eitaa logo
°[ تربیت دینی ]°
1.3هزار دنبال‌کننده
923 عکس
160 ویدیو
205 فایل
دل آدمی بزرگتر از این دنیاست! و این رازِ تنهایی اوست... 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسش 5⃣7⃣5⃣ نوجوان۱۵ ساله وپسر که الان باید انتخاب رشته کند .استعداد فوق العاده ای دراختراع و ساخت وساز وسایل کوچک و کارهای فنی داره ..اما علاقه ای به درس ریاضی ندارد و یادگیری دراین درس زیاد مطلوب نیست ..از طرفی علوم را بهتر می خواند و یاد می گیرید اما به رشته های زیر شاخه تجربی علاقه ای ندارد .. از نظر شما برای تصمیم گیری در انتخای رشته تحصیلی ایشان باید چکار کرد ؟؟ پاسخ را بخوانید👇 https://eitaa.com/moshaveronlin
پاسخ 5⃣7⃣5⃣ سلام برشما 🌹 ورود به ماه رمضان رو به شما تبریک میگم . سوالی مطرح نمودید که نوجوانی استعداد فوق العاده ای در اختراع و ساخت و ساز وسایل دارند و به کارهای فنی علاقه مندند .اما علاقه ای به درس ریاضی ندارند برای انتخاب رشته تحصیلی چه کار کنند؟ برای انتخاب رشته دو مسیر شغلی رو برای چنین شخصی میتوان طراحی کرد .یک اینکه به کارو دانش برود و در یکی از رشته های انتخابی کار و دانش و یا هنرستان مشغول به تحصیل بشود، که دراین مورد باید علاقه اش به رشته های کار و دانش کدام است .و اینکه آگاه باشد که مسیر شغلی اش در آینده دیگر مشخص میشود و در آن زمینه بوده .و اینکه در دانشگاه هم در همان رشته در مقطع کاردانی میتواند تحصیل کند ودر صورت تمایل به صورت ناپیوسته میتواند تحصیلات عالیه داشته باشد .و دراین صورت به عنوان فنی کار میتوانند به کار و اشتغال بپردازند . مسیر دوم اینست که علی رغم این که به ریاضیات علاقه ای ندارد.به رشته ریاضی فیزیک برود .و انشاالله با برطرف کردن نقطه ضعف و یا منابع آموزشی ، علاقه مند به درس ریاضی شده و دبیرستان رو طی میکنند .و در دانشگاه وارد رشته مهندسی شده و بتوانند به علاقه خودشون در زمینه اختراع و ساخت و ساز در صنعت بپردارند . در این صورت تحصیلات دانشگاهی و علمی تری قطعا خواهند داشت . امیدوارم موفق باشید . 🔺🔻 https://eitaa.com/moshaveronlin
امشب از آن خیلی وقت هاست که حانیه زهرا به هیچ چیز جز رسیدن به خواسته اش فکر نمی کند... پله های ۴۰ تایی مسجد مقدس جمکران کار کردن با چاقو لبه میز تنیس نشستن برداشتن کفش دیگران و نگاه کردن به کف آن و حالا هم‌ دست مالیدن به کف زمین پر از خاک جایی که محل رفت و آمد است... تنها چیزی که این وسط اصلا دلم نمی خواهد دلسوزی های بقیه هست که منجر به گوشی دادن دست بچه میشود! اسمش را بگذارم مهربانی،نوع دوستی ، کمک کردن، محبت به بچه ها و یا عشق درونی هر چه که هست میستایم این احساس را ولی گوشی مثل سم مهلک است رفته رفته می کُشاند گوشی ساده ترین راه حلی است که به ذهن خود مادر هم میرسد.. ترجیح میدهم راه حل بیافرینم تا سم به خورد کودک دهم!
پرسش و پاسخ 6⃣7⃣5⃣ حجت الاسلام علی فاطمی پور 🔺🔻 https://eitaa.com/moshaveronlin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 رهبرانقلاب: نگذاریم بالارفتن بخصوص در مورد ادامه پیدا بکند ✅واسطه‌‌گرى ازدواجها را راه مى‌‌اندازد ⚠️ بعضی سنتهاى غلط در مورد ازدواج، مانع از رواج ازدواج جوانهاست. ✨ https://eitaa.com/moshaveronlin
Amir Kermanshahi - Karbalai Shodan (128).mp3
5.4M
✨مداحی باید مفاهیم و مضامین عالی داشته باشه؛ مثل این یکی. 🎧 گوش کنید و لذت ببرید... ✨ https://eitaa.com/moshaveronlin
پرسش 7⃣7⃣5⃣ من یه دختر١۵ساله هستم؛خودم محجبه و مذهبی هستم اما خانواده م نه.طرز و فکر من یه چیزه و طرز و فکر اونها یه چیز دیگر.بر بیشتر فکر و کارهای من مخالف هستند و سختگیری میکنند و من خیلییی از این بابت ناراحتم چون اونها دستورات مذهبی رو رعایت نمیکنند و من هم بارها در خانوااه براشون توضیح میدم درباره ی دین و خدا و ....اما فایده ایی ندارد اما خیلییی مذهبی مذهبی نیستن.دوست دارم خانواده م هم مث خودم مذهبی بشن تا بشه بهتر و صمیمی تر باهاشون بود و راحت تر حرفهام رو باهاشون بزنم.فک میکنم اونا غریبه هستند و نمیتونم هیچوقت حرفهام رو راحت بزنم😐و خیلی اذیت میشم🤕برای خریدن محصولات فرهنگی و ملزومات حجاب باید همراه خانواده رفت بازار و خرید اما متاسفانه تمایلی به همچنین کارایی ندارن و منم سفارش میدم و اینتزنتی برام میارن و اینطوری احساس میکنم که پدرومادرم حتی خاله و عمه و .... هیچ احساس مسئولیتی نسبت به من ندارن و هیچ اهمیتی بهم نمیدن☹️بنظرتون چاره ی کار چیه؟😣 پاسخ را بخوانید👇 https://eitaa.com/moshaveronlin
پاسخ 7⃣7⃣5⃣ با سلام و درود و رحمت قبل از بیان هر نکته ای باید خدمتتون تبریک بگم برای انتخاب و اراده ای که کردید با توجه به شرایطی که شرح دادید. اینکه در سن ۱۵ سالگی به لطف خداوند مسیری را انتخاب کردید که باعث رشد و بالندگی دنیوی و اخروی هست بسیار جای تحسین دارد.و همین انتخاب نشان دهنده قدرت و عزم بالا برای انجام کارهای بزرگ هست. نیاز به درک متقابل، احترام متقابل و نیاز به دریافت نقشهای حمایتی والدین بدون در نظر گرفتن تفاوت عقیده ای و فکریتون انتظار طبیعی است و متاثر شدن شما در این زمینه بجاست. اما همان طور که در هر لحظه از زندگی ناگزیر به انتخاب هستید در این مورد هم بین دو روند فکری باید انتخاب کنید . ۱. به دلیل درک نشدن توسط خانواده و احساس خلاء عاطفی و خیلی رنجشهای دیگری که با این تفاوت نگاهتان با خانواده در درون احساس می کنید ، دچار دغدغه ذهنی شوید و مدام خودگویی کنید چرا کسی من را درک نمی کند.؟ چرا اینها درستی این مسیر را درک نمیکنند؟ چقدر بد است در خانواده خود تنها بودن؟ چرا به من اهمیت نمی دهند؟ و الی آخر که متاسفانه تمامی هم ندارد . (نتیجه این خودگویی منفی چیست؟) افسردگی، شک و تردید، خستگی روحی، فاصله از خانواده، تنهایی و .....که هر کدام پیامدهای منفی بسیاری دارد. روند فکری دوم الحمدلله که من به عنایت خداوند توانستم مسیر فکری و اعتقادی خودم را آنهم در این زمانه پیدا کنم . این مسیر سختی دارد ولی خداوند وعده داده و وعده های خداوند حق است که همراه صبر و استقامت ،آسانی و ظفر هست و کم نبودند، جوانانی از صدر اسلام تا بحال که حتی در خانواده های کفر و عناد، ارادت خودشان را به حق و ائمه نشان دادند و راهنمایی ائمه به آنها، مهربانی با خانواده و دعا برای اصلاحشان و احسان و اطاعت پدر و مادر بوده مگر خلاف امر خداوند امر کنند. الحمدلله که در این زمانه ی پر از امکانات، زندگی می کنم که رفع نیازهایم به راحتی با یک سفارش مجازی محقق می شود. و هزاران نعمتی که قابل شکرگزاری است و همین نگاه باعث نشاط و ارامشتان میشود و می توانید برای بهبود شرایط با فکری باز راهکارهای مختلفی پیدا کنید. به اختلافهای بینتان دقیق نشوید ،وجوه اشتراکی را بیابید و با بستری مهربانانه الگوی عملی باشید نه با زبان موعظه و نصیحت . حتما در کنار پرداختن به امور دینی از ورزش و کارهای هنری و بازی های گروهی غافل نشید و چه بهتر که بدون لحاظ تفاوتهای اعتقادی این امور را با خانواده و دسته جمعی انجام بدهید. چاره ی کار انتخاب درست بین این دو روند فکری با توجه به نتیجه ای که دارد هست.و شما نشان دادید قدرت انتخاب درست را دارید. بپذیرید این تفاوت ها را و برای کمتر شدن این فاصله خیلی عجله نداشته باشید. موفق و موید باشید . 🔺🔻 https://eitaa.com/moshaveronlin
🌿🌷🌺🌿🌺🌿🌷🌿🌺🌿 پژو با سرعت زیادی بدون توجه به شلوغی خیابان ویراژ می‌داد و از لابه‌لای ماشین‌ها سبقت می‌گرفت. همان طور بی‌محابا ماشین‌ها را پشت سر می‌گذاشت که تلفنش زنگ خورد و تا آمد گوشی‌اش را جواب بدهد با سرعت با یک تاکسی تصادف کرد. راننده تاکسی بیچاره! درآمدش فقط از همین رانندگی بود و حالا با این تصادف که دست و پایش از چند جا شکسته بود، مجبور بود چند ماهی خانه نشین بشود! یک ماهی گذشت و وضع پدر کمی بهتر شد و نشست و برخاستش هم کمی آسان‌تر شده بود. در این یک ماه که خانواده درآمدی نداشت، مجبور بودند از پس اندازشان خرج کنند و بدتر آنکه این وضعیت معلوم نبود تا کی ادامه پیدا می کرد. اما مادر و بچه‌ها بیشتر از اینکه خرج و مخارج زندگی نگرانشان کند، ناراحتی پدر رنجشان می‌داد. یک ماه گذشت و همه خانواده به این اتفاق نظر رسیدند که باید برای خوشحال کردن پدر کاری بکنند. از طرفی وضع مالی خانواده هم طوری نبود که بتوانند خیلی خودشان را به خرج بیندازند. به همین خاطر دست به دامن فضای مجازی شدند تا شاید به یک ایده ارزان و در عین حال جذاب برسند. صبح جمعه بود و همه زودتر از همیشه از خواب بیدار شده بودند. صبحانه نخورده گوشی را برداشتند و شروع کردند به گشتن. هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که همه با لبخند رضایت گوشی را روی میز گذاشتند و با کلی ذوق و هیجان به سمت آشپزخانه رفتند. صبحانه مفصلی آماده کردند و با کلی سر و صدا پدر را بیدار کردند. پدر متوجه حالت عجیب بچه‌ها و مادرخانواده شده بود اما به روی خودش نیاورد. بعد از تمام شدن صبحانه مادر به بچه‌ها چشمکی زد و این رمز شروع عملیات و نقشه‌ای بود که برای خوشحال کردن پدر با هم چیده بودند. هانیه دختر بزرگ خانواده بساط صبحانه را جمع کرد و شروع کرد به شستن ظرف ها. از وقتی پدر تصادف کرده بود صبحانه را روی مبل، جلوی تلویزیون می‌خوردند. تا صبحانه تمام شد، مهدی پسر کوچک خانواده برای سرگرم کردن پدر تلوزیون را روشن کرد و شروع کرد به کانال عوض کردن و بعد کنترل را کنار پدر گذاشت و به سمت آشپزخانه دوید و با صدای بلندی گفت:«مامان راستی امروز جمعه است ها. پس کی رنگ انگشتی می‌پزیم؟!» درست کردن رنگ انگشتی زمان زیادی نمی‌برد و کار سختی نبود، اما بچه‌ها اینقدر بازیگوشی و سر و صدا کردند که یک ساعتی طول کشید تا رنگ انگشتی‌ها آماده بشود. در این مدت مادر هم حواسش به آشپزخانه بود، هم به پدر و همزمان بساط رنگ‌بازی دسته جمعی‌شان را وسط پذیرایی آماده می‌کرد. خوشحالی و سر و ‌صدای بچه‌ها پدر را هم به وجد آورده بود و مادر به خوبی این را در چهره پدر حس می‌کرد. بالاخره رنگ انگشتی‌ها آماده شد و مرحله دوم و اصلی عملیات شروع شد! مهدی کوچولو هنوز ننشسته، انگشتش را با رنگ زرد حسابی رنگی کرد و روی پیشانی پدر یک خورشید خانم پر نور کشید. و بعد پدر را یک ماچ آبدار کرد و توی گوشش آرام گفت:« باباجون حالا نوبت شماست.» اشک آرام آرام از گوشه چشم پدر سرازیر شد. مهدی کوچولو خودش هم نمی‌دانست یک ماچ آبدار چه قدرتی دارد و می‌تواند خستگی و کلافگی یک ماه خانه نشینی را چه ساده با خود بشوید و ببرد! 🌿🌷🌿🌺🌿🌷🌿🌺🌿🌷 ⬇️ https://eitaa.com/moshaveronlin
track 1 Hazrat Khadije.mp3
40.85M
🔸 کتاب صوتی ماجرای عشق من ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) 🔹 { قسمت اول } با صدای نجم الدین شریعتی به قلم‌ انسیه سادات هاشمی 🌐 https://tavan-plus.ir 🔸https://eitaa.com/moshaveronlin ‼️با انتشار این فایل در معرفی و گرامی داشت این بانوی بزرگوار شریک باشید.
track 2 Hazrat Khadije.mp3
39.95M
🔸 کتاب صوتی ماجرای عشق من ( شرح زندگانی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ) 🔹 { قسمت دوم } با صدای نجم الدین شریعتی به قلم‌ انسیه سادات هاشمی 🌐 https://tavan-plus.ir 🔸https://eitaa.com/moshaveronlin ‼️با انتشار این فایل در معرفی و گرامی داشت این بانوی بزرگوار شریک باشید.
بچه ها نمیخواهند بپوشند... کاپشن ها را میگویم، صورتی و مشکی...گرم و قشنگ... هوا خیلی سرد است... زن صاحبخانه بچه را گرفته و به زور میخواهد بپوشاندش... مرد صاحبخانه اصرار دارد که بگیریدش من تنش میکنم... حالا مقاومت بچه ها با دیدن این شرایط بیشتر شده... بچه را آزاد میکنم از بغل زن دلسوز صاحبخانه،البته بدون تایید یا رد رفتار هیچکدام... تذکر میدم سردی هوا را.فقط تذکر درباره «سردی هوا».همین با خوشرویی خداحافظی میکنیم و به سمت ماشین میرویم...بدون سرزنش دوقدم راه رفتن در سرمای زمستان برای بچه های من که بدنشان به لطف خدا ضعیف نیست، بهتر از خورد شدن شخصیت آنهاست... سرما را که فهمیدند شاید قدر کاپشن هایشان را بهتر بدانند...البته شاید هم نه!! بچه اند دیگر! گاهی اصرار بیش از اندازه ما،«فقط» اقتدار و مهری که لازم داریم برای تربیت را، ازبین میبرد...