eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
کنی ... یه نیشگون ازش گرفتم. - بی ادب ... شیده- والا ... بوخودا ... مشغول خوردن غذام شدم. شیدا- اقا محمد دودقیقه بلوتوثتو روشن کن یه چیز باحال برات بفرستم ... عزیز- اخه سر سفره وقت این کاراست؟ شیدا- عزیز واجبه ... اقا محمد روشنی؟ محمد- بله ... یکم بعد شیدا پرسید. شیدا- الان نود درصد اومده ... فقط خواهشا صدای گوشیتو ببند ... با سوال به شیدا نگاه کردم. شیدا- میگم بهت ... اقا محمد اومد ... ببینش ... فقط صداشو ببندا ... محمد- چشم ... خیره شدم به محمد. یه قاشق گذاشت دهنش. نگاهش به گوشیش بود. اول چشمامو ریز کرد. قاشق رو انداخت و گوشیشو برد نزدیکتر به صورتش. چشماش درشت شد. غذاش پرید گلوش. شهاب سریع زد پشتش. سرفه هاش بند نمی اومدن ولی از گوشیش هم چشم نمی گرفت. شیدا یه لیوان اب داد دستش. شیدا- طرف خودش بفهمه هممون رو با هم دار می زنه ... شیدا و شیده و کیمیا زدن زیر خنده. همه با تعجب نگاه می کردن. هر کی یه سوال می پرسید. محمد لیوان اب رو سر کشید و گوشیشو گذاشت تو جیبش. همش با غذاش بازی می کرد. یه لبخند خاصی هم رو لبش بود. تا بلند شدیم سفره رو جمع کنیم محمد عذرخواهی کرد و رفت تو حیاط. سفره جمع شد. داشتم دستمال می کشیدم به سفره که شیده رفت پشت پنجره. خندید و بچه ها رو صدا زد. پاک خل شده بودن همشون. به کارم ادامه دادم. کیمیا اومد جلو و دستمال سفره رو ازم گرفت. کیمیا- تو برو ببین شیدا چیکارت داره ... من تمیزش می کنم ... بلند شدم و رفتم کنارشون. شیدا- نگاه کن به بیرون اشاره کرد. نگاه کردم. محمد ایستاده بود و با لبخند یه گوشیش نگاه می کرد. یه دستشم تو جیبش بود. - خب چیه مگه؟ همین لحظه محمد صفحه گوشیشو بوسید. شیدا محکم کوبوند روپیشونیش. شیدا- دیدی؟ دیدی؟ دیدی چیکار کرد؟ هی من بگم عاشقته هی تو لبخند مسخره تحویلم بده ... دیدی؟ خیلی تعجب کردم از کاراشون. - شیدا تو رو مولا بگو چی فرستادی بهش؟ شیدا که هنوز تو شوک کار محمد بود گفت شیدا- بابا تو داستی می رقصیدی قایمکی ازت فیلم گرفتم ... سرشام فرستادم بهش ... میخواستم بببینم عکس العملش چیه؟ قلبم از کار ایستاد. - شیدا تو چه غلطی کردی؟ خیلی بیشعوری ... واقعا که ... داشتم با حرص می رفتم سمت اتاق که محمد اومد تو. رفتم داخل اتاق و درو کوبیدم. دختره احمق ... اخه این چه کار مسخره ای بود؟ داشتم حرص می خوردم و فحش می دادم که هر سه تاشون باهم اومدن تو. - شیدا دیگه نه من نه تو شیدا- بابا به خدا فقط کار من نبود ... نقشه شیده و کیمیا بود ... با خشم بهشون نگاه کردم. شیده- بابا بیخیال ... کیمیا- میخواستیم بهت ثابت کنیم دوستت داره ... شیدا میگه گوشیشو بوسید ... - شماها چه دلخوشین ... داشته عکس ناهید خانومشو می بوسیده ... شیده- عاطی تو چرا اینقدر ایه یاس می خونی؟ بلند شدم و با حرص محمد رو صدا کردم. با خنده و گوشی به دست اومد تو. خواستم با یه حرکت سریع گوشیشو بگیرم که سریعتر از من دستش رو پس کشید. محمد- نمیدم ... - محمد تو رو خدا پاکش کن ... خندید. محمد- دیگه دیدم دیگه ... تموم شد و خِلاص ... می دونستم پاک نمیکنه. دیگه نتونستم اصرار کنم. نشستم رو زمین سرم رو گذاشتم رو زانوهام و زدم زیر گریه. چه زاری می زدم ... هر کی ندونه فکر می کنه چه خبر شده؟ . دستای یه نفر پاهام رو محاصره کردن. چند ثانیه بعد دستاشو از کنار پاهام برداشت و سرم رو گرفت بالا. محمد بود. اون سه تا هم ایستاده بودن جلوی در و نگاهمون می کردن. محمد- مگه صددفعه به تو نگفتم حق نداری بریزی اینا رو؟ جوابشو تو دلم دادم. صد دفعه کجا بود؟ دو دفعه گفتی ... محمد- الان چی شده که داری که به خاطرش چشاتو اینطور بارونی می کنی؟ ها؟ ارزششو داره؟ باز سکوت کردم. خیره بودم به چشماش. خیلی حال می کردم که اصلا اهمیت نمیده بچه ها دارن نگاهمون می کنن و از صوری بودن ازدواج ما خبر دارن. تو دلم عروسی برپا بود. شاید اگه مستقیم رفتاراشو می دیدن راحتتر می تونستن بفهمن احساسشو. محمد- ببینم ... من حق ندارم یه عکس یا فیلم از زن خودم داشته باشم؟ - از زن خودت داشته باش ... بمن چه ... ولی فیلم منو پاک کن ... زنت که برگشت صبح تا شب ازش فیلم و عکس بگیر ... دندوناشو با حرص رو هم فشار داد. به بچه ها نگاه کردم. شیدا با دستش یه حرکتی رفت که رسما منظورش این بود که خاک تو سرت. محمد- ببین ... زن من تویی ... می فهمی؟ زن ... من تویی ... عاطفه نصر ... اشکام ریختن. با انگشتاش گرفتشون. بلند شد. داشت می رفت. یه قدم برداشت ولی چرخید و باز اومد طرفم. خم شد و دستشو گذاشت پشت گردنم. پیشونیمو بوسید. یه بار ... دو بار ... سه بار ... دوباره صاف ایستاد و رفت. از جلوی در رد شدنی باز چرخید طرفم محمد- حرفمو همیشه یادت باشه کوچولو ... رفت. شیدا در و بست و نشست پشت در. شیدا- واای فشارم افتاد ... تا حالا صحنه پخش زنده ندیده بودم. شیده- به تو میگه کوچو