فقر آدمی را که ایمان قوی نداشته باشد زود وادار به گناه میکند. بسیاری از گناهان هست که از فقر و احتیاج ناشی میگردد.
(بیستگفتار، ص۸۳)
@motahari_nab
سختیها و فشارها وسیلهای است برای تکمیل و تهذیب بیشتر نفس و خالصشدن گوهر وجود انسان، همانطوریکه در مقابل، یکی از چیزهایی که روحیه را ضعیف و ناتوان و اخلاق را فاسد مینماید تنعم و نازپروردگی است.
در میان عوامل فساد اخلاق و تضعیف روحیه، در میان عواملی که منجر به بدبختی و ناتوانی در زندگی میگردد هیچچیز به اندازه تنعم و نازپروردگی مؤثر نیست.
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
سختیها و شداید و مشکلات، روح را ورزش میدهد، نیرومند میسازد، فلز وجود انسان را خالص و محکم میکند.
رشد و نمو و بارور شدن وجود آدمی جز در صحنه گرفتاریها و مقابله با شداید و مواجهه با مشکلات حاصل نمیشود، زیرا تا تعین در هم نریزد و خرد نشود تکامل حاصل نمیشود.
(بیستگفتار، ص۱۳۸)
@motahari_nab
اگر انسان به قوّه غذا خوردن بیش از حد رسیدگی کند، ناز پروردهاش کند، دائم به فکر شکم باشد، این قوّه را فاسد میکند بلکه تمام وجود و اخلاقش را فاسد میکند؛ و اگر به حد کافی به آن نرسد، یک نوع عواقب دیگر ایجاد میکند.
این دیگر ربطی به این ندارد که این کار عقلًا خوب باشد یا بد.
اساس اخلاق سلامت روان است.
سلامت روان مثل سلامت بدن ربطی به حسن و قبح ندارد. روان باید سلامتی داشته باشد. همانطور که بدن احتیاج به ورزش و تقویت دارد، روان انسان هم احتیاج به تقویت و ورزش دارد؛ یعنی انسان میتواند با برخی اعمال حتی فکر خودش را تربیت کند.
(اسلامونیازهایزمان، ج۱، ص۲۰۹)
@motahari_nab
آنکه در تمام طول تاریخ منادی حقّ و عدالت بوده، آنکه به حمایت مظلومین و اهل حق برخاسته، فقط مذهب بوده؛ حتّی فیلسوفان قدیم هم به این قبیل مسائل فکر نمیکردند.
در مذهب بوده که عدالت مطرح شده، مبارزه با ظلم مطرح شده، راستی و درستی مطرح شده، برابری و برادری مطرح شده.
(نبردحقوباطل، ص۳۰)
@motahari_nab
پایه اخلاق این است که اراده انسان قوی و نیرومند باشد؛
یعنی اراده انسان بر شهوتش حکومت کند، بر عاداتش حکومت کند، بر طبیعتش غالب باشد.
چطور؟ یعنی شخص آنچنان با اراده باشد که اگر تشخیص داد که باید این کار را کرد، تصمیم بگیرد و هیچ طبیعتی نتواند جلو او را بگیرد.
مثلًا همان اوّلی که نماز بر شخصی تکلیف میشود و یا تشخیص میدهد که نماز برای او خوب است و بعد از این باید سحرها حرکت کند نماز بخواند، دعا کند، استغفار کند، از خداوند استعانت بجوید و کمک بگیرد، هنگام خواب یکدفعه بلند میشود. طبیعتش به او میگوید بخواب، استراحت کن. دلش میخواهد بخوابد،خوابش هم میآید و از خوابیدن لذت میبرد. در اینجا اگر اراده قوی و نیرومند باشد بر طبیعت غلبه میکند، فوراً از جا برمیخیزد و نماز میخواند.
(اسلامونیازهایزمان، ج۱، ص۲۱۰)
@motahari_nab
رسول اکرم(ص) به قاتل امیرالمؤمنینعلی(ع) لقب «اَشْقَی الاْخِرین» داده بود.
رسول خدا سخن به گزاف نمیگفت. برای آن این لقب را داده بود که با شهادت علی(ع) لطمه بزرگی به عالم اسلام وارد شد که غیر قابل جبران بود.
اشخاص بزرگ همه وقت وجودشان مفید است، ولی گاهی از نظر اجتماعی در یک موقع خاصی قرار میگیرند که وجود آنها در آن موقع خیلی حساسیت پیدا میکند.
(بیستگفتار، ص۲۲۰)
@motahari_nab
اوج معنویت ماه مبارک رمضان، شبهای قدر است.
(آشناییباقرآن، ج۴، ص۱۹۵)
@motahari_nab
وقتی انسان خودش را میبیند شرافت و کرامت خویش را احساس میکند. این دیگر درس نمیخواهد، از همین جا الهام میگیرد. یعنی احساس میکند که پستی و دنائت با این جوهر عالی سازگار نیست؛ قلب ماهیت کردن، دروغ گویی و نفاق با آن سازگار نیست، فحشاء با آن سازگار نیست.
این است که انسان با نوعی معرفة النفس، با توجه به نفس، الهامات اخلاقی را دریافت میکند. و این الهامات اینطور نیست که حتماً یک کسی درسی به گوش انسان گفته باشد، بلکه همان درک «خود» کافی است برای این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۱۵۸)
@motahari_nab
عقل در انسان کامل اسلام رشد و نمو کرده و در کمال احترام است.
(انسانکامل، ص۱۷۰)
@motahari_nab
بعضی از افراد که با تعلیمات اجتماعی اسلام آشنا شدهاند، این آشنایی سبب شده است که عبادات را تحقیر کنند.
ولی خیر، اینها از یکدیگر تفکیک پذیر نیست، عملًا هم تفکیکپذیر نیست؛
یعنی این دستورات و عبادات خاصیت خودش را نمیدهد مگر اینکه تعلیمات اجتماعی به آن ضمیمه شده باشد، تعلیمات اجتماعی هم خاصیت خودش را نمیدهد مگر اینکه عبادتها به آن ضمیمه شده باشد.
(اسلامونیازهایزمان، ج۱، ص۴۰)
@motahari_nab
اسلام دینی است که جدا از قانون خلقت نیست یعنی واضع این قانون خالق این خلقت است و آن را مطابق و هماهنگ با خلقت وضع کرده.
(پانزدهگفتار، ص۵۰)
@motahari_nab
قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولتهای اسلامی هم نیست؛ مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانهاش بیرون کردهاند.
تاریخچه فلسطین چیست؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما (داود و سلیمان) برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کردهاند. تاریخ را بخوانید؛ در تمام این مدت دو سه هزار ساله، کی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است؟
کی بوده است که بیشتر سرزمین فلسطین مال ملت یهود باشد؟
آیا بیشتر سرزمین فلسطین از آنِ ملت یهود است؟
قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود.
روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند، فلسطین دراختیار مسیحیها بود نه در اختیار یهودیها.
و اتفاقاً مسیحیها که با مسلمین صلح کردند، یکی از مواردی که در صلحنامه گنجاندند این بود که شما یهود را در اینجا راه ندهید. گفتند: ما با شما زندگی میکنیم ولی با یهود زندگی نمیکنیم.
چطور شد که یکدفعه نام وطن یهودی به خود گرفت؟ یکی از قضایایی که کارنامه قرن ما را تاریک میکند (این قرنی که به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادی، نام انسانیت بر آن گذاشتهاند) همین قضیه است.
(حماسهحسینی، ج۱، ص۲۷۱)
@motahari_nab