#سوال627
سلام
خسته نباشید
دخترم ۱۱سالشه.... مدام توخواب بی قراری میکنه قلنج دست وپاشومیشکنه استرس داره
توروخدا راهنماییم کنید... خودمم استرس میگیرم
مشاور✍
رابطه شما بااین دختر خانمدچطوریه
مراجع🖍
بخاطر کارهاش اعصابم خردمیشه
زیادخوب نیست
قبلا خوب بود
مشاور✍
یه کم بیشتر توضیح میدی
چه کاری میکنهکه عصبی میشی
وچه عکس العملی درقبال رفتارهاش داری
مراجع🖍
وقتی قلنج دست وپاشو میشکنه سرش دادمیزنم نمیتونم خودموکنترول کنم فش میدم
اونم دادمیزنه گریه میکنه میگه دست خودش نیست
من نگرانم
هرچیزی روباید۱۰۰بارتکرارکنم تا انجام بده
مشاور✍
کلاس چندم هستش ودرسش چطوره
مراجع🖍
چهارم
خوبه
مشاور✍
ایا برای درس خوندن هم بهش فشار میاری
مراجع🖍
ولی میگه توکلاس استرس میگیرم وقتی معلم میبره سرتخته
میگه خوابهای اشفته میبینم
نه زیادزرنگه
الانم هم تومدرسه گفتن زانوضربدری
فکراونم اضافه شده
وقتی توجمع حرف میرنیم مدام بادست وپاهاش بازی میکنه
قلنج شومیشکنه
توخواب حرف میزنه
پاسخ ما 👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم با عرض پوزش میخوام بگم که شما با رفتار اشتباه خودتون عامل استرس هستین
این طفلک مگه همه اش چند سالشه که شما اینقدر ازش توقع داری وتازه با این رفتارهای اشتباه اعتماد به نفسش رو از بین میبری وبهش استرس میدی این دختر گل زیادی زیر ذره بین شماست فکر میکنم که تنها فرزند شماست به همین خاطر همه حرکاتش زیر نگاه حساس شماست واز انجایی که یه مقدار سختگیر هستی خب نسبت به رفتارهای دختر گلمون حساس هستی وهمه اش هشدار میدی این کار رو بکن این کار رو نکن خدایی اه یکی مدام به جون خودت غر بزنه ومدام دستور بده چه برخوردی میکنی ایا بیزار نمیشی ؟ایا دچار استرس نمیشی این طفلک هم مدام باید مراقب رفتارهای خودش باشه که نکنه باعث عصبانیت شما بشه ویا باعث دادزدن وفحش دادنت بشه به خاطر همین هم با انگشتهاش ور میره تا یه کم خودش رو اروم کنه این اضطراب باعث میشه که توی خواب هم بیقرار باشه دندون قروچه داشته باشه وخوابهای اشفته ببینه وتوی مدرسه از ترس اینکه نکنه خانم معلم هم دادبزنه دچاراسترس میشه خواهرمن با این کار اعتماد به نفسش از بین میبری قدرت نه گفتن را ازش میگیری چون میخوای همونی که تومیگی باشه وهمونی که تومیخوای باشه وخودش هیچ باشه پس عزت نفسش رو هم ازش میگیری وبه یه شخصیت همیشه تسلیم تبدیلش میکنی که هر بلایی هم سرش بیارن دم نزنه وتسلیم محض باشه ودچار اسیب واختلال شخصیت میشه لطفا دیگه کافی وبه این رفتاره ادامه نده به خودت مسلط باش ارامش داشته باش ودیگه سخت گیری نکن مادر کان محبت وپناهگاه فرزندانشه لطفا بی پناهش نکن که اینجوری دچار وحشت بشه وروح وروانش خسته بشه قبول کن که بچه ها امانت الهی هستند ومیهمان جند روزه ما پس به گونه ای مهمان نوازی کن که براش بهترین خاطرات رو بسازی نه تلخترین رو ویا خدای ناکرده از محیط خانه فراریش بدی وبشه اونی که نباید
اگه مادر ۷سال اول بچه رو کاملا ازاد گذاشته باشه وبراش محرومیت ایجاد نکرده باشه در ۷سال دوم بچه خودش رو در اختیارش میذاره تا تربتش کنه اینقدر این رابطه باید قشنگ باشه که کودک از نوع نگاه مادر ناراحتیش رو درک کنه وازش پوزش بخواد واصلا نیازی به دادزدن نباشه چون کاملا بی فایده است وفقط عامل جری تر شدن کودک هستش ..پس هشدار اگه نمیتونی خود کنترلی روی رعتارت داشته باشی لطفا به مشاور مراجعه کنین لطفا ...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺
⭕️ #فرزند_پروری
هدف از بزرگ کردن کودک این نیست که او را مطیع و فرمانبردار خود تربیت کنیم. باید به کودکان فرصت فکر و خطا کردن بدهیم.
تهدید کردن کودک و دخالت دائمی در کارهای او باعث می شود تا اعتماد به نفس او از بین برود و در بزرگسالی دچار مشکل بشود.
❤️🍃🌹🍃❤️
#کانال_مشاوره_آنلاین
@onlinmoshavereh
✨إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
✨يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ
✨مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۱۱۶﴾
✨در حقيقت فرمانروايى آسمانها و زمين
✨از آن خداست زنده مى كند و مى ميراند
✨و براى شما جز خدا يار و ياورى نيست (۱۱۶)
📚 سوره مبارکه التوبة
✍آیه ۱۱۶
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 زیاده روی در غر زدن به #همسر
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#مدیریت_رابطه
قرار نيست معشوق ما، كلِ حال خوب مارا تامين كند. من خود بايد زخمهايم رابيابم و آن ها را درمان كنم ...
يادمان باشد ما قرار است براى اين كه رابطه ی عاطفى خوبى را تجربه كنيم. درگام اول به صلح درونى رسيده باشيم و سپس وارد رابطه ى عاطفى خوب شويم.
يادت باشد من در هيچ رابطه اى نه قراراست رابين هود كسى باشم و نه قراراست منتظر رابين هودى باشم...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال628
من یه ماه ازدواج کردم شوهرم دو تا بچه داره سر ناسازگاری دارن یه دختر و یه پسر تو حریم شخصی ما دخالت میکنن حتی وسایل شخصی منو چک میکنن اصلا خلوت راحت ندارم و ارضا نمیشم خیلی این موضوع داره منو عذاب میده لطفا منو راهنمایی کنین😔😔😔
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم شما از اول شرایط رو میدونستی وبا علم به اینکه ایشون دوفرزند دارند باهاش ازدواج کردی اینجا صبوری مادرانه شما رو لازم داره تا تداعی گر زن بابای بدجنس نباشی ومادرانه انها رو از سرچشمه زلال محبت خودت سیراب کنی تا ملال ودوری مادر رو حس نکنند وبتونند به شما اعتماد کنند وزیر سایه پر مهر شما بزرگ وبالنده شوند وشما هم رو سپید از این امتحان الهی بیرون بیای پس حتما انها روبامحبت خودت پوشش بده ورابطه ای خوب وبا محبتی باانها بر قرار کن تا بهت اعتماد کنند وتورو از خودشون بدونند خب ارضاء نشدن شما هم ربطی به اونا نداره که وبرمیگرده به ارتباط گیری خودتون که باید همراه با معاشقه وملاعبه وملامسه باشه تاکاملا اماده باشی برای دخول وارگاسم کامل وخب لازمه که اتاق خواب جدا باشه وحتما در رو از داخل قفل بزننین که دیگه نگران حضور انها نباشی ومشکل پیش نیاد ودر ضمن در حضور کودکان مراقب رفتارهای احساسی خودت باش لطفا تا دچار اختلال جنسی نشوند وبه بلوغ زودرس دچار نشوند
موفق باشی
@onlinmpshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مراجع🖍
آخه اینا شبا کشیک ما رو میدن من اصلن راحت نیستم هر لحظه میترسم بالا سر ما بیان آخه اون دفه اومدن پتو رو از رو من کشیدن با این که بچه هستن از روابط زناشویی ما حرف میزنن
اعصابم میریزه بهم
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_1
باد معتدل پاییزی که از حفرهی پنجره مربعی شکل با آن پردهی کرکرهایش-که همیشهی خدا بالا بود و در تابستان آفتابش و در زمستان هوای تاریک و ابریاش داخل اتاق میشد- بادکنکها را به تکان خوردن وا میداشت. بادکنکهای طلایی دور تا دور پنجرهها قرار گرفته بودند و هر از گاهی یک کودک پنج-شش ساله میآمد و یکی از آنها را به کودک هم سن و سالش هدیه میداد و میرفت سراغ بقیه آنها. از عروس، عروس گفتنهایشان دلم غنج میرفت. خنده یک لحظه هم از لبهایم جدا نمیشد. زنان فامیل و همسایه مدام دست میزدند و کل میکشیدند. مردها هم در حیاط، صلوات میفرستادند و به آقا جون تبریک میگفتند. تبریک هم داشت! وصلت با این خانواده، آرزوی هر پدری بود. همین ده دقیقهی پیش" بله" را گفته بودم؛ اما خیلی زود از روی آن مبل مزین شده با گلهای یاس و لاله و آن اکلیلهای طلاییای که روی آن نقش بسته بود، رفته بود. راضیه لبخند زنان روی صندلی داماد جا خوش کرد و گفت: - چه خانوادهی با اصالتی...! کاش یکی هم بود ما رو میگرفت! به خدا جونم به لب رسید که یه خواستگار دکتر، مهندس داشته باشم! همه یا بقال بودند یا محتاج پول بابا
تک خندی زدم و با انگشتهای بلند و استخوانیام روسری ساتن صورتیاش را نوازش کردم و گفتم: - نگران نباش! همه که قرار نیست با پول و مقام و کار عالی خوشبخت بشن. شاید قسمت تو اینه با یه بقال ازدواج کنی و باز هم خوشبخت بشی! پوزخند مسخرهای زد و با چشم غره از روی صندلی بلند شد. چه نامزدی با شکوهی! آن هم داخل خانهی آقا بزرگ. کاش خودش هم زنده بود تا انقدر به من سرکوفت نمیزد "همهی دخترها ازدواج میکنند، جز تو! نیست زیادی آفتاب مهتاب ندیدهای و قد و بالایی هم نداری، همه فکر میکنند نهایت چهارده سال داری و به جای تو، ملیحه دوازده ساله را میبرند!" چه خوش خیال بودی آقا بزرگ! من و آفتاب مهتاب ندیده بودن؟ مادرم با حرارت خاصی از خانه به حیاط میرفت و دوباره بر میگشت. میترسید چیزی کم بیاید و آبرویمان جلوی مهمانها و خانوادهی داماد برود. دخترهای فامیل با چادر سفید نشسته بودند و با چشمهایی که داشتند من را درسته قورت میدادند، نگاهم میکردند. لبخندی تحویلشان دادم و دامن سفید بلندم را بلند کردم. چادر ساتن و نازک سفیدم را سر کرده و به طرف حیاط رفتم.
حیاط از خانه هم بزرگتر بود و همان طور دل بازتر آدم دلش میخواست ساعتها روی تختهایی که دور تا دور حیاط چیده شده بودند، بنشیند یا حتی شب را صبح کند. با ورودم به حیاط همه شروع به دست زدن کردند. امیر، به محض بیرون آمدنم با پرستیژ خاص و آن کت و شلوار خوش دوخت مشکی و لباس سفیدش از صدر مجلس که کنار آقاجون و حاجآقا بود، بلند شد و به سمتم آمد. صورتش بر افروخته بود و رگهای گردنش بیرون زده بود. نزدیکم شد. بدون آنکه دستم را بگیرد یا حتی نگاهی به صورت بزک دوزک شدهام بیاندازد، سر به زیر گفت: - ارغوان خانم اگه میشه برید داخل...! خوب نیست با این ظاهر بیایید پیش این همه آقا. سرم را پایین انداختم. انگار قرار بود تا آخر عمرم با مردهای به شدت غیرتی رو به رو شوم. انگار مردها مالک زنها هستند و باید تا آخر عمر از ملکشان محافظت کنند که نکند یک از خدا بیخبر تصاحبش کند و خلاص! انگار قرار است تا ابد و دهر مهر خانوادهی حاج هدایت روی پیشانی من بخت برگشته خورده باشد. پرسشگرانه نگاهم میکند و با همان صدای مردانه و نسبتا کلفتش میگوید: - ناراحت شدید؟ من واقعا معذرت میخوام. چقدر دوست داشتنی هستند کسانی که تا میبینند ناراحتی، خودشان را مقصر میدانند و اعلام شرمساری میکنند
نگاهم به ریش نسبتا بلند و لبهای پهنش میافتد. با لبخندی مصنوعی میگویم: -مهم نیست. تقصیر شما نبود. ببخشید! الان میرم داخل. همان موقع هر چه ناسزا بود، نثار خودم کردم که چرا نگفتم خوشم نمیآید کسی برایم تعیین تکلیف کند. در شیشهای را باز کردم و زنها دوباره شروع به کل کشیدن کردند. حالم گرفته بود. نه رقصی نه آهنگی. میشد گفت چه ختم قشنگی! پس چرا قبل از دیپورت شدنم به خانه، فکر میکردم زیادی باشکوه است؟! مراسم عزا حداقل قرآن میخوانند و یکی حرف میزند؛ اما اینجا... مادرم چادرش را درآورد و نگاهی به من که به دیوار تکیه زده بودم کرد. با بیحوصلگی گفتم: -بله مامان جان، چرا این طوری نگام میکنید؟ همان لحظه اولین دشمن هر تازه عروس هم سر رسید و با لبخند پهنش، دست روی شانهام گذاشت...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رفتار خوب، بچه را #تربیت نمیکند
پس راه #اصلی تربیت فرزند چیست؟
🕹 #استاد_پناهیان
#کانال_مشاوره_آنلاین
@onlinmoshavereh
🌀دانستنی های #قبل_از_ازدواج
✅ یکی از کارهایی که در دوره آشنایی پیش از #ازدواج باید انجام شود، شناسایی صفات قابل تحمل و غیرقابل تحمل همدیگر است.
👈 خطوط قرمز غیرقابل چانهزنی و غیرقابل مذاکره، خواستههایی هستند که باید به اطلاع طرف مقابل برسد تا بداند در صورتی که از این خطوط قرمز عبور کند، زندگی به پایان خواهد رسید؛ مثلا اعتیاد و رابطه نامشروع خارج از زندگی زناشویی از این دست خطوط قرمز است.
❤️💚💛💙💜
#کانال_مشاوره_آنلاین
@onlinmoshavereh