاره بعد خیلی با هم بحث کردیم تا رسیدیم دم در خونه ما بهش گفتم غصه پولتو نخور فردا از مامانمینا میگیرم بهت میدم بعد پیاده شدم شیشه رو کشید پایین و گفت اگه بهشون چیزی بگی دیگه نه من نه تو منم گفتم یه دقه واستا کارتشو از تو کیفم در اوردم و دادم بهش بهش کارتو پرت کرد تو کوچه و گاز داد و رفت بهم زنگ زد که بردار کارتو گفتم برداشتم شب بهش پیام دادم(فردا بیا بهت میدم من پولی رو که شوهرم بهم بده بعد کلی منت بزاره که داری ول خرجی میکنی عقل نداری معلوم نی داری چیکار میکنی!)‌))و دیگران رو بزنه تو سرم رو نمیخوام.حالا به نظر شما من چیکار کنم دیگه باهاش بخدا رومم نمیشه وقتی چیزی نیاز داشتم از مامان بابام بگیرم بخدا اونا خودشون هزار تا گرفتاری دارن و دارن جهیزیه منو جور میکنن همون روز قبل از این که بحثمون بشه وقتی نگاش میکردم به خودم میگفتم هنوز خیلی فرصت داشتی!از این نگرانم که تو مهمونی همه فهمیده باشن که ناراحتم چون نه میخندیدم نه با نامزدم و بقیه حرف میزدم به نظر شما تقصیر کدوممونه پاسخ ما👇👇👇👇👇
سوال3⃣1⃣0⃣1⃣ بیجا نسبت به همسر سلام خسته نباشید،من مشکلی که دارم اینه که خیلی در مورد همسرم حساسم،دلم میخواد این حس واین وسواسی رو از بین ببرم لطفا کمکم کنید... من٣٧وهمسرم ٣٦ساله،همسرم فوق دیپلم ومن سوم دبیرستان،‌دوتافرزند دختر،‌....: همش نگران اینم که چشمش به خانمی نیفته،یا بعضی از افراد فامیل رو اصلا دلم نمیخوادببینه...دوستدارم بتونم این رفتارامو تغییر بدم دلم میخواد اصلا احساسی بهش نداشته باشم،تو اپارتمان کوچیک زندگی میکنیم،‌وقتی از خونه میره بیرون نگران اینم که زنای همسایه که معمولا لباس نامناسب میپوشن ومیان داخل حیاط رو نبینه،یا باهاشون حرف نزنه خلاصه همش نگرانم،‌زیاد باهم پارک ومهمونی وجایی نمیرم عاشق بیرون رفتن ومسافرت رفتن هستم ولی به خاطر همین حس هایی که دارم اصلا دوست ندارم جایی برم،خیلی خسته ام،‌احساس میکنم روز به روز هم هی بدتر میشم. والا تقریبا از اوایل عروسیمون،تو دوران نامزدیمون باهم یا بافامیل اینور انور تو مراسمات عروسیو....وقتی خودم درکنار شوهرم بودم بعضی از دخترای فامیلمون می اودن مینشستن پیشمون وباهمدیگه شوخی میکردیم میخندیدیم،اونموقع اصلا برام مهم نبودولی بعد از عروسی دیگه خیلی برام سخت شد که با دختر یا زنی هم صحبت بشه حتی خواهر خودم،‌نمیدونم اتفاق خاصی هم نیفتاد فقط همون اوایل ازدواجمون که تقریبا ١١سالی میشه،یکی دونفر بهش پیام دادن،که یکیشون رو خودم برا اولین بار دیدم وبهش گفتم که فلانی بهت پیام داده،که یه زن شوهر دار از فامیلای نزدیک هردوتامون بود‌.و یکی دیگه که باهم یه جایی به مدت کوتاهی کار کردن که یه دختر مجرد بود وخودش به شوهرم ابراز علاقه کرد،دیگه شوهرم هرچه قسم میخوره میگه اصلا به هیچکس جز خودت فکر نمیکنم ولی نمیدونم چرا همش این ترس ونگرانی همرامه...ترو خدا از مشاوره تون بخواید که کمکم کنه تا بتونم این ترس ودلهره رو از خودم دور کنم،یعنی غیر از ممکنه تو یه جشنی باهم باشیم وبحثمون نشه یا استرس واضطراب نداشته باشم،خیلی دوست دارم شاد باشم ولی نمیتونم،‌ ،دوست دارم این عادت رو ترک کنم،من به شوهرم اعتماد کامل دارم،ولی واقعا از بعضی خانما میترسم یعنی تو خیابون که باهم راه میریم خیلی راحت به شوهرم نگاه میکنن،خیلی برام عجیبه که چقد راحت میتونن تو صورت یه مرد نگاه کنن..اگه میشه خصوصی جواب بدین.ممنون از لطفتون که وقت میذارید خدا اجرتون بده.🙏🙏🙏 بله کاملا.اینقد گیر میدم بهش،جلو خودم خیلی چیزا رو رعایت میکنه مثلا سعی میکنه نگاش به کسی نخوره،من همیشه بهش میگم اگه اونقد که از من میترسی برا نگاه نکردن به نامحرم از خدا میترسیدی صددرصد بهشتی میشدی،مثلا وقتی چیزی بهش میگم هزارتا قسم میخوره میگه اصلا اینجور نبود که تو فکر میکنی،یا بعضی وقتها میگه حالا مثلا زن همسایه روهم ببینم سرش لخته مگه چی میشه؟؟از اینجور حرفا میزنه،‌ولی خودش اینقد گیر میده به دخترم که لباس درست ومناسب بپوشه حجابشو رعایت کنه،بعد بهش میگم تو که میگی اشکالی نداره که زنهای همسایه رو لختی ببینم،پ چرا اینقد گیر میدی به دختر خودمون که بچه است؟ پاسخ ما👇👇👇👇👇👇👇
💑💑 🤔 آیا باید برهنه به بستر رفت❓ 💠 خیلی زن و شوهرها فکر می کنند کامل به رخت خواب رفتن می تواند راه خوبی برای این پیام باشد که امشب است ❗️ ❌اما واقعا این راه خوبی نیست . حداقل به 3 دلیل : 🌸 امکان طولانی و مراحل ییرون آوردن لباس را از شما می گیرد 🌸 مرد را تر تحریک می کند و ممکن است قبل از آمادگی زن نزدیکی شروع شود 🌸 زوجین نسبت به بدن برهنه همدیگر را می کند 💯پس بهتر است نه با همان لباس های توی خانه ، بلکه با لباس های به رخت خواب بروید تا نشان بدهید امشب است 👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
📚 پاسخ پرسش8⃣1⃣3⃣1⃣ سرکار خانم دکتر __________ باسلام 🔵متاسفم لطفا به خرج نده و دست کسی نده وسعی کن برخورد صحیح داشته باشی توام با تااونم به شما احترام بذاره 🔵 وبه حای خواهرشوهر فکر کن خودته اونوقت بیشتر هم هستین ودیگه حس بدی نداری وبه این فکر کن که خودتم خواهر شوهری ___________ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
⛔️ ❌ ، گزینه مناسبی برای درمان نیست❗️ ❌ لیدو‌کائین به دلیل ایجاد شدید باعث ازبین رفتن لذت جنسی می شود از طرفی در اکثر مردان بعد از استفاده از لیدوکائین ایجاد نعوظ ازبین رفته و استفاده مکرر باعث ایجاد می گردد ❌ لیدو مائین در نیز باعث بی حسی شدید در شده و لذت رابطه را ازبین می برد و استفاده مکرر باعث ایجاد دیرانزالی و واژنی می گردد علاوه بر این در برخی موارد باعث ایجاد و می گردد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd