اسلام را همان طوری که هست باید شناخت.
(آزادیمعنوی، ص۷۹)
@motahari_nab
امر به معروف از نوع دفاع از حقوق انسانیت است نه دخالت در آزادیهای فردی.
(یادداشتها، ج۲، ص۳۳۳)
@motahari_nab
یک عده میگویند: حق فقط گرفتنی است. مگر ممکن است انسانی که حقی را خورده است بیاید و به یک شکلی آن حق را بدهد؟
یعنی اینها منکر عاطفه و انسانیت و وجدان انسانی هستند.
از نظر اسلام، حق هم گرفتنی است و هم دادنی؛ یعنی از دو جبهه باید برای استیفای حق مبارزه کرد.
اسلام آن کسی را که حق را ربوده است، با تعلیم و تربیت خودش آماده پس دادن میکند- و کرده است- ولی به این قناعت نمیکند؛ در عین حال به آن کسی که حقش ربوده شده است میگوید:
حق گرفتنی است، تو هم باید برای حق خودت قیام کنی و آن را بگیری.
(انسانکامل، ص۲۳۶،۲۳۷)
@motahari_nab
یک نوع همبستگی در نظام عالم هست و خلقت روی حکمت کار میکند، میان من و سایر افراد یک وابستگی در متن خلقت هست و همه عضو یک پیکریم.
(هدفزندگی، ص۴۶)
@motahari_nab
چرا ازدواج مقدس است؟
حقیقت ازدواج که مقدس است از این جهت است که شکستن حصار خودی است،
مانع گناه است و فیه شائبة العبادة؛
دیگر اینکه کانون تربیت نسل آینده است.
(یادداشتها، ج۵، ص۳۵۷)
@motahari_nab
پیغمبران؛
سخت با نقاط ضعف مردم میجنگیدند؛
مصلحت مردم را رعایت میکردند نه میل و رضای آنها را.
این بود که در زمان خودشان کمتر مرید پیدا میکردند.
(دهگفتار، ص۲۷۴)
@motahari_nab
ایمان به خدا همیشه توأم با کفر است. یک موحد واقعی باید کافر باشد، اگر کافر نباشد نمیتواند مؤمن باشد، اما کافر به ماسوی و مؤمن به حق.
(پانزدهگفتار، ص۸۲)
@motahari_nab
قدم اول ما این است که به خدای خود نزدیک شویم و با نزدیک شدن به خدای خودمان است که سایر مسئولیتهایمان و از آن جمله مسئولیتهای اجتماعی را میتوانیم به خوبی انجام دهیم.
(انسانکامل، ص۹۶)
@motahari_nab
از نظر اسلام دین جزو سرشت انسان است، یعنى دین در هر فرد قبل از اجتماعى شدن وجود دارد.
قرآن در این مورد سه تعبیر دارد:
فطرت، صبغة الله، حنیف.
حنیف یعنى حق گرا، حقیقت گرا.
گرایش به دین، طبیعى است؛ اگر نباشد مانع خارجى دارد.
صبغه یعنى رنگ. همه انسانها در ابتداى خلقت با رنگ خدایى آفریده شده اند. اولیاء و انبیاء در خدمت همان رنگ هستند ولى دیگران مى خواهند روى آن، رنگ ثانوى بزنند.
فطرت یعنى انسان این طور آفریده شده است.
(مقدمهایبرکلامجدید، ص۳۴)
@motahari_nab
یکی از خواص کار این است که انسان با کار، خود را میآزماید و کشف میکند.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۲۸۳)
@motahari_nab
تعبد به این معنی است که ما نباید اینطور باشیم که تا حکمت دستوری را کشف نکردهایم، به آن عمل نکنیم. ما باید متعبد باشیم، به این معنی که باید به هر دستوری که ثابت شد از ناحیه دین است عمل کنیم، خواه اینکه حکمتش را فهمیده باشیم یا نفهمیده باشیم.
ولی از ناحیه خود دین تعبد محض وجود ندارد، به این معنی که هیچ دستوری که خالی از حکمت و مصلحت باشد وجود ندارد.
هر دستوری به واسطه یک حکمتی است. لهذا علما دو قاعده که عکس یکدیگرند، بیان کرده و اسم آنها را قاعده ملازمه گذاشتهاند.
میگویند بین حکم عقل و حکم شرع همیشه تلازم است؛ یعنی هرچه را که عقل حکم به لزوم آن بکند دین هم حکم به لزوم آن میکند و هرچه را که دین حکم به لزوم آن بکند عقل هم حکم میکند.
(اسلامونیازهایزمان، ج۱، ص۱۴۸)
@motahari_nab
اگر در جامعهای عدالت اجتماعی برقرار نباشد پایه معنویت هم متزلزل خواهد بود.
منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت توأم با یکدیگر میباید در جامعه برقرار کرد.
در جامعهای که عدالت وجود نداشته باشد، هزاران هزار بیمار روانی به وجود میآیند.
(آیندهانقلاباسلامیایران، ص۱۷۹)
@motahari_nab